شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


آواز اساطیر


آواز اساطیر
فقط صداست که می ماند. این جمله همیشه در ذهن من جواب های زیادی را به خود اختصاص می دهد. بارها شده که این جمله را صد باره در ذهن مرور و انالیز کرده ام. چرا فقط صدا می ماند؟ رازماندگاری آن چیست؟ چرا تصویر نه تا لحظه نگارش این متن که جوابی برای چرای این جمله پیدا نکرده ام.ولی چیزی را که در مورد این جمله به یقین رسیده ام این است که هیچ شعر..عکس..نگاه معنادارو هر انچه که فکرش را بکنید تاثیر صدا را ندارد. تنها با صداست که می شود احساسات خلوصانه و فرا زمینی را منتقل کرد.گریه را به شادی..شور عشق را به غم..غم دل را به زبان و..منتقل کرد. شاید از این روست که یکی از ارکان صدا که زبان باشد را بسیار کوچک ولی با کاربرد بسیار زیاد توصیف کرده اند.در اسلام آورده اند که اندازه زبان کوچک است ولی گناهش بزرگ است. دلیلش این می تواند باشد که این زبان که چرخش صدا را بر عهمده دارد تیر را روانه دل می کند. متمم کارش با دل است. نشیمنگه خود را دل قرار داده و به این سبب اگر خطایی هم مرتکب شود آن خطا نابخشودنی خواهد شد. در زمانه ما صداهای ماندگار و تاثیر گذار از تعداد انگشتان دست هم کمتر است.
نمونه های بارز موسیقیایی این صداها بنان و یکه تاز آواز شجریان است. سخن از بنان و مانگاری اش در ذهن ها بر کسی پوشیده نیست و اصولا پرداختن به آن در این نوشته نمی گنجد. اما شجریان..کسی که در هر دهه زندگی پر گوهر خود خیزش غیر قابل وصفی به سوی قله های آواز ایرانی داشته است. در دهه ششم زندگی خود کمی جوانی را از یاد برده و نگاهش از بالا به پایین مسیر تغییر مکان داده..یکی از بهترین و بدترین قوانین طبیعت گذشت عمر است.بهترین از آن جهت که انسانهای پست و فرومایه به اواخر عمر خود می رسند و بد ترین به خاطر رسیدن به جاده بدون بازگشت برای انسانهای خدایی..در مسیر آواز.. شجریان در هر دهه تفاوت های چشمگیری با دهه ماقبل خود داشته.به گونه ای که به عقیده اکثر شنودگان صدای اسمانی این مرد روستا دیده.. دهه ششم زندگی ایشان سراسر پختگی..زیبایی..ماندگاری بوده است.دهه ای که ای کاش به هیچ روی به پایان نمی رسید.دهه ای که استاد با خواندن حتی یک بیت هم فاصله اسمانی خود با رقیبان کم تجربه را می توانست نشان دهد.افسوس که اواخر این دهه مشکلات جدی برای این یادگار پیشینیان به وجود آورده.
غم مادر که سخت فرو می نشیند و بیماری سرطان ریه..ریه ای که سالها صدای صاف و بدون نقص به گوش جانمان هدیه می داد.
حالا با چیزی به اسم سرطان رو به رو شده که توانش را روز به روز با از بین بردن تار و پود خاکی اش از .. این میراث گذشتگان و قافله سالار ایران را به یغما می برد.کار از حد گشدته و یاری مربی هم کارساز نبود.ناچار دست هنرمندان ایرانی مجبور به رویاروی با این دیو طبیعی.. چاره ساز شد.استاد ریه‌اش مورد عمل جراحی قرار گرفت. عملی که به گفته همگان موفقیت امیز بود.دست بردی که به سود صاحب خانه تمام شد.ولی دریغا که از گوشه و کنار خبر می رسید که بازنستگی فرا رسیده است.استراحت و استراحت برای این خسته جان از هر چیزی مهم تر عنوان شده بود.عده ای بر اساس شنیدها نغمه شادی سر می دادند.عده ای در غم موسیقی فرو مانده بودند و اندکی هم دست به دامن حافظ حافظ زمان شده اند.
خبر حافظ زمان از همه دقیق تر و زیبا تربود.
« برکش ای مرغ سحر نغمه داووی باز
که سلیمان گل از باد هوا باز آمد »
اینجا بود که سکوت بر همگان چیره شد.حافظ..حافظ زمان قرعه را تعیین کرده بود.امید بازگشتن را برای همه ما زنده کرده و او هم چون ما خواسته بود که استاد مرغ سحر را از سویدای دل برکشد.هر چه بود .. روز های تلخی می نمود ولی با پیام شادی بخش استاد به پایان رسید.اجرای استاد با گروه شهناز بازگشت دوباره استاد به عرصه موسیقی بود.عرصه ای که خود پرچم دار او بود ..برنامه تابستان به زعم هنرنمایی جناب موسسیان شنیدنی نبود.از صوت کشیدن باندها تا نبود بالانس مناسب همه باعث رخت بر بستن لذت از این برنامه زیبا شده بود..مشکلاتی که در شب های پایانی رو به بهبودی نهاد تا در شب اخر که مزین به حضور برادر معنوی استاد بود..باعث شد.. اجرا به یک حماسه تبدیل شود.حضور محمد رضا لطفی با سیمای معنوی خود چنان نیروی به استاد داد تا ابیات و کلمات را از جانش بخواند.با هنرش در امیزد.با استادی و تکنیکش به دلهای حاضران هدیه کند.این شب با تمام زیبایی هایش به پایان رسید ولی خاطره تلخ شب های گذشته دهان به دهان انتشار می یافت.به اعتقاد نگارنده یکی از دلایل مهم برپایی برنامه پاییز همین نکته می تواند باشد.از بین بردن و رشه کنی اشتباهات فنی! هر چه که بود و هر دلیل که داشت برنامه پاییز هم با حواشی گسترده ای شروع شد.همان طور که ذکر آن در .....رفت این یادداشت برای شب پایانی نگاشته شده و به حضورتان تقدیم می گردد.امید است که مقبول گردد.
شجریان عالی نبود.ولی بد هم نبود.چون تا به امروز اجرای غیر عالی نداشته.همین امر این اجازه را به ما داده که بگوییم عالی نبود.شجریان عالی نبود چون شاهد یکه تازی‏ش نبودیم.شاهد این نبودیم که رقابت نفس گیری داشته باشد.شاهد این نبودیم که به مانند معمای هستی کشتی سختی با همتای خود بگیرد.شجریان عالی نبود چون کمی سخاوت به خرج داده و روان خوانده... تا جوانان بتوانند در کنارش عرض اندام کنند.شجریان عالی نبود چون در صحنه کسی را یارای مقالبه با آن نبود..باز عالی نبود چون خودش هم می دانست که اگر پر توان ظاهر شود گروهش به کنار می رود و به چشم نمی آیند.شجریان عالی نبود چون جراحی ریه و غم مادر امکان پرواز را از این خسته جان ستانده بود..عالی نبود چون کسی نبود که در اجرا جوابش را بدهد.شجریان عالی نبود چون همه ما می دانیم.!؟
اجرای شب چهارم استاد متفاوت با همیشه بود.چه آنکه همیشه در شب های آخر کنسرت هایش تیر خلاص را بر دلهامان می نواخت.هر چه در چنته داشت رو می کرد.تا سیرمان نمی کرد از آواز و شعر و صدای خوش دست از مناجات خوانی برنمی داشت.
خلاصه شب آخر را خاطره انگیز تمام می کرد.اما افسوس که این شب چنین نشد.این شب چنین نشد چون ماقبلش استاد به مشکل جدی بر خورده و حتی صحنه را ترک گفته بود.چنین نشد چون خسته می نمود.دلش اجازه پرواز به او نمی داد.نوازندگان مجال این کار را از او گرفته بودند.می خواست ولی انجام نمی داد.می توانست ولی ابزارش را در اختیار نداشت.شرایط محیا نبود.نمی بایست این کار را می کرد.تا به عهد خود با این جوانان گمنام پایبند باشد.هر چه بود این شب شجریان عالی نبود.شجریان .شجریان دل های ما نبود. او با استرس زیادی شروع به آواز خوانی کرد.صدایش از لرزش محسوسی برخوردار بود.استاد شروع شجریانی نداشت.ابیات ابتدایی را با احتیاط می خواند.برایم روشن نیست .. ولی هر چه هست برای شب پیش بود..برای ما همین کافی که استاد از صحنه خارج نشود.که خوشبختانه این اتفاق افتاد.تفاوت عمده اجرای پاییز نسبت به تابستان در خواندن اشعار بود.
استاد در تابستان اشعار و بیت‏ها را با سرعت بیشتری می خواند.که نگارنده در گزارش شب چهارم برنامه به این مهم اشاره کرد که بنا به دلایلی انتشار نیافت.استاد در اجرای تابستان روان تر می خواند.اما در این کنسرت با طمانینه و ادای کامل استرس (تکیه) روی کلمات اشعار را آوازی می کرد.من باب مثال در شعر :
«اگر چه باده فرح بخش و باد گل بیز است
ببانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است »
و اجرای این کنسرت.. پی به نکته ذکر شده می بریم.در این برنامه(مقصود شب آخر) استاد با آرامش و به قولی کمی کش دار آواز می خواند.که به اعتقاد من اصلا ضعف نیست.اینکه کمی مصرع یا بیتی را آرام تر و دل نواز تر بخوانیم حاکی از این دارد که به معنای شعر بیشتر توجه شده و زمان را برای هضم و دریافت شنودگان فراهم کرده ایم.از ارزش های هنری کنسرت اخیر همین نکته می تواند باشد که از نظرها دور مانده و به آن اشاره ای نرفته است...
بعد از این ساز و آواز نوبت به تصنیف زیبای پیام نسیم رسید.این تصنیف در درجه اول از شعری زیبا .. پرمعنا و مناسب شکل گرفته و در درجه دوم ملودی بسیار زیبای.. توسط استاد بر آن گذاشته شده..ملودی که روح امید در آن دمیده شده..:
« ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی»
انقدر معتاو شادی و نکته های نغز در این غزل زیبای حافظ جمع شده که اگر بدون ساز و حنجره و ملودی هم خوانده شود.دل‏انگیز است.حال که همه اسباب زیبای فراهم شده ..بیش از پیش بر جان می نشیند.به اعتقاد بنده کنسرت از این تصنیف باید شروع می شد.چون هم استاد بهتر خواند و هم ملودی زیبا ذهن را برای ادامه برنامه اماده تر می کرد.و هم از ان استرس اولیه دیگر خبری نبود.به لطف خدا..
آوازها هر چه زمان می گذشت بهتر می شد و ادامه برنامه را برای شنونده خاطر انگیزتر می کرد.یکی از زیباترین اجراهای آوازی هم در تابستان و هم در برنامه اخیر(که به دو صورت متفاوت اجرا شد) شعر ناب حافظ بود
« راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست »
« ما را ز منع عقل مترسان می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست »
اجرای بیت بالا از آن شاهکارهای ملودی استاد بود.به زیبای هر چه تمام تر این مصرع و بیت به صورت آوازی در امده..که هم معنی تماما تفهیم شود و هم از لطف مصرع کاسته نشود.آنقدر زیبا که وصف آن جای و مجال دیگری می خواهد..دیگر اواز مرتبط این برنامه شعری به مضمون شعر سعدی کنسرت تابستان ۸۶ بود ولی این بار از مولانا
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
رفت عمرم بر سر سودای دل
و ز غم دل نیستم پرواری دل
همان طور که همه می دانیم این شعر را شاگرد استاد (جناب نوربخش) هم در اجرای پنهان چو دل به صورت آوازی خوانده ولی خب همه می دانیم که این کجا و آن کجا! اجرای این غزل توسط استاد ارتباط بسیار مناسب و همگونی به معنای شعر دارد.اینهم یکی دیگر از شاهکارهای غیرقابل تکرار این برنامه می باشد.
پایان بخش اول برنامه یادگار دو سال اخیر زندگی پرفراز و نشیب ما بود :
یوسف گمگشته باز آید به کنعان مخور
کلبه‏ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
این تصنیف هم آنقدر زیبا و به جا اجرا شد که صحبت از هر اظهار نظری بیهوده می نماید.ما هم به ذکر این کلمه قناعت می کنیم.
علیرضا محمودی


همچنین مشاهده کنید