دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
از نفس افتاده
«از اینکه هر بار باید در مورد مشکلاتم حرف بزنم، خسته شدم. الان سه ساله هر بار کسی سراغم اومده از مشکلاتم پرسیده، بعدم اون چیزی که میخواسته رو چاپ کرده.»
موهای خرمایی و صورت استخوانی دارد، یک پیراهن سبز تیره و جین تنش کرده است. ۲۶ سال دارد و نزدیک سه سال است که متوجه شده در زمره افرادی است که با اچ آیوی/ ایدز زندگی میکنند.
«تنها کسی که واقعا توی این مدت درکم کرده، مادرمه، پدرم سه ساله که نگاه سنگینی به من داره.»
رواننویس آبی را در دستش جا به جا میکند و میگوید: «وقتی آزمایش دادم، فکر کردم اشتباه شده، مشاور مدام با لحن خیلی تندی میپرسید: "معتادی، رابطه جنسی داشتی و ..." هیچ چیزی از صحبتهاش نمیفهمیدم. فرمی را جلوم گذاشتن و پرش کردم. هنوزم از یادآوری اون روز ناراحت میشم.»
به گفته خودش، مشکلاتش از همان روز شروع شد. اما مادرش با اینکه باور نمی کرده، فرزندش بیمار شده، تمام مراحل مشاوره و پزشکی را با او همراهی کرده و مشوقش برای ادامه تحصیل بوده است.
لیسانس را در یکی از رشتههای مهندسی - فنی گرفته است. با توجه به معدل بالا خیلی تلاش کرده که بورسیه بگیرد، اما کشورهایی مثل کانادا و نیوزلند به محض اینکه متوجه بیماریش شدهاند، ردش کردهاند.
زبان انگلیسی را به خوبی میداند، زبان فرانسه را به تازگی شروع کرده و میگوید: «باید به همه ثابت کنم که یک مبتلا هم میتونه موفق باشه، حتی اگر جلوی پیشرفتش رو بخوان بگیرن.» یکی از دو خواهرش ازدواج کرده و در فرانسه زندگی میکند، خواهر دومش دبستانی است.
«شوهر خواهرم فرانسوی است، خیلی آدم خوبیه، هر وقت مییاد ایران کلی از زمانش رو با من میگذرونه. اون میدونه من مبتلام، رفتارش مثل یه پدر مهربونه.»
وقتی از مشکلات صحبت میکند، سرش را تکان میدهد و در همان حال دستی توی موهایش میکشد و میگوید: «شروع شد! از کجا بگم. همهاش مشکله. توی جامعه هنوز خیلی با این بیماری مشکل دارن. اولین کسی که به آدم میرسه می خواد بدونه از چه راهی مبتلایی. تازه خیلیها وقتی میفهمن بیماری ازت فرار میکنن.
«چند وقت پیش داشتم توی خونه با کاتر کار میکردم، دستم بد برید، رفتم سریع بیمارستان و بهشون گفتم اچ آی وی مثبت هستم و دستم نیاز به بخیه داره. پرستاره سریع از اتاق رفت بیرون و حاضر نشد بیاد. یکی از پزشکان مرد، انگار که داره وارد مرکز فعالیتهای هستهای میشه، وارد اتاق شد و دستم را بخیه زد.
«از این موارد زیاده. مخصوصا وقتی بدبختی دندون درد سراغت مییاد. باید اونقدر بگردی تا یه دکتر پیدا کنی. الان یک ساله که میرم سمت بازار. یک مرکز اونجاست که دکترش خدمات به بیماران میده و رفتارش هم خیلی مناسبه.»
ارتباط دوستانه با دیگران نیز مشکل دیگر افرادی است که با اچ آی وی زندگی میکنند. این بیمار جوان با اشاره به کم شدن روابط با دوستانش در حالی که نگاهش را به میز دوخته و دستش را روی برشهای میز چوبی میکشد، میگوید: «دوست دختری که تمام زندگیام بود را به همین خاطر از دست دادم. قبل از ابتلا به بیماری هر از گاهی مادرم میگفت، دیگه وقتشه باید دستی برات بالا کنم. اما الان سه ساله که دیگه از این حرفها رد و بدل نمیکنیم. حتی ارتباطم با دوستان پسرم هم به شدت محدود شده، البته مهمونی با دوستام زیاد میرم.
«دخترا اکثرا فکر میکنن، من تمایل به پسر دارم چون همش حواسم هست که زیاد بهشون نزدیک نشم و ارتباط دوستی صمیمی با کسی نداشته باشم. در ضمن از وقتی با یک مرکز غیر دولتی آشنا شدم، چند تا دوست مبتلا پیدا کردم. یکی از اونا بهم گفته که ما هم میتونیم با در نظر گرفتن یک سری شرایط و اطلاع طرف مقابل ازدواج کنیم. اما من که هیچ وقت فکر نمیکنم، کسی حاضر بشه با کسی که مبتلاست ازدواج کنه.»
در مورد داروهای مورد نیازش که صحبت میکند، بیش از هر موضوع دیگری عصبانی میشود و در حالی که صدایش را صاف میکند، با صدایی به حالت فریاد خفه میگوید: «به نوعی براشون موش آزمایشگاهی هستیم، هی از اینور اونور نقل میکنن که ایران در زمینه اچ آی وی- ایدز بسیار فعال است، پیشرفت داشته، در خاورمیانه نظیر ندارد. اما هیچوقت نمیگن داروهای ما را هر از گاهی بدون توجه به سازگاری دارو عوض میکنن، منت سرمون میذارن که دارو مجانیه. خوب این بیماری با جذام، طاعون و ... در زمان خودشون فرقی نداره، اون موقع هم کلی آدم از این بیماریها میمردن.»
خاطره جذام و طاعون، تنها یادآور مرگ نیستند، یادآور تنهایی و قرنطینه نیز هستند؛ شبیه به تنهایی و انزوایی که بیمار مبتلا به ایدز، در این روزگار تجربه می کند:
«یه بار از یه آقایی تو تاکسی شنیدم که میگفت، بهتره واسه امنیت جامعه مبتلایان اچ آی وی- ایدز به جزیرهای منتقل بشن تا آلودگی کمتر بشه. بغض گلوم را گرفت، وسط راه پیاده شدم و بغضم ترکید.»
این جوان اچ آی وی مثبت که خیلی امیدوار است تا وقتی که زنده است داروهای مقابله با این بیماری کشف شود، با لبخند تلخی میگوید: «حاضرم هر آزمایش و تحقیقی لازم است بر من انجام بشه تا راهی برای درمان این بیماری پیدا بشه، دیگه هیچ آرزویی ندارم، هر شب به این امید به رختخواب میرم که صبح با خبر کشف دارو بیدار شم. ترسم از اینه که توی این مدت شبی بخوابم و بعد از مرگم درمان ایدز پیدا شه.»
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت مجلس شورای اسلامی علی شمخانی مجلس شورای نگهبان حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران انتخابات افغانستان گشت ارشاد رئیس جمهور
تهران شورای شهر هواشناسی شورای شهر تهران شهرداری تهران پلیس قتل فضای مجازی سیل کنکور وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
دلار خودرو تورم قیمت دلار مالیات قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی قیمت طلا مسکن ایران خودرو سایپا
سریال نون خ پیمان معادی تئاتر تلویزیون فیلم سینمای ایران سینما بازیگر موسیقی سریال پایتخت ازدواج
سازمان سنجش خورشید
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه اوکراین حماس ترکیه نوار غزه عراق
فوتبال تیم ملی فوتسال ایران ایران پرسپولیس استقلال فوتسال بازی سپاهان باشگاه پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک تراکتور
هوش مصنوعی اپل آیفون ماه تبلیغات فناوری ناسا گوگل نخبگان مریخ
روانشناسی خواب موز کاهش وزن بارداری دندانپزشکی آلزایمر روغن حیوانی