یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


سهم اقبال درشناخت شعر بیدل درایران


سهم اقبال درشناخت شعر بیدل درایران
از زمان مسعود سعد سلمان تا محمد اقبال سنت پر عظمت سخنوری فارسی در هند رایج بوده است و تا عصر حاضر نیز ادامه داشته است. (۱) در میان نامهای مشهوری که در طول تاریخ هزار ساله شعر فارسی در هند وجود دارد، امیر خسرو دهلوی، حسن دهلوی، غزالی مشهدی، طالب آملی، غنی کشمیری، بیدل دهلوی، غالب دهلوی و اقبال قابل ذکراند. درمیان شاعران یاد شده، سه شاعر مؤخرالذکر با وجود داشتن تنوع و گوناگونی در میان اشعارشان شباهت زیادی هم با یکدیگر دارند. در مجموع این سه شاعر یک مثلث شعری را تشکیل می دهند که درآن تمام ویژگی های شعر هند و اسلامی در اوج خود به نظر می رسند.
اگر چه هیچ کس منکر این حقیقت نیست که بیدل از عصر خود تا عهد حاضر،‌ تمام شاعران اردو و فارسی زبان شبه قاره را تحت تأثیر خود قرار داده است، اما در میان همه آنها، غالب دهلوی و اقبال اهمیت خاصی دارند. حقیقت این است که اگر ما از افغانستان و کشورهای آسیای میانه صرف نظر کنیم، تازه می فهمیم که در شناخت بیدل در هند و ایران، سهم غالب و اقبال چه قدر مهم بوده است. هر چند که تاکنون حلقه زنجیر بین بیدل و اقبال یعنی غالب دهلوی در ایران تقریباً ناشناخته مانده است.
شعر اقبال از طریق غرب ـ پس از ترجمه "اسرار خودی" توسط نیکلسون به انگلیسی ـ به ایران رسید. آقای دکتر مجتبی مینوی از محققان برجسته و به نام ایرانی در مقاله مبسوطی درباره اقبال به نام " اقبال لاهوری شاعر پارسی گوی پاکستان" چنین می نویسند:
« جای دریغ و افسوس است که این ارتباط ادبی بین هند و ایران برقرار نماند، و درین صدساله اخیر رشته علایق این دو قوم با یکدیگر به تدریج نازکتر و سست تر شد. و گمان می کنم این ضعف و فتوری که در علقه فی ما بین پیش آمده بیشتر ناشی از قصور و تقصیر ما بود، چه در حالی که در هندوستان میرزا اسدالله غالب و ملا طاهر غنی به فارسی شعر می گفتند و شبلی نعمانی کتاب شعر العجم را می نوشت و عبیدی سهروردی صرف و نحو فارسی را مدون می ساخت... و دو تن از شعرای مهم هند، " رابندرانات تاگور" و " محمد اقبال" جرء شعرا و فلاسفه عالم محسوب می شوند ولی ایرانیان را خبری از آنها نیست... و درباره محمد اقبال اگر اشتباه نکنم مقاله مختصری در یکی از مجلات فارسی به طبع رسیده که بیشتر آن خرده گیری بر الفاظ و ترکیبات فارسی او بوده و گذشته از این مقاله، تا آنجاکه من اطلاع دارم در باب اقبال به فارسی فقط رساله مختصری در ۴۶ صفحه چاپ شده است و آن هم صورت خطابه ایست که آقای سید محمد علی داعی الاسلام از حیدرآباد دکن در شعبه جامعه معارف ایراد کرده بود و شاید کم کسی در ایران این رساله را دیده باشد.» (۲)
اما این بی خبری یا تجاهل عارفانه علل مختلفی داردکه مهمتر از همه توجه به ادبیات غرب و نهضت بازگشت ادبی در ایران است. دانشوران و سخنوران ایرانی به همین دلیل، سبک هندی را تا حدودی مغلق و حتی مبتذل می دانند. تا آنجا که ملک الشعرای بهار در این باره چنین می گوید:
« فکرها سست و تخیلها عجیب
شعر پر مضمون ولی نادلفریب
و ز فصاحت بی نصیب
هر سخنور بار مضمون می کشید
رنج افزون می کشید
زان سبب شد سبک هندی مبتذل»(۳)
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی نیز در مقاله خود باعنوان " بیدل دهلوی" می نویسد که:
« نویسنده این سطور با همه کوششی که داشت، در سراسر دیوان او یک غزل هموار و یکدست که بتوان تمام ابیات آن را به عنوان شعر خوب و پاکیزه عرضه کرد، نیافت...»(۴)
هر چند که ایشان بعدها کتابی با عنوان " شاعر آیینه ها" نوشت و عظمت و نبوغ و بزرگی بیدل را یاد آور شد و عمق نبوغ شعر او را از لحاظ فکر و فلسفه و عرفان همچون بحری بیکران دانست.
البته این بحث مفصلی است که چرا در ایران اهمیت و ارزش مقام بیدل را با تأخیر باور مریم یکنند ؟ در پاسخ به این سؤال مختصراً عرض می کنم که در بین شاعران معاصر در ایران، سهراب سپهری با وجود پیروی از سبک و چهارچوب شعر نیمایی، اولین شاعریست که در اشعارش از بیدل متأثر شده است، این تأثیر بیشتر در شیوه بیان و ابراز معانی عرفانی و فلسفی با توسل به سبک هندی و استفاده از تمثیل است.
سهراب از میان ویژگی های خاص سبک هندی را در کنار سایر ویژگی های سبک هندی به کرات استفاده کرده است. بیدل می گوید:
نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی
بلبل تصویرم تا رنگ دارم می پرم
و سهراب سپهری چنین می گوید(۶)
« بهتر آن است که برخیزم
رنگ بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم»
لازم به ذکر است که " نقشه مرغ " در شعر سهراب همان "بلبل تصویر"در شعر بیدل است، که در صور گوناگون "مرغ تصویر"، "شیر تصویر"، " گل تصویر"، "آب تصویر" و غیره مورد استفاده شعرای این دوره قرار گرفته است. همانگونه که سهراب در شعر خود چنین ترکیبی را به کار برده است.
بعد از انقلاب اسلامی، شاعران جوان ایرانی از بیدل و سبک هندی تأثیر بیشتری گرفته اند. درمیان شاعران جوانی که به تقلید از بیدل پرداخته اند باید به خصوص از احمد عزیزی، قیصر امین پور و نصرالله مردانی نام برد. تا آنجا که احمد عزیزی منظومه بلندی به نام " بیدلستان" سروده است.
دراین جا لازم می دانم که به طور خلاصه عرض کنم که علت اصلی تأخیر در شناخت بیدل و اشعار سبک هندی، توجه ایرانیان به ادبیات غرب به سبب اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی عصر بوده است.
اغلب دانشوران هند در زمان استعمار انگلیس رشد و تحصیل کردند و از سیمای بد و خوب و از رموز خُرد و کلان اجتماع و فرهنگ آنها نیز تأثیر گرفتند، و همین اشخاص بعدها در زمره منتقدان بزرگ فرهنگ آنها قرار گرفتند، و علیه اثرات مخرب و نفوذ منفی فلسفه و فرهنگ و اجتماع غرب رسماً دادخواهی کرده اند. مثلاً اقبال و اربندو گهوس و مولانا محمد علی جوهر و گاندی و غیره که تحصیل کرده مدارس غرب بودند و در عین حال از منتقدین بزرگ نقایص و کاستیهای سرزمین غرب هم بودند.
از طرف دیگر دانشوران ایرانی که با فلسفه و فرهنگ غرب آشنایی کمتری داشتند و مستقیماً زیر سلطه آنان زندگی نکرده بودند در پیروی و تقلید کورکورانه از غرب و همه آن چیزهای مثبت و منفی که وابسته به غرب بودند، مثل "آواز دهل از دور شنیدن خوش است." باشتاب به پیش رفتند تا آن جا که به خطر فراموشی احساسات قوی و با شکوهی که فرهنگ جامعه شرقی و ایرانی سرچشمه آن بود، نزدیک شدند و حتی اشعار سبک هندی را که سرمایه ادبیات قرنها بود مقهور و منفورگردانیدند و وقتی به خود آمدند که حدود یک قرن ارزشمند را از دست داده بودند.
در اینجا باید یادآور شد که منظور این نیست که تقلیداز تمام افکار و روشهایی که وابسته به غرب است، مذموم و ناپسند است، بلکه منظور این است که قبل از پذیرش یک گرایش باید جنبه های مختلف آنرا بررسی کرد.
منظور از این بحث اشاره به یک نکته مهم است که،‌ در نهضت تازه بیدل شناسی و شناخت شاعران سبک هندی در ایران، شعر اقبال اهمیت بسیاری دارد، زیرا اقبال با وجود گریز از شیوه بیدل، همواره مداح اندیشه و هنر بیدل بود، همچنین وی مخصوصاً لحن شاد و وزنهای خوش آهنگ را در اشعارش به کار می برد که البته این ویژگی خاص شعر اردو و فارسی اقبال است.
باید یادآوری کرد که بیدل درعصر شاه جهان متولد شد که نقطه اوج عهد مغول در هند بود و پس از‌ آن او شاهد جنگ های داخلی در دوره بعد بود.
پس از مرگ اورنگ زیب عالمگیر و در هم شکستن تار و پود سلطنت مغول، انحطاط فکری اجتماع و فرهنگ زوال پذیر آن زمان را نه تنها به شدت احساس کرد بلکه علل و وجوهات اصلی آن را درک کرد، به همین سبب اغلب آهنگها و اصوات شعر بیدل، نشان دهنده جنبش و حرکت است و عناصر تضعیف کننده و اسباب ایجاد دلتنگی و بدبینی درآن به چشم نمی خورد.
بنا بر این می توان گفت که شعر بیدل در واقع واکنشی علیه آرامش، سکون و شیوه سکرآور آن زمان می باشد که میان مردم هند و به خصوص در بین مسلمانان رایج شده بود. اندیشه و هنر بیدل در برابر همین جو بدبینی و منفی به عنوان احیا کننده روح توانا بوجود آمد به همین سبب در اشعار وی به خصوص درترجیع بند ها،‌ مخمسات و قصاید بیدل عناصر باشکوه و پر جوش و خروش و شادی به چشم می خورد که بعدها اقبال از آن تأثیر گرفت و همان صوت و آهنگ را در اشعار خود به کار برد. مثلاً بیدل می گوید:
اضطراب و تپش و سوختن و داغ شدن
آنچه دارد پر پروانه همان دارد شمع
ضامن رونق این بزم، گذار دل ماســت
سوختن بهر نشاط دگران دارد شمع(۷)
و اقبال چنین می گوید:
در غم دیگـر سـوز و دیگــران را هـم بســـوز
گفتمت روشن حدیثی گر توانی دار گوش
که گئی هین شاعری جزوی است از پیغمبری
هان سنادی محفل ملـت کو پیغام سروش(۸)
(ترجمه بیت دوم اقبال به فارسی چنین است: گفته اند شاعری جزوی است از پیغمبری. آری، این پیغام سروش را به ملت ـ مسلمانان ـ بگو.)
ازمیان نوابغ روزگار در ایران ـ جهان شرق و جهان اسلام ـ مشاهیری چون سید جمال الدین اسد آبادی و سنوسی و سید قطب و جلال آل احمد و علی شریعتی و امام خمینی شیوه فکری خاص اقبال را، به سپید و سیاه و غرب تفسیر کرده اند.
اقبال همیشه قائل به عمق معنای بعضی استعارات بیدل مانند جنون یا عشق، حیرت، خود داری، آزادی و دل بوده است و از آنها مکرراً استفاده کرده است و گاه برخی از اشعار بیدل را تضمین کرده است. مثلاً:
مذهب هی جس کا نام وه هی اک جنون خام
هی جس سی آدمی کی تخیل کو انتعاش
کهتا مگر هی فلسفه زندگی کچه اور
مجه پر کیا یه مرشد کامل نی راز فاش
"با هر کمال اندکی آشفتگی خوش اســت
هر چند عقل کل شده ای، بی جنون مباش" (۹)
( ترجمه: دین نام یک جنون خام است که از آن تخیل انسانی نشئت می گیرد. اما فلسفه زندگی چیز دیگری را نشان می دهد که آن راز را مرشد کامل (یعنی بیدل) برای من آشکار کرده است که « با هر کمال... )
یا در جای دیگر:
هی حقیقت یا مری چشم غلط بین کافساد
یه زمین، یه دشت، یه کهسار، یه چرخ کبود
کوئی کهتا هی نهیس هی کوئی کهتا هی که هی
کیا خبر، هی یا نهیس هی تیری دنیا کاوجود
میرزا بیدل نی کس خوبی سی کهولی یه گره
اهل حکمت پر بهت مشکل رهی جس کی گشود
« دل اگر می داشت وسعت بی نشان بود این چمن
رنگ می بیرون نشست از بسکه مینا تنگ بود» (۱۰)
در ابیات بالا لحن شاد و وزن و آهنگ خوشی که خاص شعر بیدل است به وضوح دیده می شود. بعدها اقبال از آن تأثیر گرفت و در کلیات هر دو شاعر این وزن و آهنگ بسیار به چشم می خورد. مثلاً بیدل می گوید:
گر چــرخ به خاکــم زنــد آزار نـــدارم
ور خــــاک بــه بــادم دهــد انــکار ندارم
تسلیــم سرشتــم بــه هـوس کار نـــدارم
از هیــچ کســی سایــه صفــت عــار ندارم
هر چیز به دوشم فکنی عار ندارم
تقریــر نــدارد ســر و بــرگ سخــن من
خفتــه است در آغــوش ادب ما و من مــن
اخفای کمال است خط علــم و فــن من
درگلشـــن اســـرار تغافـــل چمـــن مـــــن
گلهاسـت ولی بر سر دستار ندارم
زینسان که بجا مانده ی این محفل ننگم
بی طاقت صد رنگ شتابست درنگم
دامــانِ ز خـود رفتنـی افتـاد بــه چنگـم
تــا داغ شــود مرکــز آشفتـن رنگم
چون شمع به جز گردش پرگار ندارم(۱۱)
و اکنون یکی دیگر از اشعار اقبال به نام " نوای وقت " را یادآور می شوم:
خورشید به دامانم، انجم به گریبانم
در من نگری هیچم، در خود نگری جانم
در شهر و بیابانم در کاخ و شبستانم
مــن دردم و درمانــم،‌مــن عیـش فراوانم
من تیغ جهان سوزم، من چشمه حیوانم
چنگیزی و تیمـوری، مشتــی ز غبــار مــن
هنگامه ی افرنگی، یک جسته شرار من
انســان و جهـان او، از نقــش و نـگــارمــن
خون جگــر مــردان، سامــان بهــار من
من آتش سوزانم، من روضه رضوانم
من رهرو و تو منزل، من مزرع و تو حاصل
تو ساز صد آهنگی، تو گرمی این محفل
آواره ی آب و گـــل، دریــاب مقــام دل
گنجیده به جامی بین، این قلزم بی ساحل
از موج بلند تو، سر بر زده طوفانم(۱۲)
اقبال به یکی از مرشدان شعر خود یعنی اسدالله غالب گله می کندکه او در فهم عمق دریای بیکران معنویت بیدل اشتباه کرده است. او همیشه در مورد اهمیت و ارزش مطالعه تطبیقی بیدل و غالب اصرار داشت و معتقد بود که غالب با وجود تلاش و کوشش بسیار در پیروی از سبک بیدل، ناکام مانده است. به طوری که درنامه ای که برای دکترمحمد اکرام نوشته بود در مورد بیدل و غالب چنین می نویسد:
« ... من همیشه عقیده داشته ام که غالب در اشعار زبان اردوی خود در پیروی و تقلید از بیدل ناکام گشته است. ظاهراً او بسیار از بیدل استفاده می نمود اما در حقیقت از نظر معنوی او دور افتاد. از این مطلب معلوم می شود که فکر بیدل در نزد معاصرینش چقدر رشد یافته تر بود. شواهدی بر این حقیقت وجود داردکه چه در داخل و چه در خارج شبه قاره، معاصرین بیدل و دیگر فارسی زبانان، در مورد فلسفه حیات نظر بیدل را نفهمیده اند.»(۱۳)
پس از مطالعه و بررسی اشعار فارسی و اردوی اقبال آشکار می شود که او علاوه بر اشعار برخی از شاعران بزرگ غرب همچنین اغلب اشعار، شاعران فارسی زبان را دقیقاً مورد مطالعه قرار داده است و با مهارت تمام، الفاظ و اصطلاحات و افکار آنها را برای توضیح و تفسیر فلسفه های خود به کار برده است.
او می نویسد:« من اثرات و نفوذ هگل، گوته، میرزا غالب،‌ میرزا بیدل و ورد سورته راقبول می کنم. اولی و دومی به ادراک معنای درونی به من کمک کردند، و سومی و چهارمی به من راهنمایی کردند که چطور باید از لحاظ روح و بیان شرقی بمانم، با وجود آنکه افکار خارجی را پذیرفته بودم، و آخرین ایشان مرا از دهریت و ماده پرستی درزمان تحصیل حفظ کرد.» (۱۴)
هرمان هسه(Herman Hesse ) درمقدمه ترجمه آلمانی " جاوید نامه " درسال ۱۹۵۷ میلادی به این حقیقت اشاره نمود که :« آقای محمد اقبال از نظر روحی وابسته به سه مملکت است و این سه مملکت منبع کار بی نظیر اوست. یعنی جهان هند، جهان اسلام و جهان غرب. او پیرو اسلام است پس از نظر روحی تحت تأثیر قرآن قرار داشته است و همچنین در مکتب ویدانته و تصوف اسلامی و ایرانی تربیت شده است. او همچنین با مسائل و فلسفه های غرب به خوبی آشنایی دارد و برگسان و نطشه را درک کرده است و اینگونه ما را به سوی اوج تخیلات و تصورات عالی خود می برد.» (۱۵)
اقبال خود قبول دارد که در میان شاعران مشهور، تحت تأثیر بیدل قرار داشته است و به همین علت بسیاری از ترکیبات بیدل را در شعر او می توان دید، که برای بیان فلسفه عمیق خود از آنها بهره برده است. ترکیباتی نظیر: خون تمنا، رم آهو، شرح معما، کنج عدم، موج اشک، بانگ درا، برق تجلی، قافله رنگ و بو، آیینه، شمع و غیره بسیار در اشعار وی دیده می شوند.
به کوشش : دکتر اخلاق احمد آهن
استادیار بخش مطالعات زبان و ادبیات فارسی و آسیای میانه، دانشگاه جواهر لعل نهرو
فهرست منابع و مآخذ و حواشی:
۱ـ میان شاعران معاصر شبه قاره باید از ولی الحق انصاری، رئیس احمد نعمانی، دکتر محمد حسین تسبیحی، رضیه اکبر، صدیق تاثیر، علی رضا رضایی، شمس الدین غمگین، مبارک شاه فطرت، غلام محمد شاه،‌ تنویر علوی، جگن ناته آزاد و راقم السطور و غیره نیز یاد کرد.
۲ـ مجتبی مینوی؛ اقبال لاهوری شاعر پارسی گوی پاکستان، چاپخانه مجلس، تهران، ۱۳۲۷ .
۳ـ یحیی آرین پور؛ از صبا تانیما، جلد اول، انتشارات زوار، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۲، ص ۹ .
۴ـ ماهنامه هنر و مردم؛ آذروردی، ۱۳۴۷ .
۵ـ اخلاق احمد آهن؛ مساله تمثیل در ادبیات فارسی، دهلی، ۲۰۰۰ م، ص۶۲ .
۶ـ همان کتاب، ص ۶۵ .
۷ـ کلیات بیدل؛ جلد دوم تصحیح اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، انتشارات الهام، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۶ .
۸ـ کلیات اقبال (اردو)؛ مرکزی مکتبه اسلامی، دهلی، طبع سوم، ۱۹۹۷ ، ص ۱۵۰ .
۹ـ همان کتاب، ص ۲۰۱ .
۱۰ـ همان کتاب، ص ۴۸۹.
۱۱ـ کلیات بیدل؛ صص ۲ ـ ۲۲۶.
۱۲ـ کلیات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری؛ با مقدمه احمد سروش، انتشارات سنائی، چاپ هفتم، ۱۳۷۶، ص ۲۱۸.
۱۳ـ Dar B,A. Letters and Writings of iqbal. Karach .p.۳.
۱۴ـiqbal, Dr.sir Allama Muhammad, Stray Reflections, Lahore, p. ۶۹
۱۵ـAnnemarie Schimmel, iqbal and Germany, Germany and iqbal. Paper presented in iqbal Centenary Celebration Seminar. New Dehli, ۱۹۹۷.
منبع : کانون ادبیات ایران


همچنین مشاهده کنید