شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


طالع بینی و فرار به عقب


طالع بینی و فرار به عقب
امبرتو اکو در مقدمه یی بر مجموعه یی از مقالات روزنامه یی خود که ترجمه آن با عنوان «اسطوره سوپرمن و چند مقاله دیگر» به فارسی زبانان عرضه شده، می نویسد؛ «در یک مقاله ژورنالیستی می توان از رویدادها آغاز کرد و به فرضیه رسید اما لزومی ندارد که فرضیه های مزبور را به قانون تبدیل کنیم. می توانیم آنها را پیشنهاد کرده، ارزیابی را به خواننده واگذاریم.»۱
وی در همین مقاله بارها تاکید می کند که مبنای این دست از نوشته ها رویدادهای عینی و وقایع روزمره اند و نگارش درباره آنها نوعی عمل سیاسی است. درست است که مقالات علمی متونی هستند که نویسنده می کوشد در کوتاه ترین بعد کلام و لاجرم پرهیز از زیاده گویی و حاشیه روی و با استناد به اسناد و مدارک معتبر و در دسترس نظریه یی را به اثبات برساند و به همین روی مخاطب این گونه مقالات در قیاس با خوانندگان عام روزنامه؛ گیریم روزنامه یی بسیار حرفه یی و متین که فرهیختگان جامعه را طرف خطاب قرار داده، بسیار اندک شمارند اما به زعم من در مقالات روزنامه یی مورد نظر اکو علاوه بر پرداختن به وقایع ملموس روزمره و برکشیدن فرضیاتی از میان آنها می توان به طرح نظریه یی فلسفی، اجتماعی و سیاسی و علمی حتی مربوط به علوم محض و تجربی پرداخت بی آنکه قصد اثبات آن را داشت و از این رهگذر امکانی فراهم آورد تا تشکیک و تامل و تدقیق و مآلاً نگاه نقادانه بیش از پیش نهادینه شود. بنابراین متن پیش رو مقاله یی است روزنامه یی به قصد به چالش کشیدن نظریه یی؛ گیریم صاحب این نظریه اندیشمندی نامدار چون رولان بارت باشد.
● درآمد
بارت در سرآغاز مقاله مختصر «اخترگویی» که ترجمه فارسی آن حدود سه صفحه رقعی شده است، می نویسد؛ «گویا در فرانسه بودجه سالیانه جادو و جنبل حدوداً سیصد میلیارد فرانک است.»۲ و بعد به تدریج و در طول مقاله مذکور می کوشد تا توضیح و نشان دهد که اکثر بالاتفاق جانبداران و به عبارتی مشتریان انواع تفال و پیشگویی، زنان کارمند و فروشنده و... متعلق به قشر خرده پا هستند و بالاخره با این پیش زمینه که «ادبیات در فرم نازل خود نمی تواند جز نام گذاری چیز در حال زیست کار دیگری بکند»۳ به این نتیجه می رسد که «اخترگویی و ادبیات هدف مشترک آموزش دیررس واقعیت را بر عهده دارند.»۴ و سرآخر با این جمله که به طور پنهان و بسیار ظریف تحقیرآمیز است، مقاله را به پایان میبرد؛ «اخترگویی ادبیات دنیای خرده بورژوازی است.»۵ به نظر می رسد بارت پدیدار تاریخی اجتماعی اختربینی و اخترگویی و اسباب و علل پیدایی و پایداری آن را تا حد تفننی بی پایه و مایه و خاص قشر خرده بورژوا که بنا بر دریافت و اظهار بسیاری از صاحب نظران حوزه های علوم اجتماعی و سیاسی از تنک مایه ترین و تنگ چشم ترین لایه های اجتماعی بوده است، فروکاسته و شتابزده حکمی صادر کرده که از عالمی چون او بعید است. پس نادانسته زنان را که به درستی آنان را جانبداران جدی طالع بینی و پیشگویی می داند، مورد سرزنش و تخفیف و تحقیر قرار می دهد اما از آنجا که من نیز به دلایل پیدایی و پایداری این پدیدار از منظری دیگر نگاه می کنم و در توجه و اقبال زنان به آن نکته یی مهم و ارزشمند می بینم، خود را موظف می دانم در حد یک مقاله روزنامه یی به آن بپردازم.
‌● از توسل به طبیعت تا تشبث به ماورای آن
لازم می دانم که همین جا با تاکید بر معنای اصلی واژه «ماورا» توجه دهم که من نیز میان اسم های مرکب «ماوراءالطبیعه» و «مابعدالطبیعه» فرق بسیار قائلم و مدلول اولی را فراتر از طبیعت یا متافیزیک می دانم و مدلول دومی را علاوه بر آنچه به گمان عده کثیری در پس پشت طبیعت قرار دارد، جهان دیگری می دانم که جنبه یی آخرت شناسانه دارد. آدورنو نیز به وجهی که خاص اوست، میان این دو کلمه فرق می گذارد که شرح آن در درسنامه یی از او آمده است.۶
باری تا به حال ده ها و بلکه صدها مقاله و رساله و کتاب عالمانه درباره چرایی و چند و چون پیدایی طالع بینی و پیشگویی و... و سیر تطور آن نوشته و از مناظر گوناگون به آن پرداخته اند. به گمان من هم توسل و التجا به اجرام و اجسام و پدیده ها و پدیدارهای طبیعی از جمله اجرام آسمانی به قصد دفع شر و آگاهی از سرنوشت و آینده و... پیشینه یی به قدمت تاریخ شفاهی و مکتوب جوامع انسانی دارد و ریشه در عدم شناخت طبیعت و هراس آدمی از بروز نتایج کنش و واکنش های پنهان اجزای آن.
بی تردید جادوگران که اولین مقامات و پزشکان بودند، نخستین اخترگویان و طالع بینان و پیشگویانی به شمار می روند که علاوه بر دفع شر از جمله دفع بیماری، از آینده خبر می دادند و چه بسا خبر خوش یا مژده. واضح است که این پیشگویی ها به علت کوچکی جامعه و زندگی همبسته و تنگاتنگ جادوگران با آحاد اجتماع که فراهم آور خود به خود اطلاعاتی جامع و دقیق درباره افراد و مشکلات و نیازها و آرزوهای آنان بود، تا حد قابل قبولی واقع بینانه بودند و اغلب خیرخواهانه. بگذریم که این عدم شناخت، بسیاری از پدیده ها و پدیدارهای طبیعی را به خدایانی صاحب اراده و قدرت بدل کرد که برای فرونشاندن خشم یا بر سر مهر آوردن آنها سنت اهدای هدایا و پیشکش قربانی، حتی قربانی انسانی و لاجرم احداث نیایشگاه ها و قربانگاه ها را پی ریزی کرد و در نهایت بانی ثنویت (دوانگاری) خیر و شری شد که مولفه بنیادین اغلب هستی شناسی ها و جهان بینی های آیینی است و طبعاً مولف و مدون انبوهی از روایات اساطیری که به تناسب زمان در صوری بیانی متشکل شدند و به زبان و ادبیات غنا و کمال بخشیدند.
با پیشرفت و تکامل بسیار کند ذهن و زیست اجتماعی بشر و پیدایی و پاگیری دین و حکومت بسامان به جز عصر شاهان نیمه خدا و دوران پیامبر یهود، بزرگان و صاحب منصبان ادیان از جمله کاهنان، برهمنان و مغان جای جادوگران را گرفتند و اخترگویی و طالع بینی و تعبیر خواب نزد فراعنه، امپراتورها و سلاطین جا و منزلتی ویژه یافت و طبعاً زنان درباری و طبقات ممتاز نیز از آن سود می بردند. تعبیر یوسف پیامبر از خواب فرعون دال بر هفت سال برکت کشت و زرع و هفت سال خشکسالی، خواب فرعونی دیگر و تعبیر معبران آن دال بر ولادت موسای رسول یا خواب آژدهاک و تعبیر آن به ولادت کورش و... همه از پیشینه یی تاریخی خبر می دهند که تامل و تفحص در آن به چرایی توسل انسان به اعیانی از طبیعت و ماورای آن پاسخ می دهد. همچنین کنکاش در روند پیشرفت علم و چند و چون ابداع اسطرلاب و استفاده از این وسیله نجومی در کار اختربینی و اخترگویی.
پس در اجتماعات اولیه یعنی به روزگاران درهم بودگی و باهم بودگی انسان و طبیعت زنان به واسطه مشترکاتی با ما در زمین که باروری و زایایی مهم ترین آنهاست از مرتبه و منزلتی درخور برخوردار بودند و انسان و طبیعت هستی واحد و همبسته و لزوماً تفکری همدلانه را شکل می دادند و جادوگران تنها واسطه یی برای تماس با خدایان و ارواح بدخواه و نیک خواه در کالبد پدیده ها و پدیدارهای طبیعی بودند که با اجرای مناسک و اهدای هدایا و قربانی علاوه بر ابراز قدردانی و سپاس از مواهبی که ارزانی می داشتند خشم پروردگاران خوب و بد را نیز فرو می نشاندند اما با پیشرفت علم به تدریج کار طبابت از عهده اینان ساقط شد و فقط امور معنوی که تعبیر خواب از آنهاست برعهده آنان باقی ماند.
● مدرنیته و زنان
گویا انتظار نمی رود در دوران استیلای تمام عیار انسان بر طبیعت و عصر اکتشافات و اختراعات شگفت انگیز و بی وقفه که فرآوردها یا پروژه های زیستی چون مدرنیته و پسامدرنیته با خود داشته اند کسی به تفال و طالع بینی و اخترگویی و امثال اینها باور و چشم امید داشته باشد لذا بسیار بجا به نظر می رسد که این دلبستگان امیدوار که اکثر آنان از زنانند عقب مانده، خرافی و... تلقی شوند گویا دارندگان این طرز فکر و تلقی با آن غافلند یا به عمد از یاد می برند که دوران جدید نیز به واسطه همسانی های زیرساختی که تا به حال جوامع طبقاتی را شکل داده اند و مهم ترین آنها مولفه مالکیت و قدرت ملازم با آن است ادامه طبیعی و تبعی ادوار پیش و پیشین است و بخشی از تاریخ مذکری که به ضرورت از عصر نوسنگی آغاز شد.
عصر نوسنگی که سرآغاز تولید دشوار کشاورزی با ابتدایی ترین ابزارهای سنگی است و لاجرم متکی بر کار عضله بنیاد، خواه ناخواه زنان را از عرصه تولید، کار جمعی و مداخله در امور اجتماعی که متضمن تقویت جسم و جان یا عین و ذهن انسان بود به حاشیه راند و به تدریج نگاه و جهان و به تبع اینها اقتداری مردانه و متمرکز پدید آمد که مرتبه و منزلت زنان را تا حد ابزاری برای تولیدمثل و خدمه یی برای نگهداری و پرستاری از سالمندان و کودکان و احشام تقلیل داد. تاریخ شفاهی و مکتوب مملو از روایت سرانجام دردناک و دهشت بار زنانی است که علیه این اقتدار مردانه و نظام ارزشی با آن قیام کردند. بنابراین بی سبب نیست آموزه های زن ستیزانه امثال ارسطو و جالینوس در قرن هفدهم میلادی و سرآغاز شکوفایی علم و صنعت به دکارت برسد که مًن جمله معروف او «من می اندیشم پس هستم»، من مذکر باشد و چکیده تاریخی مردمحور که مذکرسازی اندیشه و علم را نیز توجیه و تعریف و تثبیت کرد.
تولد مجدد دکارتی که بر اصل عدم بلوغ انسان و کودک بودگی اش تا زمان این فیلسوف بنا شده است علاوه بر اینکه بر همه پیشینه تاریخی و دستاوردهای آن خط بطلان می کشد در راستای عین گرایی ملازم با عصر جدید و شکل گیری ابژکتیویته بلامنازع به جدایی انسان از طبیعت انجامید تا منً مذکر دکارتی و لابد دانا و خردورز و تیزهوش به مثابه تنها فاعل شناخت ذی صلاح در سویی قرار بگیرد و طبیعت و زنان و کودکان و مجنونین شورشگر و طبعاً هنرمندان صاحب شعور شورمند در سویی و همچون اعیان و اجزای طبیعت معلول شناخت. لذا باید از پی رساله «گفتارها»۷ که بر نظریه کودک بودگی انسان تا زمان نویسنده آن استوار است و لاجرم بر ابطال همه دریافت و احکام تا پیش از وی، رساله «تاملات»۸ نوشته می شد که عقل و علم جای خدا را بگیرند و علمای مذکر مرتبه پیامبران را تا ساختار متضمن پدرشاهی محکم تر از دیروزها و با رنگ و لعابی به روز بازتولید شود و انسان معاصر به شیوه زیست جدیدی که علم آن را رقم می زند و علما آن را بشارت می دهند به مثابه سرنوشتی محتوم و خلل ناپذیر گردن نهد و زنان باز به مثابه موجودی درجه دو و شاید درجه چندم وسیله ارضای مطامع مردانه باشند.
به گمان من گرایش زنان به طالع بینی نیز مانند میل ایشان به پرسه زنی گهگاهی در فروشگاه ها، دید و لمس چیزها یا حضور در میهمانی ها و جشن ها یا گلگشت در پارک ها و... که عموم مردان آنها را مبتذل و باعث اتلاف وقت می دانند از امتیازات روحی هنوز نسبتاً سالم و طبیعی است که تا به حال به تمامی در برابر نظام ارزشی مردانه و مسلط عصر علم و تکنولوژی تسلیم نشده و علم، فناوری، کار و حتی هنر را برای زندگی انسانی و بهتر می خواهد نه زندگی را برای آنها. گویی زنان به قدرتی که با اندوخته های علمی و مادی است و کسب و انباشت آنها ملازم ممارستی فرساینده است بی اعتنا هستند و هنوز علاوه بر زنانگی که بخشی از عواطف و احساسات با آن منشایی بیولوژیک دارد، قدری از کودک بودگی خود را نیز حفظ کرده اند که شوق انکار واقعیت موجود و مسلط را از طریق بازی نه فقط با وسایل موجود در شهربازی ها بلکه با چیزهای غیرملموس و دور از دسترس مردان را نیز در آنها برمی انگیزد.
حال با توجه به اینکه اکثر زنان به ویژه زنان فرنگمند به هر نوع از تفال و اخترگویی اعتقادی راسخ ندارند، شاید این تمایلات ناشی از دوری اجتناب ناپذیر از روند شکل گیری و شکل دهی به جهانی مذکر باشد که در این برهه از تاریخ خود، تهی بودگی و شیءشدگی علما به ویژه دانشمندان علوم آزمایشگاهی را نیز با خود داشته است. پس طبیعی است که در نظام ارزشی مسلط مردانه، زنان نیز در جرگه مجنونین، خیالبافان، رویاپردازان، شورشگران شعورمندی قرار داده شوند که انسجام و انضباط نظم مستقر را مختل می کنند و این بازی ماورایی که تفال و اخترگویی نام گرفته و برخلاف تصور بارت حتی با نازل ترین انگیزه ها که آرزوهای بسیار کوچک منشاء آنان هستند راهی به رویا دارد، نه تنها مقاومتی است خودجوش علیه سرنوشت تحمیلی مملو از عدد و رقم، کار ماشین وار، تکرار، ملال و... و طبعاً سرریز از تنهایی، بیهودگی، ترس، یأس و... بلکه فرار از زندان بی در و پنجره و روزنی است به عقب نه چندان دور یا گذشته یی نزدیک که در آن عاطفه، احساس، عشق، خیال، رویا، آرزو، آرمان، امید، خیراندیشی و نیکخواهی، نشاط و... به انسان و زندگی او مفهومی والا می بخشیدند که مدرنیته برخاسته از علم خدایی، خرد ابزاری و عین باوری و... آنها را نابود کرد.
خواه زنان به اقتضای خاستگاه طبقاتی و جایگاه اجتماعی و طبعاً میزان دانش و نوع فرهنگ خود فال ورق و قهوه را برگزینند خواه امثال کف بینی، آیینه بینی و... را، به زعم من آنان به واسطه گرایش به منش ها و صفاتی انسانی که در مجموع متافیزیک یا فردیت از دست رفته آدمی را سامان می دادند و از رهگذر تشبث و توسلی متافیزیکی دلبستگی خود را به آن بودها که روح را معنا می بخشیدند، از اولین مخالفان بالقوه جزمیت های آیینی مدرنیته و مدافعان پست مدرنیته یی اند که فلاسفه و متفکرین آن علیه مطلق ها و قاطعیت های خرد و علم و عین قیام کرده اند؛ اگرچه نظام مستقر با همه توان می کوشد به انحای گوناگون از جمله ایجاد روزافزون کانال های رادیو و تلویزیونی رنگارنگی که همه یا بخش عمده یی از ظرفیت آنها به طالع بینی و اخترگویی اختصاص دارد، این بازی شادمانه و خطرآفرین را به خرافه و ابتذالی بکشاند که بارت در این جمله آن را متراکم کرده است «اخترگویی و ادبیات هدف مشترک آموزش دیررس واقعیت را بر عهده دارند.»۹
شاید بد نباشد برای حسن ختام به اختصار به کوتاه نوشته یی از بارت بپردازیم که عنوان «سیماچه طالع بینان» را برخود دارد؛ «در S/Z، خوانه (Lexia، پاره یی از متن خوانده شده) مشابه تکه یی از آسمان دانسته می شود که طالع بین با چوبدست خود مشخص می کند. این انگاره برای او نیز جذاب است؛ در گذشته ها، حتماً چیز جالبی برای دیدن وجود داشته؛ آن چوبدستی به آسمان اشاره می کند، یعنی به چیزی اشاره ناپذیر؛ آن زمان هم فرض چنین سیماچه یی ابلهانه بود؛ به جد ترسیم کردن محدوده یی که آناً دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند، پسمانده فکریً یک قطعه سازی، خود را وقف آماده سازی کلاً آیینی و کلاً اختیاری یک معنا کردن.»۱۰
احتمالاً تصویری که بارت در این چند سطر ارائه می دهد، عمیقاً ناشی از علم ستایی و تسلیم رضامندانه به جهان محدود و مقیدی است که علما همه ابعاد آن را ترسیم کرده اند. برخلاف بارت تاویل من از اشاره با چوبدست طالع بین، تحدید، ترسیم و به عبارتی تقلیل بی کرانگی به کرانمندی نیست. شاید اشاره به ماورای مرزناپذیر و بی انتها و خیال انگیزی است که انسان بدون تعامل با آن به تفکری همدلانه دست نمی یابد؛ همان تفکری که نه تنها اندیشمندان و فلاسفه ایده آلیست و فمینیست های عالم و هوشمند بلکه یکی از بزرگ ترین صاحب نظران مکتب فرانکفورت، یعنی هربرت مارکوزه نیز بر آن صحه می گذارد و آن را توصیه می کند.
مسعود احمدی

پی نوشت ها
۱- امبرتو اکو، اسطوره سوپرمن و چند مقاله دیگر، ترجمه خجسته کیهان، چاپ اول، انتشارات ققنوس، تهران
۲ ، ۳ ، ۴ و ۵- رولان بارت، اسطوره امروز، ترجمه شیرین دخت دقیقیان، چاپ اول، نشر مرکز، تهران، صص ۱۰۳ تا ۱۰۶
۶- تئودور آدورنو، در باب متافیزیک، ترجمه صالح نجفی، روزنامه شرق، شماره های ۶۴۹ و ۶۵۰، ص ۱۸ غهمان طور که مترجم اظهار کرده است «در باب متافیزیک» نخستین درس گفتار از سلسله سخنرانی های «مابعدالطبیعه، مفهوم و مشکلات» است که آدورنو در اواخر عمر ایراد کرده است. متن کامل این سخنرانی ها به اغلب زبان های زنده و رایج در دسترس است.ف
۷ و ۸- دو رساله از مشهورترین رساله های دکارت
۹- اگر این جمله بارت که در بخش درآمد همین مقاله نیز آمده است، ناظر بر این باشد که در عصر حاضر تفال و اخترگویی در کنار تنزیل آرزوهای بشری تا حد درخواست های کوچک و به زعمی حقیر مادی که مآلاً با شیء کنندگی ماهوی نظم مستقر مرتبط است، باز هم نمایانگر رویاپردازی، خیالبافی و امیدپروری است که از روحی زنده و متافیزیکی فردی و حی و حاضر خبر می دهد و از تعارضی عمیق با نظم مستقر و سرنوشتی که خدای علم رقم زده است.
۱۰- رولان بارت نوشته رولان بارت، ترجمه پیام یزدان جو، چاپ اول ۱۳۸۸، نشر مرکز، تهران، ص ۶۰
منبع : روزنامه اعتماد