سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

معیارهای حکومت و ویژگی‏های حاکم در دیدگاه امام علی (ع)


معیارهای حکومت و ویژگی‏های حاکم در دیدگاه امام علی (ع)
اگر چه پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله و در دوره زعامت‏خلفا، امیرالمؤمنین‏علیه السلام همواره بر این كه خلافت‏حق او و وصیت پیامبر است، پای می‏فشرد، اما به اتفاق همه تاریخ نویسان، وقتی پس از قتل عثمان مسلمانان به آن حضرت روی آوردند، علی‏علیه السلام تقاضای ایشان را رد كرد و فرمود: مرا رها كنید و دیگری را برگزینید، من برای شما وزیر و مشاور خواهم بود. (۱)
مردم آن‏چنان اصرار كردند كه امام حاضر شد. به نقل طبری، مهاجران و انصار به غیر از هفت نفر از جمله سعدبن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و محمدبن مسلمهٔ و اسامهٔ بن زید و نعمان بن البشیر و زیدبن ثابت‏با امام بیعت كردند (۲) .
اولین نفری كه با امام بیعت كرد طلحه بن عبدالله، دومین نفر زبیربن العوام بود.
در میان خلفای چهارگانه فقط علی‏علیه السلام با تقاضا و استدعای مسلمانان و بر اساس رای عمومی مهاجرین و انصار (بدون اعمال زور یا تهدید) به خلافت رسید.
● آگاهی علی علیه السلام از مشكلات و موانع حكومت
امام‏علیه السلام بعد از كشته شدن عثمان هنگام بیعت مردم با وی فرمود: اگر روش گذشتگان را می‏خواهید، دیگری را طلب كنید، مرا وا گذارید و دیگری را طلب كنید زیرا ما به استقبال چیزی می‏رویم كه چهره‏های مختلف و جهات گوناگون دارد. (۳)
در زمان امارت خلفا دستورات اسلام تغییر داده شد، به همین دلیل اصلاحات انقلابی امام با مخالفت‏هایی روبرو می‏شد از این رو امام می‏فرماید:
دل‏ها بر این امر استوار، و عقل‏ها ثابت نمی‏ماند، چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته، و راه مستقیم، ناشناخته مانده است. آگاه باشید! اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود می‏دانم با شما رفتار می‏كنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها كنید، من چون یكی از شما هستم، شاید من شنواتر و مطیع‏تر از شما به امیر باشم. در این شرایط من وزیر و مشاورتان باشم، بهتر از آن است كه امیر و رهبرتان شوم (۴) .
بعضی از مخالفان، این گفته امام را بهانه قرار داده و می‏گویند: اگر او از طرف پیامبرصلی الله علیه وآله منصوب به خلافت‏بود، نباید این چنین سخن می‏گفت.
ولی پاسخ این افراد، علاوه بر مدارك فراوانی كه بر ولایت و خلافت‏بلافصل او در تمام منابع سنی و شیعه وارد شده، در همین خطبه امام نیز بیان گردیده است.
امام‏علیه السلام به خوبی می‏داند كه مردم مسلمان در زمان خلفا بویژه در زمان خلیفه سوم از اسلام راستین فاصله گرفته‏اند. واگذاری مناصب حكومت اسلامی به دلخواه، و تقسیم بیت‏المال به طور غیر عادلانه انجام شده و عمل طبق امیال شخصی در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود. از این رو امام می‏دانست اگر كسی بخواهد سنت پیامبر را دقیقا اجرا كند با مخالفت‏های شدیدی روبرو خواهد شد. حوادث بعدی نیز اثبات كرد كه پیش‏بینی امام به جا بوده است. به این دلیل علی‏علیه السلام هنگامی كه مردم می‏خواستند با او بیعت كنند، می‏فرماید:
مرا رها كنید، زیرا شما تاب و تحمل اجرای حق و عدالت مرا ندارید. امیرالمؤمنین‏علیه السلام خود را لایق خلافت، و بعد از پیغمبر، شایسته‏ترین فرد برای امامت می‏داند، از این رو در توضیح علت‏خودداری، به موانع و مشكلات و سختی‏های آینده اشاره می‏فرماید و می‏گوید كه اوضاع فوق‏العاده آشفته است، آینده آشفته‏تری پیش روی مسلمانان است، بدانید اگر بامن بیعت كنید، مجبور خواهید بود برای اصلاح جامعه اسلامی دوران سختی را تحمل كنید.
● كارشكنی و مخالفت‏با علی‏علیه السلام از روزهای اول حكومت
امام‏علیه السلام در روز دوم خلافت‏خویش اعلان كرد راه و رسم من همان روش پیغمبرصلی الله علیه وآله است. هیچ كس بر دیگری برتری ندارد و اگر كسی سابقه و كوشش بیشتری در اسلام داشته باشد، پاداش او در قیامت‏با خدا است. فردا كسی نگوید فرزند ابوطالب ما را از حقوق خود محروم كرد، زیرا همه بنده خدا هستند و بیت‏المال مال خدا است و به طور مساوی بین همه تقسیم می‏شود. فردا همه حاضر شوند تا اموالی كه موجود است‏بین آن‏ها تقسیم شود، عرب را بر عجم امتیازی نیست.
از این تقسیم تنها طلحه و زبیر و عبدالله بن عمر و سعید بن عاص و مروان حكم سرباز زدند. هنگامی كه مردم در مسجد بودند، این چند نفر در گوشه مسجد كنار یكدیگر نشسته و آهسته صحبت می‏كردند، پس از آن «ولید بن عقبه‏» نزد امام‏علیه السلام آمد و گفت:
تو در روز بدر بستگان نزدیك ما را كشتی. اما امروز ما با تو بیعت می‏كنیم به شرط این كه همان مبلغی كه در زمان عثمان به ما پرداخت می‏شد، بپردازی و قاتلان عثمان را به قتل برسانی و اگر از تو بیمناك شویم به شام و معاویه ملحق می‏گردیم!
امام‏علیه السلام فرمود:
اما مساله «بدر» وظیفه الهی بود و اما مساله مال، در اختیار من نیست تا كم و زیاد كنم، آنچه خدا فرموده، انجام می‏دهم و در مورد قاتلان عثمان اگر ملزم بودم آن‏ها را بكشم همان وقت این كار را می‏كردم و اگر از من بیم داشته باشید به شما تامین می‏دهم، برای چه بیم داشته باشید؟
ولید جریان را برای دوستانش گفت و آنان با ناراحتی از هم جدا شدند. عماریاسر و گروهی به امام خبر دادند كه اینها پنهانی مردم را دعوت به بركناری شما از خلافت و نقض بیعت می‏كنند.
● پایداری امام علیه السلام بر روش قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله
امام‏علیه السلام پس از این واقعه به مسجد آمد و بر منبر رفت و اعلام كرد كه خداوند برای هیچ كس جز به تقوا برتری قایل نشده و پاداش آن را در آخرت خواهد یافت. آنگاه فرمود:
من روشی جز قرآن و سنت پیغمبر انتخاب نخواهم كرد، هركس به آن راضی نیست، هر كجا می‏خواهد برود، كسی كه خدا را اطاعت كند و به حكم او، حكم نماید، از هیچ كس وحشت ندارد.
سپس از منبر فرود آمد و دو ركعت نماز خواند، آنگاه طلحه و زبیر را پیش خود خواست و فرمود:
شما را به خدا سوگند آیا اینطور نبود كه من از بیعت كراهت داشتم و شما با رغبت‏بیعت نمودید؟ گفتند:
بلی.
فرمود:
پس این چه وضعی است كه از شما مشاهده می‏شود؟
گفتند:
بیعت كردیم كه بدون مشورت ما كاری نكنی و ما را بر دیگران برتری بخشی، اما اموال را مساوی تقسیم كردی و بدون مشورت ما این عمل را انجام دادی؟
امام‏علیه السلام فرمود:
استغفار كنید (كه من چنین شرطی را از شما برخلاف رضای خدا پذیرفته باشم) هم‏اكنون بگویید آیا حقی از شما گرفته‏ام یا به شما ستم نموده‏ام.
گفتند:
معاذ الله
فرمود:
آیا حكم و یا حقی مربوط به یكی از مسلمان‏ها بوده كه من جاهل به آن بوده‏ام و یا از گرفتن آن عاجز مانده‏ام؟
گفتد:
نه!
فرمود:
پس چرا مخالفت می‏كنید؟
گفتند:
به خاطر این‏كه در قسمت‏بیت المال برخلاف عمربن خطاب قدم بر می‏داری و ما را با دیگران مساوی قرار می‏دهی با اینكه غنایم با شمشیر ما به دست آمده است.
باز امام‏علیه السلام فرمود:
اما در باره مشورت با شما، من به حكومت رغبتی نداشتم مرا به سوی آن دعوت كردید و اصرار ورزیدید، ترسیدم اگر رد كنم اختلاف افتد. پس از قبول مسؤولیت در كتاب خدا و سنت پیامبر نظر افكندم آنچه مرا راهنمایی كردند، عمل نمودم، احتیاج به نظر و رای شما ندیدم چنانچه (فرضا) حكمی در كتاب خدا نباشد و در سنت پیامبرصلی الله علیه وآله دلیلی بر آن نیابم و نیاز به مشرت بود، با شما مشورت خواهم كرد.
اما درباره تقسیم به طور مساوی، همه می‏دانیم پیامبرصلی الله علیه وآله چنین دستور داده و كتاب خدا همین را می‏گوید.
اما اینكه گفتید ما بیشتر زحمت كشیده‏ایم، می‏دانید عده‏ای از همه بیشتر اسلام را یاری كرده‏اند و پیامبر آنان را با دیگران در تقسیم بیت‏المال فرقی نمی‏گذاشت.
● مساوات اساس حكومت علی‏علیه السلام
بعضی از یاران امام‏علیه السلام پس از ملاحظه بذل و بخشش‏های معاویه به اطرافیانش، به امام‏علیه السلام گفتند: ای امیرمؤمنان! مردم عموما علاقه‏مند به دنیا هستند و برای آن تلاش می‏كنند، اگر از بیت‏المال مقداری بیشتر به اشراف عرب و قریش می‏بخشیدی، وضع روبراه‏تر می‏شد و پراكندگی ایجاد نمی‏گردید و بهتر می‏توانستی در بین رعیت عدالت‏به خرج دهی و سرانجام بیت‏المال را به طور مساوی تقسیم كنی!
امام‏علیه السلام، وقتی دید رعایت مساوات در عطایای بیت‏المال مورد اعتراض جمعی از یارانش قرار گرفت و آن را برخلاف سیاست دانستند، فرمود:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه! والله لااطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما... (۵) »
«آیا از من می‏خواهید كه برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق كسانی كه بر آن‏ها حكومت می‏كنم استمداد جویم؟!
به خدا سوگند تا عمر من باقی و شب و روز برقرار، و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می‏كنند هرگز به چنین كاری دست نمی‏زنم. اگر اموال از خودم بود، به طور مساوی در میان مردم تقسیم می‏كردم، تا چه رسد به این كه این اموال، اموال خدا است. آگاه باشید! بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، این كار ممكن است در دنیا باعث‏سربلندی انجام دهنده آن شود ولی در آخرت موجب سرافكندگی وی خواهد شد، احیانا در میان مردم (دنیاپرست) گرامیش می‏نماید ولی در نزد خدا خوارش می‏سازد، هیچ كس مال خویش را در غیر راهی كه خداوند فرموده مصرف نكرد و به غیر اهلش نسپرد، جز این كه سرانجام خداوند او را از سپاسگزاری آنان محروم ساخت و محبتشان را متوجه دیگری نمود، پس اگر روزی پایش بلغزد و به كمك آنان نیازمند گردد، بدترین رفیق و ملامت كننده‏ترین دوست‏خواهند بود.»
● ستایش بزرگان علمای اهل سنت از روش علی‏علیه السلام در بیت‏المال
ابن ابی الحدید در ذیل این سخن آورده كه: عمر هنگامی كه به خلافت رسید بعضی را بر بعضی برتری داد، سابقین در اسلام را بر دیگران، مهاجران قریش، بر دیگر مهاجران، همه مهاجران را بر همه انصار، و عرب را بر عجم برتری بخشید، و در تقسیم بیت‏المال بین این گروه مساوات قایل نشد.
در ایام خلافت ابوبكر نیز عمر این پیشنهاد را كرد، ولی از جانب ابوبكر، قبول نشد و به او گفت:
«خداوند هیچ كس را بر هیچ كس برتری نبخشیده است‏»
ابن ابی الحدید آنگاه برای توجیه عمل عمر اضافه می‏كند: این مساله اجتهادی است و خلیفه مسلمانان می‏تواند به اجتهاد خود عمل كند، اگر چه متابعت از علی‏علیه السلام در نظر ما بهتر است‏بویژه كه ابوبكر نیز این كار را نكرد و اگر این خبر صحیح باشد كه پیامبرصلی الله علیه وآله بین افراد به طور مساوات تقسیم می‏كرد، مساله منصوص می‏گردد زیرا فعل پیامبرصلی الله علیه وآله همچون قولش حجت است. (۶)
ابن ابی الحدید در جای دیگر گفته: اگر گفته شود ابوبكر اموال را به طور مساوی تقسیم می‏كرد، پس چرا كسی به او اعتراض نكرد؟ ! در پاسخ باید گفت: او بعد از پیغمبرصلی الله علیه وآله بود و مردم با تقسیم پیغمبرصلی الله علیه وآله عادت كرده بودند، اما هنگامی كه عمر سركار آمد عده‏ای را برتری داد و پس از او عثمان این برتری را بیشتر نمود، این روش، ۲۲ سال ادامه پیدا كرد و مردم به این وضع عادت كردند، از این رو برگرداندن مردم از این وضع این مشكلات را به وجود آورد. (۷)
● معیارهای حكومت و ویژگی‏های امام در منظر علی‏علیه السلام
رهبری امام‏علیه السلام بر اساس ضوابط مكتب و با معیارهای تقوا و فضیلت و روش‏های منطقی و انسانی است.
امام‏علیه السلام درباره ویژگی‏های رهبری و امامت، می‏گوید:
«...فهو من معادن دینه، و اوتاد ارضه قدالزم نفسه العدل، فكان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به، لایدع للخیر غایهٔ الا امها ولامظنهٔ الا قصدها، قد امكن الكتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث‏حل ثقله و ینزل حیث كان منزله...» (۸)
«او (انسان برتری كه شایستگی امامت دارد) از معادن و گنجینه‏های آیین خدا و از اركان زمین است. خود را ملزم به عدالت كرده و نخستین گامش در راه عدالت، اجتناب از هواپرستی، و تمایلات شخصی است. او چهره حق را آن‏چنان كه هست می‏نمایاند و خود بدان عمل می‏كند، هیچ كار خیری نیست جز آنكه برای انجام آن همت گمارده و هر كجا گمان خیری می‏رود او در تعقیب آن است. خود را در اختیار كتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده، هر كجا كه قرآن بار می‏نهد او در همان جا فرود می‏آید و آنجا كه منزل می‏كند او نیز همانجا را منزلگاه خود قرار می‏دهد.امام‏علیه السلام نه تنها عالم به مكتب است‏بلكه خود در پیاده كردن مكتب، پیشتاز و پیشگام همه است و برای كسب قدرت و حفظ آن و یا رسیدن به هدف هر چه مقدس و والا هم باشد تن به هوای نفس نمی‏دهد و از حق و عدالت منحرف نمی‏گردد. شیوه رهبری و سیاست او را كتاب و مكتب مشخص می‏كند، و جز از آن فرمان نمی‏برد.
امام‏علیه السلام در فراز دیگری از همین خطبه به این حقیقت اشاره كرده، می‏فرماید:
«... فلا تقولوا بمالا تعرفون، فان اكثر الحق فیما تنكرون واعذروا من لاحجهٔ لكم علیه - و هو انا - الم اعمل فیكم بالثقل الاكبر و اترك فیكم الثقل الاصغر، قدركزت فیكم رایهٔ الایمان و وقفتكم علی حدود الحلال والحرام...» (۹)
«پس چیزی را كه نمی‏دانید مگویید، همانا بیشتر سخنان حق در چیزی است كه انكار می‏كنید و كسی را كه حجتی علیه او ندارید، معذور دارید و آن منم، بنگرید، آیا من در میان شما طبق مكتب و میراث بزرگ پیامبر خداصلی الله علیه وآله - قرآن - رفتار ننمودم و میراث گرانمایه كوچكتر را در اختیارتان ننهادم (عترت)، پرچم ایمان در كانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهای حلال و حرام آگاه نمودم و از دادگری خود لباس عافیت‏بر شما پوشانیدم و با قول و فعل خود كار نیكو را در میان شما گسترانیدم و ملكات اخلاق انسانی را به شما نشان دادم. پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم، ژرفای آن را نمی‏بیند و فكرتان توانایی جولان در آن را ندارد به كار مبرید»
امام‏علیه السلام در این خطبه به حقیقت دیگری نیز اشاره كرده و آن این‏كه در سنجش و ارزیابی سیاست امام‏علیه السلام نباید اسیر محدودیت نگری‏های سیاسی شد و دوران حكومت او را منحصر به چند سال دوران خلافتش دانست و در مقایسه با دوران زمامداری معاویه و بنی امیه، نتیجه گرفت كه علی‏علیه السلام در كار سیاست، ورزیده نبود لذا از رقیب خود شكست‏خورد، بلكه سیاست و حكومت او مثل خودش جاوید و ابدی است.
امام‏علیه السلام در نامه‏ای كه به «عثمان بن حنیف انصاری‏» فرماندار بصره نوشته به مسؤولیت‏سنگین خود اشاره كرده می‏گوید:
«ااقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمؤمنین ولا اشاركهم فی مكاره الدهر او اكون اسوهٔ لهم فی جشوبهٔ العیش...» (۱۰)
آیا خود را به همین قانع كنم كه گفته شود: من امیر مؤمنانم؟ ولی با مردم در سختی‏ها و رنج‏های روزگار سهیم نباشم؟! و پیشوا و مقتدایشان در تلخی‏های زندگی نباشم؟
در دولت علی‏علیه السلام زیر بنای همه چیز حق است و ضابطه‏ها و معیارها بر محور حق می‏گردند و هیچ مصلحت اندیشی نمی‏تواند كوچكترین انحرافی در سیاست او و پیروی از حق به وجود آورد، این همان حقیقتی است كه در خطبه دیگر امام به آن اشاره شده است:
«فوالذی لااله الا هو انی لعلی جادهٔ الحق و انهم لعلی مزلهٔ الباطل‏» (۱۱)
سوگند به ذاتی كه جز او خدایی نیست، من بر جاده حقم و آنان بر لغزشگاه باطل.
آری همه ابعاد زندگی امام‏علیه السلام با معیارهای مكتبی شكل می‏گیرد و هیچ كدام از گوشه‏های پنهان و آشكار زندگیش از نقش مكتبش قابل تفكیك نمی‏باشد.
به دلیل همین محوریت‏حق است كه امام‏علیه السلام پیشنهاد كمك ابوسفیان را برای رسیدن به حقش به شدت رد كرد و تن به قبول خلافت‏بر اساس پیروی از شیخین نداد و در روزهای اول زمامداریش به رغم صلاحدید و مصلحت اندیشی برخی از یارانش حاضر نشد برای مدت كوتاهی معاویه را در پست‏خود ابقا نماید. روزی هم كه به خلافت‏برگزیده شد، روش و سیاست دولت‏خود را به روشنی اعلام كرد.
اینها نمونه‏هایی از روش سیاسی حضرت علی‏علیه السلام است كه با سیستم‏های سیاسی دیگر كه در دنیا متعارف است متفاوت می‏باشد، و اگر كسی به این تفاوت توجه نداشته باشد مسلما در قضاوت و داوری به اشتباه می‏افتد.
● بررسی میزان توفیق سیاست‏های حكومتی علی‏علیه السلام
اگر ما سیاست علی‏علیه السلام را با معیارهای دینی ارزیابی كنیم، علی بن ابی‏طالب‏علیه السلام پیشگام سیاستمداران راستین خواهد بود، زیرا پیروزی در زندگی چند روزه و بستن دست و پای زیردستان و ناتوانان غیر از پیروزی جاودانی بر تمامی عقل‏ها و دل‏های فرزندان آدمی است.
عزل زمامداران عثمان بر اساس چه سیاستی بود؟
جریانی كه بیشتر به خاطر آن بر امام‏علیه السلام خرده می‏گیرند این است كه وی پس از بیعت، در آغاز خلافت تصمیم گرفت عاملان عثمان را معزول سازد و امتیازات اجتماعی و سیاسی آنان را سلب كند. بعضی‏ها از راه مصلحت اندیشی به آن حضرت توصیه كردند، در این تصمیم تجدید نظر كند و عمال سرشناس و با نفوذ را در مقام خود باقی بگذارد در راس این توصیه گران، مغیرهٔ بن شعبه و بن عباس قرار داشتند.
طبق اظهار نظر ابن خلدون، استدلال مغیره این بود:
تا مردم بر بیعت وی اجتماع كنند و اتفاق كلمه و اتحاد حفظ شود و آنگاه پس از بیعت هرچه می‏خواهد انجام دهد.
امام‏علیه السلام این پیشنهاد را نپذیرفت و دستور بركناری آنان را صادر كرد. آیا این كار خلاف سیاست‏بود؟ مگر یكی از علل قتل عثمان، همین نبود كه عمال و كارگزاران او فاسد بودند؟ مگر معاویه در راس این فاسدان و دین تباهان قرار نداشت؟ آیا علی‏علیه السلام می‏توانست‏بدون عزل این عناصر فاسد بر حكومتی تسلط یابد كه عناصر شورشی آن را شكل داده بودند؟ مهمترین اعتراضی كه علی‏علیه السلام بارها بر عثمان و روش حكومت او داشت ابقای معاویه در حكومت‏شام بود، این انتقاد شدید را كرارا مردم از زبان امام شنیده بودند و اگر خود با معاویه مماشات می‏كرد، سلاح برنده‏ای برای تضعیف موقعیت‏خود بین یارانش، به دست دشمنان می‏داد، علاوه بر آن در سیاست اسلام، هیچگونه جایی برای درنگ و مجامله و به تعبیر خود امام‏علیه السلام «پیروزی از راه ستم‏» وجود نداشت، پس سیاستمدار اسلامی، كسی است كه بدون انحراف از مردم و مكتب خویش و با كمال تسلط حكومت كند نه با هر نیرنگ و دروغ.
ابن خلدون در دنباله بحث می‏افزاید:
و این از سیاست پادشاهی بود، لیكن علی‏علیه السلام برای فرار از تزویر و زراندوزی كه منافی اسلام است امتناع ورزید. مغیره بامداد روز بعد نزد علی‏علیه السلام آمد و گفت: دیروز مطلبی را به عنوان مشورت با تو در میان نهادم ولی سپس در باره آن تجدید نظر كردم و دریافتم كه نظر من مبتنی بر حق و خیرخواهی نبوده است و حق در همانست كه تو اندیشیده‏ای.
علی‏علیه السلام فرمود: نه به خدا بلكه می‏دانم كه تو دیروز مرا پندی خیرخواهانه دادی و امروز مرا بر خلاف آنچه در دل داری، پند میدهی، ولی دفاع و حمایت ازحقیقت مرا از مشورت و خیرخواهی تو باز داشت.
احوال آن بزرگان چنین بوده است كه به خاطر اصلاح دین، دنیا را از دست می‏داده‏اند ولی ما:
نرقع دنیانا بتمزیق دیننا
فلادیننا یبقی ولا ما نرقع (۱۲)
دنیای خویش را به پاره كردن دینمان وصله می‏كنیم، پس نه دین‏مان باقی می‏ماند و نه آنچه را وصله می‏كنیم.
دكتر طه حسین دانشمند و متفكر مصری در تبیین اساس و معیار حكومت در دیدگاه امیرالمؤمنین‏علیه السلام می‏نویسد:
در مقابل این همه مشكل و پریشانی اوضاع و در برابر تمام فتنه‏هایی كه امام‏علیه السلام با آن‏ها درگیر بود لحظه‏ای برای علی‏علیه السلام در ایمان به خداوند و تبعیت از حق و بر پا داشتن آن شك و سستی دست نداد، بر راه راست پیش رفت و هرگز از این طریق منحرف نشد و در برابر حق، كم و زیاد، پیروزی و شكست در رای استوار و نظر قاطع او اثر نداشت و چون حق را می‏دید بدون ملاحظه عاقبت كار و حساب برد و باخت نظامی و سیاسی، به سوی آن با قدم‏های محكم پیش می‏رفت. علی‏علیه السلام از معدود مردانی است كه در راه حقگزاری به این امر نمی‏اندیشید كه سرانجام این كار و منتهی‏الیه این راه مرگ یا زندگی، غلبه یا شكست است تنها هدف ثابت امام‏علیه السلام در سراسر دوران زندگیش این بود كه خداوند از او راضی و ضمیرش خشنود باشد. (۱۳)
● اساس و معیار پذیرش حكومت در دیدگاه علی‏علیه السلام
هدف امیرمؤمنان علی‏علیه السلام از قبول حكومت احقاق حق و احیای فضایل و كمالات اخلاقی و انسانی است. هدف او، هدف پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله است، مسلما در این هدف عالی، علی‏علیه السلام و خاندان پاكش همیشه موفق و پیروز بودند. ما نباید كوته‏فكر باشیم و اسیر محدودیت نگریهای سیاسی گردیم و دوران حكومت علی‏علیه السلام را منحصر به پنج‏سال دوران خلافتش بدانیم بلكه سیاست و حكومت او جاوید است. او هنوز پس از قرن‏ها به جهان بشریت‏حكومت می‏كند زیرا سیاستمدار حقیقی كسی است كه بتواند با نیروی باطنی خود ایجاد اثر جهانی غیر محدود نماید، یكی از دانشمندان غرب به نام «اوسوالد اشپنگلر» در این باره می‏گوید:
«اولین مساله كه مستلزم سیاستمداری است، احراز شخصیت است، مساله دومی كه هر چند جلوه ندارد ولی مشكل‏تر بوده و تاثیر نهایی آن بیشتر می‏باشد، ایجاد سنت و یك سلسله رسوم قابل دوام است. وی بایستی در دیگران به طوری نفوذ یابد كه كارها و اقدامات او با همان شدت و همان روحیه كه مخصوص خود او است تعقیب شود ولی بایستی چنان جنبش و فعالیتی ایجاد كند كه برای ادامه و ابقای آن به وجود شخصیتی او احتیاج نباشد در این مرحله سیاستمدار به مقامی می‏رسد كه در عصر كلاسیك آن را به موهبت الهی تعبیر می‏كردند، در این مرحله، وی خلاق زندگانی نوین و بنای روحانی نژاد جدید می‏گردد. شخص او كه بشری بیش نیست، پس از چند سالی از میان می‏رود ولی عده معدودی كه دست پرورده اویند، راه و روش او را اتخاذ نموده و تا زمان غیر محدودی ادامه خواهند داد.
ایجاد این اثر جهانی (سنن باقیه) با این نیروی باطنی طبقه حاكمه، فقط كار یك شخص شخیص است كه رسوم عالیه‏ای به وجود آورده و برای جامعه خود به ارث گذارد، در سراسر تاریخ، چیز دیگری جز این آثار پردوام وجود نداشته است، سیاستمدار بزرگ وجود نادری است.»
● علی‏علیه السلام شخصیت‏بی‏مانند
این دانشمند، سیاستمدار واقعی را دارای دو نشانه می‏داند. اول) احراز شخصیت است. دوم) تاثیرگذاری و دوام آرمان. اگر شخصیت والا و بی همتای علی‏علیه السلام را با شخصیت معاویه و عمروعاص (هر چند قابل مقایسه نیست و خود امام از این مقایسه رنج می‏برد (۱۴) ) مقایسه كنیم، می‏بینیم آنان جنایات بی‏شماری برای بقای خود مرتكب شده‏اند و برای تحكیم قدرت خود شریفترین افراد جامعه را نابود كرده‏اند، در حالی كه امیرمؤمنان به خاطر سلطنت كونین به تحقیر زندگی یك مورچه هم رضا نمی‏داد، خودش می‏فرماید:
«والله لوا عطیت الاقالیم السبعهٔ بما تحت افلاكها علی ان اعصی الله فی نملهٔ اسلبها جلب شعیرهٔ، ما فعلت‏»
«به خدا قسم در برابر دریافت هفت اقلیم و آنچه زیر آسمان‏های آن‏ها است‏حاضر نیستم به اندازه گرفتن پوست دانه جوی از دهان مورچه معصیت‏خدا كنم.»
همه می‏دانیم با این‏كه علی‏علیه السلام در اوایل زندگیش، به جهت نبودن سنخیت میان او و دیگران در جانب اقلیت‏بوده ولی رفته رفته تمامی جهانیان را مسخر معنویت و حكمت و دادگری خود نموده است تا آنجا كه: ماتریالیستی مانند «شبلی شمیل‏» را مجذوب كرده و درباره امام‏علیه السلام می‏گوید:
«امام علی بن ابی‏طالب، بزرگترین بزرگان، یگانه نسخه‏ای است كه نه شرق و نه غرب صورتی مانند آن اصل ندارد نه در گذشته و نه در عصر جدید.) (۱۵)
با بررسی صفحات تاریخ بشری خواهیم دید هیچ فردی از رهبران جهان انسانی را نمی‏توان پیدا كرد كه پیروانش به قدری در شكنجه و آزار بوده باشند كه حتی نتوانند نام رهبرشان را بر زبان بیاورند و دشمنانش به اندازه‏ای در سركوبی و محو نمودن شخصیت او، تلاش كنند كه ما فوق آن قابل تصور نبوده باشد، با این حال بدون كوچكترین تبلیغات و بدون اینكه اشخاص پیروز، از او طرفداری كنند، بزرگترین شخصیت انسانی را حایز بوده و نام او را در نخستین سطر كتاب انسانیت ثبت كنند.
علامه زمخشری با بیانی سرشار از حریت و استفهام می‏گوید:
«مااقول فی رجل انكر اعدائه فضله حسدا و طمعا وكتم احباؤه فضله خوفا و فاض من بین هذین ما طبق الخافقین‏»
با این همه، فضیلت او از میان این انكار و كتمان، شرق و غرب جهان را فرا گرفت.
به قول یكی از اندیشمندان معاصر:
«بعد زمان را در ابدیت اثری نیست، ابدیت را در ماورای زمان (در عرصه برتر از زمان، در عرصه‏ای كه گذشته و حال و آینده ندارد، در عرصه‏ای كه خود بر زمان فرمان می‏راند) حكومت است. ابدیت همیشگی است. جاودانان، رهبران بزرگ بشریت، به ابدیت تعلق دارند از این‏رو، قرن‏ها نیز، در طول حیات معنوی آن‏ها مفهوم متداول خود را از دست می‏دهند.
علی‏علیه السلام از زمره‏ی جاودانان، از رهبران بزرگ بشریت است، سخن از وی، سخن از تاریخ نیست، سخن از روز است. سخن از ابدیت است. سخن از همیشگی خروشان و شكوفان پرفروز است. این زنده جاوید، چهارده قرن - به حساب ما - پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز بر دل‏ها حكومت می‏كند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما، بلكه در حیات جهان معاصر «حادثه‏ای كم نظیر» را پدید می‏آورد.» (۱۶)
پی‏نوشت‏ها:
۱. تاریخ طبری، ج ۳، قسمت پنجم، ص ۱۵۲- حوادث سال ۳۵.
۲. همان.
۳. همان مدرك.
۴. نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
۵. نهج‏البلاغه، خطبه ۱۲۶; ابن قتیبه، الامامهٔ والسیاسه، ج‏۱، ص ۱۵۳; تحف‏العقول، ص ۱۳۱; فروع كافی، ج‏۴، ص‏۳۱; مفید، المجالس، ص ۹۵; امالی طوسی، ج‏۱، ص ۱۹۷.
۶. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۱۱۱.
۷.شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۷، صص ۳۵-۴۳.
۸. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
۹. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
۱۰. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
۱۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.
۱۲ مقدمه ابن خلدون، طبع بغداد ص ۲۰۸.
۱۳. كتاب علی و دو فرزندش، طه حسین، ترجمه احمد آرام.
۱۴. اشاره به جمله شكواییه امیرمؤمنان دارد كه: الدهرانزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویه و (علی).
۱۵. فصلنامه مكتب تشیع، شماره ۴، ص‏۸۶.
۱۶. دیباچه‏ای بر رهبری، صص ۳۳۰-۳۲۹.
منبع:ماهنامه پیام حوزه، شماره ۲۸
منبع : خبرگزاری فارس