شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

وظیفه امروز،حق فردا


وظیفه امروز،حق فردا
آن زمان که در «آریاورته» مسکن گزیدیم تحت حکومت پدرانه جمشید دوره طلایی پیش از تاریخ را رقم زدیم. دوره ای که همه چیز بود، مراتع وسیع، رمه های بسیار، امنیت و رفاه، دوستی و مهربانی و عدالت و به همین دلیل این دوره دوره طلایی و آن مکان بهشت گمشده آریایی لقب یافته است و آنگاه که جمشید فریب اهریمن خورد و به دروغ آلوده شد فره ایزدی از دست داد و جام جم شکست و بهشت آریایی در توفان دروغ و نیرنگ درهم پیچید و من و تو و ما مجبور به مهاجرت شدیم.
و آنگاه که به «آیران وئجه» یا «ایران ویچ» که بعدها ایران نامیده شد، رسیدیم آریایی یعنی نجیب، شریف و اصیل مان خواندند چرا که یادگار آن دوران طلایی بودیم. در کرانه های جنوبی دریاچه ارومیه و شاید هم در نواحی شرقی، پیامبری ظهور کرد و ما را به توحید فرا خواند و من و تو و ما از ثنویت به توحید رسیدیم و خدای واحد پرستیدیم.
زرتشت به ما سه نکته آموخت: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک. او ما را از دروغ پرهیز داد و به راستی سفارش کرد. با تعالیم زرتشت وارد سپیده دم تاریخ شدیم. در هکمتانه مردی بزرگ ما را به مشورت و بهره گیری از خرد جمعی توصیه کرد و خود از میان قبایل به عنوان حکمران انتخاب شد . نامش دیااکواست و او اولین حکمران نیک نام تاریخ ایران است.
با مشی دیااکو روزگار گذراندیم و در مقابل هجوم آشوریان مردانه جنگیدیم تا این که بزرگ مردی به نام کوروش از راه رسید. او که از دیار پارس برخاسته و کلام زرتشت بر زبانش جاری بود برای اولین بار در تاریخ با ما از آزادی سخن گفت. او به ما گفت به عقاید دیگران احترام بگذاریم و برای هم نوعان خود حقوقی قائل شویم. حقوقی که بعدها مبنای حقوق بشر شد.و آنگاه که کوروش، جان بر سر پیمان خویش نهاد آریایی ای دیگر به نام داریوش ما را با قانون و عدالت آشنا کرد.او گفت قانون رمز استحکام ملک است و عدالت رمز بقای حکومت. با تعالیم زرتشت، مشی دیااکو، تفکر کوروش و روش داریوش بیش از یک هزاره سربلند و مقتدر، آگاه و آزاد در تاریخ جاری شدیم تا این که فساد موبدان زرتشتی، خودکامگی پادشاهان ساسانی و فزون خواهی سرداران نظامی، روح آزاد ما را در بند کرد و من و تو و ما اسیر قدرت و ثروت شدیم و یکدیگر را فراموش کردیم. دروغ و نیرنگ و فریب از طبقه حاکم به جامعه نیز سرایت کرد.
روحانیت زرتشت تحمیق مان کرد، پادشاهان ساسانی دهانمان بستند و نظامیان زمین خوار استثمارمان کردند.
در این زندان گرفتار بودیم تا این که پیامی از آن سوی مرزها، از شبه جزیره عربستان به گوش مان رسید، قولولا اله الا الله تفلحو این پیام، پیام حق و عدالت و آزادی بود، با جان و دل پذیرفتیم و سلمان را به پیشگاه محمد (ص) روانه کردیم به او ایمان آوردیم، اگرچه پیامبر زود از میان ما رفت، اما صدای علی (ع) از خانه کوچکش طنین انداخت. او به ما نوید عدالت دوباره داد. به او هم ایمان آوردیم و در جست و جوی حق، آزادی و عدالت گام برداشتیم. اما اعراب فریبمان دادند و برگرده هامان شلاق زدند.
۳ قرن گذشت و در مقابل ظلم اعراب گاه قیام کردیم و گاه سکوت. و آنگاه که ترکان و مغولان به ایران عزیزمان تاختن آغاز کردند، مرا و تو را گردن زدند و قبرستانی بی مرز بنا کردند.درحالی که هزار زخم نیزه و شمشیر بر بدن داشتیم دوباره بلند شدیم و به دوره جدید گام نهادیم. هنوز از دیو ترکان رهایی نیافته بودیم که گرفتار عفریت غرب شدیم. غربی که در پس چهره دانش خویش خوی استعماری نهان کرده بود و ما را درمقابل برادرانمان قرار داد. ما و برادرانمان همدیگر را کشتیم. غرب همه چیزمان را گرفت. ثروت، فرهنگ، هویت و تاریخ مان را غارت کرد. غرب درپناه دانش و علم بر ما سیطره یافت. برایمان تاریخ دروغین نوشت، رابطه ما را با گذشته قطع کرد، با فتنه و نیرنگ ساختار حاکمیت سیاسی مان را تغییر داد. من، تو و ما روز به روز ضعیف تر شدیم و برای رهایی از این ضعف و تحقیر دست به انقلاب زدیم، انقلاب مشروطیت. اما ناگهان عقب نشستیم و این انقلاب خیلی زود شکست خورد. انقلاب با کمک انگلیس فرزند ناقص الخلقه ای به دنیا آورد به نام رضاخان که اولین کارش شکستن قلم بود و بستن دهان و هتک دین مردم.
رضاخان آزادی را از ما گرفت و متعاقب آن عدالت و برابری را. دوباره باز تحقیر و استبداد و سرکوب، نیازهای انباشته شده و برآورده نشده ما پس از شهریور بیست دوباره مطرح شد: آزادی ، عدالت، برادری و برابری. بزرگ مردی دیگر آسایش را بر خود حرام کرد و برای آزادی و عدالت به پاخاست. او می خواست نفت ایران برای ایرانی باشد نه انگلیس. من، تو، ما تنهایش گذاشتیم تا این که قدرتی جدید به نام آمریکا علیه اش کودتا کرد.
مصدق هم رفت. من ، تو، ما تنهاتر از گذشته اسیر استبداد شاه شدیم. باز دوباره حاکمیت اقلیت بر اکثریت. باز دوباره استبداد. طبقه ثروتمند جدید پس از آن کودتای ننگین به وجود آمد، هرچه توانست غارت کرد. من و تو و ما را از همه چیز محروم کرد. نه شاه را اندیشه ای بود و نه هیئت حاکمه را عقلانیتی. جامعه دوقطبی شد. اکثریت مظلوم و محروم در برابر اقلیت برخوردار صف کشید. زمزمه های انقلاب بلند شد.
جولان فرهنگ غرب و رنگ باختن ارزش های دینی و وابستگی شاه به بیگانه آتش انقلاب را شعله ور کرد. من، تو و ما به خیابان ها آمدیم و گفتیم مرگ بر شاه. این شعار تنها علیه یک فرد نبود، علیه همه چیز بود، علیه استبداد، علیه تبعیض، علیه وابستگی، علیه ناهنجاری ها و قانون شکنی ها و آنگاه که شکوهمندترین استقبال تاریخ را رقم زدیم و به استقبال امام (ره) رفتیم از یک فرد استقبال نکردیم، استقبال ما از امام صرفا استقبال از یک روحانی نبود، استقبال از امام استقبال از خوبی ها بود، استقبال از حق، آزادی، عدالت، برادری و برابری. امام آمد و میراث گرانقدری برای ما برجا گذاشت جمهوری اسلامی ایران. امام رفت ولی به ما گفت حافظ جمهوری اسلامی ایران باشید.
ما برای امام گریستیم ولی برخی از ما آنگونه که باید نسبت به آرمانش دغدغه نشان ندادیم. پس از امام یکی آمد و گفت: توسعه اما عدالت چندان مورد توجه قرار نگرفت. ۸ سال سپری شد از یک طرف طبقه جدید و ثروتمند قدرت در قبضه گرفت به نام تکنوکرات ها. شعارهای محقق نشده و نیازهای برآورده نگردیده جامعه را آبستن تحولات شگرف اجتماعی کرد ناگهان یکی از راه آمد و گفت؛ دموکراسی، عدالت و آزادی، برادری و برابری. من، تو و ما حماسه ای دیگر آفریدیم، حماسه حضور، حضور ۲۰میلیونی. خاتمی می خواست با توسعه سیاسی به توزیع قدرت بپردازد اما توزیع ثروت را جدی نگرفت. و عده ای حضور حداقلی را در انتخابات انتظار کشیدند. رای ندادن دردی دوا نکرد. کسی از آزادی سخن نگفت، شعار عدالت و برادری نیز رنگی نداشت و باز هم انباشت مطالبات. اما اینک شعارهای کاندیداها بیانگر نیازهای پاسخ داده نشده است یکی از عقلانیت و خرد جمعی می گوید، یکی هم شعار عدالت و برابری می دهد، یکی از حقوق بشر و شهروندی سخن به میان می آورد و دیگری بر آزادی و شفافیت و صداقت تاکید می ورزد.
باید آمد، من، تو و ما باید رای دهیم تا شعار آزادی ، عدالت ، برادری و برابری جاودانه این سرزمین باشد.
باید رای بدهیم و از این حق استفاده کنیم تا فردا از هر آن کسی که به وعده های امروز خود عمل نکرد، بپرسیم که چرا به وعده های آن روز خود عمل نمی کنی. رای امروز من و تو و ما، حق پرسش گری فردا و فرداهای دیگر را برای ما حفظ می کند.
منبع : روزنامه وطن امروز