سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


خوانشی متفاوت از فرهنگ ایرانی


خوانشی متفاوت از فرهنگ ایرانی
هنری که عاری از معرفت و فکر باشد و نتواند مخاطب را در پیمایش مسیر انسانی یاری رساند نمی تواند نام هنر را بر خود حمل نماید و از این رو برنامه هایی که در تعریف فرای می گنجند هر چند که مورد اقبال عامه مردم واقع می شود اما در میان صاحبان فکر جای رفیعی تصاحب نخواهد کرد. مواجهه اندیشمندان و فرهیختگان هر جامعه ای با معیارهای عامه پسند هنری، که با دستاویز قرار دادن فرهنگ لمپنی سعی در ارضای ذهن تضعیف شده مخاطب عام را دارد تحقیرآمیز و استهزا کننده است. به اعتقاد نخبگان جامعه، هنری که نتواند موجبات رشد یافتگی و فربهی ذهنی مخاطبان را فراهم آورد هنری عاری از معرفت عمیق انسانی است و محاکات این هنر محاکاتی فروتر و گره خورده با امیال سطحی بشری است.
از این رو این ژانرهای سرگرم کننده و وقت گیر و اندیشه کش در دایره زیبایی شناختی نخبگان جامعه جایی برای خود نیافته و تنها در بطن عامه مردم جریان و سیلان می یابد. برخلاف نخبگان، انسان های بسیط تنها به سرگرم شدگی و گذران ایام و غفلت از سختی های روزمرگی بسنده کرده و از هر عنصری که بتواند این اتفاق مبارک، یعنی غفلت را موجب شود استقبال می کنند.
خرد گریزی و حتی گاهی خردستیزی از مشخصات محصولات فرهنگی عامه پسند است و لیکن استبداد زدگی و تبعیت از دانای کل و روایت کلان و عدم عکس العمل در مواجهه با این نوع روایت از شاخصه های عمده این ژانر است. در این نوع روایت، مخاطب دست بسته و دهان بسته نظاره گر تصویر و یا خوانای متنی است که نویسنده با یاری واژگان، تیپ ها، رنگ ها، نشانه ها و شخصیت های عرف گریز آن تصویر یا متن را شکل داده و در معرض خواننده ها و بینندگان قرار می دهد. رنگ و لعاب این ژانر آنقدر زیاد است که مخاطب در سردرگمی تنها به خنده لحظه ای و گذری و ابتهاجی عاری از معرفت و از سر غفلت و بی خبری بسنده کرده و درصدد عمق یابی اثر نیست چرا که اصلاً بسیاری از این دست آثار، عمقی ندارند تا مردم را به غواصی در واژگان و تصاویر وادارند. البته در مقابل این نوع، نوع دیگری نیز وجود دارد که در پس تصاویر و متن که از آن طنزی نیز بیرون می زند عمق و معانی لابه لایی، بیشتر مدنظر است.
مخاطب خود را در لابیرنتی پر ابهام دچار کرده و سعی می کند برون شدی برای خود پیدا کند و همین تلاش، او را به کشف های جدید معرفتی نائل می کند. سر سخن این مقاله با آن نوع نیست و علتش این است که این نوع متاسفانه در تلویزیون محلی از اعراب ندارد و یا به ندرت بدان توجه می شود اما محاکات فروتر و ژانر خنده ناک و کمدی نمای ضعیف، بودجه کلانی را به خود اختصاص داده و هر روز از طریق جعبه جادویی وارد هاضمه بیمارگونه مخاطب می شود.سیاست ورزان تلویزیون جهت مبارزه با زیبایی های بصری ماهواره ها خود را مجبور به تهیه برنامه های سطحی می بینند تا برای مخاطب امکان شادکامی و خوش باشی را فراهم آورده و امکان رصد کردن شبکه های بیرونی را از آنها بگیرند.
این امر خود دلیل شتابزدگی در تصمیم گیری شده و هر کسی که استعداد اندک و رابطه استثنایی با مدیران ارشد شبکه داشته باشد به عنوان تهیه کننده سریال های طولانی فایده می برد و آنها نیز به فراخور سلایق و ذائقه تضعیف شده مردم کارگردانی را که می تواند از این موقعیت بهترین استفاده را ببرد به کار می گمارند. در این میان مهران مدیری که هوشمند و موقعیت شناس است یکی از چهره های مطرح طنزپرداز به حساب آمده. برنامه های وی به راحتی می تواند در نظر کارشناسان بازبین نمره قبولی را از آن خود کرده و بیشتر ایام روی آنتن طنازی کند.
این مقاله سر آن ندارد که کلیه برنامه های نمایشی طنزآلود را مورد مداقه قرار دهد بلکه تنها با دستاویز قرار دادن سریال «شب های برره» به کهن شناسی فرهنگی ایرانیان می پردازد. «شب های برره» به دلیل نفوذ در شمارگان بسیار جمعیت نمونه شبیه سازی شده اجتماع ایران فرض شده و با استناد بر آن، خود و جامعه خود را بار دیگر با تامل و تعمق بیشتر تورق می کنیم تا شاید از این رهگذر به ناموزونی و کج اندامی خود پی برده درصدد ترمیم و احیای خویشتن برآئیم. این برنامه ظرفیت و امکانات بسیاری را جهت نقد فراروی بیننده قرار داده است و از این روی موضوعات اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی، مردم شناسی، زبان شناسی و حتی زیبایی شناسی یک ملت می توانند پارامترهایی باشند که با اتکا به شخصیت های موجود در این برنامه مورد توجه واقع شود.
البته به دلیل محدودیت های رسانه روزنامه از کنار این موضوعات سرفصل وار خواهیم گذشت که پردازش جدی بدان ها در این فرصت نمی گنجد. نقد ساختار گرایانه در مورد این سریال پاسخ بسیاری از ابهامات خواهد بود به همین دلیل اندام وارگی موضوعی، مفهومی، تصویری و متنی را در سریال پی خواهیم گرفت تا روشن شود که این اندام وارگی ساخته تخیل نویسندگان برنامه بوده است یا برگرفته از واقعیات جامعه. به یقین نقد ساختاری با پل بینامتنی استعارات و تلمیحات شاعرانه را به معاش و مراوده واقعی مردم می رساند که در این صورت نقد ما به حوزه نقد سنتی نیز دست درازی خواهد کرد.
