شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


بار موج بر مدار زندگی


بار موج بر مدار زندگی
از خطوط روی اینترنت تا خیابانی که کنار بزرگراه یادگار امام خطی طولا‌نی کشیده، راه زیادی نیست؛ به اندازه شکست دیوار صوتی تا جایی که هیچ صدای بلندی حق ورود ندارد یا به فاصله زندگی در خیابان‌های شلوغ تا محلی به نام آسایشگاه. یافتن گم شدن چند نفر از ساکنان آسایشگاه در اینترنت، بهانه‌ای است برای پیدا کردنشان. ‌ چشم‌هایی بی‌نهایت غمگین و ته‌ریشی دارند در صورتی میانسال. به حیاط آسایشگاه که وارد می‌شوی، روی پله‌های ورودی ساختمان و نیمکت‌های کنار در دستشویی نشسته‌اند. سیگار می‌کشند و به ورودی خیابان که در چند قدمی آنهاست نگاه می‌کنند. لباس بیمارستانی به صورت‌های جدی‌قهرمانان جنگ نمی‌آید.
دورت جمع می‌شوند. حضورت اتفاقی است در این زندگی یکنواخت. <منو شناختی؟ اینجا همه منو می‌شناسند. ۶-۵ سال جبهه بودم، ۵ بار مجروح شدم.> عکس دو کودک و مادرشان را از کیف پولش بیرون می‌آورد. <این عکس مال سال ۴۹ است. مادرم را خیلی دوست داشتم.>
از مقامات بالا‌ی نظام وقت ملا‌قات می‌خواست تا مشکلش را به آنها بگوید، نمی‌توانستی یادش بیاوری که دچار اوهام می‌شود. <دنبالم می‌کنند، می‌خواهند مرا بکشند، با اینکه دستور ‌بود و وکالت رسمی مصادره داشتیم، هنوز تحت تعقیبم، چون خانه یک نفر را لو دادم.> گفتی نمی‌توانی هماهنگی ملا‌قات را انجام بدهی، اما قول دادی بنویسی، چند بار قول گرفت! هر بار که در راهرو و حیاط آسایشگاه او را دیدی، اسمش را هم باید بنویسی، <شیرین‌دل>، ۶۶ ساله‌. ‌
<آرم نیروی انتظامی داری؟ می‌خوام بزنم به لباسم. سرباز نیروی انتظامی بودم، تو سردشت. حالا‌ یه نگاه تو کیفت بینداز شاید داشته باشی؟ پس دفعه دیگه که اومدی با خودت بیار.>
یک نفر دیگر با عینک و قرآنی زیر بغل از راه می‌رسد. <مشکل خاصی نیست، نمازمان را می‌خوانیم، سرویس و غذای مناسب و... فقط دوست داریم به دیدنمان بیایند ولی ملا‌قات‌کننده‌ای نداریم.> شوخی می‌کنند؛ <خانم مشق‌هایت را خوب بنویس! بنویس عبدا... مختاری، شیرین‌دل جعفری، نادر پاپی، محمدعلی غلا‌می، شیرزاد، هژیری، همدان، کبوترآهنگ، داغداغآباد> گاهی هم طنزهایی می‌گویند که فلسفه زندگی، بیماری، مرگ و جنگ را زیر سوال می‌برد و دست آخر اینکه <ما باید مشکلا‌تمان را با خدا حل کنیم.>
خیلی‌ها از بیماریشان آگاهند. ۹۹ ساله اینجا هستم. از ۱۰ ماه پیش افسردگی گرفتم. به چشم‌های یه نفر که نگاه می‌کنم خجالت می‌کشم و سرم رو پایین می‌اندازم. این عذابم می‌دهد. روانشناس می‌گه کمکت می‌کنم، داروهات رو تغییر می‌دم.>
بی‌قرار و افسرده بودم، دو بار رگ‌های دستم را بریدم، خانه‌ام رو آتش زدم، حالا‌ هم فراموشی دارم.
۱۴۴ سالم بود که رفتم جبهه، تو حلبچه مجروح شدم، ۱۶ ساله اینجام، هنوز خوب نشدم، ۴۵ روز بیمارستانم، ۲۰ روز خونه‌، بچه ازنا هستم، تازگی‌ها یک پراید به اسمم دراومده، قبلا‌ هم یه زمین و یه پیکان داشتم که بنیاد فروخت، پولش‌رو به هم داد. بعضی موقع‌ها موج منو می‌گیره، می‌خوام گریه کنم، بدنم بی‌حس می‌شه، سرگیجه، تب و لرز، فراموشی...>
جانبازان اعصاب و روان مظلوم‌ترین جانبازان هستند، حتی مظلوم‌تر از جانبازان ضایعه نخاعی. این گفته خود مسوولا‌ن آسایشگاه است. <سال‌ها زندگی در آسایشگاه، مصرف داروهای بسیار قوی و از دست دادن مهارت‌های کلا‌می و اجتماعی دیگر توانی برای دفاع از خود باقی نگذاشته‌است. اگر خواسته‌هایشان را جواب ندهیم سرشان را پایین می‌اندازند و می‌روند، بدون هیچ بحثی. در حالی‌که جانبازان ضایعه نخاعی توانایی عوض کردن مدیر آسایشگاه را هم دارند. مرز بیماران اعصاب و روان با سایرین بسیار باریک است به همین دلیل خیلی‌ها می‌خواهند خودشان را به جای این بیماران جابزنند و امتیاز بگیرند، ولی ما این تفاوت را متوجه می‌شویم؛ جانباز اعصاب و روان کسی است که وقتی یک نخ سیگار و یک سکه طلا‌ جلویش بگذاری، سیگار را بر‌دارد.>
آمار دقیقی از جانبازان اعصاب و روان وجود ندارد چون این بیماری با فراز و نشیب همراه است. شناخت آنها از روی ظاهرشان امکان‌پذیر نیست چون بسیاری در خانه نگهداری می‌شوند و اصلا‌ به مرکز بهداشت روانی بنیاد مراجعه نمی‌کنند.
بیمارستان اعصاب و روان سعادت‌آباد، پیش از این آسایشگاه نامیده‌می‌شد. حدود نیمی از جانبازان این بیمارستان از اسکیزوفرنیا رنج می‌برند، همان بیماری که افراد خیالی را به زندگی آدم وارد می‌کند. بیماری‌های بای‌پولا‌ (دوقطبی)، مانیا، پارانوئید و ‌ ( PTSD ضایعه بعد از یک استرس شدید) هم میان جانبازان هست. این آخری، همان است که در اصطلا‌ح به آن موج گرفتگی می‌گویند. روانشناس این مرکز به بیمارانی اشاره می‌کند که حتی سابقه حضور در خط مقدم یا موج‌گرفتگی را ندارند بلکه با دیدن صحنه‌های ناخوشایند بیمار شده‌اند. البته این موارد در بیمارانی که زیر سن ۱۸ سال به جبهه رفته‌اند، بیشتر مشاهده می‌شود. ‌
جانبازان اعصاب و روان ابتدا به مراکز درمان حاد مراجعه می‌کنند این مراکز بعد از ترخیص بیماران، در صورت نیاز، آنها را به مراکز درمانی بیماران مزمن ارجاع می‌دهند. میانگین سنی جانبازان این بیمارستان حدود ۴۵ سال است. حالا‌ پدر و مادر جانبازان حداقل ۷۰ سال سن دارند و رئیس بیمارستان با اشاره به اینکه والدین آنها دیگر نمی‌توانند از فرزندان خود نگهداری کنند، پیشنهاد می‌دهد با ایجاد مراکزی همچون آسایشگاه، باشگاه، خانه و یا هر عنوان دیگر به جانبازان سرویس دهند. ‌
متوسط زمان بستری جانبازان بیمارستان روان‌پزشکی سعادت‌آباد که پیش از این عنوان آسایشگاه داشت، ۶ ماه در سال است. این بیمارستان مرکز سرویس‌دهی به جانبازان اعصاب و روان مزمن است. ۷۰ تخت بستری دارد که معمولا‌ ۹۵ درصد آنها اشغال است. رئیس بیمارستان دفتر آمار را باز می‌کند و می‌گوید: <اکنون ۱۰۲ نفر در این آسایشگاه نگهداری می‌شوند. شب گذشته ۶۴ تخت‌اشغال داشتیم. بیشتر از این تعداد هم پشت نوبتند. در واقع، جانبازان بستری، خوشبخت‌ترین جانبازان اعصاب و روان هستند.>
● ساختمان‌سازی چندباره در محوطه آسایشگاه
آسایشگاه، ساختمانی است در زمینی مصادره‌ای به وسعت ۸ هزار و ۸۰۰ متر واقع در سعادت‌آباد تهران. امروز درختان باغ قطع یا خشک شده و زمینش به دلیل منطقه‌ای که در آن واقع شده، مورد توجه است. بعضی معتقدند که جانبازان می‌توانند در ساختمان دیگری حتی خارج از شهر نگهداری شوند. ولی مسوولا‌ن این آسایشگاه با اشاره به این‌که هدف نهایی درمان جانبازان بازگرداندن آنها به جامعه است، دوری آنها از اجتماع را مفید نمی‌دانند. هر چند در این بیمارستان جز چند متر حیاط در اطراف ساختمان، فضایی برای بیماران وجود نداشته ‌باشد. ‌
‌ طرح گسترش، به قیمت از بین بردن باغ، زمین ورزش و دو استخر بیمارستان در حال انجام است. آهن، شیشه شکسته، آجر و سایر ضایعات ساختمانی، در محوطه رها شده‌است. کارکنان بیمارستان مواردی را به خاطر می‌آورند که برخی از بیماران از این وسایل برای خودکشی استفاده کرده‌اند. بعدازظهر یک روز گرم تابستان، جانبازان به ساختمان بیمارستان بازگشته‌اند تا استراحت کنند. ساختمانی دو طبقه که هر طبقه چند اتاق بزرگ دارد با تخت‌هایی بیشتر از ظرفیت اتاق‌ها. یک تخت خوابگاهی و یک قفسه فلزی سهم هر بیمار است. ساعت ۱۲ صبح استراحت نیمروزی آغاز می‌شود. پتوهایشان را روی زمین کنار تختشان می‌اندازند، نماز می‌خوانند و ۱۳ نفر آرام در یک اتاق می‌خوابند. اما این استراحت باید با صدای دستگاه جوش و ضربه‌هایی که به آهن کوبیده می‌شود کنار بیاید. همه کارکنان بیمارستان معترضند که نخستین نیاز این بیماران، یعنی آرامش، از آنها سلب شده‌است. ولی ماجرای ساخت و ساز در محوطه آسایشگاه جانبازان به همین‌جا ختم نمی‌شود. ‌
پرسنل بیمارستان می‌گویند که پیش از این در محلی که برای ساخت بنای جدید گودبرداری شده، استخر و زمین بازی و یک آشپزخانه قرار داشت. همین چند ماه قبل بیش از ۳۰ میلیون تومان برای رنگ و سرامیک آشپزخانه هزینه شده ‌بود ولی به جای آن ساختمانی جدید با هزینه‌ای چند صد میلیون تومان تا مرحله اسکلت‌بندی رسید و به دلا‌یل نامعلومی تخریب شد.
به گفته دکتر غلا‌محسین شیبانی، رئیس‌بیمارستان روان‌پزشکی جانبازان سعادت‌آباد، از یک سال و نیم پیش، موافقت اصولی ساخت ۱۰۰ تخت جدید از دانشگاه علوم پزشکی ایران گرفته شده و ساخت بنای جدید با وجود فراز و نشیب‌های چند ماهه‌، ادامه دارد.
رئیس بیمارستان، نقش خود را فقط بهره‌بردار این پروژه عنوان می‌کند. او می‌افزاید: <کارفرما، معاونت مسکن بنیاد شهید و مجری طرح یک شرکت ساختمانی است و گروه فنی دیگری هم نظارت آن را بر عهده دارد. به نظر می‌رسد کار شرکت اولیه تخصصی نبوده و مجبور شده‌اند بعد از چند ماه سازه‌های آنها را تخریب کنند.> رئیس‌بیمارستان بیش از هر چیز رویای افزوده شدن ۱۰۰ تخت و ارائه همه سرویس‌های درمانی به جانبازان اعصاب و روان را در سر می‌پروراند.
● جانبازانی که دیگر پیدا نشدند
از زمان تأسیس بیمارستان روان‌پزشکی سعادت‌آباد حدود ۱۰ نفر از جانبازان آن به شهادت رسیده‌و ۴ نفر مفقود شده‌اند.
یکی از جانبازان، هنگامی که به طور دسته‌جمعی به یک مراسم ختم رفته بودند، گم شده. دو نفر دیگر مرخصی رفته و بازنگشته‌اند. <شماس> چند بار در یک پارک جنوب شهر تهران دیده شده، ولی کسی برای پیگیری و بازگرداندن او اقدامی نکرده‌ است. <علیرضا محمودیان> وقتی در مرخصی بوده، به صورت ناگهانی خبر مرگ پدر را از خواهرش می‌شنود. می‌گویند بعد از آن روز که او با گذاشتن نامه‌ای خانه خواهر را ترک کرد، جز یک بار در محل دفن پدرش (ارومیه)، از او هم ردی پیدا نشده و اینجاست که اهمیت دخالت مددکاران اجتماعی در آموزش خانواده در رفتار با این بیماران آشکار می‌شود.
اما گم شدن برخی از جانبازان با موارد مشکوکی همراه‌است. حقوق جانبازان ۷۰ درصد نیز این نظریه را تقویت می‌کند که مفقود شدن آنها نیازمند پیگیری است؛ نظریه‌ای که تاکنون رنگ عمل به خود نگرفته ‌است.
گروه پیگیری بیمارستان حذف شده و گروه درمان آسایشگاه، شامل روانشناس، مددکار و پرستار، مسائل حقوقی، شغلی، مسکن، تحصیل فرزندان، شرایط خانوادگی و وضعیت جسمانی جانبازان را دنبال می‌کنند. بیشتر بیماران این آسایشگاه، جانبازان ۷۰ درصد هستند و قیم قانونی دارند. مشکلا‌تی از این قبیل که سرپرستان از اموال آنها به نفع خودشان استفاده کنند زیاد پیش می‌آید ولی به طور صحیح پیگیری نمی‌شود. جانبازان هم می‌ترسند اگر چنین مسائلی را مطرح کنند، به جای پیگیری ادعاهایشان، میزان داروهایشان افزایش یابد.
اخیرا به اعضای گروه پیگیری گفته شده به بعضی مسائل کاری نداشته باشند؛ از جمله گم شدن جانبازانی که بنیاد شهید و امور جانبازان متولی آنهاست. شیبانی به اختلا‌ف نگاه متخصصان درمان جانبازان با مسوولا‌ن بنیاد اشاره می‌کند و می‌گوید: <ماهیت بنیاد شهید به کار درمان ارتباطی نداشته و بعد از ادغام با بنیاد جانبازان، مسوولا‌ن مربوطه در بخش اداری، تجربه کار درمان را ندارند. به عنوان مثال ما مددکاری را شاخه‌ای از درمان می‌دانیم ولی در بنیاد به این رشته به صورت تخصصی نگاه نمی‌شود؛ در شرایطی که دکترای تخصصی مددکاری در کشور وجود دارد. مددکاران بنیاد شهید و امور ایثارگران زیرمجموعه معاونت تعاون هستند.>
رئیس بیمارستان روان‌پزشکی سعادت‌آباد ادامه می‌دهد: <ما را متولی مرکز می‌دانند نه متولی جانباز. بنیاد به ما می‌گوید که امورات جانبازان در بیرون از محدوده بیمارستان مربوط به آنهاست و ما فقط باید در داخل مراکز درمانی مشکلا‌ت آنها را حل کنیم. در حالی که اگر نتوانیم به مجموعه مشکلا‌ت جانبازان از جمله مشکلا‌ت اجتماعی آنها وارد شویم، نمی‌توانیم درمان صحیح را انجام دهیم.>
خانواده مسعود دهقانی، جانباز ۴۰ درصدی که تحت نظارت مسوولا‌ن آسایشگاه به مراسم ختم رفته و گم شده‌است، از این واقعه مطلع نشدند تا اینکه چند روز بعد، به طور اتفاقی مادر این جانباز برای صحبت‌با فرزندش با آسایشگاه تماس تلفنی گرفت و با صدای متعجب پرستار رو به رو شد. کیلومترها دورتر از آسایشگاه، در روستای کهن‌آباد گرمسار صدایی می‌گفت: <مگر نمی‌دانید مسعود گم شده ‌است؟>
خانواده دهقانی از حدود ۶ سال پیش تاکنون به دنبال فرزندشان می‌گردند. دکتر شیبانی رئیس بیمارستان روان‌پزشکی سعادت‌آباد، در تاریخ ۱۲ اسفندماه ۱۳۸۰ ( دو ماه بعد از گم شدن جانباز) نامه‌ای به رئیس مجمتع خدمات درمانی و توانبخشی نوشته که در آن درصد جانبازی مسعود ۴۰ درصد و مشخصاتش به این ترتیب عنوان شده‌ است: <جانباز فوق دارای قدی کوتاه، ۳۲ ساله با پوشش لباس ورزشی گرمکن آبی و دمپایی، با تشخیص اسکیزوفرنی و فاقد شناخت از خود و دیگران است.>
او در بخش دیگری از نامه‌اش آورده‌است: <این جانباز در حین مراسم در آدرس بیست‌متری منصور، مسجد نبوی، اقدام به فرار نموده‌است (مفقود شده...) مراتب جهت پیگیری لا‌زم توسط پلیس ۱۱۰ ایفاد می‌گردد.> رئیس بیمارستان به کلا‌نتری ۱۳۴ شهرک قدس نیز نامه‌ای نوشته و گم شدن این جانباز را اطلا‌ع داده‌است. چند ماه بعد، خانواده مسعود دهقانی، دست به دامن اداره کل امور جانبازان استان محل سکونت خود شدند. علی افراسیابی سرپرست این اداره کل، مردادماه ۱۳۸۱ به معاون تعاون و امور اجتماعی سازمان امور جانبازان یادآوری کرد که هنوز اطلا‌عی از این جانباز مفقود شده در دست نیست. ‌
مهدی دهقانی،‌برادر این جانباز می‌گوید: <بنیاد هنوز جواب درستی به ما نداده ‌است. پزشکی قانونی، پلیس و دادگاه قرار بوده به ما خبر بدهند ولی بعد از ۶ سال هنوز خبری نشده و پرونده مفقود شدن مسعود هنوز در مجتمع قضایی قدس مفتوح است.> در حالی‌که مادر این جانباز سکته مغزی کرده و حال مساعدی ندارد، به تازگی‌مستمری ناچیزی هم که از سوی بنیاد به این خانواده تعلق می‌گرفت قطع شده‌است. این سال‌ها، مادر را پیر کرده ولی ضجه‌هایش را نه. به زاری شکایت می‌کند که <بگویم پسرم در کدام عملیات گم شده؟ برای یافتن اجساد شهدا هم گروه‌های جست‌وجو وجود دارد ولی کسی گم شدن پسرم را پیگیری نکرده و حتی به ما اطلا‌ع هم نداده‌ بودند.>
پاسخ رئیس بیمارستان روان‌پزشکی سعادت‌آباد به این مساله چنین است:<ما انتقال‌دهنده‌های خوبی نیستیم چون برداشت خودمان را از وقایع انتقال می‌دهیم که خیلی از اوقات با واقعیت مطابق نیست. به این نکته توجه داشته باشید که وقتی جانبازان به مرخصی می‌روند، تحویل خانواده می‌شوند. جانبازانی که گم شده‌اند ممکن است زنده باشند. شاید هم اتفاقاتی برایشان افتاده باشد مثلا‌ هنگام عبور از خیابان ماشین به آنها زده باشد. من در مقام قضا و قانون نیستم، زندان ندارم و زندانبان هم نیستم. اصل درمان ما بر تعامل با جامعه است. وقتی جانبازان را با اتوبوس بیرون می‌بریم ممکن است یک نفر هم فرار کند البته این نافی مسوولیت من نیست، ولی شما به جای دیدن نکات مثبت، نیمه خالی لیوان را می‌بینید.>
مجموعه این شرایط است که موجب می‌شود کارشناسان تأکید کنند وضعیت نگهداری جانبازان اعصاب و روان نیاز به تحول دارد. ‌
● استفاده از اتاق فیکس، فقط برای چند ساعت ‌
میان اتاق روانشناسان و مددکاران مرکز و یکی از اتاق‌های خوابگاهی، راهروی کوچکی هست که به یک اتاق دیگر منتهی می‌شود. از سوراخ کوچک روی در این اتاق می‌توان دیوارهای موکت شده و تختی را دید که از هر طرف نیم‌متر با دیوار فاصله دارد. این همه وسایل موجود در اتاقی است که برای محرومیت اجتماعی یا درمان بیمارانی که رفتارهای ناخوشایند د‌ارند، تجویز می‌شود. روانشناسان مرکز می‌گویند اتاق فیکس جنبه تنبیهی دارند ولی مدت‌زمان نگهداری بیمار در این اتاق نباید از چند ساعت بیشتر باشد. ‌
بیمارانی که به‌دلیل توهم، هذیان یا پرخاشگری برای خود یا دیگران خطرناک باشند، باید در اتاق دیگری به نام ایزوله نگهداری شوند که از نظر محرک‌های محیطی نظیر نور، صدا و هوا، شرایط مطلوبی دارد. مدت نگهداری بیماران در این اتاق می‌تواند تا چندین روز به طول بینجامد. آنها ادامه می‌دهند: <متأسفانه این مرکز فاقد چنین اتاقی است و جانبازان برای مدت طولا‌نی‌در اتاق فیکس نگهداری می‌شوند در حالی که نبود محرک‌های محیطی در چنین فضایی، انسان‌های سالم را نیز دچار توهم می‌کند.>
اما رئیس بیمارستان به این نکته اشاره می‌کند که یکی از روش‌های موجود در برنامه درمان بیمارانی که رفتار خشونت‌آمیز دارند، نگهداری آنها در اتاق ایزوله و فیکس است. او در مقابل این ادعا که برخی از جانبازان بیش از ۷ ماه در اتاق فیکس مرکز نگهداری شده و تنها برای غذا خوردن، استفاده از دستشویی یا استراحتی کوتاه از این اتاق خارج می‌شدند، می‌گوید: <نگهداری جانبازان اعصاب و روان در اتاق فیکس، جنبه درمانی دارد، نه تنبیهی. مدت‌زمان ماندن آنها در این اتاق، به ساعت هم نمی‌رسد، چه رسد به روز!
او ادامه می‌دهد: <امکانات نگهداری و تعداد پرسنل تخصصی ما هم بسیار کم است. در این بیمارستان به ازای هر تخت یک نیروی کار وجود دارد. در حالی که سایر مراکز ۳/۱ تا ۷/۱ درصد نیروی انسانی به ازای هر تخت دارند. ما را هنوز به عنوان بیمارستان نشناخته‌اند و حق و حقوق مراکز بهداشت و درمان وزارت بهداشت به ما پرداخت نمی‌شود. به کارکنان این مرکز سختی کار، نوبت کاری،‌حق شیفت و اضافه‌کاری مطابق با مراکز درمانی تعلق نمی‌گیرد و کسانی که اینجا کار می‌کنند مانند سایر کارکنان بنیاد حقوق می‌گیرند. مرکز ما اینقدر مظلوم واقع شده که تن‌خواه بگیر است ولی با همه این کاستی‌ها ادعا می‌کنیم که یکی از بهترین مراکز اعصاب و روان کشور است.
در اتاق پرستاری بیمارستان، ظرف‌های کوچکی به نام کاپ در یک سینی چیده شده است. هر جانباز یک کاپ دارد که داروی روزانه‌اش را در آن گذاشته‌اند. روزی چند بار این کاپ‌ها در اتاق‌ها می‌گردد تا داروها در زمان مقرر مصرف شود؛ داروهایی که دهقان، مسوول واحد پرستاری بیمارستان، آنها را دلیل خرابی و کشیده شدن دندان‌های همه جانبازان این مرکز می‌داند. او چنین توضیح می‌دهد: <داروهای اعصاب و روان موجب خشکی دهان می‌شود و باید برای جبران آن مایعات زیادی مصرف کرد، ولی بسیاری از بیماران رعایت نمی‌کنند بنابراین دندان‌هایشان دچار پوسیدگی می‌شود.
به گفته او در بیمارستان <ساسان> پروتزهایی به جای دندان‌های کشیده آنها گذاشته می‌شود ولی بیماران آنها را گم می‌کنند. این در حالی است که یکی دیگر از کارکنان این مرکز می‌گوید:< در بیش از ۱۰ سالی که اینجا کار می‌کنم هنوز ندیده‌ام دندان یک بیمار را پر کنند. دندان‌ها به محض خراب شدن، کشیده می‌شود و دندان‌های مصنوعی که برای بیماران می‌گذارند، کیفیت خوبی ندارد. به همین دلیل آنها را از دهانشان خارج و گم می‌کنند.
رئیس بیمارستان به حلقه مفقوده‌ای در درمان جانبازان اشاره می‌کند. او می‌گوید: <در همه کشورهای دنیا مراکزی وجود دارد که فاصله میان نگهداری جانبازان در جامعه و بیمارستان را پر می‌کند. مراکز روزانه، هزینه ایجاد یک تخت بیمارستانی را به سیستم بهداشت و درمان تحمیل نمی‌کند. تجربه نشان می‌دهد که ۹۹ درصد بیماران مراجعه‌کننده نیازی به بستری ندارند و می‌توانند از این مراکز خدمات درمانی دریافت کرده و به خانه بازگردند. البته هزینه احداث این مراکز در بودجه کشوری امسال پیش‌بینی شده که امیدواریم محقق شود.
● مهارت‌های اجتماعی، در حال فراموشی
ابراهیم کرمی سهام خود را بازیگر سرشناسی معرفی می‌کند. اسم او را هم باید بنویسی، بازیگر گروه تئاتر اینجا. انگار قهرمانان جنگ انتظار داشتند مشهورتر از این باشند. ۳۷ نفر از بیماران تحت پوشش نمایش-‌ درمانی هستند. زیرزمین ساختمان، سالن بزرگی است که وقتی کارآیی‌اش را بدانی، کوچک می‌نماید. گروه‌های نمایش- ‌درمانی، موسیقی-‌درمانی، نقاشی، سفالگری، حصیربافی و ... باید در این فضا با هم کنار بیایند. ‌
فهرست اسامی جانبازان، روی دیوار چسبانده شده، روی نام یک سوم از آنها ماژیک سبز کشیده‌اند؛ یعنی این افراد با دارو درمان شده‌اند. عبدالنبی شریف‌پور و مجید امرایی که مسوولا‌ن بخش کاردرمانی هستند، می‌گویند: <با وجودی که نتایج کاردرمانی این مرکز به صورت چندین پایان‌نامه کارشناسی ارشد درآمده و در تعداد زیادی سمینار بین‌المللی ارائه شده، هنوز نتوانسته‌ایم به سیستم بقبولا‌نیم که نیازمند نیروی کمکی هستیم. علا‌وه بر این، به دلیل ساخت و ساز در محوطه و لوله‌کشی ساختمان، مدت نسبتا طولا‌نی که کیفیت کار پایین آمده و از ۲۰ روز پیش تاکنون، کار کاملا‌ متوقف شده ‌است. در حالی که اگر هر یک از بخش‌های چرخه درمان این بیماران خوب کار نکند، مثلا‌ به دلیل کمبود نگهبان، یک برخورد منفی با بیماران صورت گیرد، روند درمان به سمت صفر می‌رود.
محسن فلا‌حتی، کارشناس ارشد روانشناسی که در این مرکز کار می‌کند، نیز به نکته دیگری اشاره دارد. او می‌گوید: <این بیماران روز به روز منزوی‌تر می‌شوند. قبلا‌ افراد زیادی از ادارات و مراکز مختلف برای عیادت و انجام کارهای تحقیقاتی می‌آمدند ولی روند صدور اجازه بازدید را پیچیده کرده‌اند. ارتباط ما با مراکز علمی هم قطع شده و با تعطیل شدن فعالیت‌های کار-درمانی جانبازان، خیلی از مهارت‌های اجتماعی آنها در حال از بین رفتن است.
موقع خداحافظی، جانبازان بیمارستان اعصاب و روان از خواب بیدار شده‌و دوباره روی همان پله‌ها نشسته‌اند. یکی صدایت می‌زند: <موقع نوشتن حرف‌های ما یادتان باشد که اگر کسی کار بدی انجام دهد، باید کتک بخورد. این طبیعی است، همان طور که ممکن است شما از پدرتان کتک بخورید، یا در مدرسه، از معلمان.> یاد صحبت روانشناس مرکز می‌افتی: <بیماران اعصاب و روان بعد از مدتی موسسه‌زده می‌شوند.
مریم پاپی
منبع : روزنامه اعتماد ملی