یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


خواستگاری در هشت دقیقه!


خواستگاری در هشت دقیقه!
بگذریم كه سر و شكل اغلب شان هم داد می زند كه در حداقل زمان ممكن سرهم بندی شده اند تا سریعتر به گیشه های عنكبوت بسته رنگ و جلا بدهند. بنابراین تكلیف مخاطب جدی تری كه هنوز هم بین سینما و پاپ كورن فرق می گذارد از پیش تعیین شده و می داند كه از تماشای این دست فیلم ها قرار نیست چیز دندان گیری نصیبش شود. درواقع شاید جدی ترین كاربرد چنین فیلم هایی آسیب شناسی فرهنگی طیف های مختلف جمعیتی در جوامع شهری امروز ایران باشد و بد نیست كه اهالی علم الاجتماع تا دیر نشده دست به كار تهیه طرح جامع و فرم و نظرسنجی و ارزیابی سنی و جنسی و قومیتی و ... تماشاگران پرشمار این روزها شوند كه قطعاً كاربرد فراوان خواهد داشت.«اسپاگتی در هشت دقیقه» نمونه ای از تلاش برای جداماندن از این معركه و در پیش گرفتن یك خط سوم است كه خط میانه باشد. از طرفی با در نظر گرفتن ظرایف و ویژگی هایی در سوژه و اجرا تماشاگران جدی تر و متوقع را سرگرم كند و از طرف دیگر با استفاده از خط قصه تكراری و مایه های شلوغ كاری، موجودات متفننی كه با آذوقه ای به چند برابر قیمت بلیت هایشان به سینما می آیند را هم فراری ندهد. این تلاش برای راضی نگه داشتن دو طیف مخاطب متفاوت موتیف اصلی كارهای «رامبد جوان» است كه مدتهاست دارد در مایه های یك مؤلف كوچك ظاهر می شود و تجربیاتش در تئاتر، تلویزیون رنگ و بو و مهر و امضای خاص او را شكل داده. طراوت و شور و حال یكی از مایه های تكرارشونده در كارهای «جوان» است كه جلوه عینی اش در مدل حضور خود او مقابل دوربین به خوبی دیده می شود و مشخصه آثاری است كه از او به عنوان بازیگر استفاده می كنند. از یكی دو سال پیش كه نوشتن و كارگردانی را هم به فعالیت های خودش اضافه كرد، جلوه های این حضور پررنگ تر شدند تا به امروز كه در اولین ساخته سینمایی اش به تمام وكمال مشاهده می شوند. جایی كه هم آزادی عملی به مراتب بیشتر از قالب های نظارتی تلویزیون با مخاطبان چند ده میلیونی اش دارد و هم محدودیت های مدیوم در خدمت قوت دادن به مشخصه های كاری و فكری او عمل می كند. از آنجایی كه «جوان» برای غالب مخاطبانش چهره ای شناخته شده است، هرچند جنس كمدی مورد نظرش برپایه «كد»هایی بنا شده كه عمدتاً مخاطبان طبقه متوسط مخاطبان آنند ولی در میان تمام اقشار مردم علاقه مندانی دارد و به همین دلیل بر پرده كشاندن خصائل تلویزیونی به تنهایی برای حفظ پرستیژ حرفه ای اش كفایت نمی كند و برای احتراز از ورطه ای كه سایر ستاره ‎/ كمدین های تلویزیونی سالهای اخیر در آن افتاده اند می باید چنته پرتری داشت و فیلم اول «جوان» نشانه های فراوانی از این چنته پر را از خودش بروز می دهد.
قصه كسالت آور پدر مجردی كه با تلاشهای اطرافیان (از جمله فرزندش) قرار است به میمنت و مباركی تجدید فراش كند از آن مضامینی است كه امكانات فراوان برای هر نوع فكر و سلیقه و امكانات تولیدی در اختیار می گذارد و به دلیل بهره بردن از مایه تعلیق در ذات خودش همیشه برای تماشاگر جذاب است. خصوصاً اگر این پدر «رامبد جوان» باشد كه اینجا وكیلی وراج و فراموشكار است كه تقریباً همه از عوارض رفتارهای او به تنگ آمده اند حتی دختر شیرنش «تكتا» (آلما اسكویی) و ظاهراً تنها كسی كه می تواند این روح سركش را رام كند، بانوی بیوه همسایه خانم زمانی (سارا خوئینی ها) است كه ضمناً میراث دار یك سند عتیقه قیمتی هم به شمار می رود. می بینید كه تمام مایه های لازم برای جمع و جور كردن یك كمدی رمانتیك درست و درمان فراهم است. ولی ظاهراً خط فیلمنامه، پی گرفتن مایه داستانی فیلم كه نمایانگر ارتباطات گسترده «پدرام» (جوان) با اطرافیانش است را كافی نمی بیند و از نیمه فیلم، فیلم دیگری شروع می شود كه علیرغم سلیقه به كار رفته در چینش اجزایش، به جنس مطلوب و مردم پسند كمدی شباهت بیشتری دارد. ورود یك دار و دسته كلاهبردار دست و پا چلفتی به رهبری مفاخرزاده (پسیانی) به سبك كمدی های بوف سینمای ایران، با یك نشانه گذاری صریح (معرفی فشن وار گروه در آستانه ورود به مجتمع مسكونی) پایان كمدی - رمانتیك اصلی و شروع یك انیمیشن اسلپ استیك به سبك تام و جری را اعلام می كند (گریم و استیل بازی پسیانی، عجیب یادآور گربه كارتونی خرابكار، «سیلوستر» است كه نمی دانم عمدی بوده یا باید آن را به پای شاهكارهای تصادف گذاشت!) در هرحال این دوگانگی ساختاری اصلی ترین ایراد وارده به كلیت فیلم است (و فراموش نكنیم كه داریم برای فیلم، شأن و شوكتی قایل می شویم كه درخور حد و اندازه های گروه تولیدش باشد) و با جلوتر رفتن خط قصه، همه چیز دست به دست هم می دهد تا موقعیت های ناب كمدی نیمه قبلی فدای شلوغ كاری ها و ایده های فرعی شود كه جلوتر در موردش توضیح خواهم داد و احتمالاً حاصل ذوق زدگی های مكرر جوان و همكار فیلمنامه نویسش بوده اند.
در هر حال بخش اعظم داستانك های فرعی و مقدمه چینی هایی كه می توانستند یك بدنه خوب و درخور برای فیلم فراهم كنند و توفیق نیمه نخست مدیون وجودشان است در قسمت دوم هدر می رود. می شود به یكی از معدود نمونه های موفق كه فدای تغییر لحن فیلم نشده یعنی ایده مهارت پدرام در پرتاب توپ اشاره كرد كه در جاهای مختلف فیلم مورد استفاده قرار می گیرد و اصلاً فینال داستان مرهون وجود آن است. در عوض دهها ایده بامزه و كارآمد دیگر مثل نوع رابطه خاله و قاضی و همكاران پدرام با او، یا شیطنت های بچه های مدرسه، تلاش دختران اطراف برای جلب توجه پدرام و مسائل جاری آپارتمان نشینی و دهها نكته و ظرفیت دیگر هستند كه به هدر می روند و استفاده درخوری ازشان نمی شود.
از طرف دیگر دوپارگی لحن كار، برای تعدادی از عوامل هم دردسرساز شده كه شاید مهمترینش كار نازنین مفخم در تدوین و درآوردن ریتم لازم باشد. ظاهراً مفخم برای احتراز از دوگانگی كارش روندی را در نظر گرفته كه نه به كار جنس كمدی نیمه اول می آید و نه دردی از مشكلات بخش فانتزی دوا می كند. برعكس بی توجهی به اهمیت ری اكشن ها در درآمدن شوخی ها در بازی «جوان» یا حذف زمان های اضافه (مشخصاً در مهمانی معارفه گروه «مفاخر» با خانم زمانی) به بار كمیك صحنه ها لطمه زده كه احتراز از آن آسان بود. نمونه همین بلاتكلیفی را در بازی «خوئینی ها» هم می بینیم كه در حد و اندازه های مورد نیاز داستان ظاهر نمی شود و در عینیت دادن به ظرفیت های نقش، چندان توانا به نظر نمی رسد كه این با توجه به نقش اساسی كارآكتر او در فیلم جزو نقاط ضعف اساسی كار است. برعكس سایر بازیگران حضور مناسبی دارند و به آسانی روی خط باریك كمدی و واقع نمایی حركت می كنند. تیم چهارنفره كلاهبردارها منطق كارتون را خوب درآورده اند؛ خصوصاً آتیلا پسیانی كه انرژی فوق العاده ای برای درآوردن این كارآكتر عجیب و غریب گذاشته و شخصاً نوع حضور او را در این نقش به تمام بازی های جدی اش در سینمای ایران ترجیح می دهم. افسانه چهره آزاد هم نشان می دهد كه سالها استعدادش در برنامه های تلویزیونی هدر می رفته و همین چند كاراكتر فرعی كه در سالهای اخیر در سینما بازی كرده توانایی های بالای او را به خوبی برملا می كند. می ماند خود رامبد جوان كه مثل همیشه سرحال و با نشاط، با لبخندی بر لب و نگاه غیرجدی به دنیا، تمام حركات دست و بدن را در خدمت هدایت انرژی نقش قرار می دهد و نتیجه می گیرد. ولی فراموش نكنیم كه در «اسپاگتی ...» او به عنوان كارگردان، همكار فیلمنامه نویس و به اصطلاح همه كاره فیلم (این عبارت را به اصطلاح دهن پركن «خالق اثر» ترجیح می دهم، خصوصآً وقتی صحبت از فیلمی مفرح مثل «اسپاگتی ...» باشد.) حضور اساسی تری دارد و می شود سطح توقعات را بالاتر برد. چون اول نقاط ضعف اصلی فیلم را گفتیم، منصفانه خواهد بود كه كمی هم درباره اینكه چرا فیلم را با همه آن ضعف ها دوست داریم حرف بزنیم.
اول اینكه مجموعه انتخابهای «جوان» در به كارگیری عوامل حرفه ای زبده برای یك تولید حرفه ای آن هم در شرایطی كه در سینمای ایران، كمدی مترادف با كاربزن در رو شده است، نشانگر احترام او به تماشاگر و طبعاً بسیار احترام برانگیز است (هر چند نقش تهیه كننده را هم در این میان نباید از یاد برد) رامبد جوان بدون بلندپروازی های آنچنانی، ظاهراً امكانات تولید درسینمای ایران را خوب می شناسد. آنقدر خوب كه چند فقره شوخی جانانه هم با آن می كند (شوخی با اسپانسر در سكانس صبحانه و آرم روی قوطی شیر یا مچ كات های بی دلیل در سكانس مبارزه زنانه) بنابراین قصه را طوری جلو برده كه، مطابق با ظرفیت های تولید باشد و در اینجا هم از چیزی كوتاه نیامده. (همان سكانس ما قبل پایانی در انبار سیب را به یاد بیاورید و نبرد دو زن، پرت شدن آدم ها به وسط دیواره كارتن های پر یا سقوط كارتن های چوبی پر از سیب را با نمونه های مشابه مقایسه كنید. از طرف دیگر مهمترین ویژگی نگاه او و بهانه اش برای روایت قصه تكراری پدر مجرد، شوخی های متعدد با فیلم های معروف سینمای ایران و جهان است. فیلم بازها و خوره های دی وی دی حتماً از كشف لیست مفصل فیلم هایی كه در صحنه های مختلف «اسپاگتی ...» با آنها شوخی شده لذت مبسوطی خواهند برد ولی به هر حال تمام تماشاگران دست كم یكی دو تا از این موارد را به جا می آورند و خلاصه هر كس سهم خودش را دارد. (در سكانس انبار سیب دیگر علناً به «كیل بیل» و «اوماتورمن» اشاره می شود تا كند ذهن ترین تماشاگران هم متوجه شده باشند!) آنچه مهم است این است كه تقریباً تمام این شوخی ها خوب از كار درآمده اند و شاید همین جذابیت در خلق و اجرای ایده ها باعث شده كه طالبیان و جوان (فیلمنامه نویس ها) از توجه به خط روایی فیلم غفلت كنند. نكته ای كه می شود آن رابه خاطر «تجربه اول» بودن فیلم بخشید و در عوض از توجهشان به كار روی مایه تكرار برای استفاده تمام و كمال از هر موقعیت كمدی سپاسگزار بود. توانایی جوان در استفاده مناسب از امكانات كارگردان هم قابل ذكر است هر چند كه هنوز میزانسن هایش تلویزیونی اند و در نماهای نزدیك و متوسط موفق تر نشان می دهد. تا فراموش نكرده ایم ذكری هم از تصاویر گرم پایور و موسیقی بازیگوش بردیاكیارس بكنیم كه هر دو در دلچسب شدن فضای كار تأثیر زیاد دارند.

پیمان شوقی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید