پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


اسطوره، به روایت اسطوره شناسان


اسطوره، به روایت اسطوره شناسان
اسطوره، به تعبیری، براساس تجربه‌های ناب انسانی، تلاش برای شناخت ساحت هستی و باطن انسان، و انعكاس و نمایان‌سازی حقایق زندگی شكل یافته، در گذر زمان، قوام می‌یابد. برخی به اشتباه گمان می‌كنند كه اسطوره مختص به گذشته بسیار دور است و دستاورد بشر در دور‌ه‌های كهن به حساب می‌آید. در صورتی كه همواره زنده است. به رودی پر خروش می‌ماند كه سكون ندارد و به پیش می‌رود. از این رو، اسطوره را می‌توان به بخش اصلیِ اسطوره‌ باستان و اسطوره مدرن یا معاصر گونه‌بندی كرد.
در حقیقت اسطوره‌های هر قوم و ملتی با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی و... خاص همان منطقه ساخته می‌شوند و در گذر زمان كامل می‌گردند. هر چند در غالب تمدنهای باستان، اسطوره‌ها از قهرمانان و سلحشوران ملی ساخته می‌شد. در حالی‌كه در دنیای غرب، امروزه، بیشتر، خوانندگان و هنرپیشه‌های هالیوود، حالت اسطوره به خود می‌گیرند. و این نشاندهنده تأثیرپذیری اسطوره از سیاست می‌باشد. چرا كه سیاستمداران غرب و باندهای بزرگ مافیایی، از چنین شخصیتهایی كه ظاهراً محبوب مردم غرب هستند حمایت می‌كنند، و تا آنجا پیش می‌روند كه از این افراد، اسطوره بسازند.
برخی صاحبنظران این وادی بر این باورند كه اسطوره، یكی از راههای شناخت جهان هستی است، و می‌تواند در حد و نهایت یك جهان‌بینی تمام عیار ظاهر گردد و در كنار جهان‌بینی علمی، فلسفی و دینی قرار گیرد. این افراد، چنین اظهار می‌دارند كه انسان در دوران باستان، برای شناخت جهان هستی و درك حقیقت، به اسطوره روی می‌آورده، و رفته‌رفته، پس از گذشتن از فلسفه و دین، به سوی دانش و تكنولوژی رفته است.
به هر صورت، اسطوره در باطن آدمی وجود دارد و انسان از آن بی‌اطلاع است. در این میان، برخی بر آن هستند تا یك شیوه و راه را برای شناخت جهان هستی برگزینند. در صورتی‌كه می‌توان بدون داشتن تعصب خاص، از هر دانش مطمئن مطرح سود برد؛ و تنها به یك محدوده اكتفا نكرد. این در حالی است كه انسان همواره علی‌رغم داشتن شیوه و راه صحیح اشتباه می‌كند و به درستی از تجارب گذشتگان سود نمی‌برد.
تاریخ نشان می‌دهد كه بسیاری، به اشتباه، بر آن بودند تا تجارب بشری در گذشته را كتمان كرده، آنها را نادیده بگیرند. این افراد، گمان می‌كنند كه تجارب گذشته قابل اجرا نیستند، و باید آنها را نابود، و تجارب جدیدی را دنبال كرد. در صورتی‌كه بهترین راه، استفاده از تجارب ارزشمند گذشته و تكمیل آن است. یعنی می‌توان با قرار دادن تجارب انسان در گذر زمان در كنار یكدیگر، شكل كامل‌تری از آن را ساخت؛ و بدین ترتیب، جهان پیرامون خود را بهتر شناخت. یقیناً هیچ تجربه‌ای به آسانی به دست نیامده، و تنها در یك مقطع زمان، قابل استفاده نیست. از این رو، باید به تلفیق این اندوخته‌ها دست زد، و هیچ تجربهٔ نابی را نابود نساخت.
انسان به منظور تبیین مسائل مختلف و دست یازیدن به پاسخ سؤالات خود، می‌تواند از ابزار دانش، كه بر پایه آزمایش و خطا است، سود برد. وی همچنین می‌تواند با یاری دین، كه نشئت گرفته از سخنان خداوند و تعالیم الهی است راه درست را در یابد، و بهتر از گذشته، پی به ماهیت جهان هستی ببرد. جدا از آن، فلسفه نیز با یاری گرفتن از قدرت تعقل و اندیشهٔ بشر، می‌تواند شناخت خوبی به انسان بدهد. اسطوره‌شناسان، به صراحت اعلام می‌كنند كه از طریق جهان‌بینی اسطوره‌ای، می‌توان به ماهیت درونی هر پدیده‌ای دست یافت. آنان می‌گویند اسطوره از درون خبر می‌دهد، و می‌تواند یافته‌های فردی را مطرح سازد. از این رو، آن چنان نمی‌توان چنین برداشتهایی را به دیگری یاد داد. در واقع كشف حقیقت از طریق اسطوره، به نوعی، از طریق دل صورت می‌پذیرد. از این رو، غالب مردم، چنین نگرشی را عرفانی قلمداد كرده، فكر می‌كنند كسب معرفت از طریق اسطوره، به وادی عرفان تعلق دارد.
باید پذیرفت كه در گذشته، انسان خواسته و ناخواسته، اقدام به اسطوره‌سازی می‌كرده، و در قالب داستانهای اسطوره‌ای كه پدید می‌آورده، بسیاری از تجارب بشری را برای آیندگان به امانت می‌گذاشته است. در اسطوره‌سازی، كه همواره و در هر شرایطی صورت می‌پذیرد، به مسائلی چون حضور فعال شخصیتهای اسطوره‌ای در عرصه‌های مختلف، داشتن توانمندی جسمانی و فكری بالا، داشتن هوش و استعداد خوب، داشتن سرعت عمل بالا، داشتن خصوصیات اخلاقی برجسته، و بهره‌بری از فضا و مكان در كنار نیروهای فوق طبیعی، توجه می‌شود.
اسطوره سعی دارد به یكپارچگی و وحدت میان انسان و جهان پیرامونش تأكید ورزد؛ و بگوید كه میان این‌ دو، فاصله‌ای وجود ندارد. اسطوره‌شناسان می‌گویند كه ابتدا جهان و تمامی پدیده‌های آن، توسط انسان درك و بررسی می‌گردد؛ و در پی آن، آراء و آموزه‌های به دست آمده، با زبان نماد و تمثیل و با خلق شخصیتهای اسطوره‌ای، مطرح می‌گردد. برای كشف حقیقت و دستیابی به عناصر دلالتگر و مستندسازی، از سه شیوه می‌توان استفاده كرد:
۱. شناخت جهان از طریق آزمون و خطا و با یاری گرفتن از حواس پنجگانه ۲. شناخت پدیده‌های و رویدادهای اسرارآمیز از طریق حل معما و رمزگشایی ۳. شناخت دنیا از طریق دل و احساس.
اسطوره‌سازان، به كمك ابزاری كه در دست دارند، به چنین امر مهمی دست می‌یازند؛ و بعد در پی آن هستند تا پدیده‌ها و تجربیات به دست آورده را به انسان نسبت‌، و در وجود او نشان دهند. از این رو‌ست كه شخصیتهای اسطوره‌ای، دارای توانمندیهای خاص خود هستند.
از سوی دیگر، اسطوره‌شناسان، برای كشف چنین اطلاعاتی باید درون شخصیتهای اسطوره‌ای نقب زده، مسائل ارزشمندی را كه گذشتگان به آن دست یافتند، از درون آنها بیرون آورند.به طور مثال، گذشتگان دریافته‌اند كه تمام موجودات زنده هستند و می‌توانند سخن بگویند. آنها دریافته‌اند كه كوه زنده است، سنگ زنده است، درخت صحبت می‌كند ... كشف این حقیقت بزرگ و غیرقابل تصور، به طرق مختلف صورت پذیرفته است. در این میان، عرفا نیز به كمك ابزاری چون «حق الیقین»، به همین مسئله دست یافته‌اند، و حتی تا آنجا پیش رفته‌اند كه توانسته‌اند صدای اشیاء و پدیده‌های جهان هستی را (چون كوه، دریا، باد، سنگ ....) همچون انسان نشان دهند، و به طور نمادین برای آنها شخصیت قائل شوند. در صورتی‌كه در واقعیت هم، این اشیاء زنده‌اند، و می‌توانند پدیده‌ای مختلف پیرامون خود را درك و رؤیت كنند. بدین‌ترتیب است كه عرفا می‌گویند اجسام در حال تسبیح‌گویی هستند (و كسی چون علامه طباطبائی، شبی صدای آنها را می‌شنود) و دانشمندان مدعی‌اند كه گیاهان از هوش سرشاری برخودارند.
اسطوره‌شناسان بر این مسئله تأكید می‌ورزند كه مطالعه اسطوره، باعث می‌گردد تا انسان با نهادی‌ترین بخش هر پدیده‌ای آشنا گردد و درونی‌ترین مسائل را برملا سازد. چرا كه اسطوره‌سازان، با علم و درایت خود توانسته‌اند به درون بسیاری از پدیده‌ها نقب زده، مكنونات درونی برخی رویدادهای جهان هستی را كشف كنند.
انسان معمولی، در عین حال كه می‌بیند، نمی‌بیند. او بسیار می‌شنود، اما وقتی از او سؤال می‌شود، مشخص می‌گردد نشنیده‌ است. این در حالی است كه یك فرد اسطوره‌ساز، با تمام وجود از حواس پنج‌گانه و نیروهای فراحسی خودسو می‌جوید، و به دقت، رویدادها و اشیاء پیرامون خود را می‌نگرد و دربارهٔ آنها فكر می‌كند. متأسفانه، با گذشت زمان، انسان به تدریج از اسطوره‌های ملی و دینی خود فاصله گرفت، و همین مسئله باعث گردید تا یكی از چشمه‌های جوشان كشف حقیقت، خشكیده شود.
استعمارگران با علم بر این موضوع، در حال تحقیق و پژوهش عمیق در وادی اسطوره‌ها هستند؛ اما ماجرا را به‌گونه‌ای در میان مردم مطرح می‌سازند كه اسطوره به گذشته انسان تعلق داشته و بررسی و مطالعه آن دیگر برای عموم سودمند نیست. در واقع، ادبیات استعمار نو، با هر ترفندی بر آن است تا انسان را از اسطوره‌های بومی، ملی و دینی خود دور سازد؛ تا خود، در خفا، به بررسی آن پرداخته، از آن استفاده كند. چنان كه بررسی اسطوره‌های ملل شرق پس از جنگ جهانی، باعث گردید تا دانشمندان غربی به تكنیك نوعی راكت هدایت‌شونده دست یابند.
آنها حتی در عرصه ادبیات و هنر خود نیز از اسطوره‌های ملل شرق و آمریكای لاتین استفاده می‌كنند. چنان كه فیلمهای زنجیره‌ای جنگ ستارگان، برگرفته از داستانها و اسطوره‌های شرقی است.
البته، از آنجا كه اسطوره، به كشف حقیقت تمایل دارد، و حقیقت در جهان هستی واحد است و تغییرپذیر نیست، اسطوره‌ها در میان ملل مختلف و در دوره‌های گوناگون، تكرار می‌شوند. برخی اسطوره‌‌شناسان بر آن هستند تا تقدم و تأخر داستانهای یكسان را مشخص سازند.
چنین كاری، بی‌فایده است؛ و اثبات‌كنندهٔ برتری یك قوم بر قوم دیگر نیست. چه بسا همان قوم متأخر، در سالیان خیلی پیش‌تر، باز به همان مسئله دست یافته و با روایت و داستانی دیگر، آن را بیان كرده باشد؛ اما در كوران حوادث، آن داستانها از میان رفته باشد.
نكتهٔ قابل تعمق، وجود رمز و رازهایی است كه در اسطوره‌ها نهفته است. اسطوره‌سازان، پیش از هر كاری، به كشف رمز و رازهای جهان هستی پرداختند؛ و در پی آن، برای بیان و توصیف همان اطلاعات، از زبان رمز و نماد استفاده كردند؛ اما به راحتی، اندوخته‌های خود را در اختیار عموم قرار نداده‌اند. در حقیقت، زبان اصلی آنها همان رمز بوده؛ و به دور از رمز و نماد، طریقی برای صحبت كردن پیدا نكرده‌اند.
اسطوره‌شناسان، در بررسی اسطوره‌ها، دریافته‌اند كه نمادهای به كار رفته در این قبیل آثار، هم جمعی هستند و هم فردی. نماد جمعی، نمادی است كه میان اقوام مختلف و یا یك ملت، دارای بار معنایی یكسانی است. آن چنان كه غالب مردم دنیا از نماد «دیوار» و «حصار» یك برداشت را می‌كنند. اما نماد فردی، نمادی است كه یك فرد خاص خالق آن است؛ و آن چنان جهانشمول نشده است. همان‌گونه كه سهراب سپهری، از نماد «سیب» برای طرح زندگی استفاده كرده است. لازم به ذكر است كه برخی نمادها، درگذشت زمان، از حالت فردی، به جمعی تبدیل می‌شوند.
در دورهٔ معاصر نیز، مردم همچنان در حال اسطوره‌سازی هستند. با این تفاوت كه اسطورهٔ دیروز به مسائل ماوراء طبیعت و نیروهای ناشناخته نهفته در جهان مشغول بود، و اسطورهٔ امروزی، به مسائل دنیوی و مادی توجه دارد.
با بروز انقلاب صنعتی و پیشرفت غیرقابل تصور فن‌آوری، رفته رفته اسطوره‌های قدیم و كهن، از انسان امروزی دور شدند. با پیشرفت تكنولوژی، انسان به دخل و تصرف شدیدی پیرامون خود دست زد. او طبیعت را نابود ساخت و در سیستم حیات موجودات زنده، اختلال ایجاد كرد. همین مسئله باعث گردید تا ارتباط او با طبیعت و جهان هستی اندك شود، و به اصطلاح، دیگر چیزی باقی نماند كه قابل درك و كشف باشد.
باید به این مسئله مهم توجه داشت كه اسطورهٔ امروز، همچون سابق، از رمز و نماد سرشار نیست، و به راحتی می‌توان آن را درك كرد و پی به مكنونات درونی‌اش برد. برخی از اندیشمندان این عرصه، بر این باورند كه اسطوره‌های دیروز، تغییر ماهیت یافته و زمینی شده‌اند. مثلاً در گذشته‌های دور، طرح قرار دادن نطفه در رحم مادر مطرح بوده، و هم اكنون بشر قادر به انجام آن است. در دورهٔ كنونی، اساطیری كه دنیای غرب را احاطه كرده، چونان طاعوت و وبایی است كه قصد براندازی شالوده خانواده‌ها را دارد، و به وقوع پیوستن جنگها و كشتارها، نژادپرستی، تبعیض، نفاق و مرگ را میان مردم ترویج می‌كند.
اسطورهٔ امروز، اسطوره قدرت‌طلبی، ایدز، شیطان‌پرستی، سلاحهای مخرب و تغییر جنسیت است. اگر دیروز آشیل، اسطورهٔ اصلی گروهی از مردم غرب به حساب می‌آمد، امروز اسطوره مردم غرب، افرادی چون مایكل جكسون و مادونا هستند. در میان هجوم خانه براندازی كه انسان را وامی‌دارد از خصلتهای پاك و اصیل دور گردد و به اعمال شیطانی دست زند، می‌توان به وضوح ردپای ادبیات استعمار نو را یافت؛ و دید كه چگونه طرح از میان بردن انسان و مقام شامخ او را دارد.

نویسنده: حمیرا رنجبر
منبع: ماهنامه ادبیات داستانی، شماره‌ی ۹۳
منبع : باشگاه اندیشه