یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ترمزهای‌ شادی‌ در جامعه‌ عبوس‌ ما


ترمزهای‌ شادی‌ در جامعه‌ عبوس‌ ما
متاسفانه‌ در جامعه‌ ما شادی‌ حذف‌ و حبس‌ می‌شود و شاید هیچ‌گاه‌ روی‌ آوردن‌ جوان‌ها به‌ شادی‌های‌ کاذب‌ آسیب‌شناسی‌ نمی‌شود؟ اما چرا همیشه‌ قبل‌ از پیدا کردن‌ علت‌ و رفع‌ آن‌، تنها به‌ معلول‌ و حذف‌ موقتی‌ آن‌ می‌پردازیم‌! جو جامعه‌ ما تحت‌ تاثیر اتفاقاتی‌ غم‌انگیز چون‌ جنگ‌ و از دست‌ دادن‌ هزاران‌ عزیز، همچنان‌ جوی‌ غم‌انگیز و عبوس‌ است‌. گویی‌ شادی‌ و شاد بودن‌ یعنی‌ مخالفت‌ با روحیه‌ تلاش‌، جدیت‌ و مدیریت‌ صحیح‌ امور. این‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ اشتباهاتی‌ است‌ که‌ جامعه‌ ما مرتکب‌ شده‌ است‌.
باید به‌ این‌ امر توجه‌ کنیم‌ که‌ شادی‌ لازم‌ حیات‌ اجتماعی‌ است‌. انسان‌ بطور ذاتی‌ از اندوه‌ و غم‌ می‌گریزد و به‌ شادی‌ پناه‌ می‌برد. بطور کلی‌ شاد بودن‌ و احساس‌ شادمانی‌ آرزوی‌ دیرینه‌ آدمی‌ است‌. زندگی‌ در دنیایی‌ بدون‌ غم‌، خشم‌ و جنگ‌ و سرشار از شادی‌ و مهربانی‌.
در میراث‌ کهن‌ ما ایرانیان‌، شادی‌ پدیده‌یی‌ اهورایی‌ محسوب‌ می‌شود. پارسیان‌ شادی‌ را آفریده‌ اهورا مزدا و اندوه‌ و غم‌ را آفریده‌ اهریمن‌ می‌دانستند. ایرانیان‌ قدیم‌ آنچنان‌ به‌ شادی‌ و نشاط‌ اهمیت‌ می‌دادند که‌ گریستن‌ را حتی‌ در مراسم‌ سوگواری‌ عزیزان‌ خود نیز ناپسند می‌دانستند. قابل‌ توجه‌ اینکه‌ شادی‌ و نشاط‌ در جامعه‌، به‌ هیچ‌ وجه‌ مغایر با ادب‌، فرهنگ‌ و آیین‌ ما ایرانیان‌ نیست‌. متاسفانه‌ در جامعه‌ امروزی‌ ما به‌ دلایل‌ و تعابیر غلط‌ و بدون‌ استدلال‌ مناسب‌، شادی‌ مطرود گردیده‌ و برخی‌ به‌ اشتباه‌ اندوه‌ و گوشه‌ نشینی‌ را جایگزین‌ شادی‌ و نشاط‌ کرده‌اند. آثار زیانبار این‌ ایده‌ و تفکر، روز به‌ روز پدیدارتر می‌گردد.
به‌ همین‌ بهانه‌ و برای‌ بررسی‌ مساله‌ حبس‌ شادی‌ در جامعه‌، از دیدگاه‌ روان‌ شناسی‌ و مبحث‌ تحلیل‌ رفتار متقابل‌، به‌ سراغ‌ دکتر منصور بهرامی‌ (روان‌ شناس‌ و عضو انجمن‌ بین‌ المللی‌ تحلیل‌ رفتار متقابل‌) رفتیم‌ و گفت‌وگویی‌ با وی‌ انجام‌ داده‌ایم‌.
●تعریف‌ شادی‌ از نظر روان‌ شناسی‌ چیست‌؟
اجازه‌ دهید من‌ این‌ مقوله‌ ر ا در مبحث‌ تحلیل‌ رفتار متقابل‌ بیان‌ کنم‌. در تحلیل‌ رفتار ساختار شخصیت‌ را به‌ ۳ بخش‌ تقسیم‌ می‌کنند«کودک‌، بالغ‌، والد». این‌ نظریه‌ تکامل‌ یافته‌ نظریه‌ فروید است‌. کودک‌ به‌ مفهوم‌ خردسالی‌ نیست‌. آن‌ قسمت‌ از ساختار شخصیت‌ ما است‌ که‌ دنبال‌ احساسات‌، عواطف‌، شادی‌ و شادمانی‌ و خشم‌ است‌. (البته‌ شادی‌ و خشم‌ ذاتی‌ نه‌ اکتسابی) و در حقیقت‌ بخش‌ کودک‌ در شخصیت‌ ماست‌ که‌ شادی‌ آفرین‌ است‌ و اصولا این‌ امر بستگی‌ به‌ سن‌ ندارد. دقیقا یک‌ مرد و یا زن‌ مسن‌ ۷۰ یا ۸۰ ساله‌ هم‌ با فعال‌ بودن‌ بخش‌ کودک‌ وجودش‌ می‌تواند شاد بوده‌ و احساس‌ شادمانی‌ کند. وقتی‌ کسی‌ کودک‌ درونش‌ فعال‌ نیست‌ این‌ فرد به‌ صورت‌ دلمرده‌ و غمگین‌ است‌. ما خیلی‌ از آدمها را می‌بینیم‌ که‌ به‌ دنبال‌ ارزشها و تعصبات‌ خود هستند و کودک‌ درون‌ خود را طرد کرده‌ اند. یعنی‌ این‌ آدمها نیز کودک‌ درون‌ دارند اما با پیروی‌ از تعصبات‌ خشک‌، این‌ بخش‌ از شخصیت‌ آنها غیر فعال‌ شده‌ و کودک‌ درون‌ آنها افسرده‌ است‌. بطور مثال‌ وقتی‌ فرد مسنی‌ را می‌بینیم‌ که‌ در مراسمی‌ مانند چهارشنبه‌ سوری‌ با شادی‌ فراوان‌ از روی‌ آتش‌ می‌پرد، این‌ حرکت‌ در حقیقت‌ ناشی‌ از فعال‌ بودن‌ کودک‌ درون‌ اوست‌ که‌ تولید شادی‌ می‌کند. یا مثلا پدربزرگ‌ یا مادر بزرگی‌ که‌ با شادی‌ فراوان‌ با نوه‌ کوچک‌ خود بازی‌ می‌کند، این‌ دقیقا بازتاب‌ حضور کودک‌ درون‌ او است‌. پس‌ ما باید شادی‌ها را در بخش‌ کودک‌ درون‌ خود، پیدا کنیم‌.
●راز خندیدن‌ چیست‌؟ خنده‌ واقعی‌ چیست‌؟
ما یک‌ خنده‌ ذاتی‌ یا خنده‌ درونی‌ داریم‌ و یک‌ خنده‌ مصنوعی‌ یا اکتسابی‌. خنده‌ درونی‌ مربوط‌ به‌ کودک‌ درون‌ ما می‌شود. ما زمانی‌ که‌ عمیقا نسبت‌ به‌ یک‌ مساله‌یی‌ شاد شویم‌، شروع‌ می‌کنیم‌ به‌ خندیدن‌. کما اینکه‌ عکس‌ این‌ قضیه‌ نیز صادق‌ است‌. وقتی‌ که‌ ما غمگین‌ می‌شویم‌، شروع‌ به‌ گریستن‌ می‌کنیم‌. پس‌ این‌ هیجانات‌ به‌ واقع‌ مکمل‌ شخصیت‌ ما هستند. خنده‌ درونی‌ (خنده‌ واقعی)، بخشی‌ از عملکرد شادی‌ کودک‌ درون‌ ماست‌. مگر اینکه‌ ما بخواهیم‌ لبخند اکتسابی‌ بزنیم‌. لبخند اکتسابی‌ لبخندی‌ است‌ که‌ مثلا من‌ در عین‌ ناراحتی‌ با ورود یک‌ شخص تازه‌ وارد به‌ محیط‌، لبخند می‌زنم‌. و سعی‌ می‌کنم‌ خودم‌ را شاد نشان‌ دهم‌ که‌ از آمدن‌ او خوشحال‌ شده‌ ام‌. ولی‌ اگر بخواهید خنده‌ واقعی‌ را ببینید، باید به‌ سراغ‌ کودکان‌ بروید، بازی‌ها و ارتباطهایی‌ که‌ با هم‌ دارند و خنده‌هایی‌ که‌ از ته‌ دل‌ سر می‌دهند. در حقیقت‌ خندیدن‌ نوعی‌ ابراز هیجان‌ شادبودن‌ و شادمانی‌ است‌.
●طرز تفکر چقدر می‌تواند در شاد بودن‌ افراد دخیل‌ باشد؟
ما تفکر را از بخش‌ کودک‌ خارج‌ می‌کنیم‌ و به‌ بالغ‌ ربط‌ می‌دهیم‌. زمانی‌ هم‌ که‌ ما کار درمانی‌ انجام‌ می‌دهیم‌ کاری‌ می‌کنیم‌ که‌ بالغ‌ مجری‌ رفتار کودک‌ درون‌ باشد نه‌ مسلط‌ بر آن‌.
مساله‌یی‌ نیز در مورد تفکر مثبت‌ و منفی‌ وجود دارد. ما اگر تفکر مثبت‌ داشته‌ باشیم‌، مطمئنا این‌ تفکر می‌تواند در شادی‌ و شادمانی‌ ما تاثیر گذار باشد و متقابلا تفکر منفی‌ نیز شادی‌ را دور می‌کند.
من‌ این‌ نظریه‌ را رد می‌کنم‌ که‌ ما باید بسته‌ به‌ خوشبین‌ یا بدبین‌ بودنمان‌، همیشه‌ نیمه‌ پر یا خالی‌ لیوان‌ را ببینیم‌. بلکه‌ ما باید واقع‌ بین‌ باشیم‌. در این‌ صورت‌، می‌توانیم‌ عملکردی‌ متعادل‌ و درست‌ داشته‌ باشیم‌. ما اگر فقط‌ مثبت‌ گرای‌ صرف‌ بوده‌ و جنبه‌های‌ منفی‌ خود را نبینیم‌، آن‌ هنگام‌ شادمانی‌ ما نیز شادی‌ واقعی‌ نبوده‌ بلکه‌ نوعی‌ شادی‌ اکتسابی‌ است‌. شاید این‌ موضوع‌ را شنیده‌ باشید که‌ گاهی‌ اوقات‌ توصیه‌ می‌کنند، جلوی‌ آیینه‌ بایستید و به‌ زیباییها و سلامتی‌ خود توجه‌ کنید.
من‌ این‌ موضوع‌ را نیز رد می‌کنم‌ چرا که‌ ما در این‌ حالت‌ فقط‌ مشغول‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ ظاهر خود هستیم‌. آدمی‌ که‌ ظاهر بسیار خوبی‌ دارد، ممکن‌ است‌ درون‌ آشفته‌ و ناآرامی‌ داشته‌ باشد. پس‌ این‌ شعار نمی‌تواند موثر باشد، چون‌ درون‌ انسانها ممکن‌ است‌ هر یک‌ از حالات‌ شادی‌ یا غم‌ را داشته‌ باشد. ضمن‌ اینکه‌ اندوه‌ و شادی‌ دقیقا دو روی‌ سکه‌ هستند و هر دو آنها لازمه‌ زندگی‌ اند. فرضا اگر ما عزیزی‌ ر ا از دست‌ می‌دهیم‌ نمی‌توانیم‌ غمگین‌ بودن‌ خود را ابراز نکرده‌ و بگوییم‌ این‌ اتفاقی‌ است‌ که‌ افتاده‌ است‌! و باید فراموشش‌ کنیم‌! اصلا این‌ ایده‌ درست‌ نیست‌. شادی‌ و اندوه‌ باید هر کدام‌ جای‌ خود را داشته‌ باشند. وقتی‌ ما واقع‌ بین‌ باشیم‌، تصورات‌ و خواسته‌ هایمان‌ به‌ تعادل‌ می‌رسد. در اینجا باید مطلب‌ مهمی‌ را خاطر نشان‌ کنم‌.
بعضی‌ می‌گویند شادی‌ انسان‌ در گرو خوشبختی‌ اوست‌. حال‌ باید گفت‌: خوشبختی‌ چیست‌؟ هرکس‌ تعریف‌ خاص‌ خودش‌ را بازگو می‌کند. به‌ طور مثال‌ در کارگاههایی‌ که‌ برای‌ شناخت‌ بیشتر از شخصیت‌ فرد تشکیل‌ می‌دهیم‌ از او می‌خواهیم‌ تا آرزوهایش‌ را بنویسد. خیلی‌ از این‌ آرزوهایی‌ که‌ ذکر می‌کند، بسیار دور و دست‌ نیافتنی‌ هستند. ساده‌ ترین‌ تعریف‌ خوشبختی‌ این‌ است‌ که‌ خواسته‌های‌ ما، تعادل‌ و میزانی‌ با امکاناتمان‌ داشته‌ باشد. یعنی‌ اگر من‌ خواسته‌یی‌ دست‌ نیافتنی‌ داشته‌ باشم‌، بالطبع‌ آدم‌ خوشبختی‌ نیز نخواهم‌ بود و اگر خوشبخت‌ نباشم‌، شاد نیستم‌. پس‌ اگر خواسته‌ هایم‌ با امکاناتم‌ هماهنگ‌ باشد خوشبخت‌ و شاد هستم‌. در حقیقت‌ ما اگر واقع‌ بین‌ باشیم‌، به‌ سراغ‌ رویاهای‌ بزرگ‌ نمی‌رویم‌. دیگر برای‌ شاد بودنمان‌ به‌ سراغ‌ رویاپردازی‌ نمی‌رویم‌. ما زمانی‌ که‌ واقع‌ بین‌ باشیم‌ به‌ سراغ‌ خواسته‌هایی‌ که‌ ایده‌ آلی‌ و دست‌ نیافتنی‌ هستند، نمی‌رویم‌.
●لازمه‌ شاد بودن‌ چیست‌؟
من‌ لازمه‌ شاد بودن‌ را ایجاد تعادل‌ در زندگی‌ می‌دانم‌. کسی‌ که‌ زندگی‌ متعادلی‌ دارد چه‌ از نظر مالی‌ و چه‌ از نظر روانی‌، در نهایت‌ می‌تواند آدم‌ شادی‌ نیز باشد. هرکسی‌ برای‌ شاد بودن‌ آستانه‌یی‌ دارد. ممکن‌ است‌ عاملی‌ باعث‌ شادی‌ من‌ شود اما شما را شاد نکند. ممکن‌ است‌ عاملی‌ شما را اندوهگین‌ کند اما باعث‌ شادی‌ من‌ شود. این‌ نوع‌ شادی‌، شادی‌ کاذب‌ است‌. شادی‌ واقعی‌ آن‌ نوع‌ شادی‌ است‌ که‌ مکان‌ و زمان‌ در آن‌ تاثیری‌ نداشته‌ باشد و بهترین‌ مثالی‌ که‌ می‌تواند نشان‌ دهنده‌ این‌ نوع‌ شادی‌ باشد، ارتباط‌ شادمانه‌ کودکان‌ با یکدیگر است‌. نوعی‌ شادی‌ که‌ توام‌ با خلاقیت‌ است‌.