شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اصالت عرفان اسلامی


اصالت عرفان اسلامی
عارف بزرگ اندلسی، محی‏الدین ابن‏عربی، دعایی می‏خواند كه بدین ترتیب آغاز می‏شد: مرا به عمق دریای یكتایی نامتناهی‏ات وارد كن (۱) ; و در رسائل عارفان مسلمان، این دریا بارها و بارها ذكر می‏شود. اشاره رمزی به غایتی كه طریقتشان متوجه به سوی آن است نیز از همین دریا حكایت دارد. بنابراین، براساس این رمز، پاسخ به سؤال عرفان اسلامی چیست؟ را با این سخن آغاز كنیم كه: وحی الهی گاهی مانند یك موج جزر و مدی بزرگ از دریای بیكرانگی بر سواحل جهان محدود ما فرو می‏آید; و عرفان اسلامی استعداد و راه و روش و علم غوطه‏وری در جزر یكی از این امواج و، به همراه آن موج، دوباره بازگشتن به سوی منشا سرمدی و نامتناهی آن است.
گاهی: این قید تعبیری است‏برای تسهیل مطلب، كه خود نیازمند تفسیر است; زیرا از آنجا كه هیچ فصل مشتركی بین منشا این موج و سرنوشت آن وجود ندارد، زمانی بودنش، ناگزیر و به صورت اسرارآمیزی، از ذات بلازمان بهره‏مند است; درست همان گونه كه محدودیتش، ناگزیر، از ذات نامتناهی بهره‏مند است. چون زمانی است، ابتدا باید در لحظه خاصی از تاریخ به این جهان برسد; اما آن لحظه به یك معنا فوق زمان خواهد بود.كتاب آسمانی مسلمانان، شب‏نزول خود را بدین صورت توصیف می‏كند: بهتر از هزارماه (۲) .
نیز باید پایانی متناظر با آغاز وجود داشته باشد، اما آن پایان آن قدر دور است كه از منظر انسانی قابل پیش‏بینی نیست. قوانین الهی برای همیشه وضع شده‏اند. (۳) اثر دیگر امر حاضر سرمدی در كتاب آسمانی مسلمانان این خواهد بود كه این كتاب همواره نازل می‏شود و همواره صاعد می‏شود; به این معنا كه در واقع، و برای هر فردی كه وارد حوزه‏اش می‏شود نزول و صعودی دارد.
تنها یك آب هست، اما هیچ دو وحیی از لحاظ ظاهری مانند هم نیستند. هر موجی به حكم سرنوشتش ویژگیهای خاص خود را دارد; یعنی مقتضیات خاص زمانی و مكانی‏ای كه مقدر شده است كه در قبال آن و در واكنش به آن نازل شود. این مقتضیات، كه شامل همه نوع قابلیتها و استعدادهای قومی است و از مردمی به مردم دیگر بسیار متفاوت است، می‏تواند به حفره‏ها و گودیهایی تشبیه شود كه در سر راه این موج قرار دارند. اكثریت عظیم مؤمنان منحصرا علاقه‏مند به آبی هستند كه این موج در این ظروف برجای می‏گذارد و همان وجه ظاهری دین است.
از سوی دیگر عرفا كه عرفان اسلامی نوعی عرفان است ذاتا بیش از هر چیز به اسرار ملكوت الهی علاقمندند; و بنابراین، به تبع همان مثالمان، درست است كه بگوییم عارف كسی است كه در نتیجه، بیشتر دلمشغول موج فروكشنده است نه دلمشغول آبی كه آن موج برجای نهاده است. با این حال، او مانند بقیه همكیشانش به این آب به جا مانده نیازمند است‏یعنی نیاز دارد به صورتهای ظاهری دینش كه مربوط است‏به فرد انسانی، از این حیث كه فرد انسانی است. زیرا اگر بپرسند چه چیزی در عارف هست كه می‏تواند با موج فروكشنده فروكشیده شود، بخشی از پاسخ این خواهد بود: نه جسمش و نه روحش. بدن نمی‏تواند تا هنگام قیامت، كه اولین مرحله جذب مجدد بدن و همراه با آن، كل نشاهٔ مادی در نشاهای عالی‏تر وجود است فروكشیده شود. و اما روح، باید تا هنگام مرگ بدن صبر كند. تا آن زمان، گرچه نامیراست، در جهان میرایی زندانی است. به هنگام مرگ غزالی، عارف بزرگ قرن یازدهم، شعری را كه هنگام بیماری منجر به فوتش سروده بود كنار بالینش یافتند; این بیت در آن شعر آمده است:
من یك پرنده‏ام; این بدن قفسم بود
اما پرواز كرده‏ام و آن را همچون یادگاری ترك می‏گویم. (۴)
دیگر عارفان بزرگ مسلمان نیز چیزهایی گفته‏اند كه تعابیر دیگری از همین مطلب است: اما آنان در نوشته‏ها یا گفته‏ها یا زندگی‏شان این امر را هم روشن كرده‏اند و این برای ما، معیار عظمت آنان است كه پیش از مرگ و علی‏رغم وجود قفس چیزی در آنان قبلا فروكش كرده است; چیزی كه به صورت قیاس‏ناپذیری مهم‏تر از هر چیزی است كه باید منتظر مرگ شود تا آزادش كند.
آنچه را كه متحقق شدن به حقایق معنوی به عقب و به سوی آن منشا اعلی می‏كشد می‏توان مركز آگاهی خواند این دریا علاوه بر آن كه بیرونی است درونی هم هست و طریق عرفا، گویی یك بیداری تدریجی است، به سوی عقب و در جهت وصول به اصل وجود آدمی; به یاد آوردن خود برین كه از خود انسانی بی‏نهایت فراتر می‏رود و چیزی جز آن عمقی نیست كه امواج به سوی آن كشیده می‏شوند.
با استفاده از تمثیلی بسیار متفاوت كه به تكمیل تمثیل اولی كمك خواهد كرد، می‏توانیم این جهان را به یك باغ تشبیه كنیم یا به تعبیر دقیق‏تر، به یك باغ قلمستان، زیرا چیزی در آن نیست، كه با عنایت‏به این كه در نهایت، به جای دیگری انتقال داده می‏شود كاشته شده باشد. میانه باغ را به درختانی از گونه‏ای بسیار عالی اختصاص داده‏اند; گرچه نسبتا كوچكند و در گلدانهای سفالی رشد می‏كنند، اما همین كه به آنها می‏نگریم، توجهمان یكسره به یكی از آنها جلب می‏شود كه به صورت چشمگیری، از همه بهتر است و در انبوهی و توان رشد، بر بقیه تفوق بسیار دارد. علت این امر به چشم نمی‏آید، اما بی‏نیاز از هر جستجویی، بی‏درنگ می‏دانیم كه چه اتفاقی افتاده است: این درخت‏به نحوی توانسته است ریشه‏اش را از طریق ته گلدانی كه در آن كاشته شده، در ژرفای زمین استوار كند.
این درختان همان ارواحند، و آن درخت همان كسی است كه، به قول هندوان، در [همین] حیات، آزاده شدهش است; كسی كه آنچه را عرفای مسلمان مقام عالی اصطلاح می‏كنند دریافته است; و عرفان اسلامی راه و وسیله‏ای است‏برای این كه، از طریق منفذ كوچكی كه در ژرفای جان هست، در ساحت روح محض و حد وحصرناپذیر، كه خود به ذات الهی راه می‏برد، ریشه بدوانیم. بدین‏سان عارف مسلمان كامل، از این كه مانند سایر انسانها در جهان صورتها زندانی است آگاه است، اما برخلاف آنان این را هم می‏داند كه آزاد است; آزادی‏ای كه به صورت قیاس‏ناپذیری بر زندانی بودنش غلبه می‏كند. بنابراین می‏توان گفت كه او دو مركز آگاهی دارد: یكی انسانی و دیگری الهی، و او می‏تواند یك بار از یكی سخن گوید و بار دیگر از دیگری; كه این امر بعضی تناقضات ظاهری را توجیه می‏كند.
گام نهادن در طریق عرفا، گویی به دست آوردن یك بعد اضافی است; زیرا این طریق چیزی جز بعد عمق نیست. (۵) در نتیجه، همان گونه كه بعدا به صورت مشروح‏تری خواهید دید، حتی عارف آن عباداتی را كه در آنها با بقیه همكیشانش سهیم است، و او نیز بدانها نیاز دارد تا روحش را متعادل كند، از لحاظ ظاهری آن گونه انجام نمی‏دهد كه دیگران انجام می‏دهند; بلكه آن را از همان دیدگاه باطنی عمیقی كه ویژگی همه عبادات اوست، و از لحاظ روشی مجاز به رها كردن آن نیست، انجام می‏دهد. به عبارت دیگر، او نباید از این حقیقت غفلت كند كه آبی كه موج برجای می‏نهد همان آبی است كه فروكشیده می‏شود. به همین قیاس، نباید فراموش كند كه روحش، مانند آبی كه در صورتها زندانی شده، اساسا متفاوت با روح متعالی، كه او دنباله آن است، نیست; مانند دستی كه از ظرفی بیرون می‏آید و به آن داخل می‏شود و آنگاه، عاقبت‏بیرون كشیده می‏شود.
اگر جهت انتخاب عنوان این فصل هنوز روشن نیست، تا اندازه‏ای به این دلیل است كه كلمه اصیل با معانی‏ای پوشیده شده است كه به ماهیت اصالت ربطی ندارد، بلكه محدود به یكی از پیامدهای اصالت، یعنی متفاوت یا غیر معمول یا فوق‏العاده بودن، است. صاصیلش حتی مترادف با نابهنجار كه انحرافی نامعقول است‏به كار برده می‏شود; زیرا اصالت واقعی همواره یك هنجار است. با اراده بشری نمی‏توان به آن ست‏یافت، حال آن كه دستیابی به امر ناساز و ناموزون به نحو مضاعفی آسان است; دقیقا بدین سبب كه امر ناساز و ناموزون چیزی بیش از درهم‏ریختگی یك رشته امور عاریتی نیست.
امر اصیل آن است كه مستقیما از اصل یا سرچشمه نشات گرفته باشد; مانند آب خالص پاكی كه در معرض هیچ تاثیر جانبی‏ای قرار نگرفته است. بدین‏سان اصالت‏با الهام، و بیش از هر چیز با وحی، ربط و نسبت دارد. زیرا اصول [همواره] متعالی‏اند، چون ورای این جهان و در ساحت «روح مطلق‏»اند. در نهایت، اصل كمتر از ذات مطلق، نامتناهی و سرمدی نیست البدیع كه یكی از اسماء الهی و به معنای پدیدآورنده است و می‏توان آن را شگفت‏انگیز هم ترجمه كرد، از همین جاست. از این دریای امكان نامتناهی است كه امواج عظیم جزر و مدی وحی برمی‏خیزد، و هر یك از آنها به صورت شگفت‏انگیزی متفاوت با بقیه است. زیرا هر یك، از ذات واحد و احد كه از آن سرچشمه می‏گیرد نشان دارد، و این نشان همان وصف یگانگی است. و هر یك عمیقا عین بقیه است; زیرا مضمون اساسی پیامش حقیقت واحد و احد است.
در پرتو تمثیل موج می‏بینیم كه اصالت، ضامن اعتبار و تاثیرات است. اعتبار، كه راست‏دینی‏گویی صورت زمینی آن است، با مد موج، یعنی نشات گرفتن بی‏واسطه وحی از منشا الهی‏اش، پدید می‏آید; و در هر مدی نوید یك جزر هست، كه تاثیر، یعنی لطف قدرت جاذبه مقاومت‏ناپذیر حقیقت، در آن نهفته است.
تصوف چیزی جز عرفان اسلامی نیست، و این بدین معناست كه تصوف جریان اصلی و قوی‏ترین جریان آن موج جزر و مدی است كه وحی اسلام را می‏سازد; و از آنچه هم الآن گفتیم روشن خواهد شد كه تایید این امر، آن‏گونه كه ظاهرا بعضی گمان می‏كنند، به هیچ معنا تحقیر ارزش تصوف نیست; برعكس، تایید این معناست كه تصوف، هم معتبر است و هم مؤثر.
و اما در باب هزاران مرد و زن در غرب جدید كه، در عین حال كه مدعی‏اند كه صوفی‏اند، معتقدند كه تصوف مستقل از هر دین خاصی است و همواره وجود داشته است; اینان نادانسته تصوف را اگر بتوانیم همان تمثیل اساسی را به كار ببریم به حد شبكه‏ای از آبراهه‏های مصنوعی دور از دریا تنزل می‏دهند; و درنمی‏یابند كه با محروم ساختن عرفان اسلامی از خاص‏بودنش، و بنابراین از اصالتش، آن را از همه نیروی محركه‏اش محروم كرده‏اند. بدیهی است كه آبراهه‏هایی وجود دارند; مثلا، از آن هنگام كه اسلام در شبه قاره هند استقرار یافت، مبادلات فكری بین عارفان مسلمان و برهمنان وجود داشته است; همچنین عرفان اسلامی در نهایت، برخی از اصطلاحات و مفاهیم را از مكتب نو افلاطونی پذیرفت. اما بنیانهای عرفان اسلامی قبلا نهاده شده بود و سیر بعدی‏اش مدتها پیش از آن كه عوامل عرفانی مشابه و بیگانه بتوانند عناصر غیراسلامی را وارد كار كنند به صورت قطعی‏ای تثبیت‏شده بود، و هنگامی كه چنین عواملی سرانجام مشهود افتادند، فقط با سطح آن تماس یافتند.
به عبارت دیگر، عرفان اسلامی، با وابستگی كامل به یك وحی خاص، كاملا مستقل از هر چیز دیگری است. اما در عین خود بسنده بودن، اگر زمان و مكان مساعدت كنند، می‏تواند از باغهایی غیر باغ خودش گلهایی بچیند. پیامبر اسلام[ص] فرمود:صدر طلب علم باشید، حتی اگر در چین باشد.
مارتین لینگز - ترجمه فروزان راسخی
پی‏نوشت‏ها:
×. مشخصات كتابشناختی اصل مقاله چنین است:
Lings, Martin, What is Sufism?, London: Mandala Books, ۱۹۸۱), pp.۱۱-۱۶.
۱. British Museum Ms. Or. ۱۳۴۵۳(۳).
۲. قرآن كریم، سوره قدر، آیه‏۳.
۳. سفر خروج، باب‏۱۲، آیه‏۱۴.
۴. British Museum Ms. Or.۷۵۶۱,f.۸۶.
همه شعر در این كتاب ترجمه شده است:
۵. Smith, Margaret, AI- Ghazali the Mystic(Luzac,۱۹۴۴),pp.۳۶-۷.
۵. یا بعد رفعت، كه وجه مكمل همان بعد است. در مورد درخت‏حیات، كه قدیس [ ولی] تشخص آن است، گاهی درختی تصویر می‏شود كه ریشه‏هایش در آسمان است، مبادا فراموش شود كه آن عمق و رفعت از لحاظ معنوی یكی هستند.
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید