چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


مأخذی از دیار طوطیان


مأخذی از دیار طوطیان
مهمترین منبع در مأخذشناسی داستانها و حکایات مثنوی کتاب (مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی) تألیف استاد بدیع‌الزمان فروزانفر است. مقاله حاضر مأخذ حکایتی به نام “امرود بن” را در دفتر چهارم مثنوی بازشناسی می‌کند که نه تنها مأخذ آن در کتاب استاد فروزانفر بلکه در هیچیک از شروح یا کتابهای مربوط به مثنوی نیز نیامده است.
مأخذ این حکایت هزل‌ گونه ریشه در فرهنگ و ادب هندی دارد و نگارنده در یکی از روایات کتاب کهن (چهل طوطی) موفق به بازشناسی آن شد نکته قابل توچه آن است که این حکایت هندی در ادب عرب، غرب و ادبیات فارسی نفوذ کرده و از نظر ادبیات تطبیقی نیز حائز اهمیت است.
حکایتی که در این مقاله به مأخذ آن می پردازیم مربوط به اواخر دفتر چهارم مثنوی است . داستانی هزل گونه با چاشنی رکاکت که ذیل چنین عنوانی در مثنوی آمده است : « حکایت آن زن پلید کار که شوهر را گفت که خیالات از سر امرود بن می نماید ترا که چنینها نماید چشم آدمی را سرآن امرود بن ، از سر امرود بن فرود آی تا آن خیالها برود ، … »
مجموعة داستان به علاوه منتجات عرفانی و اخلاقی مولانا سی و یک بیت را در بر دارد و ابیات ۳۵۴۴ تا ۳۵۷۴ را شامل می شود . (۱)
خلاصه این حکایت که در بین اهل فن به داستان « امرودبن » (۲) معروف شده از این قرار است که : زنی نابکار قصد می کند تـا در پیش دیدگان شوی با فاسـق خویش جمع آید . پس به بهانه میوه چیـدن از امـرود بنی بر می رود و چـون به فراز درخت می رسد ، فریاد و فغـان بر می دارد کـه ای شـوی مخنـث « کیست آن لوطی که بر تو می فتد ؟ » . (۳)
مرد می گوید : گویا سرت بواسطه ارتفاع گیج می رود و گرنه در پهنة دشت جز من کسی نیست . چون زن بر ادعای خود پای می فشرد و دست از فریاد و فغان نمی کشد ، مرد او را وا می دارد تا از درخت فـرود آید و خود به جـای او از درخت بـالا می رود پس زن از این موقعیت سـوء استفاده می کند و مـول را در برمی کشد . چون مرد از درخت واقعه را می نگرد زبان به دشنام و ناسزا می گشاید که این فعل چیست ؟
و این بیگانه کیست ، زن نیز به فور پاسخ می گوید که من هم از فراز درخت تو را در این حال می دیدم پـس « هین فرود آتا بینی هیچ نیست
این همه تخیل از امرو بنیست » . (۴)
گفتنی است که مولانا پس از نقل حکایت ، هفده بیت را نیز به بیان منتجات عرفانی و « لطایف حکمی » این داستان اختصاص داده است .
از جمله به « جماعتی که ندانند حظ روحانی » خاطر نشان می کند :
« هزل تعلیمست ، آن را جد شنو
تو مشـو بر ظاهـر هزلش گـرو
هر جدی هزلست پیش هازلان
هزلها جدسـت پیش عاقـلان » . (۵ )
پس باز می نمایدکه امرود بن حس ظاهری است که با فرود آمدن از آن می توان به واقع بینی از نوع «کماهی » دست یافت .
پیش از بررسی مأخذ این حکایت به نکته ای قابل توجه اشاره می کنیم . گفتیم که داستان امرود بن در دفتر چهارم مثنوی آمده ، اما بیتی در دفتر اول موجود است که ارتباط مستقیم با این حکایت دارد و به عبارتی بهتر پی بردن به معنای آن بیت تنها به دانستن واقعه امرود بن باز بسته است .
« بر سر امرود بن بینی چنان
زان فرود آ تا نمانـد آن گمان » . (۶)
جالب اینکه پیش و پس بیت مذکور هیچ توضیح یا حتی اشاره مجملی نیز به داستان امرود بن نشده است . گفتیم کلید معنای بیت ، وقوف بر مفصل داستان مندرج در دفتر چهارم است . شک نداریم که دفاتر مثنوی به ترتیب حاضر و یکی پس از دیگری تدوین یافته است . همچنین می دانیم که مریدان مولانا و خصوصاً حسام الدین مهمترین انگیزه سرایش مثنوی بوده اند . حال سؤال اینجاست که مریدان مولانا چگونه به درک معنای بیت مذکور و ابیات انگشت شمار مشابه (۷ ) نائل می آمدند ، در حالیکه کلید معنایی در دفاتر پسینی بوده که هنوز از چشمه جوشان طبع مولانا نجوشیده بوده است ؟
این مسأله را به دو گونه می توان توجیه کرد :
اول اینکه مولانا هنگام سرودن و بیان مثنوی برای مریدان چون به این ابیات بسیار معدود می رسید خلاصه ای از داستان را خارج از نظم مثنوی شرح می داده و سپس به متن اصلی مثنوی و ادامه سرودن معاودت می کرده است . آنچه بنیاد توجیه حاضر را ضعیف می سازد این است که مولانا در سرایش مثنوی از روالی منطقی تبعیت نمی کند . یا به عبارتی بهتر به شیوه مألوف التفات و اعتقاد چندانی ندارد .
بسیار دیده ایم که در خـلال مثنوی ناگاه کلمه یا موضوعی مولانـا را چنان به خود مشغول می کند که فرسنگها از حکایت یا مبحث اصلی فاصله می گیرد . همچنین او برای بیان منظور و تفهیم مقصود بارها از شیوه حکایت در حکایت سود جسته است . ضمناً مولانـا در مثنوی حتی گاه حالت مریـدان را باز می نماید ، زمـانی می گوید که لقمه ای که مریدانش به کام برده اند راه لقمان معانی را مسدود کرده (۸) و جایی دیگر معانی را چون آبی که فرا و ورای آسیای درک مریدان است (۹) بیان می دارد .
پس مولانا هرجا که لزوم بیان داستان ، توضیح مطلب و یا ذکر حالتی را احساس می کرده بی هیچ تعلل به آن دست می یازیده است و مهمترین دلیل ، آنکه ابیات پایانی غالب مباحث و داستانها تعیین کننده موضوع و مضمون مطالب و مباحث بعدی است .
در این مورد نیز لزومی نداشته که خارج نظم مثنوی داستانی مجمل یا مختصر توضیح داده شود بلکه مولانا به مجرد نیاز ، آن مطلب را به نظمی استوار بنیاد می نهاد .
با این حساب فرضیه اول از دایره اعتبار خارج می شود .
اما توجیه دیگر آنکه فرض کنیم این داستانها چنان عمومیت و شیوعی در میان قاطبه مردم داشته که به پشتوانة آن مولانا نیاز به مطرح کردن آن را احساس نمی کرده و این حکایات را معلوم الذهن مریدان خویش می انگاشته است .
حال از اطناب بیشتر خودداری می کنیم و به مبحث اصلی خود یعنی مأخذ کهن و شاید اصلی این داستان می پردازیم . بی شک مهمترین و ارزشمندترین اثر در مأخذ شناسی حکایات مثنوی کتاب استاد بدیع الزمان فروزانفر یعنی « مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی » است .
