سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


شاهنامه؛ تلفیقی از اسطوره و تاریخ حماسی


شاهنامه؛ تلفیقی از اسطوره و تاریخ حماسی
حكیم ابوالقاسم فردوسی طوسی شاعر حماسه سرای بزرگ ایرانی در سال ۳۲۹ هـ.ق در ناحیه طابران طوس دیده به جهان گشود. وی یكی از شخصیت های برجسته زبان و ادب پارسی است كه با تنظیم شاهنامه در بكار بردن واژه های فارسی از لحاظ مفاهیم و معانی در سراسر ایران مقامی بس شامخ دارد. حس میهن دوستی و وطن خواهی از ویژگی های شخصیتی وی به حساب می آید.
همین حس قوی او را در به نظم كشیدن شاهنامه ترغیب كرد. وی دهقان زاده و از یك خانواده ثروتمند بود. فردوسی بعد از مرگ دقیقی تنظیم شاهنامه را عهده دار شد و همین امر باعث فقر و مستمندی وی گردید.
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان كرد روی
كه این نامه را دست پیش آورم
زدفتر بگفتار خویش آورم
و دیگر كه گنجم وفادار نیست
همان رنج را كس خریدار نیست
در باب اوضاع بد اقتصادی خویش می گوید:
الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراكنده شد مال و برگشت حال
كتایون همسر فردوسی از تنگدستی شوهرش رنج می برد و دائم از وضعیت موجود اظهار نارضایتی می كرد اما وی با همه این احوال با شوق و علاقه به كار و تلاش در باب شاهنامه می پرداخت.
فردوسی پس از مرگ پسرش برخلاف میلش شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی تقدیم كرد. سلطان محمود در آغاز از سروده های فردوسی استقبال می كند، وعده شصت هزار دینار طلا به ازای هر بیت از اشعار به وی می دهد اما در نهایت و خاتمه به قولش وفا نكرد زیرا شاعر در اشعارش رستم را ابرمرد و پهلوانی اصیل ذكر كرده و لشكریان رستم را نیز بسیار با فّر و عظمت به تصویر كشیده بود و همین امر حسادت سلطان محمود را برانگیخت به طوری كه برخلاف وعده اش بیست هزار درهم نقره به شاعر عطا كرد. فردوسی از این موضوع بسیار غمگین و خشمگین شد. در جایی در هجو سلطان محمود چنین می سراید:
چو اندر تبارش بزرگی نبود
ندانست نام بزرگان شنود
هر آن كس كه شعر مرا كرد پست
نگیردش گردون گردنده دست
بداندیش كش روز نیكی مباد
سخن های نیكم ببد كرد یاد
بالاخره فردوسی در سال ۴۱۱ هـ.ق در زادگاهش در باغی كه متعلق به خودش بود به خاك سپرده شد. شاهنامه بعد از حمله اعراب به ایران سندی برای ابقای زبان و ادب پارسی به شمار رفته است. بنابراین فردوسی كمك قابل توجهی به پویایی ادبیات این مرز و بوم كرده است.
سراسر شاهنامه سرشار از پند و اندرزهای مفید و داستان های پهلوانان ایرانی است كه هر كدام مظهر شهامت، دلاوری، وفاداری بی حد و مرز به وطن خویش می باشند.
كه گیتی سپنجست و جاوید نیست
فری برتر از فر جمشید نیست
بیا تا جهان را به بد نسپریم
بكوشش همه دست نیكی بریم
اگر دسته داری به دستت مبوی
یكی تیز كن مغز و بنمای روی
اما در كل شاهنامه به صورت تلفیقی از داستان های اسطوره ای تخیلی و تاریخی حماسی است یعنی شخصیت های داستانی شاهنامه از اسطوره به واقعیت منجر می شود. در آغاز پادشاهی نظیر كیومرث و طهمورث با دیو و پری به جنگ می پردازند:
پس پشت لشكر كیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
بیامد سیه دیو با ترس و باك
همی بآسمان بر برآكند خاك
همچنین اسطوره بنیاد نهادن جشن سده كه در دوره پادشاهی چهل ساله هوشنگ صورت پذیرفت:
شب آمد برافروخت آتش چو كوه
همان شاه در گرد او با گروه
یكی جشن كرد آن شب و باده خورد
سده نام كرد آن جشن فرخنده كرد
زهوشنگ ماند این سده، یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
داستان از دوره فریدون به بعد تا پادشاهانی نظیر دارای ها از حالت اسطوره خارج می شود اما در آن شخصیت هایی كه زاییده تخیل هستند و می توانند نمادی در خارج داشته باشند وجود دارد. جوانمردی ها و دلاوری های یلان و پهلوانانی نظیر رستم در این دوره از جذابیت خاصی نزد خاص و عام برخوردار است. رستم مشهورترین و با عظمت ترین حماسه ملی ایرانی قلمداد می گردد.
وی نمونه انسان آرمانی فردوسی است. با شخصیتی جوانمرد كه خرد و گذشت و فداكاری توام با قدرت برتر و خارق العاده ای در او جمع گشته است.
رستم در طول زندگی پرشكوهش گاه می جنگد، گاه می بخشد و عدالت پرور و بر همه جوانب مسلط است. ماورای هرگونه خرد و اندیشه ای با موقعیت ها سازگار می شود و در جهت هدف و منظورش پیشروی می كند. با تدبیر و رای و اندیشه اش موانع را از بین می برد پس هفت خوان رستم را یكی پس از دیگری پشت سر می گذارد.
بیاراید آن نامور پیشگاه
بسر برنهد آن كیانی كلاه
ببخشد همی او بدرویش چیز
كه برجان او آفرین باد نیز
وزین روی رستم یلان را بخواند
سخن های بایسته چندی براند
كسی را كه یزدان كند نیكبخت
سزاوار باشد ورا گنج و تخت
جهانگیر پیروز باشد بجنگ
نباید كشیدن به بیداد چنگ
بباید كشیدن گمان از بدی
ره ایزدی باید و بخردی
هنر، مردمی باشد و راستی
ز كژی بود كمی و كاستی
در مرحله دیگر فردوسی شخصیت های واقعی تاریخی از زمان داراها، پادشاهی اشكانیان و ساسانیان تا حكومت یزدگردی را دنبال می كند. به طوری كه اسطوره تخیلات ذهنی جایگزین واقعیت می شود. قصه شاهانی كه می توان آن را مجموعه ای از دو سبك رمانتیسم و رئالیسم كه از پیشگامانش پیشی گرفته بود تلقی كرد.
بنابراین از شخصیت های واقعی نظیر اسكندر (متعلق به دوره مقدونیه و یونانی) در شاهنامه حماسه آفرینی ها و هنرنمایی هایی را به قلم آورده است. مثلاً ازدواج اسكندر با روشنك (ركسانا) كه به روایتی دختر داریوش نیز می باشد چنین روایت شده است:
سوی روشنك همچنان نامه ای
ز شاه جهاندار خود كامه ای
نخست آفرین كرد بر كردگار
جهاندار و دانا و پروردگار
دگر گفت كز گوهر پادشا
نزاید مگر مردم پارسا
چو شد روشنك سوی شهر صطخر
پذیره شدش هر كه بودیش فخر
بر آن چتر دیبا درم ریختند
زبرمشك سارا همی بیختند
دیگر شخصیت های واقعی نظیر اردشیر، انوشیروان، هرمز و غیره كه هر كدام با چاشنی های ذوقی و سلیقه ای گردآورنده شاهنامه به نظم كشیده شده است.
به طور مثال در ولیعهدی هرمز توسط پدرش نوشیروان چنین آمده است:
چو من بگذرم زین سپنجی سرای
جهانرا بباید یكی كدخدای
كه بخشایش آرد به درویش بر
به بیگانه و مردم خویش بر
نراند سخن جز به رای و به داد
همیشه خردمند و نیكو نهاد
همیشه به نیكی بود رای او
ابرگاه شاهان سزد جای او
آناهیتا حسین زاده
منابع:
شاهنامه فردوسی متن كامل به تصحیح ژول مل
تاریخ ادبیات صفا
پژوهشی در شاهنامه از حسین كریمیان
منبع : روزنامه جوان