۱- نماد پردازی و خروج از دایره اتهام
یکی از مهم ترین دلایل نمادپردازی و با زبانی غیر معمول و اندکی پیچیده سخن گفتن گریز از دایره اتهامات و در مستورگی بیان کردن سخنی است که فرد باید با رمز گشایی از متن به نتیجه مورد نظر هنرمند برسد.دکتر ناظر زاده کرمانی در تعریف نماد یا سمبل می گوید: «سمبل یا نماد آیت و نشانه ای از شیء یا امری است که شیء یا امر دیگر را القا می کند.» هرچه سخن گفتن در جامعه با بی لکنتی و آزادی صورت بگیرد در آن جامعه استفاده از سمبل برای بیان مطالبات بشری بی معنی جلوه خواهد کرد و این صنعت تنها در شعر سروده ها و یا محاکات متافیزیکی و یا خود ابزارانگاری افراد بروز خواهد کرد. اما در جامعه بسته، هنرمند برای هر وضعیتی که خلاف آمد عادت باشد به نمادپردازی متوسل خواهد شد. فروید برای همین منظور دست نایافته ترین آرزوهای بشری را به ناخودآگاه وی برده و در یک کنش روانی آن را به عنوان سمبل استخراج می کند. به یقین در جامعه ای که دست نایافتگی آرزوها بیشتر باشد خیال پردازی و نماد سازی در آن جامعه رشد افزون تری خواهد کرد.
البته به اعتقاد «بودریار» انسان هیچ وقت از تخیل باز نمی ماند و با جایگزین کردن نشانه ای در محلی دیگر برای تخیل خود فرا خناکی و گشودگی ایجاد می کند و این بازی را همیشه ادامه می دهد. اما این بازی در دو ساحت فرهنگی متفاوت، متفاوت چهره نشان می دهد. در جامعه بسته سخن افراد و جامعه در پدیدارها و از زبان آنها وا نموده می شود و در جامعه باز افراد جهت کشف پدیده ها خود را متصف به آن کرده و همانند آن رونمایی می کنند. اولی در بیان نیازهای فیزیکی متوسل به زبانی سمبلیک می شود، دومی در واماندگی عمیق انسانی و تنهای بشری و برای ایجاد ماندگاری با طبیعت عجین شده و زبانی نمادین برای سخن گفتن با او کشف می کند. ما در این مقال مورد اول را مورد توجه قرار خواهیم داد.سریال «شب های برره» در حوزه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، زیبایی شناسی و... اقدام به سمبل سازی های عامه پسند کرده و با استناد بدان ها سعی کرده است که جامعه و فرهنگ ایرانی را به نقد بنشیند. به طور گذرا به تک تک آنها اشاراتی خواهیم کرد و خواهیم گذشت تا خواننده آینه ای فراروی خود گذارده و خود و ملیت خود را در آن آینه دیده و درصدد اصلاح و ترمیم خویشتن برآید.
الف- مستورگی فرهنگ ملی در اسامی افراد:
بیشتر اسامی کاربردی در این سریال در ذهن و یاد بیننده رابطه بینامتنی ایجاد کرده و ذهن را به دورترها برده و موجب برون رفت از سریال به تبار ایرانی را امکان پذیر می سازد. ما در این سریال با اسامی سردار خان، سالار خان و نظام مواجه هستیم که کارکردی سیاسی در سریال پیدا کرده و نقش بسزایی را جهت به عمق رفتن و غواصی کردن بر تاریخ و تبار ایرانی ایجاد می کند. این سه کاراکتر موقعیت هایی را باعث می شوند که دقت در آنها پیش برنده موقعیت سیاسی سریال است و اگر از کاراکترهای دیگر نیز غفلت کنیم این سه می توانند بیننده را به عناصری چون استبداد زدگی، وا دادگی و انفعال در مقابل قدرت متوجه سازد. سردار خان با تمامی اعتباری که دارد و درصدد حفظ فرهنگ برره است خود با لهجه تهرانی (که در سریال تهرانی بودن به بیگانه بودگی تعبیر می شود) سخن می گوید و نشان می دهد که سرداران این دیار خط و مشی خود را از دیگران گرفته و ساده انگارانه تصور می کردند که از فرهنگ و ملت خود حفاظت می کنند در حالی که خود از مخربان و مهاجمان به فرهنگ خودی بودند. به فراخور لهجه ای که این بزرگ قبیله دارد فرزندانش نیز برای تحصیل به شهر رفته و با شناختی که از دیگر فرهنگ ها به دست آورده اند نقاد فرهنگ خود می شوند اما جامعه نقد آنها را برنتافته دوباره در خود الینه می کند. چنان که دختر خانواده که از شهر برگشته است در به کار گیری فعل «بود» که به «بید» قلب شده است سردرگم است و به دلیل همنشینی با اهالی خانواده و قبیله و عادت کردگی اش بید استفاده کرده و سریع آن را به بود برمی گرداند. همین آونگان بین بید و بود می تواند انفعال بالا دستیان را نشان دهد. برخلاف برره بالا برای برره پائین دامادی شهری خیال پردازی شده است. این جماعت که نسبت به بالا دستیان از امکانات معیشتی کمتری بهره مندند امکان ورود اجانب را مهیا می کنند و برای اینکه از قافله عقب نیفتند با اتصاف و اتصال به فرهنگ دیگری سعی می کنند خود را بهین تر از بالا دستان نشان دهند. سالارخان به فرهنگ قبیله نزدیک تر نشان می دهد که شعارش خشونت و جباریت و دیگرآزاری است. پسر وی در تمامی سریال به دلیل خبط هایی که می کند مورد تحسین واقع می شود و کل خانواده جز دامادشان که فردی فرهیخته است وی را تشویق می کنند.در این قبیله سخنان محبت آمیز کمتر دیده می شود و بر عکس بالابرره که کسی مسئولیت پاچه خاری سردار قبیله را به عهده دارد در فراز برره پائین این اتفاق نمی افتد. زیباترین حس های انسانی با خشونت بیان می شود و خانواده نیز آن را می پذیرد، چنان که مهر ورزی به تازه عروس حال خانواده را به هم می زند. این سریال به خوبی در درون یک نظام مشترک دوگونگی و انشقاق فرهنگی را نشان می دهد. هرچند که هر دو فرهنگ در برره شکل می گیرد اما یکی بالا برره است و دیگری پائین برره و هر کدام به فراخور وضعیت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تفاوت و گاهی تنافر عمیق با هم دارند.
«نظام» که بار معنایی عمیق و سنگینی را حمل می کند معتاد است و گرد نخود استعمال می کند و توان مدیریت بر خود را ندارد. این فرد توسط دولت به خدمت فرا خوانده می شود. دختر نشان شده او را کسی دیگر تصاحب می کند و او در بی خبری و انفعال در جایی دیگر از کشور خود صیانت می کند! در حالی که در اسم نظام، حکومت، انفعال حکومت و خود باختگی آن و دیگر کج مداری ها مستور است و هر بیننده با شعوری آن را کشف خواهد کرد. نظام با تمامی ادعایی که دارد به دلیل اعتیاد و خود گم کردگی در مقابل عنصر اثرگذار بیرونی هیچ توانی جهت ستیزه با کسانی که به زندگی او تعرض می کنند را ندارد.
اسامی سحرناز، جان نثار، شاه دانه و شاخ شمشاد کارکرد اجتماعی و زیستی ایجاد کرده و نوع تعامل فرود ستان با فرا دستان را به خوبی بیان می کند. جان نثار در این نوع فرهنگ از خود هیچ فردیتی نداشته و حتی عزیزترین وجه زندگی خود را که همان جان باشد در پای سروران و پاکان می ریزد و از این امر نه تنها دل چرکین نیست بلکه به خود فخر می فروشد و شادی می کند. در جامعه های توتالیتر به دلیل استبداد حاکم بر جامعه و ملت عده ای مسئولیت مجیزگویی صاحبان قدرت را دارند.
بهترین اسمی که بر آنها می توان انتخاب کرد همان جان نثار خواهد بود چرا که آنها از نثار کردن جان خود نیز در مقابل قدرتمندان ابایی ندارند. متاسفانه ادبیات ما مملو از شاه دوستی و به تعبیری ذلت در مقابل قدرت است. توانمندترین شاعران این مرز و بوم در مقابل پادشاهان مگسی بیش نبوده اند و در حد خداوندگار جایگاه شاهان و قدرتمند را بالا برده اند. حتی شاعر آزاد اندیشی چون حافظ نیز اسم مبارک شاه شجاع را در غزلیات خود گنجانده است! و شاعرانی چون نظامی گنجوی پاسداشت شاهان را در حد کروبیان و پاکان تمامی اعصار بالا برده اند. سحرناز و دیگر اسامی ای که برای زن ها انتخاب شده آنها را در موقعیتی قرار می دهد که زن شرقی مبتلا به آن است و چنان که در دیالوگ فرهاد گنجانده شده است این فرد تنها سحر جلوه می کند و خودی نشان می دهد و باقی روز در سردرگمی و تلاش برای حفظ چارچوب شکننده خانواده است. اسامی زنان کدخدایان هر قبیله، تفاوت اساسی با اسامی دیگر زنان دارد و نوعی مادر سالاری را در یاد آدم زنده می کند.
در جوامع شرقی مادر و یا زن پادشاهان مادر تمامی ملت قلمداد می شد و برای همین واجد قدرتی بود که می توانست کسی را زندگی ببخشد و یا زندگی را از وی بستاند. این زنان که در میان بسیاری از زنان حرمسرا قدرت مدیریت دارند و نقاط ضعف کدخدایان و خداوندگاران ملت را می دانند می توانند به آسانی مقابل وی قد علم کرده و اعتراض خود را به گوششان برسانند. به دلیل تدبیر منزل و محبوبیتی که این زن ها در خانواده برای خود ایجاد می کنند امکان تعرض و دست درازی به خود را از بزرگان قبیله می گیرند چرا که اگر صاحب قدرت قبیله بر او بی حرمتی کند دشمنی کسانی را بر می انگیزد که وی را مادر دلسوز خود می دانند. برای همین این زن ها شاه دانه و شاخ شمشاد خداوند گارانند. دقت در اسامی زن های این سریال می تواند نوع تعامل جامعه با موجود زن را نشان دهد که این موجود در بسیاری مواقع در جایگاه « دیگری» قرار دارد و اگر متصل به صاحبان قدرت باشد جایگاه خدا بانویی برای وی در نظر گرفته می شود. این نوع برخورد و معامله با زن در هیچ فرهنگی جز فرهنگ انسان های شرقی به خصوص ایران معنی نمی یابد. کیانوش تنها اسمی است که حسی آرکائیک ایجاد کرده و ایران کهن را در اذهان زنده می کند.
این فرد تنها فرد معقول در قبیله است که از بد حادثه به آنجا پناه برده است. کیانوش تمام تلاش خود را معطوف روشنگری می کند اما مردم جزم اندیش برره نه تنها سخن او را برنمی تابند بلکه وی را به دلیل باسواد و شهری بودن با الفاظی چون سوسول تحقیر می کنند. پدر کیانوش که برای ایجاد وصلت او با قبیله برره به آنجا سفر کرده از مواجهه پسر با عقب مانده های برره وحشت کرده و فرار را بر قرار ترجیح می دهد اما کیانوش هنوز با تمامی مرارتی که می بیند قصد ترمیم و یا احیای زندگی آنها را دارد و به نظر می رسد که در این کار سخت ناکام خواهد بود. همه راهکارهایی که وی اتخاذ کرد ه با شکست روبه رو می شود و او اندکی عصبی و خود باخته به نظر می آید.
فرهاد اسمی است که با خود فرهنگ کهنسالی را به گرده می کشد و در معرض بینندگان قرار می دهد. بسیاری از مردم اعم از تحصیلکرده و نکرده با قصه شیرین و فرهاد آشنا هستند و خواه ناخواه رابطه بینامتنی که این اسم ایجاد می کند موجبات دو خوانش در ذهن بیننده را مهیا می کند. خوانشی که در سطح اتفاق می افتد و آن قصه واقع نمای لیلون و فرهاد است و خوانشی دوم که در لایه های زیرمتنی صورت می گیرد و آن ارتباط فرهنگ ایرانی با ابرمرد عشق یعنی فرهاد است. آیا مقابله فرهاد با شاهزادگان تورانی مقابله فردی عقب مانده و روستایی با فردی متمدن است؟ آیا فرهاد زمانی که توسن عشق را در صحرای عقلانیت می تازاند درک درستی از هستی و عشق ندارد؟ یعنی او می توانسته از خیر شیرین به جرم اینکه مردی دیگر را برای زندگی انتخاب کرده بگذرد و رها نکردن و در پیش دویدن دلیل بر استبداد خواهی مردان ایرانی نیست که باری به هر جهت سعی در تمکین زنان دارند. فرهاد امکان هم کلامی لیلون با کیانوش را سد می کند و تغییر می کند. آیا از چه زمانی مردان ایرانی غیرت را سرلوحه مردانگی خود قرار داده اند؟
اما اسم دیگری که می تواند بسیاری از بار معنایی سریال را به دوش بکشد «طغرل» است. طغرل اسمی ترکی است که بعد از حمله مغول به ایران در میان ایرانیان رواج پیدا کرده و جور و ستم مغول بر کسی پوشیده نیست.چنان که در سریال شب های برره شاهدش هستیم طغرل نیز از اینکه وارد سرزمینی شده است که کسی را برای هم سخنی نمی یابد و هر کسی راه خود رفته و از قانون متابعت نمی کند دل نگران است. اما با تمامی تفاصیل وی در شهر باقی می ماند و اندک اندک خود را به رخ دیگران کشیده و آنها را مجاب می کند که در تمامی شئونات زندگیشان طغرل را فراموش نکنند و از وی حرف شنوی داشته باشند. طغرل با تفنگ در میان جماعت آمده و با قهاریت مردم را به مسیری می برد که دل بخواه وی و صاحبان زور و قدرت است.
اینجا است که دوره فئودالی در ایران زیر سئوال می رود و بسیاری چون مارکس معتقد می شوند که ملوک الطوایفی هیچ ارتباطی با جریان فئودالیته غرب ندارد چرا که این ملاک فاقد فردیت و توان در مقابل قدرت های مرکزی است. طغرل مهر خاتمت بر فردیت ایرانیان در این سریال می زند و نشان می دهد که آنها همواره از کسی که زورمند باشد و بتواند از بالا بر آنها سایه بیندازد اطاعت می کنند.طغرل خارج از متن می تواند کتابخانه ها را به آتش بکشد و متفکران قوم را مثله کند اما چون سیستم کشور بر تمامیت خواهی است و حکام سرنوشت انسان ها را رقم می زنند کسی را یارای مقابله با طغرل نیست و او هرچه می خواهد انجام می دهد.ما از ارتباط دادن این اسامی با ارجاعات بیرونی شان ناگزیریم.
دو محور هم نشینی و جانشینی که در زبانشناسی دوسوسور تعریف شد منتقدان و مخاطبان را بر این داشته که از پس هر اثری موثری را پیدا کرده و رابطه دال و مدلول را به خارج از متن هجرت دهند. به تعبیر چندلر در یک نمایش روابطی که کاراکترها ایجاد می کنند در محور هم نشینی شکل می گیرد و درون متنی است. در این هنگام ارجاع دال به مدلول همان متن است. اما وقتی محور جانشینی در کنار محور دیگر قرار می گیرد دیگر دال متنی به مدلول همان متن نگاه نمی کند بلکه از آن بیرون می زند. به فرض اگر به جای فرهاد متنی فرهاد تاریخی را بگذاریم که این اتفاق در ذهن صورت می پذیرد مدلول آن را باید بیرون از متن و یا نمایش پیدا کنیم. در این صورت لاجرم بیننده و یا خواننده ناگزیر از تفسیر خارج از نظر سازنده و یا نویسنده خواهد بود.• ب- زبان به مثابه ملغمه فرهنگی:
امروزه دیدگاه پست مدرن، فرهنگ های مختلف را ارج نهاده و هرکدام از آنها را به عنوان خرده روایت مورد مطالعه قرار می دهد. به همین سبب هنرمندان رشته های مختلف تمایل به بازنمایی فرهنگ های خرد را دارند. اصرار بر تک زبانی مختص جوامع استبداد زده است. عدم آزادی زبان های دیگر و اصالت بخشی به یک نوع زبان ریشه در استبداد دارد و نمی توان از کنار آن بی تفاوت گذر کرد.
در سریال شب های برره با گویش های مختلفی روبه رو می شویم اما صاحبان این گویش ها در برره ای اصل بودن خود اصرار می ورزند و از موضع خود هیچ عقب نشینی نمی کنند. لهجه های کردی، ترکی، همدانی، بلوچی، تهرانی و حتی مکزیکی در زبان کاراکترهای این سریال جریان دارد اما هیچ کدام بر اصالت فرهنگی خود تکیه نزده و از آن متواری اند. متاسفانه کسی که لهجه ترکی دارد در جایگاه جان نثاری است که اگر فرصتی فراخ تر بود در مورد جایگاه ترکان در فرهنگ ایرانی بیشتر سخن می رفت اما کارگردان و نویسندگان این سریال که هر نقشی را به فراخور مراوده های سیاسی هر ملتی تعیین کرده اند این جایگاه را برای ترکان گذارده اند. در هر حال تک زبانی و ارج نهادن به یک نوع زبان دلیل استبداد زدگی هر قومی است و با نشانه های زبانی در این برنامه به این مهم متوجه شده و در دایره معنایی ذهنمان می گنجانیم. تکوین و رشد هر زبانی ارتباطی تنگاتنگ با رشد فرهنگی آن جامعه دارد. حتی فربهی واژگانی، امکان ترکیب یابی افعال و پوست اندازی زبان ارتباط مستقیمی با رشد فرهنگی جوامع دارد و امروز با مطالعه در زبان می توان جهان بینی و شناخت شناسی هر جامعه ای را بررسی کرده و وضعیت آنجا را به داوری نشست. تجلی ابژه در ذهن فاعل شناسا کارکردی تولید گرانه پیدا کرده و ذهن را مجبور به واژه سازی و امکان یابی جهت ابراز وجود و عقیده می کند. اگر جهانی فراخ و گشوده در مقابل دیدگان فردی باشد متناسب با آن زبانی درخور ایجاد می شود و در غیر این صورت عکس آن اتفاق خواهد افتاد. پرواضح است که بدون رشد فرهنگی زبان دلیلی برای رشد نمی یابد. از این رو است که در سریال شب های برره با زبانی الکن و بریده بریده و کم واژه مواجه ایم. فرد بیرونی (کیانوش) تنها کسی است که دایره واژگانی وسیع تری دارد و چون این واژگان بیش از اینکه ابژه معرف خود را به جامعه بشناساند استعمال می شود، مخاطبان را می رماند و برای همین در مقابل گفت وگوی او دائماً فرهاد می پرسد یعنی چه؟ فرهاد نقش شبیه سازی شده جامعه ای است که در محدودیت با رشد نیافتگی فرهنگی زیستگاه خاصی را برای معاش انتخاب کرده و جز خود و فرهنگ خودی در نظرگاهشان چیز دیگری نمی گنجد.
بسیاری از اندیشمندان به ناکار آمدی ترجمه معتقدند و می گویند روشنفکران پیرامونی که امکان زیست در محیط دیگری را یافته اند به دلیل آشنایی با فرهنگ زیستگاه دومی می توانند واژگانی را به زبان مادری ترجمه کنند اما مردم و حتی روشنفکران مرکزی که رابطه ابژکتیو با آن کلمات و واژگان ندارند در درکشان عاجز مانده و موفق به راهیابی به درون معانی کلمات نمی شوند. از این رو فرهنگ غربی که از طریق روشنفکران پیرامونی برای شرق تعریف می شود وصله ناجوری به نظر می رسد و نمی تواند به زیست سالم خود در جامعه شرقی ادامه دهد. در سریال شب های برره این اتفاق زبانی به کرات رخ می دهد. ملغمه فرهنگ های مختلف حتی آنها را از فهمیدن همدیگر باز می دارد.به اعتقاد بعضی از زبان شناسان همانند کلوس مولر بعضی از نظام ها با دستکاری و تحریف و سوء استفاده از زبان، مردم خود را فریب می دهند. اولین تعریفی که از زبان به ذهن می رسد این است که زبان بیان احساسات، مطالبات و نظرات ذهنی فرد در قالب کلمات است.
بدین ترتیب به نظر می رسد که زبان کنش ذهنی را در مقابل واکنش عینی قرار می دهد. اگر کارکرد زبان در همین حد باقی بماند از آن به عنوان ابزاری یک سویه که به تعبیر یاکوبسن نشانه گیری پیام به سوی مخاطب است یاد خواهد شد اما زمانی که کارکردهای دیگر زبان را مشاهده کنیم پیچیدگی های بسیار آن را شاهد خواهیم بود. زبان کارکرد پنهان کاری ذهنیات را نیز داراست و این کارکرد در سیاست بیشترین استعمال را دارد. نشانه گیری زبان این هنگام بر روی احساسات مردم و شنونده است. در شب های برره به تعبیر کاراکترهای این سریال گاهی افعال معانی معکوس می دهند. به فرض زمانی که به کسی تعارف می کنند که غذا بخورد معنی واقعی این فعل معکوس شده این است که وی غذا نخورد. در این نوع جامعه عدالت ورزی معادل با بی عدالتی است. صداقت هم وزن با دروغ و دغل است. واژگان به طور حیرت افزا معنی عوض کرده و شنونده را در سردرگمی قرار می دهد. در جامعه ای که خلوت و جلوت افراد متفاوت باشد این نوع زبان کارکرد جدی تری می یابد. در این نوع جامعه فرد برای ایجاد امکان معاش و با هم بودگی در جمع مجبور می شود که لباس کلماتی را بر قامت خود اندازه کند که مردم از وی طلب می کنند.
در خلوت آن کار دیگر می کند و در جلوت زبانی مغایر با میل خود به کار می گیرد. در این جامعه ذهن و زبان دو کارکرد مغایر با هم پیدا می کنند. مردم نهان روشی را پیشه خود ساخته و برای خود من های متکثری قائل می شوند. فرهنگ تعارف جای شفافیت و روشنگری را می گیرد. شناخت منویات افراد بسیار سخت و پیچیده و دشوار می نماید و در نهایت زبان در خدمت باطل قرار می گیرد. سریال شب های برره در نشان دادن این سویه زبانی بسیار موفق نشان می دهد. در این فرهنگ تنها فرد بیرونی است که گیج و گنگ می زند و از نوع ارتباط آنها به وحشت می افتد. خودی ها همدیگر را خوب می شناسند، می توانند در ناموزونی خود اغراق کرده و به زندگی خود ادامه دهند. در جامعه ای که امکان رسانش صادقانه زبان وجود نداشته باشد غیبت کارکرد پیدا می کند.
چنان که در این سریال شاهدیم مراسمی جهت غیبت کردن ترتیب داده و در آن مراسم هرکسی موظف می شود که ناراستی و کج مداری دیگران را به سخره بگیرد. خالی بندی و دروغ پردازی نیز از خصیصه دیگر این جامعه قلمداد می شود. در نهایت پیچیدگی شخصیت ها در این جامعه به اندازه ای می رسد که شناخت کافی از همدیگر به صفر نزدیک می شود. زبان آرگو در این سریال تا حدودی کارکرد پیدا کرده است که نارضایتی بعضی ها را از پی داشت. در هر حال استفاده از عنصر زبان برای بازنمایی فرهنگی است که شاید نتوان به سادگی خارج از این نوع زبان بدان ها پرداخت.
• ج- شیء به منزله نشانه:
نشانگانی که بر اشیای به کار برده در سریال بار می شود خود سخنی تازه و تفسیری دقیق تر نیاز دارد. در نظر بودریار اشیا کارکردهای متفاوتی را در زندگی انسان ها بازی می کنند و بر نوع هر کاربردی، منطقی خاص حکمرانی می کند. ۱- زمانی یک شیء در جایگاه ابزاری قرار گرفته و با آن نیازی را مرتفع می کنیم.۲- زمانی جایگاه کالا دارد و برای به دست آوردنش هم طراز آن چیزی پرداخت می شود که هم ارزش با آن تلقی شود که در این وضعیت بازار تعریف می شود و منطق بازار بر آن مستولی می شود ۳- گاهی شیء منزلت ارزش معنوی پیدا می کند و ما از آن، استفاده ای فراتر از کالا و ابزار می بریم که این حالت در هدیه دادن معنی پیدا می کند و منطق هدیه تعریف می شود ۴- و نهایت گاهی شیء جایگاه و منزلت را نشان می دهد و کارکردش متفاوت با سه مورد دیگر است و به کاربری آن منزلت اجتماعی فرد را نشان خواهد داد. بودریار با تمایز قائل شدن بر کارکردهای شبکه ای اشیا به بازتولید معانی جدید می اندیشد. این چهار منطقی که بر اشیا حاکم است به طور یکسان در هر جامعه ای بروز نمی کند.
کارکرد شیء در جایگاه اولی به یقین در جامعه ای تولیدی از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود و به فراخور فرهنگ هر جامعه ای شیء کارکرد خاص آن فرهنگ را به دست خواهد آورد. در جوامع پیشرفته بیشتر بر روی ابزاربودگی شیء تکیه می شود و چنان که در دیدگاه مارکس هم دیده می شود تولید عجین شده با مازاد مصرف است که این اتفاق بازار را شکل داده و کالا را معنی می دهد. هدیه بودگی شیء و منزلت یابی از طریق آن در این جوامع در حوزه های فردی نمود پیدا کرده و کمترین بهره را از شیء خواهند گرفت.سریال شب های برره که فرهنگی را به نقد نشسته است با نشانه های تصویری شیء را تعریف کرده و جایگاه آن را در مناسبات اجتماعی و سیاسی مردم نشان می دهد. چنان که از کلیت این برنامه بر می آید اولین منطقی که بر شیء حاکم می شود منطق منزلتی است. زن پارچه فروش برای اینکه مردمان را تشویق به خرید پارچه هایش بکند اجناس خود را اینگونه تبلیغ می کند که مردم، کیانوش که شهری است قصد دارد که همه پارچه های من را بخرد. در اینجا پارچه کارکردی نشانه ای پیدا کرده و مردم برای اینکه خود را هم طراز مرد شهری نشان دهند برای خریدن پارچه سر و دست می شکنند و کیانوش متعجب در گوشه ای می ایستد و آنها را نگاه می کند. در جای جای سریال نشان داده می شود که اشیا در جایگاه ابزاری قرار ندارد بلکه بیشتر جایگاه منزلتی را از آن خود کرده است. کولی دوره گرد زمانی که می خواهد رادیواش را به قیمت خوب به مردم برره بفروشد حساسیت رادیو داشتن و جایگاه آن را در اجتماع توضیح می دهد و برای همین برای تهیه آن بین بالا برره و پائین برره اختلاف می افتد تا اینکه پلیس (طغرل) پا درمیانی کرده و آنها را مجاب می کند رادیو را در قهوه خانه بگذارند که همه بتوانند از آن استفاده برند. کارکرد شیء برای نشان دادن منزلت در جوامعی که فکر و اندیشه در آنجا رشد نکرده باشد بیشتر نمود پیدا می کند چرا که در این نوع اجتماعات ۱- به دلیل عدم رشد اقتصادی مردم از اشیای محدودی جهت برطرف کردن نیازشان استفاده می کنند. در این نوع جوامع وسایلی که برای یک خانواده در داخل یا بیرون خانواده نیاز است بسیار محدود به نظر می رسد.این جوامع به تولید تک محصولی تکیه کرده و زندگی خود را نیز بر پایه آن تولید تعریف می کنند که در این سریال تمام اهالی برره نخود تولید کرده و مراوده های اجتماعی خود را بر پایه نخود بنیان می کنند و نیازهای روز مره خود را با همان نخود مرتفع می کنند. غذای هر روزه آنها نخود است، معتادین برره گردنخود استعمال می کنند، جوانان برره همدیگر را به نخودگلاسه و یا آب نخود دعوت می کنند. و هیچ چیز دیگر جز نخود در جایگاه ابزاری در این جامعه تعریف نمی شود. ۲- نبود امکان رقابت بین افراد آن جامعه: به دلیل رشد یابی ناموزون و عدم کارکرد اندام وارگی اجتماع امکان رقابت بین مردم آن اجتماع وجود نداشته و تنها طبقه مرفه جامعه با ابزار انگاری مردم پائین دست به فعالیت های مختلف می پردازند.
به کار نگرفتن توده مردم در استفاده از اشیا و رقابت در رشد شیء منزلت پیدا کرده و به غیر از کارکرد فیزیکی کارکردی روانی پیدا می کند. گاهی این شیء به دلیل استفاده عمومی منزلتی اجتماعی برای افراد جامعه به دست می دهد مانند اتوبوس که می تواند یک طبقه را از طبقه دیگر جدا کند که در این سریال رادیو چنین کارکردی پیدا می کند و گاهی این منزلت فردی است که فردی از اجتماع به چیزی دست پیدا می کند که دیگر افراد جامعه از داشتن آن محرومند و به دلایلی امکان رقابت با فرد را نیز ندارند.( همانند ساز دهنی در فیلم امیر نادری)
در سریال شب های برره افراد درصدد به دست آوردن شیء ای هستند که بتواند بدان ها منزلتی افزون تر بدهد کمااینکه شیر فرهاد کل محصولات پائیزی خود را در اختیار کولی قرار می دهد تا برای نامزدش انگشتری تهیه کند که در برره لنگه نداشته باشد و کولی از عدم دانش و شناخت او استفاده کرده و انگشتری بدلی برایش تهیه می کند. ۳- عدم فردیت و عقده های روانی خود کم بینی نیز از علت های دیگر می تواند باشد. در این نوع جوامع فردیت و مهارت های مختلف فردی محلی از اعراب نداشته و شخص در هر جایگاهی که باشد در یک سیستم ساختار مند تعریف می شود. سازه های مختلف در این ساختار وجود دارد که این سازه ها به گونه اشتراکی به زیستن ادامه می دهند و فرد بیش از اینکه برای خود مهم باشد باید در منظر دیگران مهم جلوه کند. نگره افراد دیگر جامعه بر یک فرد سخن نخست را می زند و التذاذ فرد از نوع معاشش در جایگاه ثانوی قرار می گیرد.
تقابل خود/ دیگری که در روانشناسی امروز شأن مهمی دارد در اینجا جلوه می کند. برای همین است که شیرفرهاد در مراسم خواستگاری با کیانوش در مورد مهریه و دیگر الزامات خواستگاری مشورت می کند و دقیقاً بر عکس نظر او عمل می کند. چرا که نظر کیانوش با توجه به اینکه به نفع شیرفرهاد است اما خلاف نظر جمعی اجتماع است و برای همین شیرفرهاد با افتخار بر پیکره خود زخم می زند اما تعرض به اجتماع را بر خود نمی پسندد. چون او بعد از تمایزی که بین خود و دیگری قائل می شود وارد انگاره ای شده است که به تعبیر چندلر از وضعیت مادی طبیعت که خود در آن ذی نفع است به نظم پدر سالارانه «فرهنگ» وارد می شود. لاکان اعتقاد دارد که در این وضعیت نه تنها «خود» همیشه براساس «دیگری» تعریف می شود بلکه به طوری حیرت افزا «خود» همان «دیگری» می شود.تمامی موارد فوق ریشه در رشد نیافتگی فرهنگی آن جامعه دارد. اگر تکیه هر جامعه نخست بر تربیت و رشد افراد باشد موارد فوق به آسانی می تواند در آن جامعه مضمحل شود در غیر این صورت جامعه همواره در آزار اشیا گرفتار خواهد بود. امروز تلویزیون می تواند بر جایگاه منزلتی تکیه دهد، فردا موبایل و پس فردا و پس فرداهای دیگر ابزار و اشیای دیگر. در حقیقت منزلت افزایی ابزار در برره به خاک سپرده نمی شود بلکه به دلیل فرهنگ ستیزی جامعه مرده ریگ آن در عصرهای مختلف به مردم دیگر می رسد.
• د- نشانه های رفتاری:
نشانه شناسان تمامی هستی را به نشانگان تقلیل می دهند و برای ارتباط با مناسبات هستی به سراغ نشانگان مختلف رفته و از طریق آنها معانی متفاوتی را استخراج می کنند. این افراد رفتارهای انسانی را نیز واجد نشانه دانسته و این نشان گذاری رفتاری را گاهی به نشانه های قراردادی تعبیر می کنند که هر جامعه ای به فراخور فرهنگش از آن نشانه ها برخوردارند همانند دست دادن ایرانیان هنگام آشنایی و زمانی نشانه را از حوزه اختیار انسان که در قراردادها می گنجد بیرون کشیده و در ناخودآگاه جمعی و یا فردی وی تعریف می کنند. برای همین مردم شناسان از طریق نشانه ها به فرهنگ جامعه ای پی می برند و روانشناسان خبره از همین راه روان افراد را کاویده و درون آنها را می شناسند و درصدد تیمارشان برمی آیند. نشانگان رفتاری جامعه ای در صورتی که به خوبی بررسی شود خواهد توانست که آن جامعه را در ترمیم خود و کاستن ایرادات و اشتباهاتش یاری رساند.
در سریال شب های برره نشانگان رفتاری افراد جامعه به رمزگانی تبدیل می شود که صورت استفاده از رابطه بینامتنی بسیاری از معضلات فرهنگ ایرانی شناسایی شده در صورت واگشایی آنها امکان اصلاحشان محرز می نماید. مردمان پائین برره که رفتار آنها در خانواده شیرفرهاد نمود پیدا کرده واجد نشانه هایی است که با بررسی آن رفتار به خشونت آن خانواده پی خواهیم برد. ۱- این خانواده معمولاً با صدای بلندی سخن می گویند و خنده هایشان بیش از اینکه نشاط و سرزندگی شان را نشان دهد بیشتر نشان تمسخر و استهزای طرف مقابل است. خنده اعضای خانواده به خصوص فرزندانشان چنان بلند و کش دار است که هر صحبتی را در خود خفه می کند و فرد را بسیار آزرده می کند. خنده اگر نشانه قراردادی ابتهاج و شادی است در این افراد نشانه تحقیر و بلاهت و عقب ماندگی است و برای همین جایی که امکان متاثر شدن و به فکر فرو رفتن پیش می آید آنها می خندند و کیانوش را که با این نشانگان آشنایی ندارد به فکر فرو می رود. ۲- مستورگی احساساتشان در ورای نشانه های رفتاری نمودی دیگرگونه پیدا می کند. اعضای برره از شنیدن سخنان مهربانانه و محبت آمیز حالشان به هم می خورد. حتی زن و شوهر نیز برای ابراز محبت به همدیگر درصدد درشت گویی و تحقیر هم برمی آیند. چنان که در عامه مردم ایران افرادی که به هم مهر زیادی دارند با واژگان سخیف و جلف همدیگر را صدا می کنند و القابی را به هم نسبت می دهند که نشان دهند بسیار همدیگر را دوست می دارند.
در این جامعه بی نقاب سخن گفتن گناه عرفی فرض می شود و برای همین افراد با نشانه های رفتاری سعی می کنند منویات خود را بروز بدهند. سحرناز علاقه خود را به شوهرش با تمسخر و درشت گویی بیان کرده و با چهره بدون خنده و خشن هی او را بازخواست کرده و سعی می کند در تمام شئونات زندگی وی حضور داشته باشد. پوشیدگی تمنا و دل بخواه جمعیت و آن را در لایه های مختلف سمبل و نماد پیچاندن از مشخصات جامعه ایرانی ما است و برای همین شناخت پیچیدگی های این مردم بسیار سخت می نماید. مردمی که نفرت خود را از چیزی نشان می دهند در عمل شیفتگی شان را نشان خواهند داد و برای همین سیاستمداران نمی توانند رفتار سیاسی مردم خود را خوب تشخیص داده و براساس آن عمل نمایند. ۳- مجیز گویی صاحبان قدرت چنان که در برره بالا جان نثار رسماً به این کار مشغول است و کیانوش هم که می خواهد از سردارخان زمینی خریداری کند شرط فروش زمین را در مجیزگویی پاچه خواری می داند و او نیز شروع می کند به تعریف و تحسین وی. چنان که از رفتارهای جان نثار برمی آید در این نوع جامعه مجیزگویان آزادانه در خانواده بزرگان بی هیچ منعی رفت و آمد دارند و انگار از اعضای آن خانواده به شمار می روند. چنان که جان نثار بدون هیچ اذن و اجازه ای وارد خانه سردارخان می شود و حتی در خلوتی که زن و شوهر برای هم دارند وارد شده و اظهار لحیه می کند و خودش را برای آنها شیرین می کند. انگار در این جامعه تنها دلیل ماندگاری تعریف و تحسین کردن از صاحبان قدرت است و چنان که از نشانه های رفتاری آنها بر می آید همانند لب چیدن مدام جان نثار هیچ کس فردیتی ندارد و زندگی آنها عاریتی است و الطاف قدرتمندان است که امکان معاش را برای آنها نشان می دهد. در تبار شناسی استبداد ایرانیان به خوبی جایگاه ملیجکان و شاعران درباری مشهود است و چنان که تاریخ نشان می دهد این افراد در اندرونی بی هیچ مانعی تردد می کردند و عضو همیشه تحسین کننده خانواده به شمار می رفت.۴- رفتار در مقابل پول نیز یكی از پیچیده ترین رفتارهای انسان ایرانی است. در این جامعه همه چیز با پول خرید و فروش می شود. حتی عزت و احترام و شأن و منزلت و جان و ناموس. تاریخ نویس برره در مقابل وجهی كه می گیرد می تواند تاریخ را وارونه جلوه دهد و برای همین هر كس كه می خواهد در اعصار دیگر از وی به نیكی یاد شود وجهی به تاریخ نگار می دهد كه وی در تاریخ آن مرز و بوم به نیكی از وی یاد كند.همه كسانی كه بحق یا ناحق پولی از كسی می ستانند كه در این سریال بیشتر به ناحق این اتفاق می افتد با اعتراض به اینكه پول گوشه ندارد آن را به صاحبش بر می گردانند كه عوضش كند. این خود رمزگانی است كه باید با دقت گشوده شود. حق به جانبی و خود را محق در هر عملی دیدن از خصلت های این جامعه به شمار می آید كه با برگرداندن پول و مطالبه پول دیگر كردن این وجه از خصلت انسان ایرانی را به رخ می كشد. حتی كسی كه حق السكوت می گیرد و یا طغرل كه باج می گیرد و كودكی كه شاهد عشق ورزی شیرفرهاد و لیلون است از گرفتن پولی كه گوشه ندارد امتناع می كند و این برخورد باز هم برای كیانوش كه از بد حادثه بدانجا پناهنده شده مایه تعجب است. ۵-رفتار اهالی برره هنگام نزاع های دسته جمعی نیز بسیار دیدنی و بیانگر بی ارادگی و انفعال آنها است. اگر كسی به دلایلی با دیگری به مشكل بر می خورد و رفتار آنها نزاع و درگیری از پی دارد دیگران بی اینكه دلیل نزاع را بدانند و بی اینكه بدانند كدامیك از طرفین اشتباه كرده وارد نزاع می شوند. نشانه ای كه در نزاع ها گنجانده شده به خوبی گویای بی خبری و انفعال جمعیت است.
۲-شكل گیری اجتماعات
نویسندگان این برنامه هوشیارانه منطقه زیستی اهالی برره را به «بالابرره» و «پائین برره» قسمت می كنند. این تقسیم بندی در درون خود، فرهنگی خود بسنده را شكل می دهد. استقرار واژگان سفلی و اعلی یا به تعبیری بالا و پائین در افواه مردم دوگانگی و انشقاق را در میانه یك زیست مشترك نشان می دهد. این تقسیم بندی تنها به دلیل استقرار منطقه ای و جغرافیایی شكل نمی گیرد بلكه تمام معاش افراد در دو مقطع از زمین را تحت پوشش قرار می دهد. در این جامعه بالا دستان یا فرا دستان سعی در تطمیع پائین دستان یا فرو دستان را در سر می پرورانند و تولید در این ساختار چون متكی بر آب و آبادانی است آب وسیله استبداد كسانی می شود كه به آن دسترسی دارند و در مواقع نیاز می توانند دیگران را از آن بی نصیب گردانند. ماركس با مطالعه و تحقیقاتی كه در نوع تولیدات كشورهای آسیایی داشت این نوع تولید را مورد توجه و نقد قرار داده و بر آن می تازد و آن را در مقابل تولید فئودالی قلمداد می كند. شیوه های تولید كه ارتباط تنگاتنگ و مستقیم با معاش و زیست و زنده مانی انسان ها دارد و زیربنای هر جامعه ای را تشكیل می دهد كه فرهنگ، سیاست، حقوق و... به عنوان روبنا تابع زیست بشری از پی آن خواهد آمد.انسان شرقی برای صیانت از خود مجبور می شود كه در مقابل حكومت ها سر تعظیم فرود آورده و مجیز گوی قدرتمندان باشد. اولین عنصری كه استبدادزدگی را در این كشورها نهادینه می كند آب است. چنان كه در این اجتماعات مطالعه شده آبیاری مزارع و مراتع و كشتزارها با اجازه قدرت ها صورت گرفته و نگهداری از سدها، كانال ها، كاریزها و نهرها به عهده حكومت ها گذاشته می شود. نوع استقرار جغرافیایی سرزمین ها موجب می شود كه مهار كردن آب توسط یك عده قلیل یا خانواده امكان پذیر نباشد و برای همین باید یك گروه سیستماتیك و نظام مند برای این كار همت گمارند. لذا تشكیل دولت در جوامع شرقی گره خورده با تاسیس منابع آبیاری است كه ارتباط مستقیم با حیات انسان ها دارد. برای همین در شیوه تولید آسیایی، دولت ها حرف اول و آخر را می زنند و به دلیل نیاز بشر شرقی به مهار آب میرآب ها نقش خدایگانی را بازی كرده كه انسان ها را اسیر خود می سازند. شكل بندی خاص این جوامع فردیت را سركوب كرده و مای جمعی را جایگزین آن می كند. در دنیای غرب پادشاه و حكومت ها به دلیل اینكه قدرت را از مردم گرفته اند مورد سئوال مردم نیز واقع می شوند و بیرون از خواسته های مردم نمی توانند كاری از پیش ببرند اما در شرق به دلیل ساختاری كه در بالا قید شد مردم خود را مقید به اطاعت از پادشاه و حكومت ها می دانند؛ چرا كه اگر نیروهای حكومتی نخواهند در مقابل نیروی قهار طبیعت قد علم كنند افراد به تنهایی و بدون راهبر عاجز از این كار شده و به دلیل دسته بندی های مختلف هرج و مرج بر زندگی آنها سایه خواهد افكند. پس به نظر می رسد كه در شرق خاصه در ایران آب دستاویز قدرتمندان جهت استبداد است و همین خصیصه خود از میان رفتن فردیت را دلیل شده و ایرانیان را به طرف فرهنگ و زیستی متفاوت دلالت می كند. برای همین نیز در اسطوره ایرانیان آناهیتا ایزدبانوی نگهبان آب ها جایگاه رفیعی دارد و محبوبیت بیشتری نسبت به دیگر اساطیر دارد. حتی قدرت پادشاهان توسط او تفویض می شود. آب جایگاه شفادهندگی نیز در میان مردم ایران پیدا می كند. «درمان بخشی بزرگی از آب هومیگان كه زردشت آن را هنگامی كه بهمن او را به هم سخنی اورمزد می برد، از رود دایتی برداشته بود، پیدا شد.» بررسی وضعیت جوی و نوع ارتباط گیری هر ملتی با عناصر طبیعی فرهنگ و مدنیت آن جامعه را نشان می دهد و سریال شب های برره خواسته یا ناخواسته این امر را نشان می دهد. البته هر چند كه ماركس اعتقاد دارد كه شرق فاقد اجتماع صورت بندی شده فئودالیته است اما در مقاطع زمانی مختلف ازجمله زمانه خودمان ملوك الطوایفی شكل بومی خود را پشت سر گذاشته و به ارتباط فئودالی ابتر و بی ریشه ای بدل می شود كه خود آسیب های فراوانی را وارد اجتماعات می كند. در هر حال سریال شب های برره تنها برنامه ای است كه بعد از سال ها خواسته و ناخواسته كج مداری و ناراستی فرهنگی مردم را به رخ می كشد تا از پس این نقد گزنده امكان تغییر و ترمیم محقق شود.

حسن فرهنگی
منبع : روزنامه شرق