پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گلبانگ


گلبانگ
● فصل سكوت
می‌خواهم آقا برایت، از زخم هایم بگویم
زخمی كه مانده است عمری چون استخوان در گلویم
بگذار شعری بگویم از این كه چشم تو دور است
از این كه دور از نگاهت تنهاییم نا‌صبور است
در دفتر شعرم آقا! باران اندوه و درد است
بگذار با تو بگویم زخمم دهان باز كرده است
بگذار با تو بگویم با ما چه كرده است یلدا
بگذار آری بگویم یلدا چه كرده است با ما
فصل سیاهی است آقا فصل سكوت است و خنجر
فصل فرومردن عشق فصل نفس های آخر
بگذار با تو بگویم رو راست، بی‌استعاره
تقدیم دست و سر از ما از تو فقط یك اشاره
می‌آیی ز جادهٔ نور می‌آیی از سمت باران
این جمعه باشد ظهورت آقا! اگر دارد امكان
در مقدم چشم هایت روشن كن‌ آیینه‌ها را
سرسبز كن با ظهورت تقدیر آیینه‌ها را
می‌خواستم شعر خوبی امشب بگویم برایت
اما نشد تا بگویم شرمندهٔ چشم هایت

فرهام شاه‌آبادی فراهانی
منبع : مطالب ارسال شده