یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر فلسفه آفریقا


درآمدی بر فلسفه آفریقا
کتاب درآمدی بر فلسفه آفریقا با بحث درباره دشواری های تعریف مفهومی دقیق از فلسفه آفریقا آغاز می گردد. ولی همین مساله یکی از اهداف گوردون از معرفی فلسفه آفریقا به مثابه فلسفه ای مدرن می باشد. وی در این راستا تلاش دارد خوانندگان را با اندیشمندانی که از گذشته تاکنون سهمی در فلسغه آفریقا دارند، آشنا نماید.
نویسنده معتقدست که فلسفه آفریقا به مثابه فلسفه ای مدرن از حدود قرن شانزدهم شروع می شود. فلسفه آفریقا مجموعه ای ترکیبی است، چراکه اندیشمندانی در تدوین این مکتب فلسفی سهم دارند که معمولا به عنوان فیلسوف تلقی نمی شوند. گوردون در فصل دوم کتاب به موضوعاتی مرتبط با مردم شناسی فلسفی، معنای تمدن، مفاهیم آزادی و اختیار، اهمیت مسئله هویت در رابطه با تاریخ و فرهنگ، و اهمیت تفکر در باب خوداندیشه پرداخته است.
لوئیس گوردون در فصل سوم کتاب خویش، بر فلسفه آفریقایی-آمریکایی تمرکز نموده و آثار سه شخصیت اصلی در این حوزه را بررسی می کند: آنا جولیا کوپر، دبلیو.ای.بی. دابویس، و فرانتس فانون. کوپر با بررسی ارزش افراد، به انتقاد از جامعه آمریکا بخاطر ناکامی در فهم مفهوم صحیح ارزش و همراه با آن تخصیص نادرست منابع اجتماعی و نیز جلوگیری از پیشرفت اجتماعی، روی آورده است. دابویس همانند فانون، یکی از شخصیت های تاثیرگذار در فلسفه آفریقا محسوب می شود. گوردون بر مفهوم آگاهی مضاعف در دیدگاه دابویس، مفهومی که تقریبا در تمامی زمینه های فلسفه آفریقا در قرون هجدهم و نوزدهم بدان اشاره می کند، تمرکز نموده و در عین حال، در ارتباط با تاریخ، فرهنگ و تمدن بر مسائل مردم شناسی فلسفی و انسانیت تاکید کرده است. نویسنده، فانون را به عنوان یکی از معدود متفکران آفریقایی می بیند که حوزه نفوذشان به حدی گسترده است که نمی توان آنان را به راحتی در زیرمجموعه یا زمینه ای خاص قرار داد.
گوردون هفت مکتب فلسفی را شناسایی می کند که اندیشمندان آفریقایی در چارچوب آنها به موضوعات و مسائل فلسفی پرداخته اند: پراگماتیسم، فمینیسم، آفریقامداری، فلسفه تحلیلی، فلسفه قاره ای، مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی. گوردون همچنین به انتقاد از پراگماتیسم آفریقایی-آمریکایی و پیامبرگونه و فمینیسم سیاه و تفکر زن گرایانه می پردازد، زیرا از نظر وی این نحله های اندیشه ای فقط در پی انتقاد از گذشته و حال بوده و هیچگونه ایده ای برای شکل دادن به آینده ای بهتر ارائه نمی دهند.
گوردون با وامگیری از فانون اشاره می کند که عرصه تجربه انسانی ناقص است چراکه واقعیت در نهایت از هرگونه مدل تفسیری یا روش شناسی که فرد برای شناخت پی می افکند، فراتر می رود. وی همچنین در رابطه با اگزیستانسیالیسم و پدیدار شناسی سیاه، مدعی است که افراد سهیم در این حوزه های فکری، بدون در مرکز قرار دادن این سنت اروپایی در آن وارد شده اند. از این رو اگزیستانسیالیسم و پدیدار شناسی سیاه، مسایل و روش شناسی های فلاسفه اروپایی به عنوان ابعاد جدایی ناپذیر رشته فلسفه مورد بحث قرار نداده اند.
گوردون تاریخچه فلسفه آفریقایی-کارائیبی را به عنوان یک سلسله تلاش متمرکز بر موضوعات مردم شناسی فلسفی، تفکرات دست دوم راجع به روش، هویت فردی و پسااستعمارگری، توصیف می کند. اولین تلاش در این راستا بوسیله انقلاب هائیتی انجام گرفت. درپی انقلاب هائیتی تلاش های بعدی در آثار افراد خاصی جلوه گر شد که اولینشان مارکوس گاروی بود که امه سزر راه وی را دنبال کرد. این تلاش ها نهایتا در آثار فرانتس فانون که تاثیری ماندگار بر تحولات بعدی فلسفه آفریقایی-کارائیبی داشته است، به اوج خود رسید.
نویسنده فصل پایانی کتاب را به مروری کلی بر فلسفه آفریقا از فلسفه مردمان آکان در غرب این قاره گرفته تا مسائل فلسفی معاصر مرتبط با زندگی سیاسی و اجتماعی، اختصاص داده است. در مجموع می توان گفت که کتاب مذکور، خوانندگان را با تحولات تاریخی فلسفه آفریقا و اندیشمندان معاصر و بازنگری های آنان در موضوعات و مسائل فلسفی افریقا آشنا می سازد.
کتاب ۲۷۵ صفحه ای درآمدی بر فلسفه آفریقا در ماه آوریل سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است.

نویسنده : لوئیس آر. گوردون
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید