شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


پیش‌درآمدهایی بر حضور اجتماعی زنان


پیش‌درآمدهایی بر حضور اجتماعی زنان
با مطالعه تاریخ می‌توان چند محور اصلی را برای آوردن زنان به صحنه اجتماع برشمرد. این محورها كه در عرصه‌های گوناگون سیاسی، مذهبی و آموزشی پدیدار می‌شوند، در حقیقت اولین تكاپوهای زن ایرانی برای به‌دست‌آوردن حقوق اجتماعی را منعكس می‌كنند. زنان در مقطع نهضت مشروطیت، با اقدام به حضور و فعالیت گسترده در اجتماع از طریق راه‌اندازی مجامع، جراید و تاسیس مدارس دخترانه و... فعالیتهای اجتماعی خود را آغاز كردند و مقاله زیر به بررسی این مساله می‌پردازد.
به این پرسش كه زنان از چه تاریخی و با چه انگیزه‌هایی وارد عرصه اجتماع شدند، شاید نتوان به‌درستی پاسخ داد. به‌طوركلی تاریخ زنان هنوز در پرده‌ای از ابهام باقی مانده و پرسشهای بی‌جواب بسیاری در این خصوص وجود دارد. مطالعات جدی‌تر و عمیق‌تری لازم است كه با محورقراردادن زنان، تلاش كنند مسائل را از زاویه‌ای جز آنچه تاكنون مرسوم بوده، بنگرند.
برخی ورود زنان به عرصه اجتماع را به پس از آشنایی ایرانیان با فرهنگ غرب و رخنه‌كردن این فرهنگ و سپس موج نوگرایی مربوط می‌دانند. ازاین‌رو آنان نقش روشنفكران را در این امر برجسته می‌كنند و معتقدند آنان اولین كسانی بودند كه به مسائل حقوق زنان پرداختند.
البته نباید فراموش شود كه زنان همیشه در طول تاریخ ایران به‌طورمستقیم یا غیرمستقیم با برعهده‌داشتن برخی مشاغل خدماتی ــ به‌ویژه مشاغلی مانند قابلگی كه ارتباط مستقیم با خود زنان داشتند ــ در عرصه اجتماعی حضور داشته‌اند. علاوه‌براین، زنان روستایی و عشایری به‌دلیل ماهیت زندگیشان همیشه در فعالیتهای روزمره نقش بسزایی ایفا می‌كردند. اما ازآنجاكه این فعالیتهای روزمره و تلاشهایی كه برای گذران زندگی صورت می‌گرفت، در جامعه روستایی و عشایری امری عادی تلقی می‌شد و در شهرها نیز غالبا تنها زنان طبقات نیازمند مجبور به فعالیت و اشتغال بودند و به محض بی‌نیازی مالی از هرگونه فعالیتی در خارج از محیط منزل خودداری می‌كردند، دراینجا از پرداختن به این موارد صرف‌نظر می‌شود و تنها به ذكر تلاشهایی خواهیم پرداخت كه برای آوردن زنان به صحنه اجتماع ــ در سطحی وسیع ــ و نیز دگرگون‌كردن فضای فكری جامعه نسبت به زنان انجام شده‌اند.
چنانكه گفته شد، در اینجا كوشش شده است نشان داده شود نخستین تلاشها برای ورود زنان به عرصه فعالیتهای اجتماعی چگونه، با چه ابزار، از چه راههایی، توسط چه كسانی و احتمالا با چه انگیزه‌هایی صورت گرفته‌اند.
بی‌آنكه بخواهیم ارزشگذاری كنیم و نمره مثبت یا منفی درج نماییم، باید گفت آشنایی با غرب تغییراتی را در طرز تلقی برخی افراد نسبت به زنان به‌وجود آورده بود. زمانی‌كه زمزمه‌های آزادیخواهی و مشروطه‌طلبی به‌آرامی در جامعه ترنم می‌شد، یكی از مسائلی كه مورد توجه قرار گرفت، تعلیم و تربیت به شیوه‌های جدید بود. این موضوع موافقان و مخالفان فراوانی داشت. هریك برای مدعای خود استدلالهای خاصی داشتند[i] و دراین‌بین برخی نیز لزوم تربیت دختران و نسوان را مطرح می‌كردند و حتی آموزش آنان را از آموزش مردان مهمتر می‌دانستند.[ii] اما پیش‌ازهرچیز باید بدانیم وضعیت زنان در آن دوره به چه صورت بوده است.
●وضعیت زنان در دوره قاجار
متاسفانه در منابع تاریخی ما كمتر به زنان اشاره‌ شده و اطلاعات محدودی هم كه از این منابع به‌دست می‌آید، ناچیزتر از آن است كه حتی اطلاعات دقیقی درخصوص زنان دربار و یا دیگر زنان صاحب قدرت آن دوره در اختیار ما قرار دهند، چه رسد به آن‌كه از زنان ایرانی طبقات متوسط و پایین جامعه ذكری به میان آورند. بیشترین اطلاعات ما درباره زنان ایرانی از زمانی آغاز می‌شود كه سیاحان فرنگی به ایران سفر كردند و در گزارشات و سفرنامه‌های خود بنا به مناسبتهایی مطالبی درباره زنان طبقات مختلف نوشتند. بی‌شك این‌گونه اطلاعات، علیرغم مفیدبودن، بی‌نقص نخواهند بود؛ چراكه از دیدگاه فردی غیرایرانی و ناآشنا با فرهنگ و آداب و سنن جامعه نوشته شده‌اند. اما با وجود همه این نواقص و كاستی‌ها، ازآنجاكه تقریبا تنها اطلاعات ما درباره نحوه زندگی زنان گذشته را تشكیل می‌دهند، كم‌وبیش مجبور هستیم به آنها استناد كنیم.
ناگفته نماند، با بررسی اسناد و مدارك و با بازبینی منابع تاریخی، می‌توان اطلاعات مختصری از وضعیت زنان یا دست‌كم زنان طبقات مرفه در برخی دوره‌های تاریخی به‌دست آورد. البته در دوره قاجار حجم اطلاعات قابل‌ملاحظه‌ای درخصوص زنان در منابع تاریخی یافت می‌شود كه بخش عمده آن در مورد زنان حرمسراهای شاهی است. تاریخ عضدی،[iii] نوشته شاهزاده عضدالدوله، نمونه‌ای از این‌گونه منابع می‌باشد. این اطلاعات غالبا دستمایه تدوین كتابهایی چون «پشت پرده‌های حرمسرا»[iv] قرار گرفته‌اند، اما این قبیل كتابها به‌هیچ‌وجه پاسخگوی پرسشهایی كه در مورد كل زنان مطرح می‌شوند، نیستند. همچنین دوستعلی‌خان معیرالممالك در كتاب رجال عصر ناصری نام تعدادی از شاهزاده‌خانمهای قاجاری را با شرح مختصری درباره زندگی برخی از آنان ذكر كرده است.[v]
هرچه به دوره مشروطه نزدیكتر می‌شویم، سهم زنان سایر طبقات در منابع بیشتر می‌شود كه این امر مدلول فعالیتهای بیشتر زنان در اجتماع و شركت آنان در برخی شورشها و انقلابات این دوره است. مهدی بامداد در كتاب شرح‌حال رجال ایران مطالبی را به برخی زنان این دوره اختصاص داده است.[vi] از این دوره به‌دلیل‌این‌كه تعدادی از خانمهای فرنگی به ایران سفر كردند و از دیده‌ها و شنیده‌های خود گزارشهایی بر جای گذاشتند، اطلاعات مبسوط‌تری به‌ویژه درخصوص زندگی اندرونی زنان دربار، كه پای مردان بدانجا نمی‌رسید و نیز در مورد زنان طبقات دیگر در دست داریم.[vii] در اواخر این دوره گاه به كتابها و رسالاتی برخورد می‌كنیم كه توسط خود زنان ایرانی نوشته شده‌اند.[viii]
●تعلیم و تربیت نسوان
در دوران پیش از مشروطیت، جراید نقش بسیاری در آگاه‌سازی مردم ایران ایفا كردند. جراید این دوره، گاه در میان مطالبی كه درخصوص تعلیم و تربیت و لزوم ایجاد مدارس به سبك و شیوه جدید می‌نگاشتند، به تربیت دختران نیز توجه می‌كردند. شاید در ابتدا، یعنی زمانی‌كه هنوز این مدارس برای پسران نیز توجیه مناسبی نداشت و افكار عمومی رغبت زیادی نسبت به آن نشان نمی‌داد، سخن از ایجاد مدارس دخترانه نه‌تنها بیهوده بود بلكه حتی می‌توانست اعتراض برخی افراد را به دنبال داشته باشد. ازاین‌رو نویسندگان جراید پیش از مشروطه، گاه در لابه‌لای سخنان خود به لزوم و اهمیت تربیت دختران اشاره می‌كردند و حتی نمونه‌هایی از سایر كشورها ارائه می‌دادند؛ از جمله كشور مسلمان عثمانی می‌توانست الگوی خوبی برای ایران باشد. مثلا جریده ثریا در زیرعنوان دارالعماره اسلامبول، از مدرسه‌ای دخترانه به‌نام «لیل» یاد می‌كند كه به‌خاطر تعداد زیاد داوطلبان مجبور شده بود از متقاضیان تحصیل امتحان ورودی بگیرد.[ix]
البته در ابتدا حتی لزوم تاسیس مدارس جدید برای پسران نیز با شك و تردیدهایی مواجه می‌شد. برخی بر این عقیده بودند كه رفتار ناپسند ازفرنگ‌برگشته‌ها و درس‌خوانده‌ها باعث شده است بسیاری از مردم نسبت به مدارس جدید نظر خوشی نداشته باشند.[x] این بی‌اعتمادی به مدارس جدید، گاه صورت جدی‌تری به خود می‌گرفت و به مخالفت با تاسیس مدارس و حتی به اقدام برای تعطیل‌كردن آنها از طریق خشونت و ضرب و جرح منجر می‌شد. نویسنده مجله ثریا در ضمن بیان اخبار «دارالعلم شیراز» به گشایش مدرسه‌ای جهت اطفال یتیم توسط انتظام‌الملك اشاره می‌كند كه نارضایتی و بی‌اعتمادی برخی بزرگان شهر را در پی داشت و نهایتا به تعطیلی مدرسه انجامید.[xi] ثریا در زیرعنوان «مقاله مخصوصه ــ مصاحبه»، در ضمن مصاحبه از زبان فرد مصاحبه‌شونده می‌گوید: «در كتابی از نویسندگان اروپ راجع به ادبیات فارسی خواندم كه ایرانیان قبل از حمله مغول زنانشان عالم و شاعره بودند... ولی امروز بی‌سواد و نادان و چون... با آنان رفتار می‌كنند و داشتن سواد عیب و نقص است.» وی سپس از زبان فرد مذكور اضافه می‌كند كه «بعضی از جهال در لباس علم گویند تربیت و تعلیم نسوان در شرع شریف جایز نباشد و... زن ناقص‌عقل است...»؛ و در ادامه باز از زبان وی می‌گوید: «مگر قبل از حمله چنگیز در ایران مردم به روش اسلام نمی‌زیستند...»؛ سپس اضافه می‌كند: «حرفش را بریدم و گفتم مگر قبل از چنگیز رجال ایران از زیور علم و كمال عاری بودند؟ و دانش و علم خاص نسوان بود؟... مگر نه امروز جهل ایران را فراگرفته... مگر نه به رشوه‌خواری هرات تخلیه شد و مرو از دست رفت. مگر نه به نادانی، دارالعلم دارالجهل شد و افتتاح مدرسه ننگ گردید و... اول وجود ادبیات را در میانه ما ثابت كنید، بعد نسوان را در آن سهیم قرار دهید. اول شئونات انسانیت در مردان مقرر كنید، آن‌وقت زنها را از وجود آن محروم دارید. ...»[xii]
گزارشهای بسیاری را در برخی مطبوعات آن دوره درخصوص افتتاح مدارس می‌توان یافت كه اگر فهرستی از آنها تهیه شود، خالی از فایده نخواهد بود؛ چراكه برخی از آنها پیش از افتتاح بسته شدند و در منابع ذكری از نام آنها وجود ندارد.
غالبا جراید تلاش می‌كردند با ذكر نام كسانی كه مدرسه ساخته‌اند، به‌نوعی از آنان قدردانی نمایند تا خاطرنشان كرده باشند كه مردم به این مساله اهمیت می‌دهند. به‌ویژه اگر این موسسان از زمره علما و روحانیان بودند، جراید بیشتر بر آن تاكید می‌كردند. علی‌محمد كاشانی به نقل از حبل‌المتین از حجت‌الاسلام آقامیرزا ضیاءالدین نام برده كه «از كیسه فتوت و مروت خود مدرسه خریده به وضع جدیده بر سه حصه قرار می‌دهد: علم ادیان و ابدان و آموختن صنایع. ...»[xiii] در آن زمان عده‌ای به جای تقدیر از بانیان مدارس جدید، حتی به ساخت این مدارس برای پسران، خرده می‌گرفتند، اما وی بر آنها می‌تازد و می‌گوید: «ای هموطنان عزیز ای شاهزادگان عالم... بارها نوشته‌ام، باز هم می‌نویسم: مقصود از مدارس ملیّه كه این وقت افتتاح شده و می‌شود، تعلیم السنه خارجه نیست، نیست، نیست. مقصود همان ترویج علوم و فنون ضروریه است. می‌خواهیم لباس طاهر بپوشیم، می‌خواهیم قند و چای طاهر بخوریم، می‌خواهیم روشنایی طاهر در حرم ائمه خود بسوزانیم، می‌خواهیم در معادن خود كار كنیم، ثروت و ذخیره ملت كه مدفون می‌باشد بیرون آوریم، می‌خواهیم از عبودیت اجانب برهیم، نگذاریم ناموس ما هم مثل دیگران به دست اهل صلیب از دست برود، می‌خواهیم در ادای مراسم مذهبی آزاد باشیم، می‌خواهیم مثل اهل هند و قفقازیه و تركستان و آفریقا و غیره نشویم. البته این مراتب را همه پسند می‌كنیم، اینها علم می‌خواهد، بدون علم نمی‌شود. به یگانگی خدا مقصود از مدارس جدید این است و جز این نیست... .»[xiv]
وی بعدازآن‌كه در شماره‌هایی از جریده خود درخصوص تعلیم و تربیت و لزوم تاسیس مدارس جدید سخن گفت و درلابه‌لای آن مطالبی نیز از تعلیم دختران ذكر كرد، كم‌كم جسارت پیدا نمود و در شماره ۱۱ سال دوم انتشار، مقاله‌ای درخصوص تربیت دختران چاپ كرد كه آوردن قسمتهایی از آن در اینجا خالی از فایده نیست. وی می‌نویسد: «ثمره تربیت و تعلیم نسوان پرسی [ایرانی] و فوائد آن كه ملت را حد شمار فزون است. ندانی انسان بی‌تربیت چون شجر بی‌ثمر است و نادان جاهل حیوان بی‌عقل و بصر. جنس بشر عموما و نسوان خصوصا تا علم فرانگیرند و دانش نپذیرند، اطلاق انسان بدیشان نشود. طفل رضیع خردسال در بغل و در كنار مادر بی‌هنر بی‌كمال، همه خوی بهائم آموزد و چهره به حیوانیت یعنی نادانی برافروزد... از مادر نادان جز ضرر و زیان چه رسد و جز گرفتاری به عوالم موهومات چه نفعی عاید گردد... و اگر مادر دانا باشد، تواند وی را چنان تربیت كند كه اثری از جهل در او نماند.»[xv]●مدارس دخترانه
آشنایی با فرهنگ غرب و ورود مستشاران به ایران و فرستادن محصل به خارج از كشور، پیش از دوران ناصرالدین‌شاه آغاز شده بود و كم‌وبیش برخی افراد و خانواده‌هایشان متاثر از فرهنگ غرب شده بودند، اما از زمان ناصرالدین‌شاه روشنفكری و تجددخواهی رونق بیشتری یافت. در این دوران برخی خانواده‌‌ها به مساله تحصیل دختران خود توجه جدی‌تری نمودند. آنها با اقدام به استخدام معلم سرخانه، سعی نمودند میزان آگاهی دختران را به‌عنوان مادران آینده بالا ببرند.[xvi]
تحصیل دختران در ابتدا تغییر و تحول خاصی در سطح اجتماع به شمار نمی‌رفت؛ چراكه غالبا فقط دختران برخی خانواده‌های بسیار مرفه و البته تجددخواه به چنین امكاناتی دست می‌یافتند. اما پس از دوره ناصری و با شروع زمزمه‌های مشروطه‌خواهی، فعالیتهایی از سوی همین بانوان تحصیلكرده ایرانی و یا با حمایت و رهبری آنان صورت گرفت. ازاین‌ دوره، زنان خودشان به تاسیس مدارس دخترانه اقدام نمودند و درصدد برآمدند اقشار بیشتری از زنان جامعه را تحت تعلیم قرار دهند.
ظاهرا یكی از اولین مدارس دخترانه با مدیریت خانم طوبی رشدیه، تحت نام «پرورش» در تاریخ ۱۳۲۱.ق گشایش یافت اما این مدرسه در روز چهارم تاسیس خود درحالی‌كه هفده دانش‌آموز دختر داشت، توسط فراشان دولتی تعطیل گردید.[xvii]
در سال ۱۳۲۴.ق مدرسه دخترانه‌ای به‌نام «دوشیزگان» نزدیك دروازه قدیم محمدیه توسط بی‌بی‌خانم، همسر موسی‌خان میرپنج، تاسیس شد كه ظاهرا این مدرسه نیز پس از جنجال بسیار تعطیل گردید.
در سال ۱۳۲۶.ق مدرسه «ناموس» توسط خانم طوبی آزموده در نزدیكی چهارراه حسن‌آباد شروع به كار كرد و با استقبال فراوان روبرو شد. در سال ۱۳۲۷.ق نیز مدرسه‌های «عفاف» و «تربیت» تاسیس شدند.[xviii]
البته احتمالا مدارس دیگری نیز در آن زمان در تهران و سایر شهرها تاسیس شده‌اند اما به‌خاطر عمر كوتاه آنها و نیز گمنامی موسسان كمتر نام و ذكری از آنها باقی مانده است. چنانكه گفته شد، منظور از ذكر نام مدارس و موسسان آنها، ارزشگذاری بر این اقدام نیست؛ به‌ویژه‌آنكه غالبا عمر این مدارس كوتاه‌تر از آن بود كه بتوان عملكرد واقعی آنها را ارزشیابی كرد، اما آنچه بی‌تردید اهمیت دارد، تلاش بی‌وقفه‌ برای ایجاد این مدارس است.
امروز تصور جامعه‌ای بدون مدرسه دخترانه مشكل به‌نظر می‌آید اما در آن هنگام تاسیس مدرسه نوعی مخالفت با عرف جامعه محسوب می‌شد و ازاین‌رو طبیعی بود كه مخالفتهای بسیاری را به دنبال داشته باشد؛ به‌ویژه‌آنكه نه‌تنها اهداف این مدارس به‌درستی برای بسیاری از افراد جامعه مشخص نبود بلكه غالبا به دلایل مختلف در صداقت و درستكاری موسسان شك و تردید پیش می‌آمد و تصور می‌شد دخترانی كه در این مدارس تحصیل می‌كنند، حتما مانند زنان فرنگی خواهند شد و به دین، مذهب، اعتقادات و عرف جامعه خود پشت پا خواهند زد. به‌هرحال زمانی نسبتا دراز نیاز بود تا مدارس دخترانه بتوانند منطبق با مقتضیات جای خود را در جامعه ایران پیدا كنند.
●حضور زنان در جامعه
انقلاب مشروطیت، از دیگر عواملی بود كه در آوردن زنان به صحنه اجتماع موثر واقع شد. در این دوره به دلیل مشكلات اجتماعی، فقر، كم‌شدن نان، گرانی و غیره، زنان كه به‌عنوان گردانندگان چرخ خانه تحمل كمبودها و احیانا گرسنگی فرزندان خود را نداشتند، با كوچكترین ندایی به خیابانها ریخته و حق ازكف‌رفته خود و خانواده‌شان را از مسئولان حكومتی طلب می‌كردند.
منابع مطالب بیشتری را در مورد زنان این دوره در اختیار می‌گذارند. بنابر اظهار منابع این دوره، زنان در قضیه بست‌نشینی نقش قابل‌توجهی داشتند و به هنگام آوردن روحانیان به مسجد با مردان همراهی می‌كردند. به گفته كسروی، بنا به دستور عین‌الدوله كه به‌خوبی تاثیر همكاری زنان را دریافته بود، «از بیرون‌آمدن زنان جلو گرفتند و هركه از ایشان را می‌دیدند می‌گرفتند و در قزاقخانه نگاه می‌داشتند.»[xix] حاج سیاح نیز از حبس زنان خبر داده است.[xx]
جسارت زنان به حدی رسیده بود كه یكی از آنان كه ظاهرا عمه میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل بود، در زمان تحصن مشروطه‌خواهان در حرم حضرت عبدالعظیم، وقتی‌كه مظفرالدین‌شاه به دعوت امیر بهادر به خانه وی می‌رفت، به بهانه دادن عریضه به شاه، صفوف جمعیتی را كه در اطراف شاه تجمع كرده بودند و فریاد می‌زدند «ما علما را می‌خواهیم، ما می‌خواهیم آنها به تهران برگردند»، شكافت و كاغذی را كه نامه‌ای تهدیدآمیز بود و گویا از طرف كمیته انقلاب نوشته شده بود، به پیشخدمت شاه داد.[xxi]
زنان از دولت مشروطه حتی در قالب مشاركت مالی حمایت كردند. ملك‌زاده می‌نویسد یك روز در پای منبر سیدجمال‌الدین واعظ، هنگامی‌كه وی درباره قرض از بیگانگان و عواقب این كار سخن می‌راند، پیرزنی از میان جمعیت برخاست و گفت: «دولت ایران چرا می‌خواهد از دولتهای خارجی پول قرض كند، مگر ما مرده‌ایم، من یك زن رختشوی هستم و به سهم خودم یك تومان می‌دهم.»[xxii]
روزنامه مجلس به تاریخ دهم شوال ۱۳۲۴ شماره ۲، می‌نویسد: «بیوه‌زنان كشور ما گوشواره و دستبند خود را برای ادای قرض دولت و تاسیس بانك داخله حاضر كرده و هریك می‌خواهند كه در این باب بر دیگری سبقت گیرند.»
در جریان به‌توپ‌بستن مجلس نیز زنان از خود جسارت بسیار نشان دادند. دولت‌آبادی دراین‌باره می‌نویسد: «خبری آوردند كه نعش جوانان مجاهد را مردان جرات ندارند بردارند، زنها همت كرده آنها را برمی‌دارند.»[xxiii]
در جریان اولتیماتوم نیز زنان بی‌كار ننشستند. به گزارش ملك‌زاده، در تظاهراتی كه توسط انجمن مخدرات وطن در جلوی مجلس برپا شد، هزاران زن چادری درحالی‌كه كفن سفید بر گردن انداخته بودند، حضور پیدا كردند. آنها به ترتیب بر منبر می‌رفتند و با سخنرانی‌های پرشورشان از مشروطیت دفاع می‌كردند.‌ آنها بر استقلال كشور و عدالت اجتماعی تاكید می‌نمودند. مورگان شوستر هم گزارشی از زنان كفن‌پوش داده است. البته این مجاهدتها تنها در تهران نبود بلكه در برخی شهرها نیز گزارشاتی از رشادتهای زنان آورده شده است.[xxiv]
البته مشاركت زنان در انقلاب مشروطیت بسیار گسترده‌تر‌ از آن است كه در این مختصر بگنجد و بالحاظ‌آنكه خارج از محور اصلی موضوع مقاله است، در اینجا به همین اندازه بسنده می‌شود.[xxv]
●فعالیت زنان در انتشار جراید
پیش از انقلاب مشروطیت به آرامی زمزمه‌هایی درخصوص لزوم تعلیم و تربیت نسوان در برخی جراید آن دوره مطرح شده بود و عده‌ای نیز با گرایشهای فكری متفاوت درصدد تاسیس مدارس دخترانه برآمده بودند. اما با شروع انقلاب مشروطیت كم‌كم عده‌ای از زنان علنا به خیابانها ریخته و علیه مستبدین قیام كردند. دراین‌زمان زمینه برای بحث در باب حقوق زنان مهیا شده بود.
در سال ۱۳۲۸.ق برای اولین‌بار در ایران شاهد تاسیس نشریه‌ای خاص بانوان توسط یك خانم ایرانی هستیم. این نشریه با نام ‌«دانش»، صرفا جنبه آموزشی داشت و نویسنده و صاحب‌امتیاز آن، خانم دكتر كحال، نخستین زن چشم‌پزشك ایران بود.[xxvi] این نشریه هدف خود را «اخلاقی، علم خانه‌داری، بچه‌داری و شوهرداری و مفید حال دختران» بیان كرده است. خانم كحال سعی داشت زنان را به فراگرفتن سواد تشویق نماید. وی در شماره اول نشریه می‌نویسد: «خانمهایی كه سواد خواندن ندارند، بر آقایان محترم فرض است كه این را برای آنان هر هفته بخوانند تا آنها نیز از این فیض محروم نمانند. بلكه همین معنی سبب شود كه تحصیل سواد نیز بفرمایند.»[xxvii]
دومین جریده زنانه كه در كشور پا به عرصه وجود نهاد، شكوفه نام داشت كه توسط خانم مزین‌السلطنه در سال ۱۳۳۱.ق در تهران چاپ شد و هدف آن نیز آموزش بچه‌داری و خانه‌داری و تربیت نسوان بود. این جریده كه ظاهرا با استقبال خوبی روبرو شد، تا پایان حیات مدیر آن در سال ۱۳۳۷.ق به كار خود ادامه داد.
▪خانم مزین‌السلطنه در دوران زندگی خود دو مدرسه تاسیس كرد و نیز انجمنی بنیاد نهاد كه اهداف آن را چنین ذكر كرده است:
۱ــ ترویج مصرف اشیای ساخت ایران
۲ــ ترقی صنایع هنری دختران و شاگردان مدارس
۳ــ كسب تربیت، علم و هنر.[xxviii]
سومین نشریه‌ای كه توسط بانوان منتشر شد، «زبان زنان» نام داشت كه توسط خانم صدیقه دولت‌آبادی در سال ۱۳۳۷.ق در اصفهان تاسیس گردید. این روزنامه برخلاف دیگر نشریات مربوط به زنان، هدف خود را تنها آموزش زنان و تعلیم خانه‌داری و بچه‌داری قرار نداده بود بلكه از ابتدا به مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخت و با نگارش مقالاتی با عناوین تند و مهیج مانند «زنده‌باد قلم»، «زنان و علوم»، «زن بیچاره نیست»، «حق با آزادی است» و «سرنگون باد استبداد»، ازهمان‌ابتدا با مشكلات سیاسی و در نتیجه سانسور و تعطیل مكرر جریده مواجه شد.
جریده دیگر، «نامه بانوان» بود كه در سال ۱۳۳۸.ق توسط خانم شهناز آزاد، دختر میرزاحسن رشدیه در تهران منتشر شد. در عنوان روزنامه، بالای اسم آن، عبارت «زنان، نخستین آموزگار مردانند» به‌عنوان شعار جریده و زیر آن، این جمله به عنوان هدف روزنامه چاپ شده بود: «این روزنامه برای بیداری و درستكاری زنان بیچاره و ستمكش ایران است.» این روزنامه نیز مانند نشریه زبان زنان به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه بسیار داشت. در همین سال نشریه دیگری به‌نام «جهان زنان» در مشهد منتشر گردید و از شماره چهارم به تهران منتقل شد.
آخرین نشریه از این دست، ماهنامه «عالم نسوان» بود كه به‌عنوان ارگان فارغ‌التحصیلان مدرسه اناثیه امریكایی و با مدیریت خانم نوابه صفوی در ۱۳۳۹.ق در تهران زیر چاپ رفت و تا سیزده سال به‌طورمتمادی منتشر ‌شد. این جریده كمتر به مسائل سیاسی روز می‌پرداخت و بیشتر توجه خود را به فعالیتهای زیر معطوف كرده بود: پزشكی، پرستاری و تربیت اطفال، آشپزی و نظافت، ارائه نمونه‌های مد لباس و اخباری از ترقی و خدمات زنان در كل جهان و به‌ویژه ایران و نیز مقالات ادبی و آثار منظوم و منثور زنان ایرانی.[xxix]
●●نتیجه
ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی نه‌ پدیده‌ای آنی و ناگهانی بلكه نتیجه تلاشی مستمر و درازمدت بود كه ابتدا از سوی مردان آغاز شد و سپس برخی زنان آن را دنبال كردند. این تلاشها از سوی افراد مختلف با اندیشه‌ها و گرایشهای متفاوت، در راه رسیدن به هدفی واحد صورت پذیرفت. بی‌شك در آغاز راه هیچ‌كس نمی‌توانست به خوبی و روشنی مسیر را مشخص كند و یا الگوهای مناسب برای زن ایرانی و چگونگی ورود او به جامعه را در اختیار گذارد. این كار نه‌تنها به زمان نیاز داشت، مستلزم ورود زنان، آزمون‌وخطا و درنهایت یافتن راه منطقی و مناسب با شرایط و مقتضیات جامعه بود.
این حركت ابتدا با آگاه‌كردن مردان و زنان به لزوم تربیت زنان آغاز شد، سپس مساله حقوق زنان مطرح گردید و درنهایت گروههایی از زنان شكل گرفتند كه نه‌تنها كم‌وبیش به حقوق خود واقف بودند بلكه برای اعاده حقوق سایر زنان و به‌ویژه زنان محروم طبقات پایین تلاش می‌كردند.
پی‌نوشت‌ها
* استادیار گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س).
[i]ــ برای كسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به جراید آن دوره مراجعه شود كه غالبا صحنه مشاجرات قلمی میان موافقان و مخالفان مدارس جدید بود. همچنین مهدی ملك‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، كتاب سوم، تهران، علمی، ۱۳۶۳
[ii]ــ رك: نشریات خارج از كشور مانند حبل‌المتین، ثریا و... .
[iii]ــ عضدالدوله، تاریخ عضدی، تهران، علمی، ۱۳۷۶
[iv]ــ حسن آزاد، پشت پرده‌های حرمسرا، ارومیه، انزلی، ۱۳۶۴
[v]ــ دوستعلی‌خان معیرالممالك، رجال عصر ناصری، تهران، نشر تاریخ، ۱۳۸۴
[vi]ــ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران، طوس، ۱۳۴۷
[vii]ــ لیدی شیل، خاطرات لیدی شیل، همسر وزیرمختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، ۱۳۶۸؛ دیو لافوآ، سفرنامه مادام دیولافوآ، ترجمه: فره‌وشی، نشر خیام، چ۲، ۱۳۶۱؛ مادام كارلاسرنا، مردم و دیدنیهای ایران، ترجمه: غلامرضا سمیعی، نشر نو، ۱۳۶۳؛ كلارا رایس، زنان ایران و راه و رسم زندگی آنان، ترجمه: اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶
[viii]ــ تاج‌السلطنه، خاطرات تاج‌السلطنه، به كوشش منصور اتحادیه، تهران، نشر تاریخ، [بی‌تا].
[ix]ــ ثریا، شماره ۴۴، سال اول، ص۵
[x]ــ همان، شماره ۲، سال دوم، ص۱۷
[xi]ــ همان، شماره ۲۲، سال اول، صص ۷ و ۸
[xii]ــ همان، شماره ۲۶، سال اول، صص۱۲ و ۱۳
[xiii]ــ همان، شماره ۴۴، سال اول، ص۵ به نقل از روزنامه حبل‌المتین.
[xiv]ــ همان، صص ۸ و ۹ و ۱۰
[xv]ــ همان، شماره ۱۱، سال دوم، ص۱۸
[xvi]ــ گرفتن معلم سرخانه برای تعلیم دختران پدیده‌ای جدید نبود و از گذشته نیز در جامعه ایران رواج داشت اما تفاوت آن در این دوره با دوره‌های قبل آن بود كه تاحدی مواد درسی تغییر كرد. مثلا آموزش زبان خارجه، تعلیم موسیقی به‌ویژه پیانو و غیره بر مواد درسی افزوده شد.
[xvii]ــ شمس‌الدین رشدیه، سوانح عمر، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۲، ص۱۴۸
[xviii]ــ همان.
[xix]ــ عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، احیاء، ۱۳۶۰، ص۵۷، به نقل از كسروی، ص۹۹
[xx]ــ همان به نقل از حاج سیاح.
[xxi]ــ مهدی ملك‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، صص ۲۸۵ــ۲۸۳
[xxii]ــ همان، صص۴۰۴ و ۴۰۵
[xxiii]ــ یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج ۲، تهران، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۲
[xxiv]ــ رك: عبدالحسین ناهید، همان.
[xxv]ــ برای كسب اطلاعات بیشتر در این خصوص رك: عبدالحسین ناهید، همان.
[xxvi]ــ گوئل كهن، تاریخ سانسور در مطبوعات، ج۲، تهران، آگاه، ۱۳۶۲، ص۶۹۶
[xxvii]ــ عالم نسوان، شماره ۱
[xxviii]ــ پری شیخ‌الاسلامی، زنان روزنامه‌نگار و اندیشمند ایران، تهران، بی‌نا، ۱۳۵۱، صص ۸۷ــ۸۴
[xxix]ــ برای كسب اطلاعات بیشتر در مورد نشریات زنان رك: زنان روزنامه‌نگار و اندیشمند ایرانی.