جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کتک معلم


کتک معلم
یکی از پادشاهان برای پسرش آموزگار نیکوکردار و فهیمی برگزید و از او خواست که به تربیت فرزندش همت گمارد تا جانشین شایسته‌ای برای پدر شده و در آینده بتواند به خوبی حکومت‌داری کند.
کودک به نحو نیکویی رشد یافته و تربیت گردید، به نحوی که مایه‌ی نشاط و شادمانی قلبی معلم و پدرش گردید. روزی معلمش خواست او را بیازماید. پس بدون سبب او را به شدت کتک زد به گونه‌ای که خوب دردش بگیرد. از آن جا که معلم بدون جهت کودک را کتک زده بود، لذا کودک از معلم رنجیده خاطر شده و از او کینه به دل گرفت، اما چیزی نگفت و در دلش پنهان کرد.
سالها بعد پادشاه از دنیا رفته و حکومت به فرزندش رسید. روزی پادشاه جوان معلمش را احضار کرده و گفت: خوب، یادت هست مرا در کودکی کتک زدی! چرا این کار را کردی؟!
معلم پیر پاسخ داد: قطعاً آن درسی برای تو بود. من می‌خواستم مزه‌ی ستم را به تو بچشانم. تا به کسی از مردم ستم نکنی! پادشاه جوان که تحت تأثیر پاسخ حکیمانه‌ی معلم قرار گرفته بود، از هرگونه تعرضی به او منصرف شده و گفت: به راستی درس بزرگی بود.

برگرفته از کتاب اندرزها و حکایات
منبع : روزنامه اطلاعات