با اینحال این اثر بی بدیل درباره منبع و مرجع این حکایت سکوت کرده است . ضمناً راجع به تک بیت دفتر اول ـ که پیش از این بدان پرداختیم ـ چنین آمده : « اشاره است بقصه ای که در دفتر چهارم مثنـوی ص ۴۱۸ بتفصیل آمده است » . (۱۰)
اما در شرح مثنوی شادروان نیکلسون اطلاعاتی سودمند درباره مأخذ این داستان آمده است : « در روایت عربی این حکایت ( کتاب الاذکیای ابن جوزی ( ف . ۵۹۷ ق / ۱۲۰۰ م ) ، قاهره ، ۱۳۰۶ ق ، ص ۷۸ س ۱۴ به بعد ) به جای « امرودبن » نخل و به جای « زن » مخنث آمده است . روایات غربی آن مشهورند . Chaucer . The Merchant&#۰۳۹;s Tale Boccaccio , Decameron , DayVII, Novel » . (۱۱)
استاد روانشاد دکتر زرین کوب نیز در چند کتاب خود به مأخذ حکایت « امرودبن » پرداخته که البته گامی فراتر از نیکلسون بر نداشته اند و مسلماً مطالب ایشان از شرح نیکلسون سرچشمه گرفته است :
« عجب آنکه عین آن ]حکایت امرود بن [ با تفاوت جزئی در دکامرون اثر بوکاتچو ایتالیائی ( ۱۳۷۵ - ۱۳۱۳ ) و از آنجا در قصه های کنتر بوری اثر چاسر انگلیسی ( ۱۴۰۰-۱۳۴۰ ) هم آمده است . و این نکته یی است که نیکلسون هم بدان توجه می دهد . روایتی از قصه در کتاب الاذکیاء ابن الجوزی هم هست » . (۱۲)
از آنجا که ابن جوزی ( ۵۹۷ ـ ۵۱۰ هـ ) پیش از مولانا می زیسته احتمال وام ستانی ملای روم از او شگفت نمی نماید . اما گفتنی است که مأخذی قدیمتر نیز برای این داستان وجود دارد و بی شک ابن جوزی مبدع حکایت نتواند بود . باید دانست که موضوع و مضمون مکر و فریب زنان و بند و دستان نسوان ـ که بن مایة حکایت امرود بن را نیز بنا می کند ـ از جمله موضوعـات شایع در ادبیات هندی است . نمونه های بسیـار در کلیله و دمنه و هزار و یک شب عموماً و در کتاب چهل طوطی به شکل اخص قابل مشاهده است .
بطور کلی می توان شرکت و حضور برجسته جنس مونث را در ادبیات هندی از دیدگاهی خواه مثبـت یا منفی یکی از ویژگیهای ادبیات آن سرزمین بر شمرد این حضور و بروز ریشه های بسیار کهـن دارد و حتی از منظر تعدد و فراوانی خدا بانوان اساطیری آن مرز و بوم هم قابل تعمق و تامل می باشد . ( ۱۳ )
دلیل دیگر که می توان حمل بر اهمیت و نقش پذیری این قشر در ادبیات کرد آن است که « هندوان غزل را از قول زنان می سازند و همیشه گوینده عاشقه ای است که از معشوق یا شوهر هوسناک و بیرحم خود شکوه می کند ، یا زنی هوسناک با مردی گفتگو دارد . » (۱۴)
اما یکی از کهنترین کتب هندی که به لطایـف الحیـل و بند و ترفنـدهای زنـان می پردازد ، کتـاب چهل طوطی است . اصل این کتاب سانسکریت و نام آن سو که سپتاتی است . « سوکه سپتاتی مرکب است از دو کلمه سانسکریت . جـزء اول آن Suka مشتـق از ریشه SUK ( = درخشان ) بـه معنی طوطی و جـزء دوم کلمه Saptati به معنی هفتاد و سوکه سپتاتی به معنی هفتاد طوطی و نام اصل سانسکریت طوطی نامه است . » (۱۵) ساختار و شکل کلی داستان سوکه سپتاتی شباهت بسیار به هزار و یک شب دارد .
خلاصة ماجرا از این قرار است که بازرگانی عزم سفر دارد . پس همسر خود را توصیه می کند ، پیش از انجام هر کاری با طوطی دانای خانه مشورت و از او کسب اجازه نماید . از آنجا که سفر شوی به درازا می کشد ، زن نیز با جوانی که در دل ، سودای او را می پرورانده قصد مواصلت می کند . اما پیش از آن ، با طوطی شور و مصلحتی در می اندازد . طوطی خود را ظاهراً یار و مشـوق او نشان می دهد . منتها پیش از بیرون رفتن زن از خانه به نحوی داستانی را پیش می کشد و آنقدر آنرا ادامه می دهد تا غماز درخشـان آسمان طلـوع می کند و زن ناخواسته از عمل شنیع خود باز می ماند . همچنین طوطی هفتاد و دو شب را با داستانهای خود به صبـح می رساند تا اینکه بازرگـان باز می گردد و زن با زیرکی و ذکاوت طوطی ، عفیف و دامن پاک به همسـر خود می رسد . (۱۶)
از سوکه سپتاتی ترجمه کاملی در دست نداریم اما ترجمه هایی همراه با دخل و تصرف از این اثر موجود است که از آن جمله می توان طوطی نامه ضیاء نخشبی و طوطی نامه ( جواهر الاسمار ) از عماد بن محمد ثغری را نام برد .
از این اثر ترجمه دیگری نیز داریم که تنها از ۶ داستان آن به عمل آمده است . این برگردان توسط مرحوم جلال آل احمد و سیمین دانشور انجام پذیرفت که ابتدا در طی چهار شماره در مجله یغما چاپ شد(۱۷) و بعد ها این داستانها به صورت یک کتابچه ۵۶ صفحه ای با نام « چهل طوطی اصل » به همراه طرحهایی از اردشیر محصص در انتشارات موج به چاپ رسید . آل احمد در مقدمه این کتاب درباره چگونگی دسترسی خود به این کلمات و مأخذ آنها چنین می نویسد : « این متن را من و سیمین با هم ترجمه کرده ایم از کتابی جنگ مانند به اسم The wisdom of india که زیر نظر « لین یوتانگ » چاپ شده است . در ین جنگ همین چنـد حکایت که می بینید از متن کامل « سو که سپتاتی » آمده بود . به انتخاب همین لین یوتانگ » . (۱۸)
اما مأخذی را که ما برای حکایت امرود بن تشخیص دادیم داستان چهارم این مجموعه است با نام دویکا و شوهر ابلهش که به علت اختصار و کوتاهی در اواخر مقال آنرا بطور کامل از این طوطی نامه نقل می کنیم :
« دهکدة بزرگی بود به نام «کوخادا ـ kukhada » و در آنجا « راسایی ـ Rasa » می زیست بسیار ابله : با زنش که « دویکا » نام داشت . زن بدکاره بود و فاسق داشت . فاسقش برهمنی بود و زیر درخت « ویبهی تاکه ـ Vibhitaka» ملاقات می کردند .
شوهر عاقبت تصمیم گرفت از چند و چون کار ایشان سر در بیاورد . شبی بالای درخت پنهان شد و آن چه دید مؤید قول افواهی اهل دهکده بود . و همان از فراز درخت فریاد کشید که :
- ای زن می دانم که مدتهاست به این نابکاری مشغولی .
- زن در مشکلی سخت افتاد و بی مقدمه پاسخ داد :
- من غرض ترا از این سخنان نمی فهم .
- مرد گفت : غرضم را به تو خواهم فهماند . به شرط آن که تا من از درخت پایین بیایم همان زیر درخت بمانی . زن قول داد و تا مرد از درخت پایین بیاید فاسق گریخته بود .
مرد به زمین که رسید گفت : دیگر عذر و بهانه سودی ندارد چرا که ترا در اثنای این نابکاری غافل گرفتم .
زن گفت : شوهر عزیزم این درخت اصلا درخت عجیبی است . هرکس از آن بالا برود . به قوة سحر در می یابد که همسر او وفادار هست یا نه و اگر وفادار نباشد عاشق یا معشوق همسر خود را خواهد دید .
شوهر گفت : حال که چنین است تو از درخت بالا برو و مرا بیین که چه می کنم . زن همین کار را کرد و از فراز درخت فریادش برآمد که :
- ای شوی نابکار می دانم که مدتهاست دنبال زنان دیگری .
و چون این سخن نیز حقیقت داشت شوهر چه می توانست بگوید ؟ ناچار با زن آشتی کرد و هر دو به خانه رفتند . » (۱۹)
سخن پایانی آنکه مولانا در حکایت « امرود بن » همانند بسیاری از حکایات دیگر مثنوی تبعیت کامل و جزء به جزء از مأخذ اصلی خود نمی کند . بلکه به فراخور کلام و اقتضای سخن خود ، در آن تغییر و تبدیلات لازم را به عمل آورده است . نهایتاً با دقت و تأمـل در دو حکایـت مذکور می توان به صراحـت ادعـا کرد که
بن مایه و تم اصلی امرود بن مثنوی خواه مستقیم و خواه غیر مستقیم از این داستان کهن هندی سرچشمه گرفته است .
محمد ابراهیم ایرج پور: کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران
پانوشتها :
۱ـ شماره ابیات مذکور در این مقاله براساس چاپ عبدالباقی گولپینارلی با ترجمه و توضیح توفیق سبحانی است
۲ـ امرود : گلابی
۳ـ دفتر چهارم ، بیت ۳۵۴۷
۴ـ دفتر چهارم ، بیت ۳۵۵۷
۵ ـ دفتر چهارم ، ابیات ۳۵ .
۶ـ دفتر اول ، بیت ۲۳۷۳ .
۷ـ دفتر اول ، بیت ۲۳۲۲ .
راست ناید بر شتر جفت جوال آن یکی خالی و این پر مال مال
که مفصل داستان در دفتر دوم ابیات ۳۱۸۴ تا ۳۲۱۷ را شامل می شود .
همچنین ر. ک : مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، بدیع الزمان فروزانفر ، انتشارات امیر کبیر ، چاپ چهارم ، تهران ، ۱۳۷۰ ، صص ۳۸ ، ۳۳
۸ـ دفتر اول ، ابیات ۱۹۷۵-۱۹۷۰ .
۹ـ دفتر اول ، ابیات ۳۱۰۴ - ۳۱۰۰ .
۱۰ـ مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص ۲۷ .
۱۱ـ شرح مثنوی معنوی مولوی ، ر . آ. نیکلسون ، ترجمه حسن لاهوتی ، انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ دوم ، ۱۳۷۸ ، دفتر چهارم ، ص ۱۶۶۱ .
۱۲ـ سرنی ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات علمی ، چاپ ششم ، تهران ، ۱۳۷۴ . جلد اول ، صص ۳۲۵-۳۲۴ .
همچنین ر. ک : بحر درکوزه ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، چاپ دوم ، ۱۳۶۷ ، صص ۴۱۷-۴۱۶همچنین ر . ک : نقش بر آب ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، چاپ سوم ، ۱۳۷۴ ، ص ۳۲۸ .
۱۳ـ اساطیر هند ، ورونیکا ایونس ، ترجمة باجلان فرخی ، انتشارات اساطیر ، تهران ، ۱۳۷۳ ، صص ۱۸۱-۱۵۸ .
۱۴ـ بهار و ادب فارسی ، به کوشش محمد گلبن ، شرکت سهامی کتابهای جیبی ، چاپ سوم ، ۱۳۷۱ ، جلد دوم ، ص ۱۴۰ .
۱۵ـ طوطی نامه ( جواهر الاسمار ) ، عماد بن محمد ثغری ، به اهتمام شمس آل احمد ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ، ۱۳۵۲ ، تهران ، صفحه پنجاه و دو ( مقدمه )
۱۶ـ برای اطلاع از کلیة ترجمه ها و چاپهای « سوکه سپتاتی » به مقدمة طوطی نامة ثغری که به اهتمام شمس آل احمد به چاپ رسیده است مراجعه کنید .
۱۷ـ مجله یغما ، سال هجدهم ، ۱۳۴۴ ، از فروردین تا تیرماه ، صص ۲۱-۱۳، ۷۸-۷۲، ۱۴۶-۱۴۲، ۲۰۰-۱۹۵۱۸ـ چهل طوطی اصل ، جلال آل احمد - سیمین دانشور ، انتشارات موج ، بی تا ، ص ۱۰ .
۱۹ـ چهل طوطی اصل ، صص ۴۲-۴۱ .
منبع : ایراس