پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


قوی ترین رقیب مدرنیته


و اما جهانی شدن؛ در این چند سال اخیر به وفور این اصطلاح تكرار می شود و مقالات بسیاری در این باره نوشته و به چاپ می رسد.شاید نگاهی فلسفی به این مقوله یعنی جهانی شدن و دهكده جهانی امری معقول به نظر آید اما در هنر باید به آن با دیده شك نگریست. روح حاكم بر نظریه جهانی شدن از كالبد سرزمینی دمیده می شود كه سرمایه داری بر آن حاكم است. قصد ندارم وارد مباحث اقتصادی شوم چرا كه نه به بحث مربوط است و نه صلاحیتش را دارم ولی تا آنجا كه می شود نتیجه گرفت می توانم جهانی شدن را به معنای گسترش سرمایه داری بازار آزاد تلقی كنم. بنابراین سرمایه داری شالوده شكل گیری چنین نظریه ای است و باز هم سر منشاء آن ایالات متحده آمریكا است. پس اخلاق حاكم بر این نظریه اخلاق غربی است. به نظر من جهانی شدن شاید در اقتصاد و روابط بین الملل مفهومی داشته باشد اما در هنر بی معنا است. فرهنگ ها اولین اپوزیسیون جهانی شدن هستند چرا كه اولین قدم در جهت جهانی شدن یكسان سازی جوامع است ولی آیا هنر ها هم می توانند یكسان شوند؟ تمدن غرب در طول تاریخ همیشه در تقابل و تضاد با تمدن شرق قرار گرفته است. این تقسیم بندی جغرافیایی كمی گیج كننده است.آمریكا ی لاتین به كدام جهت جغرافیایی تعلق دارد؟ به طور كلی تمدن هایی كه در مقابل تمدن یونانی قرار می گیرند در تعریف من تمدن های شرقی نام می گیرند. به هر حال غرب چه در زمان اسكندر و چه در حال حاضر به سركردگی ایالات متحده همیشه و همیشه با بین النهرین اصطكاك داشته اند. با این تعاریف كه در زمان امپراتوری روم تكنولوژی ابزار قدرت محسوب نمی شد ولی اكنون تكنولوژی تحت لوای اقتصاد، ابزار قدرت است. آیا جهان جایی به غیر از مكانی است كه وجود دارد و بخشی از آن به ما متعلق است؟ می خواهیم جهانی شویم و درباره مكانی صحبت می كنیم كه كاملاً انتزاعی به نظر می رسد. خیلی ها بر این عقیده اند كه در آستانه جهانی شدن مرز بین هنر ها شكسته شده و از بین رفته است. چه كسی می تواند این گفته را اثبات كند؟جهانی شدن در هنر بی معنی است. اگر بپذیریم كه شكوفایی هنر زمانی است كه اقتصاد و هنر بومی با یكدیگر پیوند می خورد آن گاه از جهانی شدن صحبت نمی كنیم.نمونه های بسیاری را می توان در هنر ایران برشمرد كه این گفته را تایید می كند. ربع رشیدی یكی از این نمونه ها است.اشاره كردم به اخلاق حاكم بر نظریه جهانی شدن، در این نكته شكی نداریم. كه این اخلاق، اخلاقی اروپایی _ آمریكا یی است كه باز هم ملهم از نظامی سرمایه داری است. آیا هر چه این اخلاق در هنر تئوریزه كند قابل قبول است؟همانطور كه اشاره كردم بحث من بر سر نظام های اقتصادی نیست بلكه می خواهم به دستاورد های هنری این نظام اشاره ای داشته باشم همانند اینستالیشن، ویدئو آرت و... هنرمند تولیداتش برای چه مقصودی ارائه می شود؟ آیا با برداشتن گمرك و عدم دخالت دولت در اقتصاد، هنر هم می تواند در این سیستم قرار گیرد؟ آیا اثر هنری همانند كالایی قرار است صادر شود؟ اگر روزی بر این عقیده بودیم كه ماركس زیرساخت های اجتماع را بر پایه اقتصاد بنا می كرد و به همین دلیل اثر هنری هم تبدیل به كالا می شد اما در روند جهانی شدن هم اثر هنری در همین چرخه قرار می گیرد و فاجعه این جاست كه هنرمند هم به اثرش به چشم كالایی برای صادرات می نگرد و شاهد ماجرا روی آوردن سیل آسای هنرمندان به ویدئو آرت است. در حال حاضر ۶۰ سال از عمر نقاشی مدرن ایران می گذرد. تا قبل از آن سنت نقاشی كمال الملكی و نقاشی خیالی (قهوه خانه ای) تمام دارایی نقاشی این ملك بود. حال اگر بخواهیم قیاسی كنیم مابین این ۶۰ سال و ۵۰۰ سال بعد از رنسانس اروپا، مطمئناً آنها برنده خواهند شد. اما این شش دهه دستاورد های زیادی به ارمغان آورده است و البته آسیب ها و لطمات زیادی هم متحمل شده است.انتظاراتمان را با توجه به دارایی مان برآورده سازیم. متاسفانه در این چند سال اخیر در حوزه هنر های تجسمی باز هم شاهد همان شلخته بازی ها و بی توجهی هایی هستیم كه در چند سال آخر رژیم گذشته شاهدش بودیم یعنی رقابت با فرهنگ غرب و از طرف دیگر پذیرش بی چون و چرای هر چه آنها می گویند، بدون در نظر گرفتن خواست فرهنگ خودمان، لغات را به سرعت ترجمه می كنیم ولی مفهوم شان را نمی فهمیم یا درك نمی كنیم. وقتی می گوییم نقاشی ما جهانی نیست بهتر است به جای سر زدن به موزه هنر های معاصر و قهوه خوردن در كافه اش، نگاهی به موزه كوچك و حقیر جهان نما بیندازیم تا متوجه شویم چه سرمایه هنگفتی در آن آرمیده است. به جای مثال زدن از كار های بی هویت ارائه شده در باغ ایرانی و با انگشت اتهام و تحقیر نقاشی را نشانه رفتن و حكم صادر كردن بر ناتوان بودنش، نگاهی دقیق به كار هایی بیندازیم كه نمونه های قابل قبولی در هنر معاصر جهان هستند. تنه های درختان كیارستمی، حوض آب فرمان فرمایان، كیلیپ مهرجویی و فیلم خنده دار شیرین نشاط نمونه های واقعی هنر این مملكت نیستند. در موزه جهان نما مجسمه های شهلا پور و محصص بی صدا خاك می خورند، نقاشی یكتایی با چنان صلابتی در سكوت ایستاده است كه گمان می كنی نعره اش جهان را خواهد بلعید. بی شك برای مقایسه و حكم راندن باید به نمونه های اصیل اشاره كرد. چرا شیرین نشاط را مثال می زنیم كه دستاورد توهم آمیز سیاست های جهانی است و چرا كسی از مش صفر، الخاص، یكتایی، حیدریان، موسوی زاده، بهمن محصص، شهلاپور، حیدری، پزشك نیا، معتبر، دبیری، زند، مظفری و... صحبت نمی كند؟ وقتی مقابل مجسمه «كشتی گیران» محصص قرار گرفتم به این نتیجه رسیدم كه اگر ما نیز به اندازه غربی ها كه كتاب درباره «هنری مور» چاپ كردند، درباره محصص چاپ می كردیم، الان به زعم آقایان جهانی بودیم. محصص دست كمی از تمام مجسمه سازان معاصر ندارد.بهتر است كمی به پشت سرمان نگاه كنیم. گذر از اومانیسم آرمانی به اومانیسم عمومی در رنسانس، پایه و اساس هنر مدرن قرن ۱۹ بود. انسان مهم شد، فردیت شكل گرفت و منیت شاخصه اصلی هنرمند شد. هنر مدرن حاصل تفكر عقلانی بشر است كه سعی می كند به ما بعدالطبیعه ای از جنس خودش راه یابد و هنر را جاده ای می داند كه شاید او را در رسیدن به مقصدش یاری رساند.بنابراین «چیزی» كه در ذات خویش بر پایه فردیت بنا شده است چگونه می تواند در چرخه همگون سازی خودش را وفق دهد؟نقاشی در ایران با تمام فراز و نشیب هایش، روندی بالنده را می پیماید. اما این سخن به معنای تایید یا نادیده گرفتن بازی های پوچ چند سال اخیر نیست. به راحتی جمله «نقاشی مرده است» را می پذیریم- جمله ای كه ثمره همان اخلاق غربی است _ و به سراغ لغات جدیدی مانند «هنر فرآیندی» می رویم. نادیده می گیریم تمام جریاناتی را كه در تاریخ هنر غرب تاثیر گذار بوده اند و نتیجه اش را درك نمی كنیم. انسان غربی كه مخاطب چنین هنری است كه به گونه ای با ذهنیت و عینیت دنیای پیرامونش برخورد می كند كه در تلاطم این جریانات قرار دارد و دائماً افق دیدش دگرگون می شود. بنابراین عادت كرده است هر روز «چیز» تازه ای ببیند. آیا ما هم عادت كرده ایم هر روز اتفاق جدیدی در دنیای هنر ببینیم؟ بیش از آنكه به مفهوم حقیقی هنر بیندیشیم، در پی راه هایی هستیم تا كاری انجام دهیم كه تاكنون هیچ بشری انجام نداده است بازی و تفنن جای هنر را می گیرد.همانگونه كه دنیای مجازی یكی از محصولات جهانی شدن است، هنر مجازی هم در حال شكل گیری است. همانگونه در «شبكه» شدن نمی دانی با چه كسی در ارتباط هستی، در هنر مجازی هم نمی دانی با چه كسی یا چه چیزی مواجه هستی. هنر برخلاف تكنولوژی قرار نیست كه با كسی رقابت كند.رقابت مفهومی است كه برای مثال در تولید اتومبیل قابل درك است و همگی در این نكته هم نظر هستند كه پیكان در مقایسه با مركوری خنده دار به نظر می رسد اما در هنر چنین نیست. چه كسی می تواند میان نیم تنه ونوس و نقوش برجسته پاسارگاد چنین مقایسه ای انجام دهد و كفه ترازو را به نفع یكی و به ضرر دیگری سنگین كند؟ هنرمند در فرآیند جهانی شدن خودش را در رقابت با دنیای خارج از خویش می بیند و این بدترین شكل تولید اثر هنری است. نظریه جهانی شدن یك مبارز سرسخت دارد و آن هم هنر است. جهانی شدن با این شعار پرطمطراق به پیشواز تمدن های غیرغربی می رود كه مدرن شوید و به آزادی هایی دست یابید كه مدرنیته در خود نهفته است. فارغ از اینكه اپوزیسیون واقعی نگرش مدرنیته نه سیاست است و نه اقتصاد. اپوزیسیون واقعی این نگرش هنر است.