دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


سیمای زنی که نیست


سیمای زنی که نیست
«آدم ها روی هم رفته حاصل جایی هستند که در آن به دنیا آمده و نشو و نما کرده اند. طرز فکر و احساساتت همیشه بستگی دارد به قطعه زمین و درجه حرارت. حتی به بادهایی که می وزد. تو کجا به دنیا آمده یی؟»
از کتاب «کافکا درکرانه ، هاروکی موراکامی، ترجمه مهدی غبرایی»
از همان نخستین فیلم های ایرانی تا به امروز که نزدیک به ۸۰ سال از خاطرات و خطرات فیلمسازی داخلی می گذرد، سینما هم مانند بسیاری دیگر از پدیده های اجتماعی و هنری در نوعی «گیجی عمومی» در مواجهه با نقش، مفهوم و جایگاه «زن» سهیم بوده و هست. در این میان سینمای عامه پسند و جریان فیلمفارسی - چه قبل و چه به خصوص بعد از مقطع تاریخی انقلاب - اتفاقاً بیش از سایر جریان های سینمای وطنی تکلیفش با خودش و از جمله با تصویری که از زن ارائه می دهد روشن بوده. این نوع سینما که مانند ژانر ادبی مشابهش به انگیزه مصرف گسترده و فراگیر تهیه و تولید می شود عموماً از مولفه های تکراری و کهنه در پرداخت شخصیت های زنانه اش - اگر بتوان زنان ساخته و پرداخته سینمای عامه پسند را «شخصیت» قلمداد کرد - بهره برده و تصویری کلیشه یی و مهم تر از آن غیرواقعی از زنان را بر پرده نقره یی به مخاطب پرشمار و مشتاقش خورانده است. اینچنین است که شاید بتوان گفت از دیدگاه مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی جنسیت، سینمای عامه پسند هنوز فرصتی برای حضور واقعی به زنان نداده و حضور زن در این نوع سینما را در بهترین حالت به فانتزی های مستعمل و تکراری محدود کرده است. از این منظر حضور زن در سینمای عامه پسند نه از مواد و لوازم اصلی بلکه بیشتر نمک ماجراست و شاید بیش از هر چیز به یک شوخی جذاب شبیه باشد، و این موضوع به خصوص هنگامی اهمیت پیدا می کند که به تاثیرات مدیوم سینما در تولید و بازتولید فرهنگ عمومی توجه کنیم.
● کجا دانند حال ما سبکباران سینماها؟
اهالی فن گفته اند و می گویند مهم ترین مشکل سینمای ما نداشتن فیلمنامه خوب و استاندارد یا «قصه» بی نقص یا دست کم کم نقص است. اما در مورد سینمای عامه پسند و به طور خاص درباره زنان این نوع سینما گویا مشکلی به نام قصه از اساس وجود ندارد. نیم نگاهی به روند سینمای عامه پسند حکایت از آن می کند که فیلمسازان فعال در این میدان که در سال های اخیر اکران عمومی را هم در تسخیر داشته اند برای تهیه فیلمنامه مشکل جدی ندارند. دستور تهیه فیلمنامه های این دست آثار معمولاً از پیش روشن است و مثل دستور طبخ قرمه سبزی از آغاز خلقت بشر تا به حال تقریباً هیچ تغییر درخور یادآوری نکرده است و جالب اینکه محصول کار هم درست مانند «قرمه سبزی» هنوز و همچنان برای طرفداران بیشمار خود اشتها برانگیز و بی بدیل است. از این رو قصه پردازی در آنچه به عنوان سینمای عامه پسند در کشور ما رواج دارد ساده ترین و حتی پیش پاافتاده ترین بخش ماجراست. برای تهیه بخش مونث د استان در این قبیل فیلم ها فقط کافی است پای خاطرات مادربزرگ یا عمه خانم تان بنشینید یا چند فیلم مربوط به عصر آغاز سینما در ایران ببینید چرا که نقش و موقعیت زنان از آن زمان تا به امروز از دیدگاه فیلمسازان عامه پسند چندان تفاوتی نکرده است و شاید بهتر باشد بگوییم اساساً در سینمای عامه پسند ما زمان متوقف شده و زنان در مقطعی از تاریخ مانده اند. به عبارت دیگر سینمای عامه پسند ما در رویارویی با زنان عنصر مهم و تعیین کننده «همزمانی» را از دست داده و بلکه از اول هم نشانی از آن نداشته است. زن سینمای عامه پسند هنوز و همچنان در نقش های فرعی و خانگی باقی مانده و مهم تر از آن دغدغه ها و درونمایه وجودی اش هم هیچ رشد و پیشرفتی نداشته است. اگر تاریخ سینما را در یک تقسیم بندی فوری به سه دوره آغاز سینما، سینمای قبل از انقلاب و سینمای متاخر تقسیم کنیم شاید بتوان این گونه تعبیر کرد که تا سال های پایانی دهه ۲۰، سینمای ایران هنوز درگیر اثبات هویت خود به عنوان مدیومی ناشناخته است و مجالی برای پرداختن به حضور و مهم تر از آن چگونگی حضور زن در معدود آثار سینمایی ندارد. اما از این مقطع تاریخی که بگذریم به دوره یی از سینما می رسیم که تا زمان انقلاب سال ۵۷ به زندگی پرهیاهوی خود ادامه می دهد. سینمایی که امروز آن را با نام جنجال برانگیز «فیلمفارسی» می شناسیم و از دیدگاه جامعه شناسی جنسیت یکی از مهم ترین نشان ها و مولفه هایش «بی هویتی» زنان و شاید هم «هویت مشترک، مشابه و غیرقابل بحث» همه زنان نقش آفرین در آن باشد. زن فیلمفارسی بی بروبرگرد زنی مطیع، دست و پابسته شوهر و فرزندان و خانه نشین است که همه ما تصویر ابدی او را در حال کار کردن با چرخ خیاطی یا شستن رخت چرک ها سر حوض یا مرافعه با عناصر موذی و آشوبگری به نام «مادرشوهر» یا «هوو» به خاطر داریم. به این ترتیب در سینمای فیلمفارسی ما با زنی روبه رو هستیم که در کمال شگفتی و به طرزی ناممکن و باورنکردنی با تلقی مرحوم فردوسی از زن فرمانبر پارسا هیچ گونه تفاوتی ندارد و در طول چند قرن همچنان همان بوده که هست، ماجرای حضور زنان در فیلمفارسی اما زمانی جالب تر می شود که توجه کنیم نوع سرکش و عصیانگر همین زن که جرات می کند و کلیشه رایج «آفتاب و مهتاب ندیدن» را می شکند و میخ خود را از سرنوشت محتومش در خانه می کند هم انتخاب درخشان تری پیش رو ندارد. زن سرکش هم بی بروبرگرد جایی ندارد و کاری از دستش برنمی آید جز کافه های لاله زار و رقصیدن در چنگال بی رحم صاحبان آنها. به این ترتیب زن در این نوع سینما اساساً در دو قطب موجود اثیری و زن لکاته تصویر می شود. زن یا مادر است یا دختر سربه زیر خجالتی دم بخت که زیر سایه «خان داد اش»، «خان عمو» یا «آقاجون»اش زندگی می کند یا مطلقاً «بدکاره» است. متاسفم انتخاب دیگری در کار نیست، منوی فیلمفارسی در این زمینه نقص عجیبی دارد،
● سینمای بزرگمردان قهرمان
شاید شما هم از آن جمعیتی باشید که می گویند زن هم دوره و هم عصر فیلمفارسی چیزی بیش از آنچه در این نوع سینما تصویر شده نبوده است و فیلمفارسی سازان هم ناگزیر واقعیت موجود را به تصویر می کشیده اند اما در پاسخ به این شائبه واقع گرای شما می توان به مقطعی دیگر از تاریخ کوچک سینمای ایران توجه کرد؛ دوره یی که در آن کم کم نشانه هایی از نوع متفاوتی از سینما ظهور کرد و اگرچه فیلمساز بزرگی مانند ابراهیم گلستان با اصطلاح «موج نو» مخالف است و می گوید «سینمای متعارف چه بود که غیرمتعارفش چه باشد؟» اما از آن به عنوان موجی نو در سینمای ایران یاد می شود. همزمان با شکل گیری این جریان در سینمای ما داستان ها و مسائل مبتلا به شخصیت های آنها تغییر جهش چشمگیری به سمت واقعیت زندگی دادند و مخاطبان شاهد بروز چهره های ملموس و چندوجهی بر پرده سینما شدند که هیچ کدام زن نبودند، شمایل زن خوب و کلیشه زن بد در سینمای مردانه ایران حتی در این دوره از سینما همچنان بدون تغییر باقی ماند. زن ایرانی نه تنها در سینمای فیلمفارسی بلکه حتی در سینمای منسوب به جریان روشنفکری هم هرگز بخت آن را پیدا نکرد که نقاب زن منفعل، وابسته، نیکوکار، نگران ناموس، غم پرور، تحت سلطه، صغیر، بی خبر، حسود یا فرشته خوی همیشگی را از صورت بردارد و به قول آن ترانه سرای معروف «جای خودش نفس بکشد.» این در حالی است که در این دوره از حیات اجتماعی ایران به گواه تاریخ و آثار آن در روزگار حاضر، ما زنانی به جز زنان خانه دار یا رقصندگان کافه هم داشته ایم؛ زنانی که به دانشگاه رفتند، شعر سرودند و داستان نوشتند، در سیاست صاحب جایگاهی شدند، سفر رفتند، استقلال اقتصادی به دست آوردند، مطبوعات زنانه را پایه گذاری کردند و در توافقی اعلام نشده به تخریب «دیوارهای مفهومی وفرهنگی» تثبیت شده برخاستند. برای این زنان اتفاق خارق العاده یی نیفتاده بود و اگرچه هنوز جمع بسیار کوچکی را تشکیل می دادند اما وجود و حضور داشتند و بدون آنکه مغزشان بزرگ تر شده یا فیزیولوژی شان تغییر کرده باشد، بدون آنکه قدرت استدلال مردانه(،) را از نیمکره چپ مغز به نیمکره راست هدایت کرده باشند، نوع پویاتری از زندگی را انتخاب کردند، نوعی که البته سینمای عامه پسند آگاهانه یا ناخودآگاه نادیده اش گرفت. بنابراین اگرچه فیلمسازانی مانند مسعود کیمیایی با فیلم «قیصر» طرحی نو در سینمای ایران در انداختند اما قهرمان سازی ها و شخصیت پردازی ها حتی در این نوع سینما هم تنها در حوزه مردان محدود ماند و امری مذکر تلقی شد و تصویر زنان همچنان هم در فیلمفارسی و هم در سینمای معترض به آن مخدوش و دستکاری شده باقی ماند. شاید اگر فیلم هایی مانند «بیتا»، «بن بست» یا «نازنین» هم نبودند باید به کلی از شخصیت پردازی خارج از کلیشه زنان در سینما چشم می پوشیدیم.
● در جست وجوی زنان از دست رفته
سی سال از انقلاب سال ۵۷ گذشته و جامعه ما هر روز تغییرات تازه یی را تجربه کرده است؛ تغییراتی که خوشبختانه و چنانچه انتظار می رفت بر ادبیات و سینما هم تاثیر گذاشتند و نوعی سینمای اجتماعی را رقم زدند. با وجود این سینمای موسوم به عامه پسند حتی در این روزگار و با وجود تغییر مشهود و غیرقابل انکار نقش زنان در جامعه همچنان بر موضع قدیمی خود در تصویرسازی از زنان پافشاری می کند. گویا نگاه و دیدگاه سازندگان فیلم های عامه پسند نسبت به نقش و هویت زنان هنوز هیچ تغییری نکرده و شاید اگر محدودیت های موجود نبود از بازسازی تصویر زن کاباره یی هم استقبال می کردند. به جرات می توان گفت در تمام فیلم های عامه پسندی که در طول سال های گذشته اکران سینماها را قرق کرده اند حتی یک شخصیت زن ملموس و قابل انطباق با واقعیت جاری در زندگی امروز ما وجود ندارد. در سال های آغازین پس از انقلاب که سومین دوره از تقسیم بندی فوری ما را شامل می شود، فیلم های اکران شده، تحت تاثیر شور انقلابی که هنوز در جامعه وجوددارد، عموماً درونمایه یی «عدالت خواهانه» و «خوان ستیزانه» دارند و اگرچه کم کم به سوی نوعی شعارگرایی میل می کنند اما حتی در این فیلم ها هم همان بلاتکلیفی و گیجی عمومی درباره نقش و جایگاه زنان قابل بررسی است. بسیاری از این فیلم ها یا فیلم هایی که بعدتر درباره جنگ ایران و عراق ساخته شدند یا عملاً زنان را نادیده گرفتند یا چهره یی زار و گریان و نالان و ضعیف از زن ایرانی ارائه دادند. همین جریان حتی پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ وآزادی نسبی که فراهم آمد نیز ادامه پیدا کرد و سینماگران عامه پسند اگرچه این بار زنان را دستمایه اصلی آثار خود قرار دادند اما شخصیت هایی ارائه دادند که از قهرمانان پاورقی های نشریات عامه پسند دهه ۴۰ هم تک بعدی تر و ناقص تر بودند. به این ترتیب اگرچه بسیاری از منتقدان برآنند که تصویر زن در سینمای پس از انقلاب احیا شده یا از زمین تا آسمان با تصویر او در سینمای پیش از انقلاب تفاوت دارد اما در سینمای عامه پسند باید گفت که تنها رنگ و لعاب و فضاهای قصه ها تغییر کرده و اگر نه در هنوز و همچنان در بر همان پاشنه می چرخد. زن ایرانی با وجود اینکه امروز به وضوح تحصیلکرده تر از مرد ایرانی است اما در سینمای عامه پسند هنوز هم اسیر خانه و دردسرهای مادری و همسری است، هنوز هم از کمبود اعتماد به نفس رنج می برد و نگران «هووی فرضی» است، هنوز هم مهم ترین دغدغه اش «شوهریابی» است و هنوز هم همان جنس دومی است که تربیتی احساساتی را از سر گذرانده و نمی تواند شخصیت جدیدی به جامعه خود عرضه کند. فرقی نمی کند که زنان ما امروز کرسی های سیاسی را در اختیار دارند و گردانندگان اقتصاد جامعه و خانواده هستند. سازندگان فیلم های عامه پسند هنوز خبری از این تغییرات نشنیده اند. زنان فیلم های آنها همچنان حواس خود را سرکوب می کنند و در چارچوب محدودیت هایی که بر زندگی شان تحمیل شده روزگار می گذرانند. چرا البته دختر دانشجو یا خانم معلم یا... هم در داستان های این گونه سینمایی دیده شده است اما حتی در این موارد هم با تصویری وارونه از زن رو به رو هستیم. کمااینکه هر جا در سینمای عامه پسند به مبحث «فمینیسم» می رسیم هم کار به شوخی و بذله گویی و حتی تمسخر می رسد. فمینیست ها مطلقاً زنانی عصبی، بیمار، زشت، خانواده برهم زن و در کار تخریب مردان معرفی می شوند و به این ترتیب داستان پرداختن به شخصیت زن در سینمای عامه پسند کامل می شود اما هنوز خبری از «زن» به عنوان «زن» در این نوع سینما نیست.
● ترس، جیغ، زنانگی
هیچ چیز مطلق نیست اما در سینمای عامه پسند ما بعضی چیزها مطلق است یا بهتر است بگوییم مطلق شده است. ازجمله پیوند افسانه یی «زن» و «ترس»، «زن» و «نگرانی» یا «زن» و «جیغ جیغ».آیا شما تا به حال در هیچ یک از آثار سینمای عامه پسند زنی را دیده اید که مثلاً در مواجهه با اتفاق ساده یی مثل یک تصادف اتومبیل، یا دیر کردن فرزندش با منطق و درایت و آرامش رفتار کند و به جای جیغ و داد و سر و صدا و بر سر و صورت کوبیدن و ابراز نگرانی به فکر راه چاره باشد؟ در اکثریت قریب به اتفاق این فیلم ها به قول جوانان امروز، زن موجودی «روی اعصاب» است که مرد یا مردان داستان او را دعوت به کمی آرامش و کمی خودداری می کنند. زن سینمای عامه پسند از همه چیز می ترسد از سوسک گرفته تا دزد و تاریکی شب. این چنین است که اگر هم قرار باشد «موجودات خیالی» در جایی ظاهر شوند بهتر است آنجا مثلاً «خوابگاه دختران» باشد و سینمای ایران ژانر به اصطلاح وحشت را هم با لذت بردن از ترس و جیغ زنان و دختران تجربه کند و مخاطبانش هم بار دیگر کلیشه های جنسیتی آموخته از دوران کودکی شان را به خاطر بیاورند «پسرا شیرن / مثل شمشیرن/ دخترا پنیرن/دست بزنی می میرن». به هر حال نگاه سینماگران هم چیزی در امتداد نگاه جامعه یی است که در آن زندگی می کنیم.
● سرنوشت محتوم
اگرچه در اطلاق نام «روشنفکری» به جریان فیلمسازهای نه چندان عامه پسند ایرانی هنوز تردید وجود دارد اما به هر حال خارج از جریان سینمای عامه پسند فیلمسازانی مانند رخشان بنی اعتماد، داریوش مهرجویی یا بهرام بیضایی را همچنان می توان جدی ترین معیار برای سنجش حضور زن و «آگراندیسمان» مسائل زنان در سینما دانست. اما جالب اینجاست که حتی در فیلم های جدی تر سینمای ایران که رویکردی واقعی تر به حضور زنان دارند هم سرنوشت زن ایرانی از ۶۰ سال پیش تا به حال اغلب تغییر چندانی نکرده است و برای مثال «هنگامه قاضیانی» در«به همین سادگی» اگرچه پروسه متفاوتی را طی می کند اما در نهایت همان تصمیمی را می گیرد که همجنسانش در فیلمفارسی می گرفتند، از این منظر به زن سینمای ایران- به خصوص از نوع عامه پسندش - هنوز جرات و جسارتی که مردان در ارائه شخصیت های متفاوت به خرج می دهند داده نشده است. اما در سویه دیگر این ماجرا کارگردان های زن و به طور خاص فمینیست ترین کارگردان زن ایرانی یعنی تهمینه میلانی قرار دارند که نه تنها کمکی به ارائه تصویر منطقی تر و واقعی تری از زن در سینمای ایران نکرده اند بلکه با قهرمان سازی های پوشالی و خنده دار از زنان و عصیانگری های فاقد پختگی و منطق علیه مردان چهره یی عصبی و تخریب شده از زن آگاه شده نسبت به حقوق خود عرضه کرده اند که شاید همان چهره فیلمفارسی وار و کلیشه سینمای عامه پسند بر آن ارجح باشد.
فهیمه خضرحیدری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید