یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


عاشقی که صلح و امید به ارمغان آورد


عاشقی که صلح و امید به ارمغان آورد
قرارداد سنگین چاپلین، او را از فضای كم بودجه و مونتاژ گونه كیستون و ایسانی (Essanay)، كه مورد نفرت اش بود، رها ساخت. Mutual به چاپلین تقریباً بودجه نامحدود و حق كنترل آزادی بی محتوای دو حلقه ای ها اعطا كرد، اگرچه هدف غایی چاپلین - ساختن فیلم بلندو مالكیت تام آنها - هنوز دور از دسترس او بود.با وجود كنترل كامل چاپلین بر این دو حلقه ای ها، این سری دوازده تایی آن چنان كه انتظار می رفت چاپلینی (Chaplinesque) نبودند. تنها در یكی از آنها و البته برجسته ترین شان - خیابان آرام - او در نقش یك خانه به دوش واقعی ظاهر شد. تنها یكی - ولگرد - وضعیت رقت بار حساب شده «خانه به دوش و بانك» را دربردارد و در همین فیلم است كه چارلی، ادنا را به جای از دست دادن، به دست می آورد. در حقیقت، بیشترشان كاملاً پایان خوش دارند.یك برنامه كاری بدون شتاب به چاپلین اجازه داد كه برای همیشه سادیسم بدون توجیهی را كه زمان زیادی را بر روی پرده در فیلمهای اولیه اش مثل «شغل تازه» و «كنار دریا» به خود اختصاص می داد، كنار گذارد. او می توانست هر چه قدر كه می خواهد وقت صرف پرداخت و دستكاری آثارش كند و آنقدر برداشت ها را تكرار كند تا صحنه نهایی مطابق میل و مفهوم موردنظرش درآید.اگرچه چاپلین مجذوب، تقریباً مبهوت، «تولد یك ملت» اثر (دیوید وارك) گریفیث (nio) بود (او این فیلم را بارها تماشا كرده بود)، كار خلاقانه گریفیث با دوربین برای او كمتر تأثیرگذار بود. در مجموع، چاپلین به شیوه اجرایی خودش تكیه زد. دوربین آنجا، آماده ثبت و ضبط صحنه ها بود. اما این محدودیت واقعی در حال ترسیم شدن بود. تنها «خیابان آرام» پیرنگ راضی كننده ای داشت. «ولگرد» متكلف و پرزرق و برق و مملو از تصادف بود. این همان پیرنگ ویكتوریایی است كه چاپلین در فیلمهای «بچه» و «روشنایی های شهر» به كار برد. فیلمهایی مثل «آتش نشان» و مغازه سمساری اساس ساده ای دارند، ملاقات یك پسر با یك دختر پیرنگی است كه یك دو جین ازكمدین های آن دوره می توانستند به كار برند. چیزی كه این پیرنگ را تأثیرگذار می كرد شوخی ها و اجراهای درخشان چاپلین بود.برای نسل اولی كه با (آثار) چاپلین رشد یافتند، این چارلی است كه به خاطر می آید - چارلی تعمیركار ساعت در «مغازه سمساری»، چارلی كه اریك كمپبل را با چراغ گاز كنار خیابان در «خیابان آرام» خفه می كند، چارلی و مورفی دیوانه در «یك بامداد».چاپلین بسیاری از همكارانش را با خود از اسنی آورد كه البته مهمترین ایشان ادنا پروایانس بود. آنها هنوز عاشق هم بودند اما شهرت روزافزون چاپلین به اضافه عدم علاقه ادنا به زندگی مرفه و اشرافی مآب، موانع زیادی را بر سر راه این رابطه ایجاد می كرد. یكی دیگر از اعضای اصلی در خانواده (سینمایی) چاپلین، اریك كمپبل بود؛ یك غول ۱۹۳ سانتیمتری ۱۱۴ كیلویی كه مقدر شده بود در تقریباً تمام محصولات Mutual مقابل (آنتاگونیست) چاپلین باشد.«بپا» (floorwalker) نخستین فیلم چاپلین در Mutual ، پیرنگ نسبتاً منجسمی داشت، گرچه در پایان این انسجام از هم می پاشید. «بپا» خیلی از شوخی هایش را مدیون یك اختراع مدرن یعنی پله برقی است. اما بهترین صحنه رویارویی بین چارلی و اریك است. در وهله اول، چارلی مبهوت حركات و جاخالی های جالب اریك می شود، اما اعتماد به نفس زیادی باعث می گردد كه چارلی نمایش بسیار زیبایی از فنون باله را به اجرا گذارد كه در این حین یك ضربه جانانه از جانب اریك موجب می شود كه سر چارلی به دوران و تلوتلوخوردن بیفتد. «بپا» یك دفعه با خورد شدن یك آسانسور بر سر اریك پایان می یابد. چارلی و ادنا هرگز در یك صحنه با هم نبودند.دومین فیلم ، «آتش نشان»، پیرنگی ابتدایی تر و كهنه تر دارد. چارلی زمان زیادی را صرف كتك زدن همكارانش می كند (گرچه این عمل كاملاً با غرض ورزی و سوءنیت پنج فیلم قبلی اش صورت نمی گیرد) و ادنا را از خانه در حال سوختن نجات می دهد.
«ولگرد» پیچیده ترین و جدی ترین فیلم چاپلین تا آن زمان بود. برای نخستین بار او كسی را «ادنا» كه توسط كولی ها به عنوان یك بچه دزدیده و به صورت یك برده نگهداری شده بود، نجات داد. در زندگی واقعی، چاپلین می خواست مادرش «هانا» را نجات دهد. اول از فقر و سپس از دیوانگی كه هرگز قادر به انجام آن نبود.زمانی كه یك نقاش (لویدبیكن، كه نقش همزاد چاپلین در «بپا» را بازی كرده و در «خیابان آرام» در نقش یك معتاد مزاحم ادنا می شود) از راه می رسد و تصمیم می گیرد او را مثل یك «ترشك شبدری زنده» نقاشی كند (اشاره به لكه مادرزادی ادنا كه به شكل این گیاه است و درنهایت او را به مادرش می رساند) آرامش چارلی و ادنا برهم می خورد. ادنا مجذوب این مرد باوقار، با اعتماد به نفس و موفق می شود كه نقطه مقابل چارلی است. در یك صحنه بسیار برجسته، چارلی و ادنا دوشادوش هم می ایستند و هریك درگیر افكار كاملاً مختلفی هستند. ادنا نمی تواند به چیزی جز آن غریبه خوش تیپ فكر كند، در حالی كه چارلی در آتش حسادتی نومیدانه می سوزد. بالاخره این صحنه دردناك پایان می گیرد و پیرنگ گروتسك وار، به پیش می تازد.«ترشك شبدری زنده» به نمایش در می آید، مادر ادنا آن را می بیند و از هم می پاشد: «بچه من!» آدمهای ثروتمند بالیموزین های باشكوهشان به جنگل هجوم می آورند. تلاش های چارلی برای جلب نظر ادنا با كشیدن طرح كلی از او به شكست می انجامد. او هنرمند نیست. وقتی لیموزین می رسد به درون آن می پرد و چارلی را یكه و تنها ترك می كند. چه خوشبخت و سعادتمندند آنان كه هرگز عاشق نشدند! اما صبر كنید! او [ادنا] دارد برمی گردد! او واقعاً چارلی را می خواهد!چاپلین پایان بندی «ولگرد» را با یك یادداشت مسخره پی ریزی می كند: آواره و پریشان تصمیم می گیرد با انداختن خود به دریاچه به همه چیز پایان دهد. یك زن جوان او را نجات می دهد. [چارلی] می خواهد او را در آغوش گیرد، اما صبر كنید! او زشت است! پس به عقب برمی گردد! اما زخم های چارلی در «ولگرد» بسیار عمیق، شخصی و زشت تر از آنی بودند كه بتوان برچسب شوخی به آنها زد. تنها یك پایان كاملاً تراژیك یا واقعاً خوش برازنده آن بود و چاپلین عاقلانه دومی را انتخاب كرد، اگرچه در یك [فیلم] دوحلقه ای وقت كافی نداشت كه آن را معقول و توجیه پذیر جلوه دهد.«ساعت یك بامداد»، كلاسیك تك نفره چاپلین، ما را از بستر عذاب آور «ولگرد» بسیار بسیار دورمی كند. چاپلین یك دائم الخمر پولدار است كه تنها و تلوتلو خوران وارد یك خانه بسیار ناخوشایند مملو از پوست حیوانات، پلكان نامطمئن، فرش های زشت و كثیف، پاندول های خطرناك و... است.بعد از درخشش درخور توجه «ساعت یك بامداد»، «كنت» یك شكست مسلم بود. قرار بود فیلم در اصل «خیاط» باشد. اما چاپلین درمیانه راه از این ایده خسته شد و دست كشید. اریك كمپبل خیاط و چارلی دستیار اوست. وقتی كنت بروكو پالتویش را برای تعمیر می آورد، اریك نامه ای فرستاده نشده از جانب كنت به دوشیزه مانی بگز [Moneybags: به معنی كیف پول. طنز نهفته در این نام جالب توجه است - م] را در جیب آن پیدامی كند كه طی آن از دوشیزه مانی بگز برای شركت در یك مهمانی اشرافی دعوت به عمل آمده است. اریك، كه از قرار معلوم خیال ترقی در طبقات اجتماعی را درسرمی پروراند، تصمیم می گیرد به جای كنت به مهمانی برود.
تصادفاً، از چارلی خواسته می شود در خانه ای مجلل كه مهمانی باشكوهی در آن برقرار است آشپزی كند. اریك و چارلی با هم راه می افتند و اریك نقشه اش را برای چارلی شرح می دهد و می گوید: «تو می توانی مباشر من باشی.» چارلی نقش را به نفع خود برمی گرداند و می گوید: او باید كنت باشد و مانی بگز این را [بهتر] می پذیرد. لباس شلخته او معركه است! چیزی كه در ادامه دنبال می شود نسبتاً استاندارد است. چارلی در برابر [پوشیدن] یك دست لباس شیك و فرار چارلی ازدست پلیس ها. «مغازه سمساری» فیلمی است كه در آن چارلی شاغل است. فیلمی مفرح با لحظاتی به یادماندنی كه ازدواج با دختر پیرمرد یهودی یادآور تاجر ونیزی است.چاپلین بعد از این فیلم، «پشت پرده» را می سازد كه یك هالیوودی دیگر است. ادنا، كه از ورود به دنیای سینما درمانده شده است، خود را به شكل مردی درمی آورد و به عنوان كارگر صحنه مشغول به كار می شود. وقتی چارلی او را مشغول آرایش می بیند به طرز مسخره آمیزی با اومثل یك همجنس باز رفتارمی كند تا اینكه ادنا هویت اش را به عنوان یك زن بر او آشكارمی كند.«پیست اسكیت» یكی ازمعروفترین تولیدات mutual است. دراین فیلم چارلی پیشخدمت یك رستوران است! او بعد از ظهرش در پیست اسكیت می گذراند كه به او این اجازه را می دهد كه هماهنگی و تعادل خیره كننده اش را به نمایش گذارد. بدون اینكه برای خود و دیگران دردسر و رنجش فراهم آورد (با آداب دانی سهل و ممتنع). «خیابان آرام» یكی از بهترین آثار كمدی كوتاهی است كه تاكنون ساخته شده است: معجون منحصر به فردی از اسلپ استیك درخشان و یك دیدگاه آرمانشهری دلنشین و بامزه.چاپلین به هالیوود، زاغه ویكتوریایی دوران بچگی خود، نقل مكان می كند كه در «بچه» و «روشنایی های شهر» دوباره ظاهر خواهدشد.خانه به دوش چاپلین در اینجا بطور جدی مفلس و مفلوك است. او جلیقه، یقه، كراوات و حتی عصایش را ازدست داده است، تقریباً می توان گفت كه لخت است. او درمانده تر از آن است كه حتی بخواهد به دنبال دریافت صدقه از یك جلسه احیاء به سبك ارتش رستگاری باشد؛ جایی كه البته به ادنا برمی خورد. از آنجایی كه مقدر بود قدم در راه زندگی شرافتمندانه ای گذارد، شغل بسیار پرخطری را انتخاب می كند: افسرپلیس در بخش خیابان آرام.خیابان آرام قلب تاریك جنگل شهری است كه سلطان آن، اریك كمپبل، با لفت و لعاب و بدون ظرافت فرمانروایی می كند. كمپبل، كه معمولاً یك گنده بك تك بعدی است، در اینجا به طرز شگفت انگیزی چند بعدی می شود، لشكری از اوباش و اراذل را زیردست دارد و نوچه های بعد ازاین اش را طوری پخش می كند كه انگار شیری به یك سگ فسقلی ضربه می زند. او وحشی و رام نشدنی است! ولی چارلی به مدد یك چراغ گاز كه در جای مناسبی قرارگرفته بود او را رام می كند. اما حتی پس از آن هم كارش تمام نشده است. ادنا توسط یك ولگرد معتاد موردتعرض قرارمی گیرد (لوید بیكن باز هم دردسرساز می شود). خوشبختانه چارلی جلوی شرارت لوید را می گیرد و تمام اراذل خیابان آرام را ادب می كند و برروی میان نویس فیلم این نوشته ظاهر می شود «عشق به زور رانده شده، شیرینی بخشایش، صلح و امید را به خیابان آرام به ارمغان آورد.»گتوی زشت و بدتركیب به خانه شادی تبدیل می شود كه چارلی هیچوقت نتوانست آن رابه مادرش هدیه دهد.اگر بخواهیم براساس میزان خنده دار بودن قضاوت كنیم، «درمان» به وضوح یك سروگردن پایین تراز خیابان است. چارلی یك آدم پولدار است كه سعی می كند خود را در یك تفریحگاه خشك كند. سكانس كشتی‎/ ماساژ با آن حالت وول خوردن چارلی در لباس مایو، باید تماشاگران رابه نشاط و سرخوشی آورده باشد.چاپلین بر سر «درمان» و «مهاجر» زحمت زیادی كشید و برای هریك از این دوحلقه ای ها به اندازه «تولد یك ملت» گریفیث فیلم گرفت. «درمان» چیزی نبود جز پیرنگ ادواری ملاقات یك پسر با یك دختر و در ادامه سوق یابی به سمت كمدی اسلپ استیك، اما «مهاجر» با رقابت چارلی و ادنا زیرباران شدید برای رسیدن به قاضی دادگاه بخش جهت گرفتن مجوز، خاتمه می یابد.برخلاف «خیابان آرام» در اینجا پایان خوش خیلی اثرگذار است - هردوی آنها توسط نقاشی كه می خواهد از آنها به عنوان مدل استفاده كند از فقر نجات می یابند!»«ماجراجو» احتمالاً نازلترین محصول mutual است. چاپلین یقیناً به قرارداد جدیدی فكرمی كرد كه درنهایت ازجانب First Nation به دست آمد. این كمپانی به او اجازه می داد كه فیلم بلند بسازد و سرانجام مالك آثار خود شود.
نویسنده: آلن وانه من
مترجم: آرش طهماسبی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید