یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


سُرایندهِ سرود بزرگ


سُرایندهِ سرود بزرگ
محمود خوشنام*پس از آن كه علینقی وزیری، در سال ۱۳۰۲ نخستین مدرسه موسیقی را در تهران بنیاد كرد، همه اش در این اندیشه بود كه هر چه زودتر به یاری هنرآموزانی كه به او پیوسته بودند و هنرجویانی كه در نواختن ورزیده می شدند، «اركستر» به وجود آورد و آهنگ هائی را كه به شیوه نو آفریده است، به اجرا بگذارد.
«اركستر» شاید حتی پیش از زمانی كه وزیری فكر می كرد، یعنی پس از تعطیلات نوروزی سال ۱۳۰۳ گشایش یافت ولی بدیهی است كمبودهائی داشت كه بایستی برطرف می شد. از یك سو نیاز به «خواننده» خوش صدای ورزیده داشت و چون در دسترس نبود، وزیری خود جور آوازخوانی را می كشید! صدای «باریتون» نپخته ای داشت و آن را در كنسرواتوار برلین نیز پرورش داده بود. كار او ولی چیز دیگری بود. از همین روی پسر عموی خود عبدالعلی وزیری را كه صدای خوشی داشت، از نوجوانی زیر آموزش گرفت. دو سه سال بعد، نیز «حسین سنجری» تار نواز گروه، صدای دل انگیز «روح انگیز» را كشف كرد. به این ترتیب، در كوتاه مدت نیاز اركستر وزیری به صداهای سازگار زنانه و مردانه، كما بیش برآورده شد.
-و اما از سوی دیگر وزیری به شاعرانی نیاز داشت كه به روی آهنگ های ساخته و پرداخته او، شعر بگذارند. كمبود «شاعر» البته هیچگاه در ایران احساس نشده است. ولی او شاعری را می جست كه موسیقی بشناسد و از رموز پیوند آن با شعر آگاه باشد و چون در آغاز نیافته بود، روی غزلیاتی از حافظ و سعدی و مولوی موسیقی نهاده بود. ترانه های خریدارتو، نیم شب و دلتنگ نمونه هائی برجسته از این گونه آثار وزیری به شمار می روند كه بر توانائی های او در پیوند موسیقی و شعر گواهی می دهند. با این همه او می خواست در آفریدن موسیقی، استقلال عمل داشته باشد و دشواری پیوند با شعر را بر دوش شاعران بگذارد!
كسانی كه توانائی این كار را داشتند، به زودی پیدا شدند. اگر چه شاعری كار اصلی آنان نبود! یكی از آنان «حیدرعلی كمالی» نام داشت كه چند هفته پیش به مناسبتی دیگر از او یاد كردیم (نیمروز ۸۲۰) كار اصلی او «بلورفروشی» بود كه بعدها به «چای فروشی» تبدیل شد. از آن گذشته در جریان جنبش مشروطیت از آزادیخواهان تندرو به شمار می رفته و مجله پیكار، ارگان حزب سوسیالیست انقلابی را منتشر می كرده است. شاید همین اندیشه های انقلابی و دوستی با شاعران جوان میل شاعری را در او تقویت كرده باشد. كمالی بیشتر برای سرودها و مارش های وزیری، شعر سروده است.
*و اما مرد دیگری كه در همان سال های آغاز به كار مدرسه موسیقی پا به میدان «شعر و موسیقی» نهاد و همانی بود كه وزیری در خیال می پرورید، «حسین گل گلاب» بود كه اسفند ماه امسال بیست سال از مرگش می گذرد. او نیزاگر چه كار اصلی اش چیز دیگری بود، ولی در شعر و موسیقی نیز ذهن و دستی توانا داشت. فیزیك و شیمی و گیاه شناسی خوانده بود ولی موسیقی را نیز عملاً می شناخت و تار و سه تار می نواخت.
پدرش میرزامهدی مصورالملك، نقاش معروف زمانه بود و با موسیقیدانان برجسته ای چون آقاحسینقلی و درویش خان دوستی داشت و همین دوستی به سود فرزندش تمام شد. حسین گل گلاب چند سالی از محضر استادان بهره گرفت و پس از بنیاد مدرسه وزیری، برای ادامه فراگیری در آن نام نوشت. روح الله خالقی، همدوره ای او می گوید: «تصور نمی شد یك مرد عالم فیزیكدان و شیمی و ریاضیدان و نبات شناس و سنگ شناس، شعر هم بگوید! استعداد فوق العاده داشت.
وقتی هم شعر گفت به خوبی از عهده برآمد و «كلنل» (وزیری) مشكل پسند را مفتون خود ساخت... گل گلاب را به راستی می توان معجونی از علم و فضل و هنر دانست...» این «جُنگ هنر و دانش و فضیلت» كار علمی خود را از دارالفنون آغاز كرد و پس از بنیاد دانشگاه تهران از استادان ممتاز آن به شمار می رفت. از آن گذشته سال ها عضو فرهنگستان ایران بود. كتاب های آموزشی بسیار، در رشته های مختلف علمی- برای تدریس در دبیرستان و دانشگاه- از او به جای مانده است. رساله ای نیز در «صداشناسی» از او در دست است كه در سال های همكاری با وزیری، تألیف كرده است.
● پیوند تازه
*آغاز همكاری «شاعرانه» گل گلاب را با وزیری، می توان در جلد دوم «سرگذشت موسیقی ایران» تألیف روح الله خالقی، خواند. گل گلاب روزی شعری در توصیف تار نوازی وزیری سروده و آن را طی نامه ای به دست او رسانده است:
-«با پنجه های چون باز‎/ گیری تو پرده ساز‎/ با سازخوانی آواز‎/ از دل برون كنی راز‎/ مضرابكی به سیمی‎/ چون لرزش نسیمی‎/ كی با چوتو ندیمی‎/ دارم ز دهر بیمی...»
شعر آن چنان به دل وزیری نشسته و بلادرنگ آهنگی بر آن نهاده و نامش را گذاشته است «عاشق ساز». چیزی نگذشته كه «مراسله شماره ۲» نیز به دست وزیری رسیده. این بار حاوی شعری در ستایش خود او. وزیری این یكی را بیشتر پسندیده- طبعاً هم به دلیل ستایشی كه از او به عمل آمده!- و هم به این دلیل كه دو وزن در سرودن آن به كار رفته بوده و برای پیوند با موسیقی مناسب تر تلقی می شده است. وزیری بازآهنگی بر آن نهاده و به عنوان «دوست» آن را به گل گلاب كه حالا دیگر نه تنها شاگرد كه همكار او نیز به شمار می آمده، تقدیم كرده است. خالقی می گوید تازگی این ترانه در آن بود كه یك «دو صدائی» واقعی شده بود كه دو خواننده همزمان، دو نغمه مختلف را می خواندند.
این آهنگ كه چند سال بعد به وسیله «كلنل و روح انگیز» خوانده شده و در صفحه ضبط شده از كارهای زیبای وزیری و گل گلاب است كه آزمایش و تجربه اولیه، پیوند دوستی و همكاری را میان این دو محكم و استوار ساخته است. اگر چه در دو ترانه نخست، «عاشق ساز» و «دوست» چون گذشته موسیقی بر شعر نهاده شده ولی دانش شعری و موسیقائی گل گلاب سبب شده كه پس از آن شعر بر روی آهنگ بنشیند. «گل گلاب چون به موسیقی وارد بود و نت هم می دانست، نت آهنگ هائی را كه كلنل می ساخت، می گرفت و كلمات را (بر روی آهنگ) چنان به جا و صحیح به نظم (در) می آورد كه مختصر ایرادی... نداشت.»
-همین پیوند درست و بی دردسر نتیجه روانی دیگری هم پدید آورده: آنقدر «كلام، شیوا، الفاظ ساده، روان و بی تكلف و خوش آهنگ بود كه مشوق وزیری (و دیگران) در آهنگسازی می شد.» وزیری از آن پس «تمام آهنگ هائی را كه می ساخت برای سرودن شعر به گل گلاب می داد.»
-گل گلاب، «شعرهائی را كه براساس اوزان عروضی ساخته می شد برای موسیقی ایرانی» مناسب نمی دانست و از این بابت با وزیری هم رأی بود: شعر عروضی دست و پای آهنگساز را می بندد و در پیوند با موسیقی یا باید در نغمه ها دست كاری كرد و یا «الفاظ آن را كم و زیاد كرد». از همین جاست كه شیوه «شعر بر موسیقی» بر روش «موسیقی بر شعر» برتری پیدا می كند. شرط اصلی البته همانی است كه گل گلاب حائز آن بود: آشنائی با موسیقی و نت خوانی.
-گفتنی است كه یكی از شاگردان دارالفنونی «گل گلاب» نیز، به پیروی از استاد، به این راه روی آورد و چند شعر بر آهنگ ها و سرودهای وزیری نهاد. او بعدها كه در سلك بزرگان فرهنگی درآمد، از این كار كناره گرفت.
ولی سه سروده زیبای او، «دل زار»، «كنار گلزار» و «ای وطن» كه با موسیقی وزیری پیوند خورده و «روح انگیز» آنها را خوانده، نشان از «طبع سلیم و ذوق پر مایه او دارد. شاید كمتر كسی بداند كه «سید محمد محیط طباطبائی» سراینده این قطعات بوده است.
-حسین گل گلاب علاوه بر سرایش ترانه و سرود، در كار ترجمه نیز دستی توانا داشت. در میان ترجمه های او دو برگردان منظوم نیز به چشم می خورد كه تا به حال كسی از آنها نگفته است: «اپرای كارمن» و «اپرای فاوست».
● «ای ایران»!
*در میان سروده های بزمی و رزمی «حسین گل گلاب»، هیچیك ولی چون متن سرود ای ایران فراگیر و ماندگار نشده است. متن برانگیزاننده ای كه با موسیقی درخشان «روح الله خالقی» پیوند خورده و پس از شصت سال كه از آفرینش آن می گذرد، ذره ای از تأثیر و نفوذ خود را از دست ننهاده و می شود گفت با توجه به حوادثی كه در این سال های دراز در جامعه ایران پیش آمده، تأثیری افزون تر پیدا كرده است.
در این شصت سال، سرودهای بسیار ساخته و پرداخته شده ولی «ای ایران» همه آنها را پس زده و آنچنان صدرنشین شده كه با وجود مخالفت های گاه به گاه حكومت ها، عملاً به سرود فراگیر ملی تبدیل شده است.
-گل گلاب خود انگیزه سرودن «ای ایران» را مشاهده منظره ای در خیابان می داند كه رگ و پی او را تكان داده است. در سال ،۱۳۲۳ زمان اشغال ایران از سوی متفقین از خیابان هدایت در تهران عبور می كرده كه دیده یك سرباز آمریكائی مشغول كتك زدن یك بقال ایرانی است. -روایت دیگری از زبان گل گلاب از مشاهده بدرفتاری سربازان آمریكائی با زنان و دختران در خیابان می گوید- قضیه هرگونه كه بوده، آرامش درونی گل گلاب را به هم ریخته و او دقایقی بعد در دفتر انجمن موسیقی ملی- در همان خیابان هدایت- به دیدار خالقی رفته و ماجرا را بازگفته و او را نیز متأثر ساخته است. نتیجه این تأثیر و تأثر این بوده كه باید با سرود به جنگ دشمن رفت. دست كم با این كار می توانسته اند مردم صبور سر به راه و خاموش را برانگیزانند. چنین نیز شده است. گل گلاب می گوید این سرود از همان نخستین اجرا «در تقویت روحیه ایرانیان در آن دوران تأثرانگیز» بسیار كارگر افتاده است.*نخستین اجرا، در ۲۷مهرماه ،۱۳۲۳ در نخستین كنسرت اركستر انجمن موسیقی ملی پیش آمده كه در سالن سینما تهران، در خیابان استانبول برای دو شب متوالی برگزار شده است. در این كنسرت پس از سخنرانی علینقی وزیری، او و حبیب سماعی (تار و سنتور) تكنوازی كرده اند. بعد عبدالعلی وزیری ترانه «آه سحر» را با اركستر خوانده و بعد آشورپور و معتمد وزیری ترانه های گیلكی و كردی خوانده اند و سرانجام نوبت به اجرای سرودی رسیده كه اینك به سرود ماندگار ایرانیان تبدیل شده است: «ای ایران». سرود آنچنان تأثیری از خود بر جای نهاده كه به گفته خالقی، «وزیر فرهنگ، هیئت نوازندگان را به مركز پخش صدا فرستاده تا صفحه ای از سرود ضبط و هر روزه از رادیو تهران پخش شود.»*
*با نگاهی ژرف تر به موسیقی و متن «سرود»، بهتر می توان به علل فراگیری یكتای آن دست یافت. -«ای ایران»، در آواز «دشتی» شكل گرفته كه برآمده از دستگاه «شور» است كه «مادر دستگاه» به شمار می آید. نه تنها چهار آواز اصلی ردیفی از دل آن بیرون آمده اند، دستگاه های بزرگ دیگر نیز هر كدام به شكلی راهی ارتباطی به آن دارند. دشتی برآمده از شور را غالباً مایه ای غم انگیز به شمار می آورند. خالقی ولی با سرود ای ایران، این نظریه را باطل می كند و نشان می دهد كه همه چیز به زاویه دید و شیوه عمل آهنگساز مربوط می شود. آنچه دشتی خالقی را به سرود حماسه تبدیل می كند، گزینش ریتم از یك سو و خط سیر ملودی از دیگر سوست. از اینها گذشته باید از «ساز آرائی» خالقی یاد كرد كه از امكانات موجود شصت سال پیش بیشترین بهره را برای تأثیرگذارتر ساختن سرود گرفته است. تنظیم های بعدی سرود كه به دفعات صورت گرفته، به سبب بهره گیری از امكانات فنی تازه تر- چه در ساز آرائی و چه در ضبط و پخش- جلوه و جلای بیشتری پیدا كرده است.*
*متن سرود نیز چون موسیقی آن یكتاست. ویژگی هائی دارد كه سرودهای دیگر فاقد آنند:
اول آن كه برای نخستین بار «ستایش های شخصی» از میان برخاسته است. در سرزمین های استبدادی، سرودها، معمولاً برای خودكامگان ساخته می شوند. نه تنها سرودها، كه گاه حتی ترانه های بزمی نیز به شكلی غم انگیز به خدمت آنان درمی آیند. «ای ایران» ولی چنین نیست. ستایشی اگر هست در برابر سرزمینی است كه «خاك كوهش بهتر از زر است»! سرزمینی كه «مهرش پیشه ماست» و روز و شب در اندیشه آنیم. ای ایران سرودی ملی و همگانی است.
همین ویژگی نادر، سرود را دو سه باری با «سانسور»های حكومتی روبرو ساخته است. گل گلاب خود گفته است كه گویا در گوش شاه زمزمه كرده بوده اند كه در آن نامی از او به میان نیامده است. از آن پس تا مدتی پخش سرود معلق مانده تا در یك شرفیابی رسمی دانشگاهیان، شاه موضوع را با سراینده اش در میان گذارد. پاسخ زیركانه گل گلاب جالب است: «وقتی در سرود از ایران صحبت می كنیم شامل حال «شاه» هم می شود كه یكی از افراد همین سرزمین است!». به گفته گل گلاب این حرف در دل شاه نشسته و پخش سرود از سر گرفته شده است.
-همین جا باید گفت كه رفتار نظام اسلامی با این سرود در طول این بیست و شش سال، سخت ریاكارانه بوده است. اگر چه حاكمان اصلی آن را در اساس «طاغوتی» به شمار می آورند، كارگزاران حكومتی از آن گاه به عنوان «مسكن» بهره می گیرند! در سال های اخیر جاذبه سرود آنچنان بالا گرفته كه دیگر نتوانسته اند مهارش كنند. دیگر هر نشست و اجلاس و سمینار و كنسرتی، سرود ای ایران را همراه خود دارد.-
*متن سرود، ولی ویژگی دیگری نیز دارد كه آن را برجسته می سازد و غالباً از آن غافل مانده ایم: سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژه های خوش تراش فارسی است. زبان پاكیزه ای كه هیچ واژه بیگانه در آن راه پیدا نكرده است. با این همه هیچ واژه ای نیز در آن مهجور و ناشناخته نیست و دریافت متن را دشوار نمی سازد. گل گلاب با توفیق در این پاكیزه نویسی، نشان داده كه زبان موجود فارسی بدون یاری واژه های بیگانه نیز توانائی كامل بیانی دارد.
-نام حسین گل گلاب و روح الله خالقی، همراه با سرود بزرگ شان در تاریخ موسیقی ایران جاودانه خواهد ماند.*
● ترانه های «دیگر»
*«دیسك» تازه ای به دستمان رسیده است از «بهرخ حسین بابائی» كه در آن با همراهی پیانوی «كورش زنجانی» گزیده ای از ترانه های قدیمی «روشنفكرانه» را بازخوانی كرده است. «بهرخ» را در سال های اخیر بیشتر رو- و یا پشت صحنه تئاتر دیده ایم. بازی گرم تأثیرگذاری دارد. بخش بزرگی از مسئولیت برگزاری جشنواره تئاتر ایرانی در آلمان نیز برعهده اوست. با این همه گاه به گاه «صدا»ی او را نیز در محافل دوستانه و اخیراً در یكی دو كنسرت شنیده بودیم و فكر می كردیم اگر جدی تر روی «خواندن» كار كند، توفیق بیشتری پیدا خواهد كرد. به نظر می رسد كه خود او نیز به این نكته پی برده و جدی تر به تمرین و پرورش صدا پرداخته است. بهرخ در تهران مدتی زیر نظر «شهرام ناظری» با موسیقی ایران آشنا شده و بعد در مدرسه موسیقی شهر بن در آلمان به ادامه فراگیری های عمومی خود در موسیقی پرداخته است.
«كورش زنجانی»، هم تحصیلات موسیقی خود را در تهران آغاز كرده و در «دوسلدورف»- در آلمان ادامه داده است. او در حال حاضر در همین شهر به نوازندگی، آهنگسازی و تدریس موسیقی مشغول است.
-اما آنچه كه در نخستین دیسك «بهرخ و كورش»- كه نام گروه دو نفری خود را «دوئوی شبانه» نهاده اند- آمده، اگر چه از ترانه های فراگیر همگانی نیست، ولی از آنهائی است، كه همیشه اجرایشان دل روشنفكران را مالش می دهد! ترانه هائی است كه در طی زمان بر روی شعرهای معترضانه شاعران نو شكل گرفته و چون دردهای مشترك روشنفكرانه پایانی به خود نمی بیند،، همیشه به دل شان می نشیند!
-در دیسك تازه ترانه هائی آمده در پیوند با شعرهائی از هـ.ا. سایه، فروغ فرخزاد، یدالله رویائی، سعید سلطانپور و احمد شاملو. «عاشقانه» فروغ همانی است كه در سال های گذشته «محمد نوری» خوانده است. (با آهنگی از محمد سریر). فروغ در تصویر عشق بیداد می كند:
-«عشق تا در سینه ام بیدار شد‎/ از طلب پا تا سرم ایثار شد
ای مرا با شور و شعر آمیخته‎/ این همه آتش به شعرم ریخته...»
شعری كه از احمد شاملو به قالب ترانه درآمده، همانی است كه در دو دهه سی و چهل، درد مشترك روشنفكران را فریاد می كرد:
-«قصه نیستم كه بگوئی‎/ نغمه نیستم كه بخوانی‎/ صدا نیستم كه بشنوی‎/ یا چیزی كه ببینی‎/ تا چیزی چنانكه بدانی‎/ من درد مشتركم‎/ مرا فریاد كن!...»
از «سایه»، شعر از یاد رفته و قدیمی «صلح» انتخاب شده و از رویائی، شعر «فانوس» كه در قالبی سه ضربی جای گرفته است.
-در دیسك «بهرخ و كورش» (دوئوی شبانه) چند ترانه بومی ایران و یكی دو ترانه بومی از افغانستان و آذربایجان گنجانده شده است. ترانه تركی «یاشا ماك» (زندگی) متن برانگیزاننده ای دارد كه برگردان كوتاه شده آزادی از آن را می آوریم:
-«از بستر خود برخیز‎/ مثل چشمه ای فوران كن‎/ چون عقابی در هوا پرواز كن‎/ زنجیرها را از پای خود بردار‎/ آدمی همانی را برمی دارد، كه می كارد!‎/ زندگی سخت به ما آموخته است كه عشق بورزیم‎/ برخیز مثل چشمه ای از بستر‎/ و زنجیرها را از پای خود بردار....»
*با بهره گیری از سرگذشت موسیقی ایران (خالقی)‎/ قصه شمع (نواب صفا)‎/ چشم انداز موسیقی ایران (سپنتا)
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی رادیو ندا


همچنین مشاهده کنید