یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

دیر زیستی


دیر زیستی
۱) در مباحث مدرن مشکلات دیر زیستی دربارة سرنوشت بشر نقش اصلی دارد. این توجه از دورة رنسانس با کاهش اعتقاد انسان به رهایی فوق طبیعی از مرگ ریشه می گرد و علاقه به ارزش هویت فردی و تجربه از دنیای مینوی با امید زیاد به جهان دنیوی جهت فکری انسان را به «اینجا و اکنون» برگرداند. طرفداران یکی از جریانهای فکری بر این باورند که بشر با مهار کردن بیشتر عوامل طبیعی می تواند بیشتر عمر کند؛ یعنی توسط دانش پزشکی.(۱) در سال ۱۹۶۵، گرومن این معنی را «عمر دراز بخشیدن» بیان کرد. عمر دراز بخشیدن شکل دیگر وابسته به بهبودباوری است، باور به اینکه کوشش بشر موجب پیشرفت دنیا خواهد شد. پاد معنای بهبودباوری نابهبودباوری [دلیل خواهی] است که تلاشهای انسان را در دگرگون کردن وضع جسمانی زمینی محکوم می کند. در این مقاله نابهبودباوری فرانمود این اندیشه است که طولانی کردن عمر نه ممکن است و نه دلخواه.
«طول عمر» (یا دیر زیستی) به هر یک از دو معنای متفاوت بر می گردد. «امید به زندگی» امید میانگین زندگی از بدو تولد (یا در هر سن مشخص بعدی) است ودر طول تاریخ، منظور امید به زندگی از بدو تولد خیلی زیاد شده است، بخصوص از سال ۱۸۰۰ امید به زندگی بازتاب پیشرفتهایی در مهار کردن بیماریهای عفونی، سوءتغذیه است و میزان افزایش طول عمر ظاهراً به حد بالایی رسیده است، همین طور علمهای علوم بیومدیکال که در زمینه بیماریهایی قلب و عروق، سرطان و پیری است.
معنی دیگر درازی عمر «سالهای زندگی»، یعنی نهایت دیر زیستی است. آمارشناسان حداکثر سالهای زندگی انسان را در حدود ۱۱۰سال برآورد می کنند واین رقم در مسیر تاریخ افزایش نیافته است. این مفهوم از آن جهت باارزش است که با خوش بینی خودستایانه ای با افزایش ماشینی وارِ طول عمر، که به کمک فرآوردهای جنبی پیشرفت اجتماعی و علمی پیش بینی می کند معارضه جویی می کند. اما مفهوم سالهای زندگی مطلق نیست و آمارشناسان تصدیق می کنند که فرضیه های متعددی روی تحلیلهایشان اثر گذاشته است و بعضی از پیری شناسان معتقدند که شیب منحنی آماری گومپرتز (Gompertz) قابل تغییر است.
چه چیزهایی موجب طولانی شدن عمر مفید می شوند؟ در نظر گرفتن زمینه فلسفی و علمی زمان مفید است. در عصر حاضر بحث بر سرسالهای زندگی است: موضوع مربوط می شود به امکان بعضی جهشهای پزشکی و علمی در زمینه پیری و داشتن عمر مفید [زیاد شدن دورة پرباری و سلامت عمر] نه فقط داشتن نفس طول عمر.
۲) بهتر است اول به بررسی نابهبودباوری [دلیل خواهی] بپردازیم. فکر نابهبودباوران [دلیل خواهان] نه فقط پیشداوریهایی مثل امکان پی ریزی شده بلکه قضاوتهای باارزش و دلخواه را هم شامل می شود. این گفته که در حال حاضر از پیری و مرگ گریز نیست تقریباً پیری همیشه درصدد است که از لازم یک فضیلت بسازد. عجیب اینجاست که این علاقه برای خوش بینان طولانی کردن عمر پایه و اساسی را بنیان می گذارد. پیری و مرگ به یک اندازه مخرب طولانی کردن عمرند. در فرهنگ مغرب زمین از سن ۵ سالگی بحران توجه به مرگ وجود دارد و بعد این مسئله تحت سرکوفتگی خودآگاهی قرار می گیرد. در اینجا ذکر مفهوم «ناهماوایی شناختی» بی ارتباط نیست: انسان بعد از اینکه تصمیم دشوار می گرفت، آن وقت ضمیر نیمه آگاهش برای پشتیبانی از «خردپذیری» خویش تغییر عقیده می دهد.
در افسانه و اسطوره، گیلگمش اندیشه های مکرر اعتذاریه را ممثل می سازد: عصیان در برابر سرنوشت فانی بیهوده است و بشر باید زندگیش را وقف لذات آنی [حال] بکند. درونمایه های اعتذارگرایانه هلنی در آثار هزیود تجلی یافته است: پرومته بی درنگ کیفر می شود، و پاندورا(۲) آورنده «ظرف» حاوی پیری و مرگ آدمی را کیفر می دهد. وانگهی هزیود افسانه تیتونوس را عرضه می کند که محکوم شده است تا ابد متحمل ضعف تن شود. این درونمایه ها به کرات در نوشته های (جوونال، سوئیفت، تنی سن، وایلد، آلدوس هاکسلی) نمودار می شود. طبق نظر فریزر [در شاخ زرین] فولکلور تطبیقی حاکی از این است که اسطوره عبریان درباره باغ عدن در اصل حول محور جاودانگی می گشته است، ولی شرح مکتوب آن اعتذاریه است و به رهایی از شر مربوط می شود.
در فلسفه یونانی- رومی، اپیکورگرایی و رواقی گری دستیابی به آرامش را به پایمردی تلقی صحیح از مرگ مؤکد می سازند. لوکرتیوس چنین استدلال می کند که اندیشه مربوط به رنج کشیدن مردگان اندیشه کودکانه ای بیش نیست. کلید اعتذارگرایی اپیکوری «کمال لذت» است؛ بدون اعتقاد به پیشرفت، امید به آینده در کار نیست و طرفداری از عمر دراز دل ناپسند است. مارکوس اورلیوس رواقی گری را به موضع زاهدانه سوق می دهد و نصیحت می کند که بهترین این است اغلب اوقات به مرگ بیندیشیم و از جسم بیزاری جوییم.
فکر پیری شناسانه ارسطو و جالینوس و ابوعلی سینا اعتذارگرایانه است، «شادابی ذاتی» (مثل روغن چراغ) می میرد، و بدن سرد و خشک می شود. فرضیه سرد و خشک ارسطو به خودی خود، طرفداری از آپولوژیست نیست. اولی در جهان شناسی ارسطو بین زوال روی زمین (۴ عنصر)(۳) واجرام مینوی ابدی (عنصر پنجم) تضاد بزرگی است، به طوری که جالینوس از «بی حرمتی» طرفداری عمر دراز بخشیدن پاپس می کشد. همچنین تمایل غایت شناسانه ارسطو قانونی را نشان می دهد که طبیعت هرچیز را به صورت بهترین انجام می دهد و بنابراین، جالینوس اثبات می کند سن پیری نمی تواند «مرض» باشد. پایبندی مذهبی ابن سینا او را بر آن داشت که بیان کند «نقش پزشک حد اعلای هنر ممکن در تامین درازی عمر نیست».
در دین، بودیسم کاملاً مخالف اطاله عمر است، اما برای طولانی کردن عمر بنیانهایی وجود دارد، به طور مثال، تانتریسم. بسیاری از محققان توجه خود را، علاوه بر ایین هندو، و دانتا و یوگا، به تفسیرهای اعتذاری عطف توجه کرده اند، ولی محقق دیگر می تواند بگوید که هند «بهترین نمونه شرقی درباره طول عمر» را میسر می سازد. سخنان اعتذارآمیز در مذهب و فلسفة تائو مانع رشد مکتب طرفداری از عمر دراز نمی شود. کتاب مقدس یکسره اعتذارآمیز است ولی در عهد عتیق به عمر طولانی در این دنیا به صورت پاداش برای عادلان ارزش داده شده است (کتاب ایوب، ۱۷- ۴۲:۱۶).
نظر توماس آکویناس نسبت به مرگ آمیزه ای از مکتب ارسطو و مسیحیت است (مجموعه ای در علم کلام). نیرویی فراسپهری به روح آدم فیض آسمانی بخشید و با این کار عناصر متضاد را در هماهنگی نگهداشت. پس از گناه نخستین جسمش به شهوت جنسی، پیری و هماهنگی وانهاده شد. بعدها بعضی از طرفداران اطاله عمر به دنبال آن اند که فرمان مغز را بر بدن تأیید کنند (گودوین، ج.بی.شاو(۴) ). همچنین برای طولانی کردن عمر تئوری تاریخی اگوستین (شهر خدا، کتاب ۱۲، بخش ۱۷-۱۳). به صورت فرآیند پرمعنی است که درگیر رهایی بشر از مرگ است: «دشمن آخر که باید نابود شود مرگ است» (رساله اول پولس رسول به قرنتیان ۱۵:۲۶).
۳) احتمالاً افسانه های طولانی کردن عمر به سه گروه تقسیم می شود. اولین گروه «قبل از طوفان نوح»: که مردم در گذشته بیشتر عمر می کردند. در سفر پیدایش، باب پنجم، ۹:۲۹ (متوشالح) ۹۶۹ سال عمر می کند. نسل قبل از طوفان نوح به صورت بدوی زندگی می کردند.
افسانه های یونانی درباره زیادی عمر درونمایه ای از مردم «قطب شمال» دارد. یونانی ها هم جزیره های برکت داشتند که معمولاً در اتلانتیک واقع بود. افسانه قوم «قطب شمال» در چین مهم است، چون نظر تائوئیست را درباره دراز کردن عمر تقویت کرده اند. زنده ترین تیپ افسانه های قطب شمال افسانه های قوم سلتی بود: سرزمین جوانی در غرب جزایر، و «دیگ جادو» (جام مقدس قرون وسطی). چنین افسانه هایی میل به سیاحت را بر می انگیزد. برای مثال کریستف کلمپ در جستجوی مسیر تازه ای به سوی شرق بود. «درونمایه» چشمه نمایانگر چشمه جوانی است. اگر جای پای این داستان را دنبال کنیم به افسانه هندوی سیاوانا می رسد (قبل از ۷۰۰ میلاد) که با افسانه های عبری چشمه زندگانی مسیحی و افسانه های یونانی گلاوکوس درآمیخت که با خوردن گیاه شگفت انگیزی جاودانه شد. اسکندر کبیر در شرق در جستجوی چشمه بود، در افسانه عربی، خضر- بر الگوی گلاوکوس- چهره می نماید (قرآن، ۹۵- ۱۸:۶۲). افسانه اسکندر در قصه های فرانسوی در قرن دوازدهم به زیباترین بیان وصف شد و تا زمان پونس دولئون(۵) سیاحان اسپانیایی مطمئنا به چشمه جوانی در «کوههای آند» فکر می کنند. علاوه بر آبهای چشمه مواد دیگری با نیروی حیات بخش به خاطر خواص آسمانی، جادویی و تجربی در فولکور ذکر شده است.
مضامین متنوع طولانی کردن عمر مشتمل است بر معارضه جویی با مضمون ققنوس مبنی بر اینکه حیواناتی وجود دارند که در مقایسه با آدمیزاد از عمر درازتری برخوردارند، و همین طور هم مضمون اندیمیون [Endymion] مبنی بر اینکه جوانی را می توان به پایمردی خواب مدهوشانه حفظ کرد.
۴) با توجه به درازبخشی عمر، تضاد نظرگیر بین چینی ها و دنیای غرب است. در تمدن قدیم غرب فرمهای مذهبی و جادویی و نمونه هایی از طولانی کردن عمر به صورت طبیعی وجوددارد: اما این گرایشها پاره پاره اند، در حالی که در چین این گرایشها حائز اهمیت فراوان است. وقتی ماکس وبر اولین بار مکتب تائو را ملاحظه کرد وسواس افسون جاودانگی و فرهنگ عامیانه را به صورت نظم منطقی و دیسیپلین به روز درآورد.
لائوتزو، چوآنگتزو و لیه تز و چهارچوب عقلانی رای طولانی کردن عمر موردنظر چینی ها تهیه کردند (۳۵۰-۲۵۰ قبل از میلاد). اول، تائو (فرآیند طبیعی اصلی) نیروی واحدی است. تمایزها بین پدیده های مختلف نامفهوم می ماند وهمین موید «دگرگونی» است. بشر می تواند به صورت hsien نامیرا درآید. دوم، «وحدت وجودگرایی طبیعت ستایانه» به هر یک از افراد انسانی شراره الوهی عطا می کند. سوم، عرفان همدلی را به سوی زندگی بخش سلوک می برد. چهارم، «عمل بدون تظاهر» نیروهای زندگی بخش را نگهداری می کند و قدرتهای فوق العاده به طبیعت می بخشد. پنجم اعتقاد به زندگی ساده نزدیک به طبیعت، خردمندان ساده زیست، مقاومت پیری را در برابر بیماری تجلیل می کنند.
تائتیست ها به کمک سازمانهای طرفدار طولانی کردن عمر به شکل بنیادی (A.D ۱۸۴) روی آوردند. روحانیان [مذهب تائو] سعی می کردند تمرین تکنیکهای طولانی کردن عمر را به اعضایشان آموزش بدهند- پرستش غول تندرستی. همین که تکنیکها مشکلتر می شد، پیگیری تمرین اطاله عمر محدود به کاردانها شد. این فاصله ارتباطی بین کاردانها و اعضاء غیرمتخصص سبب روگردانی از مذهب تائو شد. کاردانان یک نوع نمونه برین غیرمستقیم را پذیرفتند. «رستگاری جسد.» تکنیکهای درازبخشی عمر بدن را به یک جوهر فناناپذیر تبدیل می کند و hsien «پیله» را رها می کند. همگونی دیگری در رشد جنین در رحم مادر هست.
چهار تکنیک فیزیولوژیکی مهم برای طولانی کردن عمر بود. تکنیکهای وی تنفسی به دلیل امکان تماس با جهان مینوی در مرکز اهمیت است. هدف درازمدت این است که به اندازه کافی از هوا مثل روح غذا می گیرد و تفاله های آن را به فرآورده های زمین می بخشد.
بر این باور بودند که معده شیره یا «جان» غذاها را جذب می کند واین نیروی غذایی می تواندجایش را به نیروی هوای روحی بدهد. تکنیکهای رژیمی به تکنیکهای تنفسی وابسته اند و غلات و خیلی غذاهای دیگر منع شده اند. حالتهای نمایشی به وسیله دشمن در درون مراکز حیاتی اضافه شده: سه کرم مبین برخوردها و رویاها هستند. سوءتغلیه بیماری کمبود اکسیژن را پیچیده می کند ولازم است داروی hsien مصرف شود. کاردان سعی می کند جوهر اصلی شیره بسیار پربرکت در تائو را ببلعد. تمرینهای ورزشی تائو قطعا روی داروهای غرب تأثیر گذاشته است. مقصود از این تمرینهای ورزشی این است که به جریان دم و بازدم و «جوهر» (تکنیکهای تنفسی و جنسی) کمک کند.
تائوئیست ها مهار فعالیتهای جنسی را به خاطر حفظ بیشتر قوای بدنی توصیه کرده اند که علامت مشخصه آن منی و گدازندگی است اما لطیف و روحانی. ولی این حالتها در پیران ضعیف است. بنابراین نظریه تائویست ها حفظ این انرژی نیروی تازه به انسان می دهد. لازم است که در فعالیت جنسی به اوج لذت رسید، در حالی که کاردان «این نیرو را به مغز برمی گرداند». (با بستن مجرای ادرار به کمک دست). به رغم تکنیکهای به ظاهر غیرروحانی، کاردانان معمولا مذهبی بودند و دگرگون سازی ماده را همراه با اخلاق و پیشرفتهای معنوی باور داشتند.
تاریخ نویسان کم کم به اهمیت کمک چینی ها به علوم غرب و تکنولوژی پی می برند این پیروزیها را بیشتر به تائوتیسم مدیون اند که انگیزه آرزوی عمر دراز را به وجود آورد.
۵) کیمیای چینی با تائوئیسم گره خورده بود: حدود ۱۰% از عنوان کتابهای مقدس تائو به کیمیا استناد می کنند. ویژگیهای کیمیای چین مختص طولانی کردن عمر در هونگ (حدود ۳۲۰ میلادی) دیده شده است که طبق فرضیه او هرکس مشتاق بیشتر عمر کردن است، او به امکان طولانی شدن عمر نظر مثبت دارد و کم کم به پیشرفت ایده اش نزدیک می شود. [او می گوید] هر چیزی مقداری روح حیاتی دارد و کیمیا مواد اصلی را در «شیره» غنی ترکیب می کند که نیروی زندگی را افزایش دهد. معدن جیوه (سولفات جیوه) واکنشهایی دارد که به قدرتهای بقا اشاره دارد [برای یافتن جاندار] به جای خاکستر «مرده»، کاربرد حرارت با جلو راندن حرارت [داغ کردن] و عقب راندن آن [سرد کردن] مواد معدنی (قرمز) «زنده» را به صورت فلز (روان) «زنده» در می آورد. کو هنگ زمینه چینی با ارزش جیوه را که سبب جاودانگی است شرح می دهد.
اولین علم کیمیای قانونمند در غرب (اسکندریه، حدود قرن چهارم) که تا اندازه ای به کار چینی ها شباهت داشت توسعه یافت، به جای مکتب تائو، مکتب نوافلاطونی وجود دارد .اما اوزی تمکین(۶) رابطه ناچیزی بین کیمیا و طب هلنیستی [دوران یونانی مآبی] می یابد. اولین علم کیمیایی پزشکی در غرب در نوشته های عربی پیدا می شود. بخصوص آنهایی را که به جابربن حیان نسبت داده اند (قرن ۸). به واقع ادبیات علم کیمیایی عرب شامل تصویر زنده علم زیست شناسی است که نبود توجه صریح به طولانی کردن زندگی مسئله جذابی را در برابر پژوهندگان رشته تاریخ تطبیقی قرار می دهد.
راجر بیکن اولین کسی است که علم کییایی لاتین را برای طولانی کردن عمر به صورت قانونمند در تمدن غرب شکل داد. بیکن آگاهانه با رژیم سنتی جالینوس و ابوعلی سینا که هدفشان «حمایت» از پیران است مقابله می کند و خواهان «رهایی» آنهاست. او اشاره می کند به اینکه یک نفر ممکن است ۱۵۰ سال عمر کند و نسلهای سنین بعد ممکن است به ۳ قرن یا ۵ قرن هم برسند. توضیح او درباره پیری به ابن سینا شباهت دارد (زوال رطوبت «جبلی»)، اما این فرآیند ممکن است وارونه شود.
پاراسلسوس(۷) آخرین کیمیاگر بزرگ است که به طولانی کردن عمر بشر بسیار علاقه مند بود. او شیمی درمانی را سازماندهی می کند و آن را به مرحله شیمی ترابی رهبری می کند.
۶) لوبیجی کورنارو در رساله خود- با عنوان Discorsi della vita sovria(۱۵۵۸)- ترکیب تازه ای از کمال مطلوب سیسرون درباره پیری و رژیم غذایی ساده موردنظر جالینوس را نشان می دهد. هرکس می تواند توقع عمر ۱۲۰-۱۰۰ ساله سالم و شاداب را داشته باشد. این رساله پر از شادی زندگی است و در قیاس با نوشتارهای یونانی- روسی ناشناخته است.
سخنرانی کورنارو به عنوان اولین نمونه درباره «علم بهداشت دراز کردن عمر» سودمند است. او معتقد است دیر زیستی می تواند عادتهای روزمره زندگی را به طور جدی اصلاح کند. فرضیة قوم بدوی مبنی بر ادامه زندگی «به کمک طبیعت» با خوشباوری درباره صد ساله ها به بالا دوباره نیرو گرفت. برای مثال، گزارش کالبدشکافی هاروی روی توماس پار(۱۶۳۵، آلمانی) که طبق نظر پزشک، در حدود ۱۵۳ سال عمر کرده، کریستف ویلهیلم هوفلند پزشک رمانتیک در (هنرِ زیاد زندگی کردن، ۱۷۶۹) معتقد است از طریق نگهداری «قدرت حیاتی» عمر آدم به ۲۰۰ سال هم می رسد. (همسان با علم روابط فیزیکی بین برق و خواص مغناطیسی) او همچنین استشهاد می کند به «قانون» بیولوژی تطبیقی آلبرشت فون هالر که معتقد است حیوان هشت برابر دوره رشدش عمر می کند.
جنبش بهداشت اجتماعی و توسعه پیچیده مفاهیم شناخت علل بیماری و روشهای توانای درمان شناسی، فکر فردگرایی و آسیب شناسی ساده انگارانه را که اساس فکریشان مبتنی بر بهداشت اطاله عمر بود از بین برد. و ویلیام جی. توماس در (دیر زیستی بشر، ۱۸۷۳) معیارهایی را پایه گذاشت که به طور کارا اعتبار کار سنتی درباره سنین بالای صد سال را به چالش می کشد.
۷) در تمدن غرب درازبخشی عمر با ایده پیشرفت راهش را به مرکز صحنه باز می کند. طبق نظر بکر (شهر آسمانی، صفحات ۱۱۹۰ به بعد)، اندیشه های بزرگ در عصر روشنگری مبتنی است بر ملکی کردن نمایش رستگاری در عرصة مسیحیت و تبدیل آن به «بهشت» بر روی زمین. طولی نمی کشد که اعتماد آدمیان به نجات فوق طبیعی رو به سستی می گذارد و تلاش روزافزون از برای طولانی کردن عمر جای آن را می گیرد.
گرچه دکارت را با بیکن از نظر روش شناسی فرق دارد، اما نظرهای مشابهی با طرفداران طول عمر دارد. در بخش آخر گفتمار در روش (۱۶۳۷) استعدادش را در یافتن راههای عقب ماندگی و مغلوب کردن پیری وقف می کند. وی با تکیه بر روش فلسفی اش مشتاق است که عمرش را طولانی کند و دلایلی موجود است که گاهگاهی آرزو دارد ۱۰۰ تا ۵۰۰ سال عمر کند. گاهی اوقات هم از برخوردهای شدید مذهبی پریشان خاطر می شود و هوادار اندیشه های اعتذارگرایانه می شود.
با پیروزی طرفداران علم موردنظر نیوتن، آثار بیکن یک نوع قداست پیشگویانه پیدا کرد که ارزش تازه ای به درازبخشی عمر داد. «والانژادترین» هدف علم پزشکی. در پیشرفت آموزشی (۱۶۰۵) به پزشکان گوشزد می کند که به این بخش از کارشان عشق بورزند و در اطلس نو (۱۶۲۴) با ترسیم به دانشمندانش اضافه کردن طول عمر، آزمون جان بخشی به انسانهای «به ظاهر مرده» و جایگزین اندامهای زنده را نشان می دهد. در مقایسه کتاب او تاریخ زندگی و مرگ (۱۶۲۳) نوآور نبوده است.
بنیامین فرانکلین که کندرسه وی را «پرومتة جدید» تلقی می کرد، پیشرفتهای زیادی را شاهد بود و همین سبب شد شوق فراوانی برای طولانی کردن عمر داشته باشد. وی متوقع بود علم عمر را بعد از بازیافت زندگی به ۹۶۹ سال برساند. فرانکلین درباره بازیافت زندگی فکر می کرد (مثل جان هانتر جراح که برای نگهداری حیوانات سعی کرد آنها را منجمد کند) و وسایل پیشرفت تحقیق را در زنده سازی انسان به ظاهر مرده فراهم کرد. جنبش روشنگری به صورت رسمی در جوامع بشردوستانه جهت زنده سازی انسان، پیشگامان تنفس مصنوعی و دیگر «اقدامات شجاعانه» پزشکی مدرن را انجام داد.
ویلیام گودوین(۸) در تفحص درباره عدالت سیاسی (۱۷۹۳) می گوید فرد «آزاد» می تواند در انجام امری قدرت برتر مغزش را به کار بیندازد و فرآیند بندیش را تحت کنترل هوشیاری و عقلی درآورد. زندگی با پرورش برخوردهای خوش بینانه و خیرخواهانه و ذهن روشن و نظام یافته ادامه خواهد داشت. (مقایسه کنید با «هماهنگی» مکتب ارسطو). فرآیندهای بدنی به طور فزاینده می توانند تابع خواست انسان باشند تا وقتی که خواب، پیری و مرگ از او دور باشند. در جواب مالتوس در مقاله ای درباره قانون جمعیت (۱۷۹۸) نه تنها اهمیت کنترل مغز را روی بدن بی اعتبار کرد بلکه شبح تورم جمعیت را هم در ذهن بیدار می کند.
کندورسه در کتاب تاریخ پیشرفت فکر بشر (۱۷۹۵) و نظرات انتقادی چاپ نشده اش درباره اطلس نو تقریبا دامنه دیر زیستی را از راه پیشرفت محیط، ویژگیهای شخص از راه وراثت و برنامه فراگیر تحقیق علمی را با پشتیبانی حکومت مدنظر قرار می دهد. آخرین پیشنهاد بسیار مهم است. چون کندرسه محدودیتهای پزشکی قرن ۱۸ را تشخیص می دهد لذا برای طولانی کردن عمر و نیاز به داده های قابل اعتماد چشم به آینده می دوزد. مالتوس به سه نکته اشاره می کند و به خاطر حمایت کندرسه از کنترل تولد از او انتقاد می کند. همچنین مالتوس اشاره می کند (همان طور که بعدا بکر اشاره می کند) که فیلسوفان ناباور نیستند بلکه مردان اعتقادند و او (مثل نویسندگان نو ارتدکس که هنوز هم معترض اند) از پیشرفتهای ناعادلانه ای که فقط به نفع بعضی از نسلهای ابرمرد آینده است انتقاد می کند. اما عقاید اساسی مدرن او درباره طولانی کردن عمر همه جا در زمان خودش گسترش یافته بود. ناپلئون با مشاهده این پیشرفتهای علمی می توانست بگوید که «راهی نامحدود برای طولانی کردن عمر پیدا می شود» (۱۸۱۷).
۸) در بیشتر آثار آرمانشهری حداقل آثار به طولانی کردن عمر استناد می کند؛ با این حال چنین نظرات مرز و حدی دارد. به نظر یکی ممکن است طرفداران آرمانشهری تندروترین طرفداران اطاله عمر باشند، اما این قضیه این جور نیست این جور هم نخواهد بود که کسی در تعریف آرمانشهرباوری معتقد باشد به اینکه با امکانات در دسترس یک جامعه کامل را بتوان به سرعت معرفی کرد. با قبول این اوضاع، طرفداران آرمانشهری توجهشان را، به جای شرایط بیرونی، معطوف برخوردهای داخلی می کنند. ساکنان جوامع آرمانشهری این طور ترسیم می شوند که به ضعف پیری مبتلا نباشند، اما این بیشتر لازمة پذیرش او «ناگزیر» است. به هرحال، هستند نویسندگان آرمانشهری که سخت طرفدار اطاله عمر هستند: برای مثال جی.آ.اِتزلر، در بهشت در دسترس همه (۱۸۳۳).
اگر آرمانشهریها آن حد که تصور می شود طرفدار طولانی کردن عمر نیستند، رمانتیک ها تسلیم تاریخ دانان روشنفکری شده اند که با تغییر شکل نظر مخالف آرمانشهری، رمانتیسم و کیش مرگ را با هم یکی کرده اند. در نوشته های نویسندگان رمانتیک از قبیل: گوته، شلی، اِ.داروین، س.دبلیو.هوفلند، و حتی نووالیس گرایشهای به درازبخشی عمر دیده می شود، کرک، رید، مچنیکف و استیون هم تمایلات رمانتیک نسبت به طولانی کردن عمر دارند. یکی از معروفترین طرفداران رمانتیسم که شهرت فراگیری دارد نیکولاس ف.فیودوروف است (۱۹۰۳-۱۸۲۸) که آثارش در حدود ۱۸۶۸ منتشر شد و یک مجموعه هم بعد از مرگش تحت عنوان «فلسفه وظیفة همگانی» (۱۹۰۶)به چاپ رسید. او می خواست بین اخلاق مسیحیت و روشهای علمی پیوند بزند که رهایی کامل از مرگ (و از جمله رستاخیز نیز) میسر می شود: فلاسفه اخیر این موضوع را شدنی تلقی می کنند که «علم آینده فیودورو را به عنوان «پیامبر» دستیافته هایش به رسمیت خواهد شناخت».
فلسفه داروین به ایده پیشرفت دوباره جان تازه ای بخشیدن و داروین محتاط خود آینده «پیشرفت به سوی کمال» را ترسیم می کند. به هرحال درست وقتی که داروینیستهای اجتماعی به دو دسته طرفداران و مخالفان اطاله عمر تقسیم می شوند همچنین یک تقسیم بندی هم در علم شرایط سازگاری انسان با پیرامون ناسازگارش هست. آگوس وایسمان نماینده مخالفان این فکر مدعی است که پیری برای تکامل نوع عالیتر که بر مفهوم روانکاوانه «غریزه مرگ» تأثیر داشته بسیار لازم است، (نگاه کنید به فروید، ماوراء اصل لذت، بخش ۶). مشهورترین طرفدار طولانی کردن عمر الی مچنیکف بود. وی چنین استدلال می کند که انسان می تواند از پیری زودرس به کمک سرم محرک سلول و مبارزه با «میکروبهای کشنده» روده جلوگیری کند. گروه دیگری از طرفداران درازبخشی عمر از قبیل ویلیام سوئیتزر (عمر بشر، ۱۸۶۷) و وین وود رید (شهادت انسان ۱۸۷۲) که با شکل اخلاقی «هزینه » نسلها در پیشرفت به سوی نژاد بهتر مواجه می شود و هایلند کرک در (امکان جاودانگی، ۱۸۸۳) و سی.ا.استیفن در (رهایی طبیعی، ۱۹۰۳) که به طور صریح اصول مذهبیش را درباره طرفداری طولانی کردن عمر بیان کرد و سعی کرد اولین انستیتوی پیری شناسی را تأسیس کند.
عمر درازبخشی در مکتوبات مارکسیست مضمون معیار است. حکومت شوروی طرفداری از این فکر را تشویق کرد، اولین کنفرانس بین المللی پیری شناسی در سال ۱۹۳۸ در کیف تأسیس شد. به هرحال در فکر کمونیست هم فرودستی فرد در مقابل جمع آشکار است. دیر زیستی یک فرد (یا حتی یک نسل) ممکن است فدا شود.
هیچ مکتب فکری درباره طولانی کردن عمر مثل این یکی این قدر بحث برانگیز نبوده که سعی می کند بازگشت به جوانی را به کمک ترمیم کمبود کارکرد غده جنسی تضمین کند. تقریبا در تائوئیسم (صفحات بالا را ببینید) تلاشهایی کرده اند آبگونه جنسی را از دست ندهند. بخصوص فرانسه در اواسط قرن نوزدهم وابسته به نظریة آگوست کنت (مثبت گرا) بود که معتقد بود حفظ ترشحات جنسی بدن و مغز را تقویت می کند. برای این منظور، بنیان علم مطالعه بقاء انسان به کمک تحقیقات تجربی کلود برنارد برپا شد و بعد از او جانشینش برون سکوآرد که اعلام کرد (۱۸۸۹) عصاره بیضه را به خودش تزریق کرده بود. این موجب توجه زیاد و آشکار به ترشحات داخلی بدن شد و پایه علم جدید وظایف غدد را بنیان گذاشت. سرج ورونف در سال ۱۹۲۲ با ادعای موقعیت آمیزش در پیوند زدن بیضه های بوزینه به میمون موجب احساس تازه ای شد و ایده پیوند اندام هم پیگیری شده است.
در قرن ۲۰ پیدایش تخصصیهایی درباره فرآیند پیری و پیری شناسی، میزان شتاب افزای تحقیقات در تمام جنبه های پیری و افزایش حمایت عمومی وخصوصی برای این تحقیق پیشرفت سریع داشته است. بعضی از پیشرفتها در تحقیق مربوط به بقای انسان که به طولانی کردن عمر ربط دارد عبارتند از: «جاودانگی» پرورش بافت، طولانی کردن عمر با کم غذا دادن، سرد کردن، مطالعات بیماری سفت شدن شریان، ایزوله کردن «وضع موجود» هورمونها، کشف عمل حفاظی گلیسرل و دیمتیل سولفوکساید در منجمد کردن انسان بیمار و مرده است. به امید اینکه در زمانهای آینده زنده شود و اولین به خاکسپاری در درجه حرارت خیلی کم در (۱۹۶۷) بود.
در معمای مدرن درباره درازی عمر، پ.ب. مداوار (۱۹۶۰) چنین می گوید که طبیعت نسبت به پیری «بی اعتنا»ست. «ارزش» فرد امر مهمی مثل هدف نیست؛ یعنی فرآورده طرفداری از اطاله عمر است و دانشمندان علوم اجتماعی می دانند که نظریه عمر درازبخشی قسمت اساسی فرهنگ مدرن است. این طرفداری اطاله عمر موجب تورم «جمعیت پیر» است (که سبب افزایش تحقیق پزشکی بقاء بشر) است.
در سال ۱۹۰۰ در امریکا سه میلیون بالای ۶۵ سال بودند، ۴% جمعیت. در ۱۹۷۵ این رقم پیری به ۲۱ میلیون تخمین زده شده، در حدود ۱۰% جمعیت (اداره سرشماری، ۱۹۶۷). در جامعه «حکومت رفاهی» الزاما نسبت به طولانی کردن عمر متعهد است. در واقع می توان چنین استدلال کرد که چنین اجتماعی اگر در مبارزه با رنج کشیدن و مرگ تردید داشته باشد، در معرض خطرفروپاشی معنوی قرار می گیرد.
نویسنده: جرالد جی. - گرومن
مترجم: عذرا - شامبیاتی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد دوم، چاپ اول ۱۳۸۵
پی نوشت:
۱. شاخه ای از علم پزشکی که شرایط سازگاری انسان را با محیط ناسازگارش در عرصه آن بررسی می کنند .Biomedical science
۲. Pandora یکی از خدایان به پاندورا جبعه دربسته ای داد و از او خواست درش را باز نکند پاندورا از روی کنجکاوی آن را باز کرد و هه گرفتاریهای بشر از باز شدن جعبه برای بشر حاصل شد. یکی از خدایان قبل از زئوس برای اینکه آتش را از خدایان دزدیده بود شکنجه شد.
۳. آب ، باد، خاک، آتش.
۴. Godwin, G.B.Show
۵. Ponce do Leon
۶. Owsei Temkin
۷. Paracelus
۸. William Goodwin
منبع : باشگاه اندیشه