دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حباب ترکید


حباب ترکید
۱۱ سال پیش وقتی سیاست پیشگان و نظریه پردازان نومحافظه کار مؤسسه امریکن اینترپرایز، پروژه قرن جدید آمریکایی را برای قرن در حال آغاز (۲۱ میلادی) تدوین می کردند، هرگز تصور نمی کردند آن رؤیای باشکوه و آن آرمانشهر «سلطنت آمریکا بر جهان» کاملا واژگونه تعبیر شود. پایتخت نشینان آمریکایی تمدن غرب در تدارک امپراطوری لیبرال- دموکراسی و سیطره بلامنازع کاپیتالیسم اقتصادی بودند و در حالی که از نفی آرمان گرایی و ایده آلیسم و تعصب سخن می گفتند، از پروژه قرن جدید آمریکایی پرده برداری کردند. اما امپراطور کذایی یک دهه پس از آن طراحی و اجرا، سیاه ترین دوران خود را از زمان تأسیس می گذراند و گردبادهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حیثیتی یکی پس از دیگری خود را به پایتخت تمدن جدید غرب نزدیک می کنند. در این میان پرسشی جدی هم در دنیا فراگیر می شود: تا کجا باید بحران های ناشی از سوءمدیریت و بن بست ارباب دهکده جهانی را که گویا خیلی وقت است تعادل و سلامت خود را از دست داده و در حال افتادن است، به جان خرید؟ آیا نباید مداخله کرد و جهان را از این سقوط پرهزینه ایمن داشت؟
آمریکایی ها غول تروریسم و توسعه طلبی و تجاوز و تعدی را از چراغ بیرون کشیدند تا در استخدام آنها جهان را زیر یوغ کشد اما اکنون هر یک از بحران آفرینی ها به نوعی پنجه بر گلوی ارباب می فشرند. افغانستان و پاکستان- دو متحد آمریکا- را ببینید! یا آن افتضاح بی سابقه وگوشمالی گرجستان توسط روس ها پس از طمع و زیاده روی واشنگتن را! خاورمیانه و بیداری اسلامی در برابر توسعه طلبی آمریکا که جای خود دارد. آمریکایی ها هر جا- از ایران بگیرید تا لبنان و فلسطین و عراق و ترکیه- دست گذاشته اند، فاجعه ای برای منافع غرب رقم زده اند که در ۲۰۰ سال اخیر نظیر و مانند نداشته است. آیا مدعیان اربابی دنیا بدتر از این هم می توانستند جهان را مدیریت کنند، بذر ناامنی و جنگ و تعرض در آن بکارند و شکست و لطمه به هیمنه ابرقدرتی را درو کنند؟ اساساً آیا بشر به نام یوتوپیای لیبرال دموکراسی مستحق بود که سایه اختناق و سرکوب و ناامنی را بالای سر خود ببیند و شورای امنیت- این داروغه شرور جهانی- هم در گوشه ای مستأصل بیفتد و به کار نیاید؟!
اما سرنوشت سیاست جهانی همه ماجرا را بازگو نمی کند. اقتصاد جهانی این روزها- و این سال ها- روزگار تیره و تاری را تجربه می کند. در این میان قبله کاپیتالیسم (سرمایه داری آمریکا) به جای آن که شفا دهد، در حال کور کردن اقتصاد جهانی است و جهان آوار شدن تدریجی اقتصاد آمریکا را بر سر خود حس می کند. و باز این دغدغه حیاتی را پیش می کشد که: آیا نباید تا دیر نشده، کاری کرد و لااقل جهان را از زیر این آوار در حال ریختن بیرون کشید.
طی همین چند هفته اخیر چندین بانک و بیمه و مؤسسه سرمایه گذاری غول آسا در آمریکا دچار ورشکستگی شدند. لمن برادرز چهارمین بانک سرمایه گذار آمریکا دیگر بخت مؤسساتی نظیر فردی مک، فانی می، امریکن اینترنشنال گروپ و بیراستونز را نداشت که با حمایت دولت و تزریق صدها میلیارد دلار موقتا از ورشکستگی برهد. همین هفته گذشته Bank of America، بانک بزرگ مریل لینچ را که تا یک سال پیش در بازار وال استریت ۱۰۰ میلیارد دلار می ارزید به خاطر ورشکستگی به قیمت ۵۰ میلیارد دلار خرید اما همین «بانک آمریکا» حاضر نشد بانک لمن برادرز را به همان ثمن بخس بخرد.
دومینوی ورشکستگی شرکت های آمریکایی یکی پس از دیگری آغاز شد تا آنجا که دولت بوش با زیر پا نهادن تمام قواعد طلایی بازار آزاد مجبور به دخالت شد و تشخیص داد برای نجات سرمایه سالاران آمریکایی- شهروندان درجه یک ۷۰۰ میلیارد دلار را از جیب مالیات دهندگان به بازار تزریق کند. به گزارش رادیو فردا بوش البته گفت: «قول می دهم بخشی از این مبلغ به مالیات دهندگان بازگردد. مردم و اقتصاددانان باید بپذیرند ریسک دست روی دست گذاشتن بیشتر از مداخله در بازار است. مردم دارند به سیستم ما تردید می کنند و اعتماد خود را از دست می دهند و من می فهمم که اعتماد به نظام مالی ما از اهمیت برخوردار است». اما همین رسانه آمریکایی به مانند اغلب صاحب نظران درست تشخیص داده بود که «رکود فعلی مشابه رکود دهه ۱۹۳۰ و سخت ترین زمین لرزه اقتصادی در طول تاریخ نظام سرمایه داری است. اکنون غول های وال استریت یکی پس از دیگری به زمین می خورند.» با این تفاوت که آن رکود مربوط به بحران بزرگ پس از جنگ ویرانگر جهانی اول توجیه پذیر بود اما امروز چی که رکود و تورم و انواعی از بحران های مالی همزمان به سراغ اقتصاد آمریکا آمده و حتی بورس های اروپا و آسیا را هم دچار تلاطم شدید کرده تا آنجا که دوشنبه هفته قبل، دوشنبه سیاه برای وال استریت آمریکا و سایر بازارهای مالی دنیا لقب گرفت.
مردم جهان- از اروپایی تا آسیایی و آفریقایی- حق دارند بپرسند این چه آرمانشهری است که در آن هم فقیر در رنج است و هم غنی. هم درد لاعلاج تورم به سراغ اقتصاد جهانی آمده و هم بیماری درمان ناپذیر رکود؟! این چه درد بی درمانی است که شهروندان آمریکایی -غنی ترین کشور سرمایه داری- را دچار ناتوانی خرید و افسردگی می کند تا آنجا که رئیس فدرال بانک آمریکا در مجلس سنا مکرر با این پرسش ها مواجه می شود که «چرا بانک ها یکی پس از دیگری ورشکسته می شوند؟ چرا مردم خانه های خود را از دست می دهند؟ چرا سوخت مدام گران تر می شود و ارزش سهام سقوط می کند؟ اقتصاد ما تا کجا می تواند در برابر بحران تحمل و مقاومت کند؟» و آقای برنانکه چه دارد که در برابر این پرسش های صعب بگوید؟ با منطق بازار آزاد توجیه کند یا با رویکرد به شیوه های کمونیستی دخالت فزاینده دولت پاسخ بگیرد و پاسخ دهد؟! اصلا بذل و بخشش ۷۰۰ میلیارد دلاری دولت در یک قلم مداخله از جیب مردم را چه می تواند بنامد جز نشانه احتضار بانک ها و مؤسسه های بزرگ در بحبوحه ادعای شکوفایی سرمایه داری در دنیا و آمریکا؟!
لس آنجلس تایمز ۳روز پیش را بخوانید: «اقتصاد آمریکا در حال سقوط است و با شتابی وصف ناپذیر از یک اقتصاد ابرقدرت به اقتصادی از کارافتاده و جهان سومی که محتاج کمک دیگران است، تبدیل شده است. ما تا چندی پیش با تزریق کمک های مالی به نجات اقتصادهای آرژانتین، برزیل، اندونزی، کره جنوبی پرداختیم اما اکنون گرفتار همان مشکلات جهان سومی شده ایم و باید بانک جهانی و صندوق بین الملل پول به کمک اقتصاد عاجز ما بیایند. اقتصاد آمریکا توانست به یمن افراط در پیروی از نظام بازار آزاد در مدت زمانی بسیار کوتاه، به پیشرفتی که در ۱۰۰ سال به دست می آید، نایل شود! اکنون زنجیره ای از بحران ها از انرژی گرفته تا رکود مسکن، بحران کارت های اعتباری و بحران بازارهای مالی سراغ ما آمده است. نابرابری ها بیشتر شده و قدرت خرید مردم به ویژه در زمینه مسکن روز به روز سقوط می کند.»
اروپایی ها هم که اغلب همراه آمریکا و دنباله رو آن بوده اند، اکنون احساس نگرانی می کنند. دویچه وله آلمان پریروز از «ترکیدن حباب رؤیاهای آمریکایی» خبر می دهد و می نویسد: «دو بانک سرمایه گذار گلدمن ساکس و مرگان استانلی هم به عنوان آخرین چهره های اسطوره ای وال استریت از برج عاج فرو افتادند. اعتقاد عمومی بر این است که دوره طلایی و تاریخی بازار وال استریت نیویورک به سر آمده است. دو بانک مذکور به نام سرمایه گذاری، با اوراق اعتباری بازی می کردند و شرکت های بزرگ را می خریدند. آنها در بورس خدایی می کردند و هیچ کنترلی بر آنها اعمال نمی شد اما گویا دوران خدایی شان به سر آمده است. مجبور شده اند به خاطر ضرر در بحران مالی اخیر، از دولت که با پول مالیات دهندگان تأمین می شود کمک بخواهند. اکنون آنها که همواره می گفتند دولت حق مداخله و هدایت اقتصادی را ندارد، به ناگهان طرفدار مداخله دولت شده اند و پول مالیات دهندگان به کیسه بورس بازان سرازیر می شود. در این ماجرا دموکرات ها و جمهوری خواهان هم دستند. اکنون ۵غول بزرگ سرمایه گذاری در آمریکا یکی پس از دیگری از میدان خارج شده اند... اما مردم آمریکا به قول ریچارد سنت جامعه شناس آمریکایی باید در خانه های کاغذی با باد هوا زندگی کنند.
ده ها کارت کردیت (اعتباری) در جیب دارند اما ناگهان می فهمند که آن پول های پلاستیکی مفت نمی ارزند و برعکس باید بهایی سنگین هم برایش پرداخت کنند و خانه شان را از دست بدهند پس از آن که کارشان را از دست می دهند. آمریکایی ها خیال می کردند فاتح سرمایه داری اند اما اکنون دیگر نمی توانند مثل گذشته مصرف کنند. اعتماد به نفس آنها رنگ می بازد و جای آن را احساس شکست می گیرد... یوشکا فیشر وزیرخارجه سابق آلمان در هفته نامه دی سایت می نویسد: ۱۹سال پیش وقتی دیوار برلین فروریخت آمریکا در جهان یکه تاز شد اما حالا چه وضعی دارد؟ ۱۹سال بعد ما شاهد سقوط قدرت آمریکا هستیم. علت را می توان در ترکیبی از تکبر و کوری در میان سیاستمداران آمریکا جست. فیشر ادامه می دهد: بوش و نومحافظه کاران چگونه گمان می بردند قرن ۲۱ قرنی آمریکایی است؟ مردم آمریکا با کردیت زندگی می کنند، دولتشان هم. آیا به این وضع نباید خندید؟ از کارافتادگی آمریکا باعث سقوط اقتصاد جهانی می شود و تنش ها و ستیزها را بالا می برد و ممکن است به سیاست خارجی هم تسری یابد».
آمریکا -و اروپای دنباله رو- مدت هاست که بحرانی را حل نمی کنند بلکه با ترفندها و تردستی ، بحران بزرگ را به تأخیر می اندازند غافل از اینکه هر مدیریت تأخیری از این دست مانند گلوله ای رها شده در سرازیری برف است که هر چه دور بر می دارد، مهیب تر می شود تا سرانجام به شکل بهمنی بزرگ درآید. تمدن -امپراطوری غرب اکنون در مدیریت بحرانهای عاجزتر از همیشه می نماید. آنها لطفی در حق دیگران نمی کنند اگر برای حل بحران ها آن دیگران را هم مشارکت می دهند. جهان غیرغرب حق انتخاب ندارد. مجبور است دخالت و مشارکت کند و راه این گردباد فراگیر ناامنی و اضطراب را سد کند. اکنون بحران های غرب ساخته یکی پس از دیگری به سوی خود آنها -و البته با صدمه به تمام جهان- در حال کمانه کردن است. می توان و باید جهانی نو ساخت. این دیگر آرمانشهر خیالی غرب نیست. جهانی دیگر هرچه باشد از این متعفن تر و ناامن تر و پرآشوب تر نخواهد بود. باید برای مدیریت جهانی طرحی نو درانداخت. گریزی نیست. ایران، روسیه چین، هند و حتی ژاپن -به همراه دوراندیشان اروپایی- می توانند طرحی نو در سیاست و امنیت و اقتصاد جهانی تصویر کنند.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید