یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دره


دره
مردی از میان دره‌ای می‌گذشت که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره زندگی صحبت کردند. بعد، صحبت به وجود خدا رسید.
مرد گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشم، باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول هیچیک از اعمالم نیستم؛ زیرا مردم می‌گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده در دست اوست.
چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش در دره پیچید. بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس. صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی او بازگشت.
سپس چوپان گفت: زندگی، همین دره است. آن کوهها، نتیجه کارمان را نشان می‌دهند و آوای انسان، اراده اوست. آزاد هستیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوییم، اما هر کاری که می‌کنیم، به درگاه خداوند می‌رسد و به همان شکل به سوی ما بازمی‌گردد.
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید