دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی به وضعیت کانون ملی منتقدان تئاتر آیا منتقدان را سکوت رواست؟!


نگاهی به وضعیت کانون ملی منتقدان تئاتر آیا منتقدان را سکوت رواست؟!
یک مجموعه انتقادی صحیح و دارای پشتوانه فکری و ساختار صحیح، معمولا می تواند یارویاور هر مقوله قانونمند و دارای اعتباری باشد. ولی مشخص نیست چرا در مورد کانون منتقدان تئاتر چنین چشم اندازی وجود ندارد. چرا که معمولا از چنین کانونی چیزی جز سکوت صادر نمی شود؟! متأسفانه در زمانی که این کانون هرچند به طور صوری هم وجود داشته باشد، انتظارات این است که با این پشتوانه فکری که خود را وابسته به نظام جمهوری اسلامی می داند، در همین چهارچوب، حرکات نوین و ابداع گرایانه ای را از خود داشته و بتواند در مسیر آن رشد و بالندگی خود را تضمین نماید. در برنامه توسعه تئاتر کشور روند تئاتر یک روند سیری و در امتداد جاده پیشرفت فرهنگی حرکت کردن بوده است تا اتخاذ یک روند فرهنگ ساز و موثر در جریان فرهنگی مملکت.
طرح تئاتر به عنوان یک شاخصه نمادین فرهنگی که بتوند تاثیرات جانبی هم بر دیگر هنرهایی که هم از آنها استفاده می کند و هم در آنها تاثیر می گذارد دراین برنامه دیده نشده است. حال این میان وظیفه کانون ملی منتقدان تئاتر چه می تواند باشد؟ مسلما وظیفه ای حداقلی برای آن غیراز سکوت است! این سکوت معناهای متفاوتی را می تواند به ذهن متبادر کند. جای سؤال این است که آیا کانون نمی تواند برای شکست این سکوت خوف انگیز حاکم بر آن که برخلاف اسم پویای آن مهر سکوت برلب زده و با انحصارگرایی غالب بر آن! روند رشد و پویایی در کانون را کور نموده و اجازه پیشرفت و حرمت پویایی به آنرا نمی دهد، اقدامی مبتکرانه به خرج دهد؟!
آرزوی هر منتقد مسلمان هنر تئاتر دراین مملکت چیست؟! جواب آراستن هنر زنده صحنه ای به پویایی و عزت الهی می باشد. شاید این ادعا و به کار بردن این کلمات در این عرصه به مذاق علم گرایان و تجربه گرایان و آنانی که نقد و انتقاد را صرفا دارای ریشه و جایگاه فرهنگی غرب می دانند خوش نیاید. آنانی که هنوز آبشخور نظریات نقد را دکارتی یا هگلی می دانند و نظریات انتقادی را از نتایج علوم تفصیلی می دانند و این وضعیت تا به امروز ادامه داشته است. ولی با پشتوانه تاریخ اسلام و تاریخ سرزمین اسلامی ما که منبعث از دیدگاه الهی است، می توان اندیشه های پربار علمی را مطرح و نقد و بررسی نمود. اما نظر گاه آقایان کانون منتقدان تئاتر به جز این است. چرا که آنان در خود این هویت را گم کرده اند و نمی توانند از خلال فلسفه دینی به نظریه نقد برتر در حکمت متعالیه صدرایی دست یابند. شاید این سکوت رمز آلود آنان! دلیلی جز این نداشته باشد. که قطعا همین گونه است؛ چرا که این سکوت تحمیلی است! این سکوت از عدم انطباق فرهنگی، فرهنگ نقد حال حاضر و آنی که باید باشد ناشی می شود.
وقتی خبر انتخابات کانون ملی منتقدان را خواندم برایم به عنوان یک عضو سابق علی السویه بود. چرا که نه تنها بهت مرا، بلکه بهت هیچ عضو دیگر کانون را بر نیانگیخت. نقد به عنوان یک سلاح تعیین کننده فرهنگی در داخل کانون بی معنا شده است و این خود اولین دشمن کانون در درون خود است. آیا آقایانی که مدعی سلامت کانون می باشند، اندیشیده اند که کانون آیا محل تلاقی نظریات مختلف نقد و نقادی باید باشد یا نه؟! اگر نقد به عنوان محرک اصلی پویایی دائمی هنر تئاتر محک است آیا سکوت چندین ساله اعضای کانون و روزمره شدن آنان را در عنایت به نام های مشخص در کانون، با کدامین معیار می توان سنجید؟ این تکرار و انحصار به وجود آمده در کانون متاسفانه موجودیت اصلی و محوری آن را که می توانست در خدمت به تئاتر و هنر نمایش بیش از اینها نقش ایفا کند به راحتی در محاق خویش قرار داده است. دراین شرایط نه منتقد می تواند رشدی قابل توجه یابد و نه نقد می تواند در جایگاه رفیع خود در راهبردی کردن هر چه بیشتر آن در عرصه فعالیت اجرایی هنر تئاتر کاربردی به عمل آید. ببینید کدامین چهره جدید از منتقدین به جامعه معرفی شده است؟! یا این که خود وضعیت نقد در عرصه مطبوعات را ببینید! نقدهایی که نوشته ولی چاپ نمی شوند. و این روند تا آنجا ادامه می یابد که دیگر نقدنویس دست به قلم نمی شود!
بحران نقدنویسی به نظر من از ساختار و هویت کانون ملی منتقدان و وعده های تحقق نیافته آنان ناشی می شود. وعده سالیان دور مبنی بر انتشار مجله نقد! وعده سالیان دورمبنی بر مصوب کردن اساسنامه و آیین نامه کانون در مراجع رسمی! و هزاران وعده دیگر!! این دید انحصارطلبانه موجب آن شده که دایره نقد از دیدگاه رسمی و مرجع نقد تئاتر در مدیریت هنرهای نمایشی هرچه محدودتر شده و قس علیهذا!!
کانون ملی منتقدان تئاتر وظایف فراموش شده بسیاری دارد که از جمله آن ها می توان به کارهای تئوریک منطبق بر فلسفه ناب اسلام محمدی(ص) و گسترش فرهنگ نقد در بین جامعه تئاتری و آسیب شناسی نقد در آن اشاره کرد. کار اساسی روی نقد تئاتر که دربین خود آن ها اگر آغاز شد نقطه شروعی برای وسعت نظر در دید و منظر کانون می تواند باشد.
آنچه که مردم به عنوان تماشاگران تئاتر و یکی از ارکان اصلی نمایش، هنرمندان به عنوان گردانندگان اصلی و دولتمردان به عنوان مجریان فرهنگ پویای ملی و دینی انتظار دارند کانون نتوانسته محقق گرداند. چرا که رسالت کانون و یکی از اصلی ترین آنها حضور در عرصه تفکر و فلسفه و بروز و عینیت بخشیدن به آن در محدوده نقد و نقادی می باشد. کانون اگر هیچ کاری نکند الا همین اندیشگی در عرصه نقد مطمئناً راه اصلی را به سوی نقد واقعی و بهره برداری از فرهنگ اصیل آن هموار کرده است. چنین باد و جز این مباد!
علی اکبر باقری ارومی
منبع : روزنامه کیهان