پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

رویارویی غرب و روسیه در گرجستان


رویارویی غرب و روسیه در گرجستان
آتش جنگ زبانه کشید، اوستیای جنوبی در کانون رقابت خصومت‌آمیز روسیه و گرجستان بالاخره به سر باز کردن غده چرکین قفقاز و بحران‌های قومی منطقه جانی تازه دمید. در پی حملات نیروهای گرجستان علیه ضعیف‌ترین حلقه جدایی‌طلب قفقاز، برادر بزرگ‌تر عصبانی شد؛ روسیه در حمایت از جدایی‌طلبان اوستیای جنوبی که ۹۰درصد از ساکنان آن را شهروندان روسی‌تبار تشکیل می‌دهند، فرصت را برای گوشمالی استان پیشین و همسایه فعلی مغتنم شمرد. ناظران معتقدند که به‌رغم محدود بودن جغرافیای میدان نبرد، شاهد جنگی بزرگ و آغاز دور تازه از تنش‌های قومی‌ـ‌سیاسی در منطقه بحران‌خیز قفقاز خواهیم بود. اما تردیدی نیست که هدف رهبران تفلیس در سرکوب جدایی‌طلبان اوستیا محقق نخواهد شد و این احتمال می‌رود که نه‌تنها جنگ، به استقلال هرچه سریع‌تر اوستیای جنوبی کمک کند بلکه به شورش‌های جدایی‌طلبان آبخازیا و اوستیای شمالی نیز قدرت و جسارت بیشتری بخشد. به هر تقدیر لازم است ریشه‌های این جنگ را در زمانی دورتر یافت که البته در میانه رقابت‌های قدرت‌های منطقه و جهانی شدت و ضعف داشته است. قفقاز منطقه کوهستانی است در جنوب غربی روسیه و شمال غربی ایران که از غرب به دریای سیاه و آزرف و از جنوب غربی به ترکیه و از شرق به دریای مازندران محدود می‌شود. سلسله ارتفاعات قفقاز بزرگ، این منطقه را به دو نیروی جنوبی شامل آذربایجان، ارمنستان و گرجستان و نیمه شمالی آن، جمهوری‌های خودمختار روسیه تقسیم نموده است. قفقاز به جهت پیوستگی طبیعی در آسیا قرار دارد ولی از نظر سیاسی، جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بنابه خواست خود و پذیرش شورای اروپا، جزء آن قاره محسوب می‌شوند.
قفقاز پس از فروپاشی شوروی به یک منطقه کاملا بی‌ثبات و ناآرام از لحاظ اختلافات قومی- سرزمینی تبدیل شد. وقوع درگیری‌های جدی و خشونت‌بار در اوایل دهه ۹۰ و منازعات فرو خفته قره باغ، اوستیا، آبخازیا و چچن که به واسطه فروپاشی شوروی فوران کرد و منطقه را به آتش کشید. با این همه به نظر می‌رسد که، در این میان گرجستان بیش از همسایگان خود با موضوع تحولات قومی- نژادی دست به گریبان بوده است. مسئله تجزیه و ادعاهای جدایی‌طلبی در آبخازیا، اوستیای جنوبی، اوستیای شمالی و آجاریا، رهبران تفلیس را از شوارد نادزه برجای مانده از نظام شوروی تا ساکاشویلی انقلابی و غرب‌گرا، همواره هشیار و نگران نسبت به یکپارچگی سرزمین گرجستان نگاه داشته است. جنگ‌های خونین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ میان گرجستان و آبخازیای استقلال‌طلب به رهبری گامساخوردیا، به‌رغم آوارگی بیش از ۲۰۰ هزار گرجی مقیم آبخازیا نهایتا به اعلام استقلال این منطقه خودمختار منجر شد، اما ملی‌گرایان آبخازیا همچنان در تلاش و مبارزه‌اند تا ضمن تجزیه از گرجستان به استقلال کامل یا انتقال به روسیه دست یابند. در سوی دیگر، جدایی‌طلبان اوستیای جنوبی به دنبال تجزیه از گرجستان و اتحاد با اوستیای شمالی هستند تا به صورت یک اوستیای واحد در ترکیب فدراسیون روسیه قرار گیرند یا حتی در گامی فراتر به استقلال کامل دست یابند.
یکی از نکات مهم در سیاست خارجی آن است که اگر در درون کشوری با نظام سیاسی متمرکز گروه‌های جدایی‌طلب ظاهر شوند، بالقوه نگران‌کننده نیستند مگر آنکه کشور همسایه در پیرامون مناطق جدایی‌طلب به جهت دشمنی، به حمایت آشکار یا پنهان از آنها اقدام نمایند، در این صورت لازم است تدابیری جدی برای رفع تهدید اندیشید. یکی از ویژگی‌های کشورهای قفقاز، به جز گرجستان، محصور بودن در خشکی است لذا موقعیت ژئوپلیتیکی گرجستان به‌عنوان پل ارتباطی مسکو با دریای سیاه و به تبع آن آب‌های گرم جهان، و از سوی دیگر منازعات بر سر جمهوری‌های آبخازیا و اوستیای جنوبی همواره گرجستان را به‌عنوان کشوری مهم در سیاست خارجی روسیه قرار داده است اما گرجستان برخلاف روسیه، سیاست خارجی متناقضی را دنبال کرده که نشان از موضع‌گیری ضدروسی مردم و رهبران گرجستان بعد از وقوع انقلاب مخملی در این کشور دارد. گرجستان در سال ۲۰۰۳ در پی بحران‌های سختی چون مسئله تمامیت ارضی، رکود اقتصادی، بیکاری، بدهی‌های خارجی و نارضایتی داخلی دچار ناآرامی بود که نهایتا به تغییر دولت توسط مخالفان بدون خون‌ریزی انجامید، شواردنادزه برکنار و میخائیل ساکاشویلی رئیس‌جمهور شد. این تغییر موفقیت‌آمیز که به انقلاب مخملی یا گل رز موسوم است، نوع تازه از شیوه اصلاحات را در کشورهای جهان سوم نمودار ساخت که البته با پشتیبانی کامل غرب به‌ویژه آمریکا محقق می‌شد. با وقوع انقلاب مخملی، سیاست خارجی گرجستان به‌ویژه تغییر شگرفی به خود دید. همگرایی و الحاق به ساختارهای اروپایی (یورو آتلانتیک) و تقویت همکاری‌های استراتژیک با آمریکا در اولویت‌های مهم سیاست خارجی گرجستان قرار گرفت تا جایی که ساکاشویلی در مراسم تحلیف خود همزمان با به اهتزاز درآوردن پرچم جدید گرجستان، پرچم اتحادیه اروپا را نیز شخصا به اهتزاز درآورد.
بدین ترتیب سیل کمک‌های مالی اروپا و آمریکا و اعطای وام‌های درازمدت کم بهره و پشتیبانی همه‌جانبه غرب از جریان انقلاب‌های رنگی، گرجستان را که زمانی در سایه حمایت روسیه بزرگ با بحران‌های اقتصادی مواجه بود، حال، به متحد استراتژیک آمریکا و دشمن آشکاری برای مسکو تبدیل کرد تا جایی که با لغو قراردادهای درازمدت انرژی و قطع نفوذ سنتی روسیه در منطقه خودمختار «آجارستان» خواهان پیوستن به ناتو و دیگر نهادهای یورو آتلانتیکی نیز شد. استقرار پایگاه‌های نظامی آمریکا در فوریه ۲۰۰۲ به دنبال احتمال حضور و فعالیت اعضای القاعده در «دره پالسینکی» همچنان در گرجستان ادامه دارد، همچنین گرجستان در جنگ عراق با اعزام ۲۰۰۰ نیروی نظامی، پس از آمریکا و بریتانیا بیشترین نیروی ائتلاف را تشکیل ‌می‌داد. گرایش به آمریکا و غرب، با توجه به رقابت‌های کشورهای خارج از منطقه برای کسب منافع اقتصادی، روسیه را نسبت به عملکرد رهبران جوان گرجی حساس می‌کرد؛ چرا که گستره نفوذ آمریکا در «خارج نزدیک» روسیه و حیات خلوت این کشور اکنون با سیاست غرب‌گرایانه تفلیس به مخاطره افتاده است.
به‌رغم هشدارهای مکرر مسکو مبنی بر عدم تحمل حضور ناتو در مرزهای جنوبی خود، رهبران گرجستان همچنان بر پیوستن به پیمان‌های «یورو آتلانتیک» و دور شدن از حوزه نفوذ روسیه اصرار دارند. اما غافل از اینکه روس‌ها برگ برنده‌ای در دست دارند. پیش از این، مسکو نسبت به مسئله مناطق جدایی‌طلب گرجستان، موضعی ظاهرا بی‌طرف داشت که با رفتار سرسختانه حاکمان گرجی، به حمایت یکجانبه و آشکار از جدایی‌طلبان تبدیل شد. نقطه اوج این حمایت در به رسمیت شناختن نهادهای اصلی دولت‌های خودمختار اوستیای جنوبی و آبخازیا در قلمرو روسیه تبلور یافت. در سال ۲۰۰۶ به دنبال دستگیری پنج افسر روس در گرجستان به اتهام جاسوسی، تنش‌ها شدت بیشتری یافت. روسیه سفیر و کارمندان خود را از گرجستان فرا خواند و صدور روادید برای شهروندان گرجی را متوقف کرد، قیمت صدور گاز به گرجستان دو برابر شد و روسیه خواهان رسیدگی شورای امنیت به اقدامات خصمانه گرجستان شد. مجموعه این حوادث و البته جریانات بین‌المللی و چینش نیروهای مداخله‌گر در منطقه قفقاز، آتش جنگ را با جرقه کوچکی ناشی از انفجار خودروی حامل نیروی انتظامی گرجستان در اوستیای جنوبی شعله‌ور ساخت. تفلیس فرمان حمله را صادر کرد، ۲۰۰۰ کشته و سیلی از آوارگان و مجروحان اوستیایی نتیجه اقدام عجولانه رهبران گرجستان در مواجهه با بحرانی داخلی بود. آتش بی‌رحمانه گرجستان، بهانه لازم را برای مقابله با سرکشی‌های همسایه جنوبی به رهبران روسی داد. اکنون تفلیس در محاصره نیروهای روسی است و بازگشت ۲۰۰۰ نیروی نظامی گرجی مستقر در عراق نیز کمک چندانی به فرونشاندن خشم مسکو نکرد. تلاش آمریکا و کشورهای اروپایی نیز در خروج نیروهای روسیه از گرجستان موفقیت‌آمیز نبوده است. در خبرها آمده که مسکو خواهان عذرخواهی رسمی رهبران تفلیس در موقعیت پیش آمده است. اما به نظر می‌رسد که تنها عذرخواهی مطلوب برای مسکو، استعفای ساکاشویلی از ریاست‌جمهوری گرجستان و پذیرش خواست جدایی‌طلبان اوستیا از سوی تفلیس باشد. باید منتظر ماند و دید که آیا رقابت‌ها به تغییر چینش نیروهای مداخله‌گر در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی خواهد انجامید و آیا جدایی‌طلبان آبخازیایی، اوستیایی و آجاریایی به خواست خود خواهند رسید یا تنها در میان منازعات قدرت‌های بزرگ چون برگ‌های بازی معامله‌ می‌شوند.
فرزانه بذرپور
منبع : روزنامه کارگزاران