دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


علم قال و علم حال در آیینه سلوک شیخ بهایی


علم قال و علم حال در آیینه سلوک شیخ بهایی
به انسان‌هایی که شایستگی داشته باشند و در محدوده کسب شایستگی، قابلیت و استعداد قرار گیرند عنایت خواهد شد و در ذات اقدس فیاض علی‌الاطلاق بخل راه ندارد. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب‌خانه چیست؟!
صد البته:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس
این جریان فیض حضرت رب‌العالمین است.
باید قابلیت‌ها و استعدادها و ظرفیت‌ها آمادگی و شایستگی لازم را برای کسب فیض داشته باشند. امام راحل در تفسیر این جمله از دعای شریف شعبانیه که می‌فرماید: “وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظم” بیان می‌دارند:
“ضیافه الله همان معدن عظمت است. خداوند تبارک‌و‌تعالی برای ورود به معدن نور و عظمت از بندگانش دعوت فرموده است...(۱)
باید حجاب‌های ظلمانی را پاره کرد و از دار غرور گذشت و به کانون نور و قدرت و عزت و عظمت و حکمت نایل شد. شیخ بهایی(ره) علی‌رغم آنکه خود از فحول رجال علمی عصر خویش بود ضمن تقبیح علم ورزی محض و گرایش های علم زده مطلق می‌فرماید:
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل نه حال
طبع را افسردگی بخشد مدام
مولوی باور ندارد این کلام
وه چه خوش می‌گفت در راه حجاز
آن عرب شعری، به آهنگ حجاز
“کل من لم یعشق الوجه الحسن
قرب الجل الیه و الرسن”
یعنی: “آن کس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار”
گر کسی گوید که از عمرت همین
هفت روزی مانده وان گردد یقین
تو در این یک هفته مشغول کدام
علم خواهی گشت ای مرد تمام
فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم
هندسه یا رمل یا اعداد شوم
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
چند و چند از حکمت یونانیان
حکمت ایمانیان را هم بدان
در اینجا بیان نورانی امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) به کمیل بن زیاد نخعی در ارتباط با علمای ربانی که می‌فرماید: “الناس ثلاثه، عالم ربانی” قابل توجه است.
آن حضرت مردم را به سه گروه تقسیم می‌فرماید:
الف) علمای ربانی
ب) متعلمانی در راه نجات
ج) فرومایگانی که به دنبال هر صدایی در حرکت‌اند. (همج رعاع)
همج به انسان‌های سست و بی‌اراده و فرومایه (سفله) و نیز بی‌ریشه اطلاق می‌گردد و رعاع(از رع به معنی فرومایه و سفله است) و کسانی که تدبیر درستی در معاش ندارند (و مانند آن)؛ به نظر می‌رسد عبارت قید توضیحی و توصیفی است.
امام(ع) در این بیان حکمت‌آموز مطالب مهم و ارزشمندی را در طبقه‌‌بندی علما و ارباب معرفت و جایگاه علم و عرفان در تعالی انسان بیان فرموده و مقایسه بسیار ارزشمندی بین اهل علم و اهل مال انجام داده و هفت امتیاز برای ارباب معرفت ذکر فرموده که ارباب دنیا و مال و ثروت از آن بی‌بهره‌‌اند و آنگاه به طبقه‌بندی علما و مدعیان علم و معرفت اشاره فرموده و چهار گروه از این مدعیان را شایسته مقامات قدس و انس و ذکر شمرده‌ و می‌فرمایند: “لاذا و لا ذاک و لاذاو لا ذاک” آنگاه به توصیف گروه پنجم می‌پردازد که من گروهی می‌شناسم از جرگه اولیا که اهل اسرار و لطایف و درک حقایق و معارف هستند و باطنی با صفا و چشمی بینا و گوشی شنوا دارند و از کدورات بشری و تعلقات مادی آزاد و رها هستند و قلبشان تجلی ملکوت الهی و بارگاه قدس است(۲) و باطنشان به نور حقایق عالم متجلی است و اهل احوال و مجاهدات و مقامات و مشاهدات هستند و با پای صدق در وادی معرفت قدم نهاده‌‌اند “و جعلنا لهو لسان صدق علیا”
تبارک صنع صورت آفرینی
چه صورت ساخت از ماء مهینی
ادریس گونه در وادی ولایت پرواز می‌کنند؛ اینها اهل علوم ذوقیه‌ا‌ند و از چشمه علوم الهی سیراب شده‌اند و به علم‌‌الاسماء و الصفات دست یافته‌اند و اهل احسان هستند که فرمود: “الاحسان ان تبعد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فهو یراک” و اهل قرب نوافل و فرائض‌اند که چون به چنین مقامی رسند روزنه‌های حکمت به برکت مجاهدت و ریاضت شکوفا و حاصل خواهد شد و گاهی کربلا کاظم ساروقی و شیخ رجبعلی خیاط و یا انسان‌های پاک و پاکیزه دیگر یکساله ره صدساله خواهند پیمود و به درجاتی از علم و معرفت نایل خواهند آمد که در مدرسه و کلاس به دست نخواهد آمد؛ امیرالمومنین(ع) در توصیف این فرزانگان چنین بیان می‌دارد که:
“اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم‌لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او غائبا مغمورا” (حکمت ۱۳۷)
این بخش و فصل از سخنان نورانی امام البیان، امیرالکلام امیرالمومنین علی(ع) توصیف عالمان ربانی و عارفان صمدانی و اولیاءالله و بلکه ولی اولیاء حضرت بقیه‌الله اروحنا فداه است. و یا به نوعی آن حضرت اتم و اکمل و اعلی مصادیق این بیان و ولی اولیا و قافله سالار انصارالله و ارباب “هم و اولی العزائم” است و اسوه اسوه‌ها و امام الاتقیا و آخرین سر از اسرار الهی در عالم وجود و بلکه سرالاسرار است. در هر صورت این توصیف مطلق و جامع امام(ع) نشان‌دهنده ابعاد عرفانی و معنوی و قربی و مکانت ویژه اصحاب بارگاه انس و دارالقدس و التشرف است.
او حجت بالغه الهی و دیگران هریک به سهم خود حجت بر خلایق و نماد مذهب و مکتب و ولایت و مظهر عبودیت و بندگی خداوند منان هستند که “هجم بهم العلم علی حقیقه البصره و بالسر و روح الیقین و استلانوا ما استوده المترفون انسوا بما استوحشن منه الجاهلون”
آری در سایه معرفت و وصول به عالیترین درجه کمال، به حقیقت و بصیرت دست یافته‌اند و با روح‌الیقین مباشرت دارند و آنچه برای مترفان و مرفهان به درد و ناز پروردگان دنیا سخت و مشکل و سنگلاخ است برای ایشان نرم ولین و ملایم و باب طبع است.
پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است که سلیمان که ز ملک آزاد است
ایشان خود را به لذائذ و شهوات عادت نداده‌اند. و از بوریا و نان خشک جوین و گنج عزت و عزلت و زهادت جدا نشده‌اند.
به قول مولوی:
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم شرح آن رشک ملک
گر نیابم صد بیان و این چنین
تنگ آید در بیان آن امین
این قدر هم گر نگویم ای صنم
شیشه دل از غریبی بشکند
در روایات اسلامی آمده است.
“من اخلص‌لله اربعین صباحا جری‌الله الحکمه من قلبه علی لسانه”
این علم قلوب است نه علم اسماع و آذان
عالمانی که تو را می‌جویند
هریک از عجز و قصور این گویند
ماند کم چیز که مفهوم نشد
آخر اسرار تو معلوم نشد
گرچه با علم و بیان متصفند
به ندانستن خود معترفند(۳)
خداوند متعال می‌فرماید:
“کنت سمعه‌الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ویده التی یبطش بها و رجله التی یسعی بها”
علمی که نور است و ثمره حضور، نشانه آن خشوع در برابر ذات‌ قدس حضرت احدیت:
علم فقها ز شرع و سنت باشد
حکم حکما بیان حجت باشد
لیکن سخنان اولیا ملکوت
از کشف و عیان نور حضرت باشد
“ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید”‌ و اگر تلقی هم باشد تلقی لدنی است نه تلقی ظاهری” و تلقی آدم من ربه کلمات”
البته سلوک در این رابطه بسیار تعیین کننده است و برای اهل معرفت و مودب به آداب الهی ریاضت و مجاهدت چراغ راه است و تقوی خود یکی از عوامل بزرگ این راه است که:
و اتقوالله و یعلمکم الله
و یا فرمود: و من یتق الله یجعل له مخرجا
و یا می‌فرماید: یجعل له نورا من العمی
و نیز اقامه کتاب الله کلید توفیق است. چنانکه قرآن می‌فرماید:
“ولوانهم اقاموا التوراه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم”
آنچه را قرآن کریم درباره انبیا و اولیا(ع) به ما می‌آ‌موزد و از آدم ابوالبشر (سلام‌الله‌علیه) و علم تعلیم اسماء تا پیامبر خاتم(ص) بازگو می‌نماید.
و درباره انسان‌های صاحب عرفان و ولایت و اخلاص نیز مانند لقمان حکیم(ع) و مریم عذرا(ع) و اصحاب طالوت و صاحب یس(ع) و مومن آل فرعون و همسر فرعون و دیگر اولیای خدا مثل می‌زند. همه پویندگان این راه و جویندگان این طریق و رهروان وادی ریاضت و معرفت و اخلاص و شاگردان حکمت ایمانی هستند نه آموزش دیدگان مدرس درس و بحث و حکمت یونانیان.
این علم، علم الاذواق است نه علم الاسماء و علم وراثتی است نه علم دراستی و علم شهودی و حضوری و عرفانی است نه علم تحصیلی و کلاسیک و مدرسه‌ای و البته برای رسیدن به این مرحله همرهی خضر لازم است تا انسان به علم وجدانی برسد که فرمود: “فوجدا عبدا” من عبادنا آتینا علما و حکما”
اکنون با عنایت به نکات یاد شده به زندگی و سیره علمی و عملی و اخلاق و عرفانی شیخ بهایی(ره) و مراتب توحید و عبودیت از منظر گاه وی، نظری خواهیم افکند و در آیینه شخصیت این چهره جامع تلمذی خواهیم نمود.
شیخ بهایی در علوم مدرسی و دراستی از جامعیت و کاملیت مثال‌زدنی و بی‌نظیر برخوردار بود؛ چه بسا بتوان ادعا کرد به جامعیت شیخ در دنیای اسلام و تشیع کمتر فرزانه‌ای جلوه‌گری نموده است البته خود آن بزرگوار می‌فرماید تمرکز بر یک یا چند رشته اولی از استادی در علوم و دانستنی‌های فراوان است و این جمله معروف آن فرزانه روزگار است که: “غلبت کل ذی فنون و غلبت کل ذی فن”
بر هر ذی‌فنونی پیروز شدم ولیکن هر ذی‌فنی بر من غالب و پیروز شد. چون او در رشته خود غور کرده بود و به اعماق علم در آن رشته نایل آمده و سرآمد روزگار خود بود لیکن در جامعیت بر هر ذی‌فنونی پیروز گردیده و ما در دهر به جامعیت او کمتر دیده است. لیکن شیخ با آن همه طی مراحل و منازل و مقامات به دنبال کشف سبحات جلال و قرب است و به خوبی می‌داند اگر در علوم ظاهری، انسان علامه روزگار هم باشد ولی عین بصیرت انسان بینا نباشد پشیزی ارزش نخواهد داشت.
شیخ(ره) پس از یک دوره مسئولیت و خدمت در ایران و اصفهان و قزوین و مشهد و هرات عازم سفر حج و مکه مکرمه و عتبات عالیات و قدس شریف و سوریه و حلب شد و مدت طولانی در این دیار به سیر و سیاحت و سلوک و زهادت و عبادت پرداخت و پس از یک دوره نسبتا طولانی و آنگاه که بویژه در حلب شناسایی شد و از تردد دیدارکنندگان و زائران خود بویژه از منطقه جبع و جبل‌ و شرایط آن سرزمین و آن عصر نگران بود، مجددا به بازگشت و یک دوره حدود ۲۷ ساله در ایران و اصفهان تا پایان عمر آغاز کرد و مجددا مسئولیت‌های فراوان در اصفهان پذیرفت و کمر به عزم و اراده و همت بست تا گام‌های بلندی در کلیه زمینه‌ها و عرصه‌ها بردارد و از علوم سرشار خود همچون زاینده رود هم تشنگان را سیراب و هم عاشقان را دلبسته یار سازد. او با همتی بلند و عزمی راسخ و اراده‌ای استوار در جهت فرهنگ و تمدن اسلامی گام‌های بلندی برداشت. و جان شیرین را در طبق اخلاص و برکت و خیر و خدمت نهاد. و مناصب حکومتی را برای احیای حیات طیبه اسلامی و ولایی پذیرفت و گرچه در باطن او عارفی سالک و سالکی عارف و تشنه وادی معرفت و شیفته دیار شرف و عزت و فقر و مسکنت بود. لیکن در ظاهر برای توسعه علوم و معارف و گسترش فرهنگ و هنر و علم و ادب و شعر و آثار ماندگار تلاش همه جانبه‌ای را آغاز کرد که تا امروز آثار گرانسنگ و باقیات الصالحات و برکات او چشم همگان را خیره کرده که هرکسی ببیند و بداند انگشت حیرت به دندان می‌گزد؛ البته که آثار او به ایران اختصاص ندارد و هنر ماثر او جهان بلکه جهان بشریت را بهره‌مند ساخته و خواهد ساخت.
آه “شوقا الی قائهم”
امام(ع) مشتاق ملاقات این چنین فرهیختگان و ارباب بصیرت و یقین است. این فرزانگان در کلاس معرفت و زهادت به این مراحل رسیده‌اند و درس و مدرسه را پشتوانه وصول به حقیقت قرار داده‌اند. و البته درک این منازل بی‌همرهی خضر میسر نخواهد شد و باید عبدی از عبادنا و آینه‌ای زنگار زدوده باشد که خداوند بر او عنایت فرموده و علم و معرفت آموخته و حقایق را به او القا کرده و به واسطه شهود ملکوتی، راهنمای تشنگان و سقای شیفتگان قرار دهد. شرط اساسی برای وصول به این منازل و درک این مراتب و درجات، اخلاص و ایمان و تقوی و حسن معرفت و کمال بصیرت و مجاهدت و ریاضت و استمرار و تداوم در طاعت و پرهیزاز آلودگی‌ها و گناهان،‌ غفلت‌ها و معصیت است.
و بقول مرحوم شیخ بهایی قدس‌سره:
در اول پاکی از انجاس و ارجاس
دوم از معصیبت و از شر وسواس
سوم پاکی ز اخلاق رذیله
که با وی آدمی همچون بهیمه
چهارم پاکی قلب است از غیر
در اینجا منتهی می‌گرددت سیر
در این دوره است که شیخ(ره) گاهی از شرایط سخت روزگار و امکانات مادی و رفاهی و لذائذ و تشریفات ظاهری جانش به ستوه آمده و زبان به گلایه و شکوه گشوده که:
گر نباشد اتاق و فرش حریر
کنج مسجد خوش است و کهنه حصیر
ای خوش ایام شام و مصر و حجاز
فارغ از فکرهای دور و دراز
خاک بر فرق اعتبار کنم
خنده بر وضع روزگار کنم
شیخ قدس سره الشریف کنج خلوت را بر گنج قدرت و ثروت ترجیح می‌دهد و او کهنه حصیر و نان جوین را بر حریر و سفره شاهان و اتراف مترفان و قدرت زورمندان بر می‌گزیند او تشنه دیدار یار و شیفته وصال محبوب است نه تشنه قدرت و شیفته مکنت. او برای اعتبارات زودگذر دنیا ارزشی نمی‌شناسد. جز اینکه از این طریق توشه برای آخرت برگیرد و از این موقعیت باری از دوشی برگرفته و چراغ اسلام و ولایت و فقاهت و خدمت را روشن سازد و عدالت را حاکم کند.
حیف باشد از تو ای صاحب هنر
کاندرین ویرانه ریزی بال و پر
تا به کی در چاه طبعی سرنگون
یوسفی یوسف بیا از چه برون
تا عزیز مصر ربانی شوی
وارهی از جسم و روحانی شوی
آنچه موجبات تدبر و تذکر انسان را فراهم می‌سازد اینکه سراسر زندگی شیخ مشحون از تلمذ و تدبر و تحصیل علوم رسمی است و وی عمر خود را در پی صید و اکتساب علوم مدرسی و رسمی سپری می‌نماید و به تبتع و تورق در فقه و اصول و کلام و هندسه و ریاضی و معماری و نظم و نثر می‌پردازد ولی در عین حال به شدت از علم‌زدگی و مسخ شدن در علوم تجربی و اکتسابی پرهیز می‌کند و گم‌گشتگان وادی حیرت تعلم و تفقه بدون تذکر و تعبد و عشق‌بازی، مردمان را از این ضمن تقبیح گوشه‌نشینان علوم رسمی و مجازی و سنخ‌زندگانی بر حذر می‌دارد و با عتاب و خطاب توهین‌آمیزی این علوم صرف را کاسه زهر و سنگ استنجاء و فضله شیطان لقب می‌دهد. اگرچه در نظام و سیاق اندیشه و سلوک اسلامی وجود چنین شخصیتی تعجب‌برانگیز نیست و این منش نه مصداق دو گانگی شخصیت و ناسازگاری و تباین درونی است بلکه در این جهان‌بینی علوم و عقول فقط و فقط ابزاری هستند و همه مرکبی برای نیل به حقیقتی لایتناهی.
شخصیت جامع شیخ به آن حد از بلوغ و کمال رسیده بود که قیل و قال مدرسه روح پرفتوح او را اقناع نمی‌ساخت و جان عطشان او را سیراب نمی‌کرد که “قلوبهم فی الجنان و اجسادهم فی‌العمل (خطبه ۱۹۲ نهج‌البلاغه)
لذا علم از نگاه او “حیات القلوب و نورالابسار من العمی” است و انسان سالک و رهرو طریق الی‌الله باید طالب علمی باشد که:
علمی بطلب که به دل نور است
سینه از تجلی آن طورست
علمی بطلب که نماید راه
و ز سر ازل کندت آگاه
عقل و درکی که شیخ از آن می‌گوید عقلی است که “ما عبدالرحمن و اکتسب به الجنان”
و اندیشه و خردی که انسان واصل از آن برخوردار است از سنخ عقول مصلحت‌اندیشانی که با مکیال و میزان و خط‌کش اعتباریات دنیایی اقدام به سنجش و ارزیابی می‌نمایند نیست و بلکه فراتر از محاسبات دون مادی و مجرای تنگ نگاه دنیازدگانی است که سعی و هم و غم خود را در شبستان دنیا به تاراج می‌گذرانند و به خیال خود به اندیشه و تجربه و محاسبه ادراک و عقل خویش زندگی را به پیش می‌برند.
علم‌‌زدگی منقطع از التزام به ایمان و عقل‌زدگی منفک از اتصال به وحی بیماری دوران نیسان بشود در برابر پروردگار هستی است که ثمره و مولود این شجره خبیثه را بارها و بارها در دوران معاصر شاهد بوده و هستیم؛ اما منشور چند ضلعی منطقه اسرار‌آمیز شخصیت شیخ بهایی این رویه را به سخره می‌گیرد و با ژرف‌اندیشی بصیرانه و جهان‌بینی خداباورانه منطق و مبداء و معاد پذیرانه، نسبت به تراوشات ذهنی و پندار بافی‌های خیالی و توهمات سرگردان و بی‌اصل و نسب موضع‌گیری نموده و به اصرار و صراحت رد می‌نماید.
اشعار نغز و پرمغز شیخ معناگرایانه و هدفمند این منطق اصولی و مسلک حضوری را گوشزد می‌کند:
یک دمی به خود آ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
ناز بر بلبلان بستان کن
تو گلی گل، نه خاری و نه خسی
تا که ای عندلیب عالم قدس
مایل دام و عاشق قفسی
تو همایی، هما چند کنی
گاه جغدی و گاه خرمگسی
بهای وجود چون جز بهشت دارالقرار نیست*، پس شاگرد مکتب عشق و درس‌آموز مدرس شفا و شکوه و رهنمود صراط سعادت باش و از غرقه‌شدن در گرداب و فرو رفتن در مرداب اصطلاحات و اعوجاجات و دنیازدگی و دین‌فروشی برحذر باش.
بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قال است
من و درس عشق ای دل که تمام وجد و حال است
ز مراحم الهی نتوان برید امید
مشنو حدیث زاهد که شنیدنش وبال است
طمع وصال گفتی که به کیش ما حرام است
تو بگو که خود عاشق به کدام دین حلال است؟
به جواب دردمندان بگشا لب شکرخا
به کرشمه کن حواله که جواب صد سوالی است
غم هجر را بهایی به تو ای بت ستمگر
به زبان حال گوید که زبان قال لال است
آری او در زمره “عبدالله الرحمن” و در سلک انما یخشی‌الله من عباده‌العلما” بود و در کسوت علم، از عمل مفارقت نجست و در منصب خردورزی و دانش، از بینش و ایمان اعراضی نکرد (و به قول ملاصدرا) از سفر من الحق با طی اسفار اربعه در منزلگاه چهارم به الی‌الخلق بازگشت و منشاء برکات و ماثر فراوانی گردید که:
“ما عندکم ینفده و ما عندالله باق”
صدالبته بهترین راه شناخت این مرد حق‌بین و حقگو و یگانه دهر توصیف خود وی از خود است که سخن انسان نماینده روح او و گواه سعه وجودی اوست.
اگر کنم گله من از زمانه غدار
به خاطرت نرسد از من شکسته غبار
به گوش من سخنی گفت دوش باد صبا
من از شنیدن آن گشته‌ام ز خود بیزار
که بنده را به کسان کرده‌ای شها نسبت
که از تصور ایشان مرا بود صد عار
شها شکایت خود نیست گرچه از آداب
ولی به وقت ضرورت روا بود اظهار
رواست گر من از این غصه خون بگریم، خون
سزاست گر من ازین غصه‌زار گریم، زار
بپرس قدر مرا گرچه خوب می‌دانی
که من گلم گل، خارند این جماعت، خار
من آن یگانه دهرم که وصف فضل مرا
نوشته منشی قدرت به هر در و دیوار
به هر دیاری که آیی، حکایتی شنوی
به هرکجا که روی، ذکر من بود در کار
تو قدر من نشناسی، مرا به کم‌ مفروش
بهاییم من و باشد بهای من بسیار
امید آنکه با شناختن این رادمردان، خود را بازشناسی کنیم و با بازخوانی مواریث و ماثر و بزرگان ملی و اسلامی برای مجد و عظمت و احیای تمدن اسلامی و ایرانی تلاش مجدانه‌تری مبذول داریم.
آیت‌الله قربانعلی دری نجف‌آبادی
پی‌نوشتها:
-۱ جهاد اکبر، صص ۴۵-۴۷.
-۲ هرکه را اسرار حق آموختند، مهر بستند و دهانش دوختند.
-۳ از علامه حسن‌زاده عاملی
* انه لیس لانفسکم ثمن الاالجنته فلا تبیعوها بغیرها
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید