پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

این است برابری؟


این است برابری؟
از ۱۷۹۲ تا ۱۷۹۴ انقلاب فرانسه به اوج دوران رادیکالیسم اش رسیده بود. در ماه آگوست ۱۷۹۲ مردان و زنان انقلابی به کاخ لویی شانزدهم حمله کردند. در این حمله بسیاری از افراد گارد سوئیس که مسوول مراقبت از کاخ بودند را کشتند. در ماه سپتامبر مردم به زندان ها حمله کردند زیرا گمان می کردند زندانیان در آنجا مشغول توطئه هستند.
در همین روزهای سپتامبر هزاران نفر از مردم پاریس کشته شدند و خیابان ها لبریز از اجساد و قربانیان شد. نجیب زادگان، کشیشان و زندانیان قربانیان اصلی این کشتار بودند. تایمزلندن در همان زمان گزارشی از وضعیت پاریس منتشرکرد. گزارشی جانبدارانه برای عبرت مردم انگلیس تا از وضعیت خود شاد باشند و تحت تاثیر شعارهای زیبای پاریسیان قرار نگیرند. شعارهایی که تایمزلندن نتیجه اش را کشته شدن بسیاری از مردم بی گناه و ترویج روح وحشی گری خوانده بود.
● فرانسه دوشنبه ۱۰سپتامبر۱۷۹۲
آقای لیندسی، منشی لرد گور، صبح سه شنبه از فرانسه به دفتر وزیر امورخارجه رسید، روز پنجشنبه برای ترک فرانسه به دردسر افتاده بود زیرا برای تحویل گذرنامه اش تعلل زیادی کرده بودند. آقای لیندسی از اینکه جان سالم به دربرده بود، خوشحال بود. از آنجایی که موضوع فرانسه به طور طبیعی توجه عموم را به طرف خود جلب می کند، لازم دیدیم وقایع را با دقت همانگونه که رخ داده، گزارش کنیم. در تاریخ بشر چنین فجایع ننگینی بی سابقه است.
وقتی که گات ها و واندال ها دروازه های رم را با خاک یکسان کرده و پیروزمندانه وارد کاپیتول شدند، همچنان بین ذهن انسان و میل مهارنشدنی مخلوق وحشی تفاوتی قائل بودند. درست است که آنان بانوان را واداشتند شراب خوران در زیر «درختان چنار» به آنها ملحق شوند و سربازان را وادار کردند که مثل بردگان رفتار کنند، اما نه هتک حرمتی مرتکب شدند و نه کسی را از زندگی محروم کردند.
رفتار بربرهای فرانسوی اما، درست برعکس بوده است. آنها از این نوع جنایت که با بی رحمی عجین شده لذت می برند و هر رویدادی که احساسات بشر را به ابتذال بکشاند، خوشحال شان می کند. ما دلایل موثقی برای جزئیاتی که ارائه می شود داریم. بسیاری از حقایق توسط یک نجیب زاده که شاهد عینی آنها بوده و روز پنجشنبه پاریس را ترک کرده، به ما داده شده - کانال های دیگر ارتباطی، اخبار آخرین شب پاریس را به ما رساندند- این حقایق نیازی به مبالغه ندارند. امکان پذیر نیست به ظرفی که قبلاً لبریز شده چیزی اضافه کرد. از روز چهارشنبه که آقای لیندسی پاریس را ترک کرد، قتل عام بدون هیچ وقفه ای ادامه پیدا کرد. شهر تا یکشنبه شب، به صحنه نمایشی از کشت و کشتار و وحشی گری که بدون تنفس اجرا می شود، تبدیل شده بود. اگرچه مشخص کردن تعداد دقیق قربانیان خشم انبوه جمعیت در این سه روز مشکل و البته غیرممکن است، اما باور داریم اگر تعداد قربانیان را دوازده هزار نفر اعلام کنیم، اغراق نکرده ایم (این عدد را یکی از بهترین منابع اطلاعاتی به ما داده است و او می گوید که در مرحله دوم قتل عام بین شش تا هشت هزار نفر مرده اند).
آنهایی که موقعیتشان اقتضا نمی کند که در امور کندوکاو کنند یا تا به حال بختی برای این کار نداشته اند، این رقم را اغراقی فاحش و امری غیرممکن می دانند؛ اما بعد از تحمل رنج عمیقی برای این جست وجو، برای باور حقیقت این ادعا کاملاً توجیه شدیم. حتی فکر می کنیم که عده افراد کمتر از حقیقت محاسبه شده است؛ نه بیشتر.
اگر قبول کنیم گفته کسانی که شغل و وظیفه شان جمع آوری اطلاعات درباره این موضوع است معتبر است، گفتن اینکه در نوزدهم آگوست ۱۱ هزار نفر در پاریس به قتل رسیده اند، باورپذیر تر هم می شود. کسانی که در آن گیرودار نبودند، هیچ تصویری از کشتار یا بی رحمی که در آن روز فراموش نشدنی رخ داد، ندارند و یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه صرفاً زمانی برای تجدید قوای آنها بود، اگرچه با شکلی متفاوت.
در دهم آگوست هزاران نفر در دفاع از جانشان مردند اما در این کشتار آخری، هیچ مقاومتی در کار نبود؛ قربانیان بینوا مانند گوسفندی در کشتارگاه سلاخی می شدند. اما اگر مردم در نخستین لحظات این روزها با شک نسبت به وقوع خیانت در دربار به سربازان حمله می کردند، در مورد اخیر دیگر بهانه ای در دست نداشتند. در این مورد هیچ شرایط جدیدی برای راضی کردن مردم وجود نداشت؛ این فجایع تنها می توانست از یک طبیعت پست، بی رحم و منحط ریشه بگیرد.وقتی که جمعیت به سمت زندان (دلا فورس)، جایی که عمدتاً خدمتکاران سلطنتی محبوس بودند، حرکت کرد، پرنسس دلامبال برای التماس تعلیق فرجامش تا ۲۴ ساعت زانو زد.
ابتدا به او رخصت دادند اما وقتی که جمعیت دوم که نسبت به اولی وحشی تر بود، به آپارتمانش حمله کردند، گردنش را زدند. وقایعی که منجر به مرگ او شد به گونه ای بود که لرزه بر اندام بشریت می اندازد و کدام ادب ما را از گفتن این نکته بازمی دارد که تکرار کنیم؛ پیش از مرگش همه جور اهانتی به او شده بود. پاهایش قطع شده بود و روده ها و قلبش را از بدنش جدا کرده بودند و برای دو روز بدن متلاشی شده اش را در خیابان ها کشاندند.
گفته می شود او باردار بوده است، هر چند که این گزارش به نظر مشکوک می آید، زیرا تمام بانوان و زندانیان حکومتی به جز دو استثنا، مادام دتورزل و مادام دسینت برایس، که به وسیله اعضای کمیسیون مجلس ملی نجات پیدا کردند، به قتل رسیده بودند. سرها و بدن های پرنسس و بانوان دیگر که از روحانیت اصیل و نجیب زادگان بودند (که در میان شان نام کاردینال دلا روچف آکولت- اسقف اعظم آرلس- م، بوتین-کشیش بخش سینت فرول- را می یابیم)، به عنوان افتخارات پیروزی و عدالت در ذهن ها ثبت شد. سرهای بی تن و بدن های متلاشی شده شان روی نیزه به خیابان ها برده شد.
در قصر سلطنتی سیل مردم متوقف شد و قربانیان بی جان مورد مضحکه مردم قرار گرفتند. آیا این حقوق بشر است؟ آیا این آزادی فردی طبیعت انسانی است؟ وحشی ترین حاکمان چهارپا که بر صحراهای کشف نشده آفریقا حکمرانی می کنند، از نقطه نظر عطوفت در جایگاه بالاتری نسبت به این جانوران دو پای پاریسی قرار دارند. جانوران عادی برای هم دعا نمی کنند.
تعداد روحانیون پیدا شده در صومعه کارملایت، حدود ۲۲۰ نفر بود. آنها دو به دو از درهای زندان به «رو واگرارد» منتقل شده و در آنجا گلوهایشان را بریدند. بدن هایشان را روی نیزه ها برای قربانیان بیچاره ای که باید بعداً رنج می کشیدند، نمایش دادند.
بدن های متلاشی شده دیگر مقابل خانه ها در خیابان تلنبار شد و در خانه هایی از پاریس که نزدیک زندان است، صدها لاشه پراکنده انتقال دهنده طاعون افتاده بود. خیابان های پاریس که پوشیده از لاشه های متلاشی شده قربانیان است، برای رهگذرانی که بدون توجه آنها را لگدکوب می کنند، تصویری آشنا است. این مردم برای کشتن مخلوقات انسانی، بیشتر از یک پسر بچه بازیگوش که گربه یا سگی را می کشد، فکر نکردند.
ما این اطلاعات را از آقایی به دست آوردیم که بیش از یک شاهد عینی ماجرا بوده است. در کشتار هفته گذشته، تمام افرادی که ظاهر نجیب زاده داشتند، چه غریبه و چه آشنا، در بدنشان نیزه فرو رفت. او البته یک اشراف زاده بود. یک حلقه، یک زنجیر ساعت، یک جفت قلاب زیبا، یا در یک کلام یک جفت چکمه خوب، برای جنایت کافی بود. هر چیزی که جمعیت حدس می زد به ظاهر یک نجیب زاده مربوط می شود، به قیمت جان مالکش تمام می شد. برابری در تپانچه بود و چپاول اموال.
اوضاع هم برای اشراف زاده ها به سبب جنایت های مردم و هم برای کسانی که رفتاری دلسوزانه نسبت به قربانیان دارند، رعب آور است، چرا که کسانی که برای قربانیان دلسوزی می کنند خود را در مظان اتهام قرار می دهند. ارتش رژه خود را از پاریس، با نمایش مجموعه ای رنگارنگ به نمایش درآورد. تعداد زنان و مردان در این رژه یکسان بود، بسیاری بدون اسلحه و با تجهیزات بسیار اندک رژه می رفتند.
هدف اصلی آنها از بین بردن غله و نابودی کشور است به گونه ای که اتحادیه های غمخالف با آنهاف برای تامین منابع مورد نیازشان گرفتار تنگنا شوند.گزارش بعدی کشتار به دست یکی از اعضای مجلس ملی تهیه شده است. اگرچه می دانیم این گزارش تمام وقایع پنهانی را بیان نمی کند، اما به هر حال مقاله مناسبی جهت ارائه در این زمان به شمار می رود، توجه کنید که این گزارش تنها راجع به زندان ها است. «شهروندان بسیاری که فکر می کردند لازم است شورای عمومی از واقعیت امور مطلع باشد، در نشست شبانه به کمیسیون خبر دادند که تعداد زیادی از مردم با حمله به زندان ها به انتقام جویی ادامه می دهند.
کمیسیون پاسخ داد که هیاتی را برای تهیه گزارش وقایع فرستاده است. هیاتی متشکل از«مس»، «تالیون»، «ترونکرن» و «کیوریت» در ساعت دو به طرف سالن مجلس راهنمایی شدند. سپس آقای ترونکون گفت؛ «بیشتر قسمت های زندان ها خالی است و حدود چهارصد زندانی به قتل رسیده اند.» و فکر می کند عاقلانه است که زندانیان را به زندان لافورس منتقل کنند و اینکه او کار مشابه را در «سنت پلگی» انجام داده است.
اینکه وقتی به هیات بازمی گشته به خاطر آورده هنگام بازدید از لافورس، قسمت زندان زنان را فراموش کرده و بلافاصله برگشته و بیست وچهار زندانی زن را آزاد کرده است. او و همکارانش مادام تورزلا و مادام سنت برایس را تحت حمایت مخصوص خود قرار داده و دو بانو را تا زمان محاکمه شان، به بخش حقوق بشر ارجاع داده اند. آقای تالیان اضافه کرد مردم فهرست اسامی را از نگهبان طلب می کردند و زندانیان نسبت به دانستن گزارش جنایتی که دهم آگوست علیه آنها انجام شده، محروم هستند. حتی کسانی که برای جعل زندانی بودند سلاخی شدند و تنها یازده نفر از آنها نجات یافته اند.
شورای اجتماع گزارشی را برای آزمودن میزان خشم بی رحمانه مردم، مخابره کرد. نماینده آنها ابتدا برایشان سخنرانی کرد و برای راضی کردنشان از هر وسیله ای استفاده کرد. به هر حال تلاش های او هیچ نتیجه ای دربر نداشت و جمعیت همراه او قربانیان را به وحشیگری مردم دادند. جمعیت سپس به کتلت رفت و زندانیان آنجا را هم قربانی کرد.
حدود نیمه شب به لافورس حمله کردند که اعضای هیات بلافاصله تعمیرش کردند اما نتوانستند جلوی پیشروی خونین مردم را بگیرند. هیات های مختلفی برای برقراری آرامش فرستاده شد و به فرماندهان کل دستور داده شد تا از یگان گارد ملی حرف بکشند؛ اما برای تامین دیوار دفاعی نیاز به تعداد زیادی آدم بود. اما تعداد کافی برای توقف گستاخی مردم باقی نمانده بود. اعضای هیات بار دیگر سعی کردند جمعیت عنان گسیخته را به سوی عدالت و انسانیت برگردانند؛ اما نتوانستند کوچک ترین تاثیری روی آنها بگذارند یا خشم و وحشیگری شان را کنترل کنند.
آقای گوراد اشاره کرد که مردم به دنبال اجساد کشته شدگان پونت ناف هستند و پول و کتاب های جیبی آنها را برمی دارند. او اضافه کرد که فراموش کرده به یک نکته اشاره کند و آن اینکه در یک زندان دیگر مردم یک دادگاه متشکل از ۱۲ نفر درست کرده اند؛ قاضی بعد از بررسی کتاب زندانبان و پرسش های مختلف، دستش را روی سر زندانی گذاشته و گفته؛ «آیا فکر می کنید که بر اساس وجدان مان می توانیم این نجیب زاده را آزاد کنیم؟» کلمه «آزاد کردن» اعلام محکومیت او بوده است. وقتی که پاسخ آری بود، شخص متهم، ظاهراً با دست یافتن به آزادی سیاسی، بلافاصله نیزه های مردم دور و برش او را از بین می برد، اگر بی گناه شناخته می شد، در میان فریاد های زنده باد ملت آزاد می شد.»
مردم انگلیس، این مطالب را با دقت بخوانید و مشتاقانه شکر کنید که سرشت شاد شما هرگز با یک حکومت خودکامه برابر آشفته نمی شود.به علاوه اجسادی در آن روزها دفن شد (گزارش رسمی بین ۴ تا ۵ هزار نفر است) و لاشه هایی که به رودخانه سن و جاهای دیگر ریخته شد، به نظر می رسد که صدها جسد به سرداب ها ریخته شده است. اثبات این حقایق که تشخیص دقیق آن توسط تایمز امکان پذیر نیست، به عهده مورخان آینده است.
مترجم : سارا موسوی
منبع : روزنامه شرق