شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

هرمان هسه و ‌عرفان جویندگی‌


هرمان هسه و ‌عرفان جویندگی‌
هرمان هسه، شاعر و نویسنده بزرگ معاصر، در۲ جولا‌ی ۱۸۷۷در شهر کالوی آلمان از پدری استونی‌‌تبار در ساحل دریای بالتیک و مادری سوئیسی و فرانسه زبان متولد شد. پدر و مادر هرمان هر دو به امور تبلیغی مذهبی اشتغال داشتند و خود او نیز در سنین جوانی همین کار را می‌کرد و مدتی نیز در شهر بال کتابفروشی داشت. هرمان از جوانی به مسافرت‌های دور و دراز رفت و بالاخره در سوئیس مسکن گزید و به تبعیت آن کشور در آمد. اولین اثر او مجموعه شعری است که در ۱۹۱۴ نگاشته شد و دو سال بعد انتشار ‌یافت. در این مجموعه روح آزاد و صلح پرست او بخوبی شرح داده شده است پس از آن، وی اثرات زیبایی چون سیدهرتها (سیذارتا)، گرگ استپ‌ها (گرگ بیابان)، گرترود، دانشمندی از مشرق زمین و آقای لودی یا بازی مهره‌های شیشه‌ای را منتشر کرد. در سال ۱۹۴۵ جایزه ادبی گوته و در سال ۱۹۴۶ برای کتاب «آقای لودی یا بازی مهره‌های شیشه‌ای» جایزه ادبی نوبل گرفت.
سیذارتا داستان جوانی جویای حقیقت است (واژه «سیذارتا» به‌معنای جوینده است) که مسیری را از برهمن زادگی تا ریاضت به شیوه مرتاضان در جنگل و در ادامه عنان رفتار به دست غریزه و شهوت سپردن و... طی می‌کند تا به حقیقت برسد. در واقع کلیت این داستان فلسفی ‌ عرفانی هرمان هسه، اصالت فردیت به دور از هر تعلیم و تعلم را در طریقت وصول به حقیقت به تصویر می‌کشد؛ اصالت دادن به اراده در هر برهه زمانی از شناخت و درک هستی، اصالت دادن به لذت زیستن و حق‌جو بودن نه به شیوه گذشتگان خرد‌پرست بلکه به شیوه روان و اراده ناخودآگاه. از این‌رو «سیذارتا» به خاطر درس‌های عرفانی‌اش بیشتر به یک کتاب آموزنده فلسفی شبیه است تا قصه.
کلیت داستان از آنجا که نتیجه‌گیری‌های کلی دارد و پیام رسان است با مقوله اندیشه سازگاری بیشتری دارد تا ادبیات و به معنای اخص دنیای بی‌ادعای قصه گویی. از این رو می‌توان «سیذارتا» را برای هسه چیزی شبیه «زرتشت» برای نیچه دانست.
هرمان هسه در این توصیف خود از داستان سیذارتا که به عنوان مقدمه ترجمه فارسی خطاب به مخاطبان فارسی زبان این کتاب در مارس ۱۹۵۹ نوشته است بخوبی هدف خود را از نگارش این کتاب به همراه ایده اولیه آن بیان می‌کند:
«این حکایت قریب به چهل سال پیش به رشته تحریر در آمد و ماحصل معلومات مردی است عیسوی که تربیت و تعلیمش در دامان مسیحیت انجام یافته و سپس خود وی کلیسا را در سنین جوانی ترک کرده و برای ادراک کیفیت مذاهب دیگر مخصوصا عقاید چینیان و هندوان به کوشش پرداخته است. مجملا هدف من این بود که در نتیجه مطالعه کلیات معتقدات مذهبی و طرق مختلف پرستش و عبادات بشری مبنای واحد آن همه را پیدا کنم. مبنایی که بالاتر از اختلافات ملی قرار دارد و می‌تواند مورد اعتقاد و احترام کلیه نژادها و افراد انسانی باشد» (سیذارتا، هرمان هسه، ترجمه گرگانی، صفحه ۹ و ۱۰) .
سیذارتا در طریقت خود به سوی حقیقت به نکته‌ای اشاره می‌کند که اهمیت زیادی در نمایاندن شیوه سلوک او دارد. این عبارات سیذارتا خطاب به گویندا (دوست صمیمی‌سیذارتا و از شخصیت‌های مکمل داستان) به نوعی خلاصه آن چیزی است که در رابطه با راه برگزیده او برای وصول به حقیقت.
لازم به ذکر است: «زمان حقیقی نیست، من این را به کرات دریافته‌ام. ولی اگر زمان واقعی نباشد، آن وقت این خطی که مابین این جهان و ابدیت، رنج و سعادت، خیر و شر وجود دارد خود نیز وهمی‌ بیش نخواهد بود من گناهکارم، تو نیز گناهکاری، ولی روزی این گناهکار بار دیگر برهمن می‌گردد. روزی به نیروانا [آزادی] می‌رسد. و روزی بودا می‌شود. اینک این «روزی» که ما می‌گوییم فقط وهمی‌است. گناهکار در راهی چون بودا نیست. وی مشغول تکامل نمی‌باشد، افکار ما نمی‌تواند چیزها را به طور دیگر ببیند. آن بودای نهانی در نفس گناهکار هم وجود دارد جهان چیزی ناکامل نیست که به آهستگی به سمت تکامل در راه باشد. نه، جهان در هر لجظه‌ای کامل است هنگام تفکر و به خود فرو رفتن ممکن است که زمان را به دور اندازیم و در آن ِ واحد، گذشته و حال و آینده را ببینیم. آن وقت همه چیز خوب و کامل جلوه‌گر می‌گردد پس می‌بینیم که هر چیزی به جای خویش نیکوست و همه چیزها فقط نیازمندی به اذن من، توافق با من و فهم من را دارند. آن وقت همه با من سازگار می‌شوند و آزاری به من نمی‌رسانند. این را نیز از روح و جسم خود فراگرفتم که ارتکاب گناه ضروری است. من به شهوت احتیاج داشتم. می‌بایستی ثروت و مال به دست آورم و نفرت غیرقابل وصف را به تجربه دریابم و فرا گیرم که در مقابل آنها مقاومت نکنم، تا بتوانم جهان را دوست داشته باشم و بیش از این، آن را با جهانی خیالی و یا تصور تکاملی واهی مقایسه نکنم و آن را به همین حالی که هست بگذارم و آن را دوست داشته و بدان تعلق بیابم.» (همان، صفحه ۱۴۵، ۱۴۶و ۱۴۷)
سیذارتا ندای «اُم» مقدس (ذات اکمل، خدا) را از رودخانه شنید؛ از طبیعتی این جهانی. طریقت او سلوکی زاهدانه و ریاضت گونه چون مرتاضان نبود. او به ناخودآگاه خود، به غریزه، به لذت و به همه آنچه این جهانی است، آری گفت همان گونه که به بریدگی خود از زندگی این جهانی آری گفته بود، آن‌گاه که برهمن بود و به پای درس بودا رفت. و این هر دو «آری گویی» در خود «نه گویی» دیگری را مستتر دارد. از جمع این‌دو سنتزی پدید آمد، همان شناخت حقیقت، همان فراتر از آری و نه. همان جمع اضداد که عامل اصلی ناشناخته بودن حقیقت است و دلیل غیر قابل انتقال بودن دریافت شهودی آن به زبان خطی و علمی.
تقدیس زندگی و زیستن، تنها با عشق ممکن می‌گردد. عشقی که سیذارتا را بر آن می‌دارد تا لحظه خویش را با سپردن افسار فکر و اندیشه به دست آموزگار غیر طبیعی فنا نسازد و تا آنجا به خواست درون ارزش نهد که روح پیراسته‌اش از هر نفرت و بیماری، ظرفیت شنیدن ندای خداوندی را که از دل طبیعت برمی‌خیزد، پیدا کند.
سیذارتا در پایان سلوک عارفانه‌اش، دوستش گویندا را از افکار خود مطلع ساخت و با بوسه‌ای او را از «جاویدانی و یگانگی جهان» باخبر گرداند. جاودانگی که اصلی‌ترین مایه احساس شادکامی‌ و خوشبختی در زندگی است و یگانگی که نوید وحدت همه اجزا را در هدایت به سوی حقیقت واحد با خود به همراه دارد. اما مهم‌ترین دریافت شهودی سیذارتا همان بود که او را بر آن داشت تا مرید هیچ استادی جز طبیعت نباشد و تعلیم و تعلم به معنای مرسوم را مانعی برای کشف حقیقت بداند. سیذارتا به مرحله‌ای از شناخت نائل شد که دانست با بیان خطی و زبان بی‌انعطاف و وضعی بشری نمی‌توان راه به حقیقت پیچیده جهان برد. حقیقتی که نهفته در دل اضداد و تعارضات و دشمنی‌های واژگانی است.
آزاد جعفری
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید