جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آزار می‌دهیم تا به قانون احترام بگذارید


آزار می‌دهیم تا به قانون احترام بگذارید
زندگی این روزها در تهران از هر زمان دیگری سخت‌تر شده است. البته اشتباه نکنید این را به‌دلیل انفجار قیمت کالا‌های مصرفی یا صعود مداوم ضریب گرانی نمی‌گویم بلکه ترافیک و موقعیت شهری پایتخت به‌گونه‌ای شده است که در بسیاری از مواقع شهروندان را دچار جنون می‌کند. مخصوصا اینکه مدیران شهری نیز در این هیاهو عادت کرده‌اند فقط از نیمه پر لیوان سخن بگویند اما نیمه‌خالی لیوان که در میان هیاهوی سیمان و آهن و آلودگی هوا جان را به لب می‌رساند باید روی تاقچه خاک بخورد تا شاید روزگار دیگری گرهی باز شود. البته بدون شک کنترل جایی مثل تهران بسیار سخت است اما ابزارها و روش‌های کنترلی نیز در بسیاری از مواقع ذهن را هرگونه که جمع می‌کنی، همخوانی مناسبی بین آنها و قانونمند کردن شهر بی‌قواره‌ای مثل تهران پیدا نمی‌کند. باور کنید این یک واقعیت است و نمی‌توان نادیده گرفت که در پایتخت، قانونمندی شهروندان به طنزی تلخ تبدیل شده است اما در مقابل روش‌های مسوولا‌ن برای بازگرداندن قانون به زندگی اجتماعی مردم نیز روی دیگر این طنز را به رخ می‌کشد. به‌طور خلا‌صه باید گفت که اکنون تنبیه کردن یا به مفهومی دقیق‌تر، آزار دادن در برخی از مواقع اصلی‌ترین روش برای احترام به قانون محسوب می‌شود اما متاسفانه همه تحلیلگران و افرادی که قواعد زندگی شهری را می‌شناسند می‌گویند که آزار دادن (آزار دادنی هم که در نهایت درآمدی را نصیب خزانه‌های دولتی می‌کند) به هیچ وجه روش مطلوبی برای یادآوری ضرورت احترام به قانون نیست. ‌
تا اینجای مطلب فقط مقدمه بود تا به‌عنوان خبرنگار یک خاطره تعریف کنم؛ خاطره‌ای که در یک روز به اجبار به من تحمیل شد و در سوی دیگر ماجرا شهروندانی را دیدم که آنها نیز به اجبار با این خاطره سرگرم شده بودند و با تعجب از رفتار پلیس سخن می‌گفتند که ظاهرا باید مامنی باشد برای آرامش. اما وقتی <سیاست آزار دادن> برای گسترش احترام به قانون در صدر می‌نشیند، هیچ تعجب‌بر‌انگیز نیست که گروه زیادی از شهروندان وقتی در این تور گرفتار می‌شوند با آن همه پلیس‌هایی که در آلودگی هوا جان را به لب می‌رسانند تا از بار ترافیک کم کنند ولی شیوه آنها در برانگیختن احترام به قانون سپاس را به ودیعه دیگری تبدیل می‌کند که برازنده نیروی پلیس شهری نیست. ‌ ماجرا از اینجا آغاز شد که چند روز پیش نیم‌ساعتی خودروی خود را کنار خیابان پارک کردم به شکلی که دو چرخ جلوی آن روی خطوط عابر پیاده بود. بدون شک به‌عنوان یک شهروند مرتکب خطا شده بودم و استحقاق جریمه را داشتم اما در نظر بگیرید که این تنبیه و جریمه، حمل خودرو با جرثقیل است. یعنی بعد از نیم‌ساعت که برمی‌گردی هیچ اثری از خودرو وجود ندارد و هیچ عابر یا فرد دیگری هم وجود ندارد که شاهد حمل خودرو توسط خودروهای نیسان و مجهز به جرثقیل بوده باشد. برای همین باید سراسیمه شوی و غزل خداحافظی با خودروی خود را بخوانی. در این میان البته دیدن تعدادی از ماموران نیروی انتظامی برای لحظه موجب شادمانی می‌شود. به آنها می‌گویی :<خودروام را به سرقت برده‌اند> و می‌شنوی <ان‌شاءالله که پیدا می‌شود. خودت را به کلا‌نتری برسان.> می‌خواهی راهی یکی از شعب نیروی انتظامی بشوی که ناگهان جوانی با سر و صدای یک موتور از راه می‌رسد و چهره آشفته تو را می‌بیند. ترمز می‌کند. <داداش چرا گیج می‌زنی؟> ‌
<نیم ساعت پیش ماشین خود را اینجا پارک کرده بودم. رفتم و حالا‌ که برگشتم هیچ اثری از آن نیست. به گمانم میهمان سارقین شده است. مرا به کلا‌نتری می‌رسانی؟> ‌
خنده‌ای سوار بر چهره‌اش می‌شود و می‌گوید: <من ساکن این محل هستم. هر روز ماموران راهنمایی و رانندگی تعدادی خودرو را با جرثقیل حمل می‌کنند. شاید این اتفاق نصیب تو هم شده باشد. ابتدا به راهنمایی و رانندگی منطقه ۳ برو.> ‌
حق با او بود چون نیم‌ساعت بعد به راهنمایی و رانندگی منطقه مورد نظر رسیدم و آنها ۲ یا ۳ ساعت بعد به من خبر دادند که خودروی من بازداشت شده و اکنون در پارکینگ کوهک خاک می‌خورد. همین. ‌ نفسم در گلو گره خورد و آهی کشیدم که حتی صدای آهسته آن، مامور راهنمایی و رانندگی را به ستوه آورد. به تندی در حالی که لکه غذایی را از روی لباس خود پاک می‌کرد، گفت: <تا تو باشی که دیگر ماشین خود را در جای ممنوع پارک نکنی.> ‌ البته حق با او بود. نباید از قانون تخطی کرد ولی چنین رفتار و تعجیلی از سوی ماموران شهری به نظر می‌رسد بیشتر برازنده شهری است که حداقل به اندازه کافی پارکینگ در آن موجود باشد. ابرشهر بدون پارکینگ باید هم چشمانش قی برود و ماشین بالا‌ بیاورد. یا به معنای دیگر در شهری که خودروسازان آن بدون توجه به فضای شهری یا هماهنگی با مسوولا‌ن شهرداری فقط برای استفاده از سود کلا‌ن بازار انحصاری خودرو تولید می‌کنند، به گمانم پلیس آن نیز نباید فقط شهروندان را در بستر تسویه‌حساب‌های قانونی قرار دهد. ‌ این اما گره اصلی ماجرا نیست. قرار گرفتن در بوروکراسی اداری راهنمایی و رانندگی برای آزاد کردن خودروی زندانی، آه را در وجود هر شهروندی منجمد می‌کند. برای پس گرفتن خودرو ابتدا باید به واحد ترخیص در خیابان زنجان شمالی مراجعه کرد. سالن بزرگی که آدم‌ها از سر و کول آن بالا‌ می‌روند و سربازان راهنمایی و رانندگی برای کنترل آنها سرگیجه می‌گیرند. ظاهرا روزی ۲ هزار نفر به این مکان مراجعه می‌کنند که هر کدام نیز باید حداقل ۲۰ هزار تومان هزینه حمل خودروی خود را با جرثقیل بپردازند. یعنی بدون پرداخت هزینه حمل احتمال آزاد‌سازی خودرو وجود ندارد. در ظاهر به نظر می‌رسد که تا اینجای کار اینگونه تنبیه کردن شهروندان خیلی هم ناخوشایند نیست و به واسطه آن روزانه باید راهنمایی و رانندگی درآمدی از ۲۰ میلیون تومان تا بیش از ۴۰ میلیون تومان (فقط بابت کرایه جرثقیل) کسب کند. البته رانندگان جرثقیل نیز از این درآمد بی‌نصیب نیستند. آنها به ازای حمل هر خودرو ۳ هزار تومان دریافت می‌کنند برای همین سری پر شور برای حمل هر چه بیشتر خودروی شهروندان دارند. در آن سوی ورق به ازای هر شب ماندن خودرو در پارکینگ باید شهروندان ۵ هزار تومان پرداخت کنند. پارکینگ کوهک اما متعلق به نیروی دریایی ارتش است و نگه‌داری خودرو در این پارکینگ هر درآمدی که ایجاد کند به نظر می‌رسد به راهنمایی و رانندگی نمی‌رسد. از این منظر تنبیه شهروندان دامنه بزرگی دارد. با این حساب هیچ جای شکایتی وجود ندارد. برای من به‌عنوان یک شهروند و آدم‌های زیادی که دچار این ماجرا شده بودند، چنین اتفاقی قبل از آنکه در پی ایجاد نظم باشد، فعالیتی اقتصادی محسوب می‌شود وگرنه کشاندن مردم به سرسرای دیوانه‌کننده بوروکراسی و تزریق واهمه و تشویش به شهروندان در لحظه نخستی که با غیبت ناگهانی خودروی خود در کنار خیابان مواجه می‌شوند نمی‌تواند مولفه مناسبی برای قانونمند کردن سریع باشد. به نظر شما که در این شهر زندگی می‌کنید و شاید بارهای کیسه بوروکراسی دولتی را به اجبار به جان خریده باشید آیا این گونه رفتارها می‌تواند میزان احترام به قوانین شهری را افزایش دهد؟
علی دهقان
منبع : روزنامه اعتماد ملی