دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

چرایی شکست و پیروزی


چرایی شکست و پیروزی
در عصر مدرن، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به‌گونه‌ای رقم خورده است‌ که مشخص نموده چه عوامل و عناصری حیات‌دهنده رفتار شهروندان در پای صندوق‌های رای هستند. رای با وجود اینکه بازتاب تاثیرپذیری از مولفه‌های متعدد و گوناگونی است اما در واقع بیشترین تاثیر را از تعریفی می‌برد که شهروندان رای‌دهنده از شرایط اقتصادی، وضعیت سیاست خارجی و کیفیت اخلاقی در جامعه دارند.
در طول دهه‌های اخیر به استثنای انتخابات سال‌های ۱۹۷۶ و ۲۰۰۴ که به‌شدت متاثر از مقوله‌های ارزشی و اخلاقی بودند در باقی انتخابات مردم براساس درکی که از حیات در دو حیطه اقتصاد و سیاست خارجی داشته‌اند به رای خود هویت داده‌اند.
با وقوف به اهمیت این سه مولفه در فرآیند انتخابات و جهت‌دادن به نتیجه مبارزات انتخاباتی است که اصولا فضای انتخاباتی، شعارهای انتخاباتی، استراتژی انتخاباتی و از همه مهم‌تر اینکه چه کاندیدایی از اعتبار فزون‌تر برای پیروز شدن برخوردار است در گستره جامعه به تدریج قوام می‌یابد و شکل می‌گیرد. پس در انتخابات ۱۹۶۴ پرواضح بود که باری گلد واتر، فردی مناسب برای پیروزی نیست. در انتخابات ۱۹۷۲ برای همگان مشخص بود که جورج مگ‌گاورن فاقد اندازه‌های لازم برای توفیق در مبارزات است.
در انتخابات ۱۹۸۸ به‌خوبی نمایان بود که رهبران مسیحی از قبیل پت رابرتسون، دوره مناسبی را برای حضور در انتخابات برای خود برنگزیده‌اند، در انتخابات ۱۹۹۲، پت‌بوکانن، جنگ فرهنگی را شعار کنوانسیون حزب خود قرار داد در حالی‌که نگاه رای‌دهندگان کاملا معطوف به مقوله متفاوتی بود.
در انتخابات سال ۲۰۰۸ نیز اصل همیشگی در مبارزات کاندیداها برای دستیابی به کاخ‌سفید مثل همیشه صادق است.
فردی به خانه شماره ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا راه می‌یابد که از نظر شخصیتی، عقیدتی و حزبی در تطابق با مقوله مطرح در آن دوره انتخاباتی از نظر مردم قرار دارد. به همین روی ضروری است که توجه به این مهم شود که پیروز مبارزه همیشه کسی است که در زمان مناسب، محیط مناسب و با استراتژی (تیم انتخابات) مناسب پدیدار شود. اگر جیمی کارتر در دورانی غیر از ۱۹۷۶ بود، از کمترین شانسی برای پیروزی برخوردار می‌شد همان‌طور که بیل کلینتون در ۱۹۸۸ یا سال ۲۰۰۴ هیچ‌گونه بختی را برخلاف سال ۱۹۹۲ برای رسیدن به کاخ‌سفید دارا نبود.
با در نظر گرفتن این واقعیات است که دستیابی به پیروزی، از پیش تضمین شده یا نوشته شده نیست و هیچ گروه یا حزب و تشکیلاتی نمی‌تواند نتیجه انتخابات را به سود خود رقم بزند مگر اینکه کاندیدای مناسب برای دوره انتخاباتی را عرضه کند. انتخابات آمریکا را نمی‌شود از قبل پیش‌بینی کرد که به نفع کدامین حزب یا گروه خواهد بود ولیکن بعد از تعیین کاندیداهای هر دو حزب و با توجه به موضوعات مطرح و با در نظر گرفتن اینکه هر یکی از دو کاندیدا در رابطه با موضوع کلیدی چه قواره‌ای را بروز می‌دهد این امکان هست که بگوییم کدامین‌یک از دو کاندیدا از امکان بیشتری برای پیروزی برخوردار هستند.
پس با وقوف به تمامی این نکات است که می‌توان ابراز کرد که کاندیدای حزب دموکرات، باراک اوباما از شانس بسیار فزون‌تری در مقام مقایسه با کاندیدای حزب حریف برخوردار است که به کاخ‌سفید راه یابد، چراکه موضوعات مطرح برای شهروندان این ضرورت را شکل داده است. حمله آمریکا به عراق در شرایطی شکل گرفت که اکثر قریب به اتفاق مردم کشور آن را تایید کردند و به همین روی بسیاری از مردم مخالفت وسیع و شدید فرانسه با این اقدام را بسیار اهانت‌آمیز یافتند و به فرانسوی‌ها یادآور شدند که با توجه به سرمایه‌ مالی و انسانی که آمریکا برای نجات فرانسه از یوغ نازیسم هزینه کرد با در نظر گرفتن اینکه آمریکا از تمامی امکانات خود برای احیای فرانسه بعد از جنگ دوم استفاده کرد این اقدام از این کشور انتظار نمی‌رفت. در بطن چنین فضایی بود که سنای آمریکا به قطعنامه‌ای رای داد که اکثریت اعضای سنا به تایید حمله آمریکا به عراق پرداختند.
سناتور هیلاری کلینتون از ایالت نیویورک با در نظر گرفتن دیدگاه اکثریت مردم و با توجه به اینکه برنامه این را داشت که به علت خروج ال‌گور از صحنه سیاست ملی و شکست جان‌کری و اینکه صحنه خالی است به مبارزات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۸ پا بگذارد، به این قطعنامه رای مثبت داد. این موضوع برای همگان روشن بود که دیک‌چنی معاون رئیس‌جمهور به علت وضعیت قلب خود کاندیدا نخواهد شد و در بین جمهوریخواهان هیچ‌ فردی وجود ندارد که از اعتبار وسیع در بین اعضای حزب و یا در صحنه ملی برخوردار باشد. این نکته برای هیلاری کلینتون محرز شده بود که او نه‌تنها به علت فقدان یک چهره شناخته شده در حزب دموکرات که با او رقابت کند به کاندیداتوری حزب دست خواهد یافت بلکه به‌راحتی قادر خواهد بود بر فردی که حزب جمهوریخواه به صحنه بفرستد غلبه کند و به کاخ‌سفید راه یابد.
حتی پیش از اینکه انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۸ به شکل رسمی یا حتی نیمه‌رسمی رقم بخورد این اجماع نظر در بین فعالان سیاسی جامعه بود که هیلاری کلینتون از اعتبار و موقعیت لازم برای دستیابی به کاخ‌سفید برخوردار است. با وجود اینکه شرایط اقتصادی در وضع عادی بود و‌ با وجود اینکه جنگ عراق هنوز کاملا در راستای ناکامی قرار نگرفته بود اما نتایج انتخابات سال ۲۰۰۴ و اینکه گروه‌های اخلاقی عامل اصلی پیروزی معمولی جورج دبلیو بوش بودند برای استراتژیست‌های حزبی متبحر و برجسته مشخص کرد که گسل‌های ساختاری وجود دارند و انتخابات سال ۲۰۰۸ آبستن بسیاری از وقایع است. انتخابات میان‌دوره‌ای سال ۲۰۰۶ و شکست سنگین جمهوریخواهان در هر دو خانه کنگره و کسب اکثریت در سنا و مجلس نمایندگان نشان داد که این گسل‌ها تا چه حد عمیق و گسترده هستند.
جنگ عراق در مرحله پس از صدام‌حسین برای آمریکا شرایطی را به‌وجود آورد که کمتر به آن فکر شده بود و به همین دلیل دولت آمریکا قادر به این نشده بود که برنامه‌های خود را پیاده کند و ناتوانی در انجام این مهم که همراه هزینه‌های فراوان مادی و مرگ غیرقابل انتظار تعداد زیادی از سربازان آمریکایی شده بود، افکار عمومی را کاملا در جهت مخالف نظرات کاخ‌سفید سوق داد و دیدگاه‌های ضدجنگ به جایگاه اکثریت راه یافت و مردم آمریکا خواهان خروج هر چه سریع‌تر از عراق شدند و اصولا چرایی شکل گرفتن جنگ را زیر سوال بردند و به سوی کسانی جلب شدند که از همان ابتدا با جنگ مخالفت خود را ابراز کرده بودند.
آنچه در روزهای آغازین حمله به عراق یعنی موافقت با حمله یک سرمایه سیاسی و برای بعضی یک سرمایه انتخاباتی محسوب می‌شد حال در شروع شکل گرفتن مبارزات ریاست‌جمهوری یک هزینه و گردن‌آویز سنگین محسوب می‌شد.
باراک اوباما که براساس معیارهای مطرح، لیبرال‌ترین عضو سنای آمریکا محسوب می‌شد در هنگام مبارزه برای راهیابی به سنای آمریکا در سال ۲۰۰۴ مخالفت خود را باحمله به عراق اعلام و بیان کرد که این جنگ از نقطه نظر «مفهومی» اصولا غلط بوده است. پس از پایان انتخابات میان‌دوره‌ای در سال ۲۰۰۶، سیاستمدارانی که آرزوی ورود به کاخ‌سفید را داشتند به بررسی این نکته پرداختند که آیا از شانسی برای پیروزی در سال ۲۰۰۸ برخوردار هستند. در این مقطع زمانی بود که با توجه به گستردگی مخالفت با جنگ عراق عده‌ای از استراتژیست‌های انتخاباتی در حزب دموکرات به باراک اوبامای تازه‌وارد شده به سنای آمریکا مراجعه و او را تشویق کردند که پا به صحنه انتخابات ریاست‌جمهوری از حزب دموکرات بگذارد.
اینان برای او توضیح دادند که با توجه به اینکه معاون ریاست‌جمهوری برای اولین بار در طول نیم قرن اخیر در مبارزات حضور ندارد، با در نظر گرفتن اینکه مهم‌ترین کاندیدای احتمالی دموکرات‌ها یعنی هیلاری کلینتون چون با جنگ عراق موافقت کرده است حمایت جناح لیبرال حزب را ندارد و با توجه به اینکه در بین جمهوریخواهان، فردی وجود ندارد که از جایگاه برجسته حزبی برخوردار باشد تا بتواند به بسیج محافظه‌کاران بپردازد، این احتمال فراوان وجود دارد که او با وجود اینکه فاقد وجاهت ملی و اعتبار قانونگذاری است به عنوان یک کاندیدای توانمند و معتبر مطرح شود. با در نظر گرفتن این مولفه‌ها بود که باراک اوباما؛ سناتوری که تازه دو سال بود از ایالت ایلینویز به سنای آمریکا راه یافته بود، در میان تعجب همگان خود را به عنوان کاندیدای حزب مطرح کرد و به مبارزه با هیلاری کلینتون پرداخت.
با توجه به اینکه در انتخابات درون حزبی این فعالان حزبی هستند که بسیار تاثیرگذار و تعیین‌کننده هستند از همان ابتدا باراک اوباما از یک «مزیت ساختاری» در برابر هیلاری کلینتون برخوردار بود و این مهم نیز در نهایت پیروزی او را بر بانوی اول سابق آمریکا مسجل ساخت. حزب دموکرات جایگاه لیبرال‌هاست. فعالان حزبی که نقش اساسی در بسیج رای‌دهندگان حزبی دارند و بیشترین میزان سرمایه و انرژی را به فعالیت‌های حزبی می‌آورند نیز اکثرا لیبرال هستند.
پس از همان آغاز، لیبرال‌ها به جهت اینکه باراک اوباما برخلاف دیگر کاندیداها با جنگ عراق از همان ابتدا مخالف بوده است به حمایت از او برخاستند و اعانه‌های فراوان به سوی او سرازیر شده و پیاده‌نظام حزبی برای حمایت از او بسیج شد. این حمایت گسترده لیبرال‌ها و مخالفان جنگ، نتایج خود را در اولین انتخابات درون حزبی در ایالت آیووا نشان داد. باراک اوباما از این شانس برخوردار بود که اولین انتخابات در ایالت آیووا برگزار می‌شود و در این ایالت هم انتخابات در انجمن حزبی انجام می‌گردد. در میان ۵۰ ایالت آمریکا اکثر قریب به اتفاق انتخابات در بیش از ۳۵ ایالت به شکل انتخابات مقدماتی است، اما در ایالت آیووا که اولین انتخابات برگزار شد انجمن حزبی شکل برگزاری است.
از ویژگی‌ انتخابات به شکل انجمن حزبی این است که مردم عادی کمتر شرکت می‌کنند و بیشتر رای‌دهندگان به لحاظ ویژگی‌ خاص این نوع انتخابات از فعالان حزبی هستند. چون فعالان حزبی در حزب دموکرات، افراد لیبرال هستند، پس پرواضح است که در انتخابات انجمن‌های حزبی، طرفداران باراک اوباما یعنی لیبرال‌ها مخالف جنگ عراق دست بالا را داشته باشند. باراک اوباما در ایالت آیووا به پیروزی دست یافت در حالی‌که کمتر کسی از جمله هیلاری کلینتون و تیم انتخاباتی او انتظار آن را داشت. این پیروزی که بر پایه مخالفت با جنگ عراق و حمایت لیبرال‌ها از کاندیدای سیاهپوست به خاطر موضع ضدجنگ او بود، مسیر انتخابات آینده درون‌حزبی و نتایج آن را شکل داد.
هیلاری کلینتون با وجود تمامی امتیازاتی که از حضور در آرکانزاس به‌عنوان بانوی اول، حضور ۸ ساله در کاخ‌سفید به عنوان بانوی اولین کشور و حضور در سنای آمریکا به‌عنوان سناتور نیویورک ناشی شده بود تنها به دلیل حمایت از جنگ عراق و در نتیجه مخالفت لیبرال‌های حزبی از او و حمایت این گروه فکری از باراک اوباما در نهایت آنچه را که همگان فکر می‌کردند از آن اوست، واگذار و صحنه را خالی کرد. انتخاب باراک اوباما به عنوان کاندیدای حزب دموکرات و جان مک‌کین به‌عنوان نماینده حزب جمهوریخواه، صحنه را برای رقابت دو طرف آماده کرد.
اما از همان آغاز مبارزات به تدریج این ذهنیت به‌وجود آمد که جان ‌مک‌کین از کمترین شانس برخوردار است. او با وجود اینکه بیش از یک چهارم قرن است که در کنگره آمریکا به‌عنوان یک قانونگذار فعال بوده است و با وجود اینکه یکی از مستقل‌ترین و یکه‌تازترین سیاستمداران آمریکایی در نیم‌قرن اخیر محسوب می‌شود اما از همان آغاز بر بسیاری واضح بود که قادر به این نخواهد بود که براساس ضعف‌ها و قوت‌های خود به مبارزه با باراک‌اوباما بپردازد. اگر او این فرصت را داشت محققا باراک‌اوباما با توجه به پیروزی قانونگذاری بسیار حقیر خود و برجستگی شخصیت جان ‌مک‌کین صحنه را می‌بایست واگذار کند. اما باراک اوباما علیه جان مک‌کین نمی‌بایست مبارزه کند همان‌طور که کاندیدای حزب جمهوریخواه قادر به این نبود که با توجه به فعالیت‌های چند دهه خود به مبارزه بپردازد.
با توجه به اینکه حزب جمهوریخواه برای مدت هشت سال است که کاخ‌سفید را در اختیار دارد طبیعی است که انتخابات برای چهار سال آینده براساس قضاوت مردم به عملکرد حزب حاکم شکل بگیرد. انتخابات سال ۲۰۰۸ نه با توجه به بی‌تجربگی در قلمرو قانونگذاری و عدم بینش مطلق باراک اوباما در قلمرو جهانی و نه با توجه به متمایز بودن جان‌ مک‌کین از بسیاری از همتایان حزبی خود بلکه با در نظر گرفتن عملکرد جورج دبلیو بوش در هشت سال گذشته رقم خواهد خورد. باراک اوباما به دلیل ناتوانی کاخ‌سفید در عراق که مرگ بیش از ۴هزار سرباز آمریکایی را به دنبال داشت، توانست از رای مثبت هیلاری کلینتون برای هجوم به عراق به عنوان یک برگ برنده استفاده کند و او را شکست دهد.
باراک اوباما از این شانس برخوردار شد که دقیقا هنگامی که به نظر می‌رسید به دنبال پایان کنوانسیون‌های حزبی که جان مک‌کین توانسته بود برای خود جدا از جورج دبلیو بوش در نظر مردم امتیاز به‌دست آورد با بحران عظیم مالی که تحت حاکمیت جمهوریخواه به‌وجود آمده است مردم را نگران بیابد. انتخابات سال ۲۰۰۸ به مانند انتخابات سال ۱۹۹۲ در نهایت با توجه به ارزیابی مردم از شرایط اقتصادی در وهله اول است که شکل خواهد گرفت.
آنچه باراک اوباما را به کاخ‌سفید رهنمون خواهد کرد شرایط بد مالی و اقتصادی در جامعه است که در دوران ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش شکل گرفته است. مردم آمریکا هنگامی که به پای صندوق‌های رای خواهند رفت در واقع براساس قضاوتی که از هشت سال حضور جمهوریخواهان در کاخ‌سفید دارند رای خود را به صندوق خواهند انداخت. با در نظر گرفتن بحران مالی که در یک ماه اخیر به اوج رسیده است و باعث نگرانی عمیق مردم نسبت به آینده خود و جامعه‌شان شده است، برای بسیاری از آنان گزینه‌ای جز این نیست که حزب جمهوریخواه را تنبیه کنند.
مدیریت شکست‌خورده رهبر این حزب بوده است که مشکلات کنونی را رقم زده است و در نتیجه چاره‌ای برای مردم نیست که به حزب رقیب فرصت بازسازی اقتصاد تخریب شده بدهند. این از بخت بلند باراک اوباماست که در این برهه کاندیدای حزب دموکرات است و این شانس را به‌دست آورده که مردم هدایت کشور را برای خروج از بحران به او بسپارند هر چند که او کمترین فعالیتی در طول دوران حضور خود در صحنه سیاست به نمایش گذاشته است که او را شایسته این اطمینان بکند. جان مک‌کین این کم‌اقبالی را دارا است که در دورانی باید کاندیدای حزب خود شود که این حزب در دو قلمرو سیاست خارجی و اقتصاد کاملا ناتوان ظاهر شده است. او شکست را به احتمال فراوان در آغوش خواهد کشید هر چند که غیرمتعارف‌ترین کاندیدای جمهوریخواه در چند دهه اخیر محسوب می‌شود.
دکتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید