شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چاوز و حرکت به سوی شبه اقتدار گرایی


چاوز و حرکت به سوی شبه اقتدار گرایی
تا قبل از اواخر دهه ۱۹۸۰ وجود برخی از نشانه های ومولفه های دموکراسی در ونزوئلا سبب می شد که بتوان این کشور را به عنوان یک نظام دموکراتیک کار آمد به حساب آورد.نشانگان دموکراتیک ونزوئلاتا قبل از دهه۱۹۸۰ در مولفه هایی چون کارآمدی روندها ونهاد های دموکراتیک،روند نظام انتخاباتی وفضای باز سیاسی نمود یافت.اما بعد از این دهه، نشانه هایی غیر قابل انکار از زوال وانحطاط دموکراتیک در این کشور به چشم خورد واین کشور رادر سلک نظام های سیاسی شبه اقتدار گرا قرار داد تا این کشوربتواند فرایند پویش سیاسی خود را به سوی شبه اقتدار گرایی از سر گیرد.
۱) فاز نخست فرایند تثبیت دوران گذار
آنچه موجد عقب گرد ونزوئلا از دموکراسی به سوی شبه اقتدار گرایی شد، به مساعی رهبر جدید این کشورباز می گشت که درآغاز ودر فرایند سه دور از کودتایی مستمر نتوانست حکومت منتخب پرزیدنت کارلوس آندرس پرز را به زیرکشد.اما هنگامی که پرزیدنت پرز به فساد متهم وناچار به کناره گیری از قدرت شد،چاوزبا کسب حمایت گسترده مردم والبته در فرایند انتخاباتی آزاد وعادلانه به مقام ریاست جمهوری رسید.بدون تردید ادوار بعد از انتخاب چاوز را باید تهدیدی جدی علیه سنت دموکراتیک ونزوئلا دانست.مسلم است که با پیروزی چاوز به مقام ریاست جمهوری به سال۱۹۹۸،ونزوئلا در مسیر حرکت سیاسی سابق خود قرار نگرفت،بلکه با روند جدید خودبه دوره ای طولانی از آشوب انتقال یافت تا این کشور بتواند سیر نظام سیاسی خود را در قالب نظام سیاسی شبه اقتدار گرا تثبیت نماید.نشانگان تثبیت نظام سیاسی ونزوئلا در بعداز ادوار دهه۱۹۸۰ آنجا نمود یافت که چاوز در دوران اول صدارت خود از پذیرش مجلس مقتدر قدیمی ونزوئلا درجهت تنظیم یک قانون اساسی جدید امتناع ورزید وحتی ازپذیرش فعالیت مجلس تازه برای ایفای کامل نقش خود در حرکت به سوی دموکراسی جلوگیری به عمل آورد.چاوز برای تکمیل و تداوم این سیاست تا به آن مرحله به پیش رفت که توانست افسران نظامی زیادی را در مناصب حکومتی انتصاب کند وارتش را به مرز سیاست زدگی سوق دهد.اما این وضعیت، پایان راه برای تثبیت شبه اقتدار گرایی نبود. در اقدام بعد چاوز تلاش خود را برای ایجاد یک توافق جدید در جایگزین کردن توافق از دست رفته پونتوفیجیو معطوف کرد که برای دموکراسی این کشور خطر ناک بود؛چراکه اقدام چاوز در مبادرت به این توافق عمدتا خصلتی شخصی وپوپولیستی داشت که بر مبنای وعده هایی مبهم ونه پیشنهاد های عملی سیاسی بنا شده بود. لذاچاوز در اجرای این توافق از مردم خواست که برای از میان بر داشتن مشکلات اقتصادی وسیاسی این کشور به وی اعتماد کنند.معاهده پونتوفیجیو به فرایندی از پویش ونزوئلا در حرکت به سوی دموکراسی اطلاق می شد که از طرح اندیشه های ودر خواست های افراطی جلوگیری به عمل می آورد وگامی برای تثبیت دموکراسی در ونزوئلا به حساب می آمد.اما اجرای پونتوفجیواز سوی چاوز سبب شد که میزان حمایت از وی در خلال سال های بعد کاهش یابد وزمینه ها برای ایجاد کودتا به منظور بر کناری او از قدرت در سال۱۹۹۲ فراهم شود.در این میان آنچه می توانست خطر تهدید دموکراسی ونزوئلا را افزایش دهد مسئله سر نگونی اوبود که در مقایسه با شبه اقتدارگرایی پوپولیستی وآشفته چاوز،تهدیدی بیشتری علیه دموکراسی تلقی می شد. پیامد همه اقدام چاوز در فاز اول تثبیت دوران گذار،تقویت رویکرد سیاست زدگی ارتش در حیات سیاسی ونزوئلا ووقوع کودتایی هرچند ناموفق بود که در اوایل سال ۲۰۰۲،به استمرار شکاف واختلاف میان افسران هوادار ومخالف چاوز انجامید،ضمن آنکه مواجهه میان هودار ومخالفان چاوز،فرایند دموکراسی گرایی ونزوئلا را از محیط سیاسی این کشور دور کرد.
۲) فازدوم فرایند تثبیت دوران گذار
فاز دوم فرایند تثبیت دوران گذار ونزوئلا آنجا آغاز شد که چاوز یک سال بعد از انتخاب به ریاست جمهوری در فوریه سال ۱۹۹۹ فرمانی را برای فرا خوان همه پرسی با هدف تغییر شکل نظام سیاسی وتشکیل مجلس موسسان وتغییر قانون اساسی ونزوئلا صادر کرد.اگرچه اقدام چاوز در تشکیل مجلس موسسان به منظور افزایش قدرت وبیشتر به عنوان زمینه ای برای قدرت عالی او تمهید یافت،اما سر انجام اورا به مواجهه با دیوان عالی کشاند،ولی او توانست با اعلام وضعیت فوق العاده بر مشکل مزبور فایق آید. در مجموع تغییرات عامدانه چاوز از یک سومتضمن ایجاد یک نظام ریاست جمهوری متمرکز وقدرتمند وتضعیف سازوکارهای مهار وموازنه شدواز سوی دیگر دوره ریاست جمهوری چاوز در استعانت از تغییرات در قانون اساسی، از ۵سال به ۶سال افزایش یافت وامکان انتخاب ریاست جمهوری وی برای دومین بار متوالی فراهم گردید.طرفه آنکه این تغییرات زمینه را برای حق رای پرسنل نظامی هموار کرد تاپشتوانه سیاسی ارتش متضمن عبورچاوز از بحران های احتمالی باشد.به هر تقدیرمجموع اقدامات وی منجر به پیروزی او در انتخابات ماه جولای ۲۰۰۰ شد.او در اولین فعالیت دوران دوم ریاست جمهوری خود از دستگاه قضایی کشور نقش مستقیم ارتش برای نوسازی وبرنامه بولیوار۲۰۰۰ کشور بهره گرفت ودر این کار تا بدانجا پیش رفت که توانست کنترل سیاسی خود را بر امور تقویت کند.دیدگاه های چاوز در این مرحله از حیات سیاسی ونزوئلا با دید گا ه چهره های معمول وتند روی کشور هایی چون کوبا،عراق ولیبی شباهت داشت.او در این مرحله از حاکمیت سیاسی خواستار تغییر وضع موجود بود ودر مقام چهره ای غیر لیبرال نمی توانست هیچ صدای مخالفی را تحمل کند. در فواصل بعد چاوز فعالیت های منع کننده ای را علیه مطبوعات به راه انداخت وحتی حیات سیاسی اتحادیه های کارگری را به عنوان عاملی باز دارنده برای ادامه حیات سیاسی خود،به چالش گرفت.سر انجام نتیجه همه فعالیت های تمامت خواهانه او، منجر به کودتایی علیه او شد که در راستای اعاده دموکراسی به اجرا در آمد.به هرتقدیر کودتای تمهید یافته مخالفان علیه او عقیم ماندو او به رغم ناشکیبایش در مقابل مخالفان وعادتش به گزافه گویی رهبر منتخب مردم ونزوئلا باقی ماند.
۳) فاز سوم فرایند تثبیت دوران گذار
فاز سوم فرایند تثبیت دوران گذار ونزوئلا با انتخاب مجدد او به مقام ریاست جمهوری در۲۰۰۶آغاز شدو این هنگامی بود که طرح اوموسوم به بولیوار۲۰۰۰ به بار نشسته بود.چاوز این باردر حد ومقام یک قهرمان وبه عنوان آلترناتیوی برای بولیواریسم آمریکای لاتین حرکتی ساختار شکنانه ای را در قالب اصلاحات عمیق سیاسی،اقتصادی وفرهنگی آغاز کرد.به همین جهت تلاش فراوانی را در جهت تقویت نهاد های دموکراتیک وتحکیم مبانی آزادی کرد وبا ایجاد فرصت های شغلی موجد باز تولید یک سوسیالیسم نوظهور برای میراث بولیوار شد. نکته آنکه چاوز در اجرای اهداف جدید هزاره از الگوی دموکراسی مشارکتی بهره گرفت وبرای تحقق اصل سوسیالیسم، بر مشارکت فعال توده ها ودموکراسی توافقی تاکید نمود،حتی دامنه اقدامات او به سایر حوزه های آمریکای لاتین نیزتسری یافت والگویی برای رهبرانی چون مورالس،کورئا،داسیلوا وکرشنردر حیات خلوت آمریکا شد.اقدام چاوز در مبادرت به برنامه های هزاره ابتدا بر محبوبیت وی افزودوچنان به نظر می رسید که ونزوئلا عصر چاوز در فرایند گذار به دموکراسی در پویش است.اما یک سال وقت نیاز بود تا ونزوئلا دگر بار وهمچون تجربه نوبت دوم چاوز در امر ریاست جمهوری به شبه اقتدار گرایی گراید.چاوز دراین مرحله از حیات سیاسی می بایست به مسئله کشوری می پرداخت که دارای یک سنت واقعی دموکراتیک بود،اما وجود ملاحظاتی سبب شد که او هیچ شتابی را برای اجرای آن به خرج ندهد. وضعیت نامناسب حقوق بشر،سلب آزادی بیان وعدم استقلال سازمان های خصوصی ودولتی نشانه ای از پویش های جدیدشبه اقتدار گرایی چاوز بودکه حجم وسیعی از اپوزیسیون ومخالفت را فراروی حیات سیاسی خود به تکاپو واداشت. امانشانگان پویش ونزوئلا در گذار به شبه اقتدار گرایی آنجا نمود یافت که چاوز خواستار همه پرسی جدید در جهت تغییر قانون اساسی وانجام اصلاحات به تاریخ دوم دسامبر ۲۰۰۷ شد.تردیدی نیست که قصد چاوز در تغییر قانون اساسی تمهید زمینه ها وشرایطی باشدکه او بتواند نامزد احراز پست ریاست جمهوری به صورت مادام العمر شود. اگرچه چاوز مجموعه اقدامات خود را در ایجاد چنین شرایطی انقلاب دیگر از جنس بولیواری خوانده وآن را اصلی برای تحقق سوسیالیم دانسته است،اما مسلم است که این حرکت اوچیزی جز گردش به سوی اقتدار گرایی وتیره کردن چشم انداز دموکراتیک نخواهد بود.حجم وسیع تظاهرات معترضان ونیز اعتراض کاتولیک های ونزوئلا ونیز نظارت دیده بان حقوق بشر در نقد ودر خور تخطئه دانستن اقدام چاوز شاهدی بر این مدعاست.با این همه قراین نشان می دهد که ونزوئلای عصر چاوز با جهدی بلیغی که در بی اعتنایی به پرنسیب های دموکراسی انجام داده است عرصه های متفاوتی از فضا های باز وبسته را به نمایش گذاشته است که حاصل آن چیزی جز عقب گرد از دموکراسی به سوی شبه اقتدار گرایی نیست. با این همه اینگونه بایدگفت که ظهور چاوز در ونزوئلای امروز بخشی از روند زوال دموکراسی در این کشور است،به گونه ای که چاوز نشانه وعامل این زوال به شمار می آید.
صلاح الدین هرسنی