کودکان‌ به‌ محض‌ اینکه‌ زیر پوشش‌ تربیت‌ والدین‌ قرار گرفته‌ و والد درونشان‌ شکل‌ می‌گیرد، حالا ارزشها، تعصبات‌، اعتقادات‌، فرهنگ‌، سنت‌، ملیت‌، تمامی‌ این‌ موارد بر شادی‌ و ابراز آن‌ تاثیر می‌گذارد. یکی‌ از مواردی‌ که‌ ترمز شادمانی‌ و ابراز شادی‌ در ماست‌، همین‌ بکن‌ نکن‌هایی‌ است‌ که‌ در سن‌ پایین‌ والدینمان‌ به‌ ما انتقال‌ داده‌ اند. به‌ واقع‌ برای‌ هر رفتاری‌ ارزش‌ گذاری‌ می‌کردند (بچه‌ باید این‌ کار را بکند! بچه‌ باید این‌ کار را نکند!). به‌ نوعی‌ ما در اینجا بر روی‌ خلاقیت‌، انگیزه‌ و شادی‌ که‌ در حقیقت‌ همان‌ کودک‌ درون‌ ماست‌، سرپوش‌ می‌گذاریم‌. در حقیقت‌ شادی‌ برای‌ کودک‌ در چارچوب‌ خاصی‌ تعریف‌ می‌شود و شادمانی‌ خارج‌ از این‌ چارچوب‌ سبب‌ ایجاد حس‌ گناه‌ در کودک‌ می‌شود. والدین‌ برای‌ اینکه‌ کودک‌ را در چارچوب‌ ارزشها و اعتقادات‌ خودشان‌ نگه‌ دارند، با تنبیه‌ کودک‌، احساس‌ گناه‌ را در او به‌وجود می‌آورند. یا حتی‌ بدتر از این‌ قضیه‌، به‌ کودک‌ گفته‌ می‌شود، اگر تو بخندی‌ و پدرت‌ را از خواب‌ بیدارکنی‌، خدا از تو ناراحت‌ می‌شود! من‌ در سمیناری‌ که‌ در همین‌ زمینه‌ شرکت‌ کرده‌ بودم‌، گفتم‌، دید من‌ نسبت‌ به‌ تربیت‌ کودک‌، منفی‌ است‌.کودک‌ را باید شخصیت‌ پردازی‌ کرد. کودک‌ نیازی‌ ندارد به‌ اینکه‌ تربیت‌ شود. مگر اینکه‌ بخواهیم‌ او را در چارچوب‌ ارزشهای‌ والدین‌ ببریم‌. ولی‌ اگر والدینی‌ بخواهند، کودک‌ خود را رشد دهند، باید او را شخصیت‌ پردازی‌ کنند. (خلاقیت‌ها، استعدادها و خواسته‌های‌ او را بشناسند)
در غیر این‌ صورت‌، کودک‌ درون‌ افراد در میان‌ تعصبات‌، ارزشها و اعتقادات‌ (بعد والد وجودی‌)، حبس‌ می‌شود. هر قدر بعد ارزشی‌ منفی‌ (تعصبات‌ و ...) پر رنگ‌ تر شود، شادی‌ کودک‌ نیز کم‌ رنگ‌ تر می‌شود. در حقیقت‌ مجموعه‌ تعصبات‌، اعتقادات‌ و ارزشها عاملی‌ می‌شود برای‌ کنترل‌ رفتار فرد. والد کنترل‌ گر به‌ ما می‌گوید که‌ کدامیک‌ از کارهایمان‌ خوب‌ یا بد است‌. مثلا وقتی‌ کودک‌ شروع‌ به‌ خندیدن‌ می‌کند، ما به‌ او می‌گوییم‌ نخند! بچه‌ خوب‌ که‌ نمی‌خنده‌! یا مثلا دختر خوب‌ که‌ نمی‌خنده‌! همین‌ اصول‌ وقتی‌ همان‌ دختر بزرگ‌ شد و ازدواج‌ کرد، عینا به‌ فرزندش‌ انتقال‌ پیدا می‌کند. آلوده‌ شدن‌ بالغ‌ با والد، توجه‌ به‌ همین‌ ارزشها و تعصبات‌ است‌. مجموعه‌ این‌ عوامل‌ باعث‌ می‌شود شادی‌ کودک‌ درون‌ ما مخفی‌ یا کم‌رنگ‌ شود. چه‌ اشکالی‌ دارد، شادی‌هایی‌ را در محیط‌ خانواده‌ ایجاد کنیم‌. چه‌ اشکالی‌ دارد، در خانه‌ موسیقی‌ زیبایی‌ گذاشته‌ و همگی‌ با هم‌ شادی‌ هایمان‌ را ابراز کنیم‌. ولی‌ اکثر ما می‌گوییم‌، نه‌ این‌ کار زشت‌ است‌ و احساس‌ گناه‌ می‌کنیم‌ و با این‌ قضیه‌ کودک‌ درونمان‌ و بلاطبع‌ شادی‌ را از خود دور کرده‌ ایم‌.
●چطور می‌توان‌ به‌ بالا بردن‌ سطح‌ شادی‌ در جامعه‌ کمک‌ کرد؟
از دیدگاه‌ تحلیل‌ رفتار، ساختار جامعه‌ مانند ساختار خانواده‌ است‌ و ساختار خانواده‌ نیز شبیه‌ ساختار فرد است‌. در نتیجه‌ ساختار جامعه‌ شبیه‌ ساختار فرد است‌. جامعه‌یی‌ که‌ شاد نیست‌، درست‌ مانند انسانی‌ است‌ که‌ شاد نیست‌. اما چرا شاد نیست‌؟ چون‌ ارزشها، تعصبات‌، اعتقادات‌ به‌ نحوی‌ شادیها و کودک‌ درون‌ او را مخفی‌ کرده‌ است‌. پس‌ در جامعه‌ هم‌ مخفی‌ شدن‌ شادیها به‌ همین‌ صورت‌ است‌. در خیلی‌ از جوانها می‌بینیم‌ که‌ یک‌ حالت‌ دوگانگی‌ به‌وجود آمده‌ است‌.
یعنی‌ در بیرون‌ لبخند نمی‌زنند اما به‌ محض‌ دور شدن‌ از محیط‌، شروع‌ به‌ خندیدن‌ می‌کنند. متاسفانه‌، تفاوت‌ رفتار فرد در محیط‌های‌ مختلف‌ مانند مدرسه‌، اجتماع‌ و خانه‌ آنقدر زیاد است‌ که‌ سبب‌ تزلزل‌ شخصیت‌ او می‌شود و نهایتا این‌ تزلزل‌ شخصیتی‌ به‌ جامعه‌ نیز سرایت‌ می‌یابد. ما برای‌ اینکه‌ در سطح‌ جامعه‌ میزان‌ شادی‌ را بالا ببریم‌، باید از افراد و خانواده‌ها شروع‌ کنیم‌. اگر افراد و خانواده‌ها شاد باشند، نهایتا جامعه‌ شادی‌ نیز خواهیم‌ داشت‌. آمار جالبی‌، شادترین‌ کشور دنیا را هندوستان‌ نشان‌ می‌دهد. این‌ مساله‌ برای‌ من‌ غیر قابل‌ تصور بود. چون‌ فکر می‌کردم‌ که‌ همه‌ افراد در این‌ کشور مشکل‌ مالی‌ دارند. پس‌ این‌ نشان‌ می‌دهد که‌ داشته‌ها عامل‌ ایجاد و ابراز شادی‌ نیستند. بلکه‌ بودن‌ها هستند که‌ عامل‌ شادی‌ اند. افرادی‌ که‌ با وجود مشکلات‌ زیاد، همچنان‌ شادی‌های‌ خود را ابراز می‌کنند، کودک‌ درونشان‌ رها است‌. در حقیقت‌ ترمزهای‌ شادی‌ در چنین‌ جامعه‌یی‌ وجود ندارد و هرکسی‌ شادی‌های‌ مخصوص‌ به‌ خود را انجام‌ می‌دهد. تا هنگامی‌ که‌ کودک‌ درون‌ شادی‌ اش‌ را ابراز کند، افراد دل‌ زنده‌ اند. دل‌ مردگی‌ ناشی‌ از پنهان‌ شدن‌ کودک‌ درون‌ است‌.
پس‌ برای‌ بالا بردن‌ شادی‌ در سطح‌ جامعه‌، ابتدا باید خانواده‌های‌ شادی‌ داشته‌ باشیم‌. تنها نسخه‌ برای‌ بالا بردن‌ سطح‌ شادی‌ در جامعه‌، تعدیل‌ کردن‌ ترمزهای‌ ارزشی‌ است‌. البته‌ ناگفته‌ نماند که‌ در برداشتن‌ ترمزهای‌ ارزشی‌ تعادل‌ باید رعایت‌ شود. اگر ما زندگی‌ را یک‌ مثلث‌ تصور کنیم‌ که‌ یک‌ ضلع‌ فعالیت‌ (کار) باشد، ضلع‌ دوم‌ آن‌ تفریح‌ باشد و ضلع‌ دیگر ارتباطات‌. اگر ما بتوانیم‌ به‌ هر سه‌ این‌ ابعاد به‌ قدر کافی‌ توجه‌ کنیم‌، آنگاه‌ این‌ مثلث‌ زندگی‌ به‌ صورت‌ متوازی‌ الاضلاع‌ خواهد بود، این‌ مساوی‌ بودن‌ نشان‌ دهنده‌ همان‌ تعادلی‌ است‌ که‌ ما از آن‌ سخن‌ می‌گوییم‌.
چرا بعضی‌ از افراد با وجود مشغله‌ زیاد کاری‌، باز هم‌ شادی‌های‌ خود را بروز می‌دهند یا حس‌ شوخ‌ طبعی‌ خود را حفظ‌ می‌کنند؟
پاسخ‌ به‌ این‌ سوال‌ برای‌ افراد مختلف‌، متفاوت‌ است‌. گاهی‌ اوقات‌ من‌ با آگاهی‌ از مشکلات‌ مالی‌ که‌ دارم‌، به‌ فعالیت‌ بیشتری‌ می‌پردازم‌، اما سعی‌ می‌کنم‌ در محیط‌ کارم‌ نیز تفریح‌ و شادی‌ خود را داشته‌ باشم‌. حتی‌ خود کار برای‌ من‌ شادی‌ آفرین‌ می‌شود. این‌ به‌ دلیل‌ علاقه‌ من‌ به‌ کاری‌ است‌ که‌ انجام‌ می‌دهم‌. و چون‌ خودم‌ را در این‌ کار مفید می‌بینم‌، ثمره‌ این‌ کار هم‌ برایم‌ جذابیت‌ دارد و باعث‌ شادی‌ ام‌ می‌شود.
آیا جامعه‌ ما افسرده‌ است‌؟ چرا؟
به‌ نظر من‌ جامعه‌ ما یک‌ درجه‌ از افسردگی‌ نیز پایین‌ تر است‌ و حالت‌ بیمارگونه‌ افسردگی‌ را دارد. شما اگر به‌ عنوان‌ مثال‌ به‌ رنگ‌ لباس‌ مردم‌ جامعه‌ خودمان‌ توجه‌ کنید، می‌بینید که‌ اکثرا از رنگهای‌ تیره‌ و خسته‌ کننده‌ استفاده‌ می‌کنند. همه‌ این‌ رنگها از نظر روا ن‌ شناسی‌ و روحیات‌ فردی‌، تعریف‌ دارند. این‌ باعث‌ می‌شود روحیه‌ افراد و بلاطبع‌ جامعه‌، روحیه‌یی‌ افسرده‌، خسته‌ و دلمرده‌ باشد.
ما اگر بخواهیم‌ شادی‌ هایمان‌ را تعریف‌ کنیم‌، خیلی‌ با احتیاط‌ و بسختی‌ آنها را بیان‌ می‌کنیم‌ تا به‌ ما برچسب‌ نزنند. صحبتهایی‌ که‌ اکثر ما با هم‌ داریم‌، رنگی‌ از اندوه‌، بدبختی‌ و ناامیدی‌ دارد. در حقیقت‌ کودک‌ درون‌ جامعه‌ ما کودک‌ شادی‌ نیست‌. شما فکر می‌کنید، چرا بعد از یک‌ مسابقه‌ فوتبال‌، بعضی‌ افراد به‌ تخریب‌ می‌پردازند و شادی‌های‌ تهاجمی‌ و ناهنجار از خود نشان‌ می‌دهند.
چرا بعضی‌ از افراد برای‌ شاد بودن‌، به‌ راههای‌ انحرافی‌ کشیده‌ می‌شوند؟
شاید ریشه‌های‌ بیشتر این‌ ناهنجاریها را باید در کودکی‌ آنها جستجو کرد. این‌ تمایل‌ به‌ راههای‌ انحرافی‌، به‌ یکباره‌ ایجاد نمی‌شود. جوانی‌ که‌ در خانواده‌اش‌، مشکلات‌ ناامنی‌ روانی‌ داشته‌ است‌، به‌ طور مثال‌ دعواهای‌ مکرر پدر و مادر و تهدیدهای‌ هر کدام‌ از آنها به‌ جدایی‌، جو ناامنی‌ را در خانه‌ ایجاد می‌کند. همین‌ فرد وقتی‌ به‌ بلوغ‌ روانی‌ می‌رسد، برای‌ جبران‌ نا امنی‌های‌ خانوادگی‌، جذب‌ گروههای‌ هم‌ سن‌ و سال‌ خود شده‌ و برای‌ اثبات‌ با ارزش‌ بودن‌ کارهایی‌ که‌ مربوط‌ به‌ سن‌ و سال‌ خودشان‌ نیست‌، انجام‌ می‌دهند. مطلب‌ جالب‌ دیگر، کنجکاوی‌ کودک‌ درون‌ این‌ افراد است‌. این‌ تمایل‌ به‌ راههای‌ انحرافی‌ برای‌ شاد بودن‌، می‌تواند ناشی‌ از کنجکاوی‌ و یا یافتن‌ پناهی‌ برای‌ فرار از ناامنی‌ محیط‌ خانوادگی‌ باشد. علت‌ فرار از محیط‌ خانواده‌ می‌تواند، نبودن‌ امکان‌ بروز احساسات‌ و خواسته‌های‌ فردی‌ باشد. در انسانهایی‌ که‌ بلوغ‌ اجتماعیشان‌ شکل‌ گرفته‌ (یک‌ درجه‌ بالاتر از بلوغ‌ روانی)، اینها آدمهای‌ ضعیفی‌ هستند که‌ وقتی‌ بعد کودکشان‌ به‌ مشکلی‌ بر می‌خورد، به‌ سراغ‌ انحراف‌ سازها می‌روند. آدمهایی‌ که‌ در شرایط‌ امروزشان‌ احساس‌ خوبی‌ ندارند، به‌ دنبال‌ عاملی‌ برای‌ دگرگونی‌ و ایجاد شادی‌ می‌گردند.
این‌ عوامل‌ ایجاد دگرگونی‌ اشکال‌ گوناگونی‌ دارد. معمولا روان‌ گردان‌ها و مخدرها که‌ جزو گروه‌ انحراف‌ سازها هستند، مصرف‌ بیشتری‌ دارند. حتی‌ خیلی‌ از این‌ افراد به‌ سراغ‌ روابط‌ جنسی‌ افراطی‌ و بیمارگونه‌ می‌روند. عده‌یی‌ نیز به‌ دنبال‌ خوردن‌ زیاد و یا کسب‌ درآمد بسیار بالا هستند. هر جا که‌ افراد به‌ دنبال‌ کمال‌ گرایی‌ افراطی‌ باشند، به‌ نوعی‌ به‌ سمت‌ انحراف‌ سازها جذب‌ می‌شوند. هر نوع‌ کمال‌ گرایی‌ از دید روان‌ شناسی‌، بیمارگونه‌ است‌. زمانی‌ که‌ افراد به‌ سمت‌ انحراف‌ سازها می‌روند، شادی‌ ایجاد شده‌ نیز، شادی‌ کاذب‌ است‌. از طرف‌ دیگر، افراد به‌ سمت‌ ایجاد شادی‌ و بروز شادمانی‌ از راه‌ انحراف‌ سازهایی‌ می‌روند که‌ مخالف‌ و مغایر با ارزشهای‌ والدینشان‌ است‌.چه‌ کاری‌ باید انجام‌ دهیم‌ تا کودک‌ درون‌ ما، در دوران‌ بزرگسالی‌ نیز همچنان‌ شاد باقی‌ بماند؟
اجازه‌ خیلی‌ از ابراز شادی‌ها را به‌ خودمان‌ بدهیم‌. نگوییم‌ این‌ کار زشت‌ است‌! آن‌ کار بد است‌! بروز شادی‌ در سنین‌ مختلف‌ ممکن‌ است‌ اشکال‌ گوناگونی‌ داشته‌ باشد. (به‌ صورت‌ هنجار یا ناهنجار) مثلا سرعت‌ بسیار بالا در رانندگی‌، داشتن‌ ظاهری‌ غیر عادی‌، عواملی‌ هستند که‌ افراد از طریق‌ آن‌ به‌ صورت‌ ناهنجار به‌ ابراز شادی‌ می‌پردازند. یا اینکه‌ افراد با شرکت‌ در مسابقات‌ مختلف‌ جهانی‌ به‌ صورت‌ هنجار به‌ بروز شادمانی‌ و شخصیت‌ خود می‌پردازند. در تحلیل‌ رفتار، کودک‌ درون‌ نباید احساس‌ «تو خوب‌ نیستی‌» داشته‌ باشد. در این‌ صورت‌ این‌ فرد یا منزوی‌ می‌شود و یا طبق‌ غریزه‌ گروه‌ گرایی‌ خود، جذب‌ گروههایی‌ می‌شود که‌ خوب‌ بودنش‌ را ؤابت‌ کند و در اینجا او خوب‌ بودنش‌ را در رفتار منفی‌ پیدا می‌کند. برای‌ اینکه‌ جوان‌ در محیط‌ جامعه‌ احساس‌ شادی‌ کند، باید در جامعه‌ پذیرفته‌ شود و همه‌ جا او را سرکوب‌ نکنند. اگر پای‌ صحبت‌ بسیاری‌ از جوانان‌ بنشینیم‌، در واقع‌ آنها خواسته‌های‌ زیادی‌ ندارند، ولی‌ چون‌ همین‌ خواسته‌های‌ کم‌ پاسخ‌ داده‌ نشده‌، بنابراین‌ شکلی‌ تهاجمی‌ پیدا کرده‌ است‌.
حال‌ برای‌ جامعه‌یی‌ که‌ حتی‌ به‌ نظر شما از حد افسردگی‌ هم‌ پایین‌ تر است‌، چه‌ کاری‌ می‌توانیم‌ انجام‌ دهیم‌، که‌ بروز شادمانی‌ در آن‌ امکان‌ پذیر شود؟
ما برای‌ اینکه‌ جامعه‌ را شاد کنیم‌، باید مقدار زیادی‌ از ارزشهایی‌ که‌ حذفشان‌ آسیبی‌ نمی‌رساند و به‌ نوعی‌ اهرم‌ فشار برای‌ بروز شادی‌ محسوب‌ می‌شوند را حذف‌ کنیم‌. مثال‌ این‌ قضیه‌، نفی‌ شادی‌ و نوعی‌ ابراز آن‌ به‌ صورت‌ دست‌ افشانی‌ در مساجد است‌. مثلا گفته‌ می‌شود مسجد جای‌ دست‌ زدن‌ نیست‌! ما اصلا اعتقادمان‌ چیز دیگری‌ است‌. اگر قرار است‌ اندوه‌ ما در مسجد باشد، شادی‌ ما نیز باید در مسجد باشد. برای‌ اینکه‌ به‌ تعادل‌ برسیم‌، نباید مرزبندی‌ کنیم‌. ما اکثرا وقتی‌ به‌ محیط‌ روحانی‌ مثل‌ مسجد می‌رویم‌، غم‌ از آن‌ محیط‌ می‌بارد. چرا که‌ همیشه‌ افراد در آن‌ از غم‌ و غصه‌ و بدبختی‌ می‌شنوند و یا مجالس‌ سوگواری‌ در آن‌ برگزار می‌شود. در صورتی‌ که‌ کسانی‌ که‌ به‌ عنوان‌ پیشکسوت‌ و رهبر مذهبی‌ ما هستند اینها آدم‌هایی‌ نبودند که‌ همیشه‌ غمگین‌ و غصه‌ دار باشند. مثلا پیامبر بزرگ‌ ما حضرت‌ محمد(ص)، کودکان‌ را بر دوش‌ خود سوار کرده‌ و به‌ بازی‌ با آنها می‌پرداخته‌ است‌. وقتی‌ رهبر بزرگی‌ چون‌ ایشان‌، کودک‌ درونشان‌ اینقدر رها بوده‌، چرا کودک‌ درون‌ ما نباید رها باشد. بخشی‌ از حبس‌ شادی‌ها در جامعه‌ ما به‌ خاطر همین‌ ترمزها است‌.
اگر در جامعه‌ شادی‌های‌ جمعی‌ داشته‌ باشیم‌، به‌ رفع‌ افسردگی‌ حاکم‌ بر محیط‌ بسیار کمک‌ کرده‌ ایم‌.
اگر به‌ شادی‌ جنبه‌ منفی‌ داده‌ شود، آنوقت‌ هیچگاه‌ در جامعه‌ انتشار نمی‌یابد. ما باید مجالی‌ برای‌ برگزاری‌ شادی‌های‌ جمعی‌ ایجاد کنیم‌. متاسفانه‌ در جامعه‌ ما همه‌ مسائل‌ و از جمله‌ شادی‌، سیاست‌ زده‌ است‌. هرقدر گروههایی‌ که‌ برگزار کننده‌ شادی‌ هستند، بزرگتر باشند، بالطبع‌ شادی‌ ایجاد شده‌ هم‌ بیشتر و تاؤیر گذار تر است‌. طی‌ تجربه‌ سفر به‌ خارج‌ از کشور، یکی‌ از دوستان‌ من‌ که‌ به‌ میهمانی‌ دعوت‌ بود مرا نیز با خود به‌ آن‌ جشن‌ خودمانی‌ برد. در آنجا اول‌ از همه‌ نام‌ من‌ را پرسیدند و بر روی‌ لباسم‌ وصل‌ کردند تا همگی‌ با من‌ آشنا شده‌ و بتوانیم‌ با هم‌ رابطه‌ صمیمانه‌ برقرار کنیم‌.
برای‌ من‌ که‌ در جامعه‌ خودمان‌ بار آمده‌ بودم‌، اگر شناختهای‌ روانشناسی‌ نداشتم‌، کار آنها بسیار بی‌ معنی‌ بود. شاید آنگاه‌ با خود می‌گفتم‌ اینها مگر بیکارند که‌ کنار پیاده‌ رو دور هم‌ جمع‌ شدند و با هم‌ بی‌ جهت‌ شادی‌ می‌کنند! شادی‌ نیاز به‌ وسایل‌ و شرایط‌ خاصی‌ ندارد. در حقیقت‌ ابراز شادی‌ و برگزاری‌ جشنها در جامعه‌ ما، محدود شده‌ است‌. متاسفانه‌، به‌ دلیل‌ هنجار شکنی‌ بعضی‌ از آدمها، شادمانی‌ افراد دیگر نیز محدود می‌شود. یعنی‌ برای‌ برگزاری‌ جشنها آنقدر شرط‌ و شروط‌ گذاشته‌ می‌شود که‌ افراد دیگر شور و حالی‌ برای‌ برگزاری‌ جشن‌ و شادی‌ ندارند. به‌ نوعی‌ می‌توان‌ گفت‌ با این‌ شرایطی‌ که‌ به‌وجود می‌آورند، شادی‌ محدود و محبوس‌ شده‌ و در نتیجه‌ جامعه‌یی‌ افسرده‌، خشمگین‌ و پر از اضطراب‌ و درگیری‌ شکل‌ می‌گیرد.
به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان‌ گفت‌: زمانی‌ که‌ نور نیست‌، تاریکی‌ خودش‌ را نشان‌ می‌دهد. زمانی‌ که‌ شادی‌ نیست‌، افسردگی‌ و غم‌ خودش‌ را نشان‌ می‌دهد. اصلا لزومی‌ ندارد ما به‌ دنبال‌ رفع‌ غم‌ و افسردگی‌ برویم‌. کافی‌ است‌ جو شادمانی‌ و ابراز شادی‌ را در جامعه‌ به‌وجود آوریم‌، آنوقت‌ خود به‌ خود غم‌ و اندوه‌ نیز مجالی‌ برای‌ ابراز وجود نمی‌یابد.
●جنگ‌ تحمیلی‌ بر روحیه‌ شاد و ناشاد مردم‌ جامعه‌ ما، چقدر تاثیرگذار بوده‌ است‌ و چرا؟
مساله‌ جنگ‌ بی‌ تردید احساس‌ عدم‌ امنیت‌ را در جامعه‌ ایجاد می‌کند و ترس‌ و وحشت‌ هم‌ از عوارض‌ آن‌ است‌. این‌ ترس‌ و وحشت‌ بر تک‌ تک‌ افراد، حتی‌ کسانی‌ که‌ می‌گویند:من‌ اصلا نمی‌ترسم‌، تاثیر می‌گذارد. آنها نمی‌توانند این‌ ترس‌ و وحشت‌ و احساس‌ ناامنی‌ را فراموش‌ کنند. اما می‌شود این‌ حالات‌ را کم‌رنگ‌ کرد تا جامعه‌ بتواند ابراز هیجان‌ و شادی‌ نیز داشته‌ باشد. کم‌رنگ‌ کردن‌ این‌ قضیه‌ با تکرار نکردن‌ ناراحتیها و عوارض‌ عاطفی‌ جنگ‌، امکان‌ پذیر است‌. ولی‌ تا زمانی‌ که‌ این‌ قضایا ادامه‌ داشته‌ باشد، برای‌ افراد، موقعیت‌ جنگ‌ تداعی‌ می‌شود و ایجاد وحشت‌ می‌کند. مثلا تماشای‌ تصاویر مربوط‌ به‌ جنگ‌ و یا دیدن‌ صحنه‌ روی‌ مین‌ رفتن‌ عزیز ترین‌ کسان‌، فقط‌ ایجاد وحشت‌ و ناامنی‌ دوباره‌ می‌کند. مسلما کسی‌ که‌ ترسیده‌ باشد و احساس‌ وحشت‌ و ناامنی‌ دارد، دیگر شور و حالی‌ برای‌ برگزاری‌ جشن‌ و شادی‌ ندارد. و روحیه‌ تضعیف‌ شده‌ و ناشادی‌ خواهد داشت‌. تا زمانی‌ که‌ ما مدام‌ جنگ‌ و سوگ‌ مربوط‌ به‌ جنگ‌ را یادآوری‌ کنیم‌، وضعیت‌ به‌ همین‌ منوال‌ خواهد بود.
●آیا از دیدگاه‌ روان‌ شناسی‌ می‌توان‌ گفت‌: خنده‌ معجزه‌ می‌کند؟
از نظر روان‌ شناسی‌ ثابت‌ شده‌، دگرگونی‌ که‌ پس‌ از خندیدن‌ در انسان‌ به‌وجود می‌آید، باعث‌ معجزه‌ در درون‌ او می‌شود. من‌ معتقدم‌ اگر کسی‌ اعتقاد به‌ این‌ قضیه‌ داشته‌ باشد، در درون‌ اوست‌ که‌ معجزه‌ ایجاد می‌شود. یعنی‌ خنده‌ خودش‌ معجزه‌ نیست‌، بلکه‌ خنده‌ همان‌ عامل‌ ایجاد دگرگونی‌ و معجزه‌ در وجود فرد است‌.
●از دیدگاه‌ روان‌ شناسی‌ تاثیرات‌ شادی‌ بر روابط‌ اجتماعی‌ افراد چیست‌؟
انسان‌ دو نوع‌ نیاز دارد، .۱ نیاز جسمانی‌ (بیولوژیکی‌) و .۲ نیاز به‌ توجه‌ و نوازش‌ (شادی‌). اگر ما از انسان‌ نیاز به‌ توجه‌ و نوازش‌ را بگیریم‌ و به‌ آن‌ توجه‌ نکنیم‌، خود به‌ خود شادی‌ را از او گرفته‌ ایم‌ و سبب‌ ایجاد انزوا در او خواهیم‌ شد. ارتباطات‌ انسانی‌ (من‌ خوب‌ هستم‌، تو خوب‌ هستی‌)، یک‌ ارتباط‌ متقابل‌ است‌ که‌ نوازش‌ بی‌ قید و شرط‌ به‌ یکدیگر می‌دهیم‌. یعنی‌ من‌ به‌ کسی‌ توجه‌ کنم‌ چون‌ ...، این‌ توجه‌، توجهی‌ شرطی‌ است‌. ارتباطات‌ نباید شرطی‌ باشد. ارتباطات‌ بین‌ انسانها باعث‌ می‌شود ذخیره‌ نوازشی‌ افراد افزایش‌ پیدا کند. و حتی‌ می‌تواند از این‌ ذخیره‌ نوازش‌ و شادی‌، در موقعیتهای‌ مختلف‌ و حتی‌ در هنگام‌ تنهایی‌، استفاده‌ کرد و احساس‌ خوبی‌ داشت‌. به‌ صورتی‌ دیگر نیز می‌توان‌ این‌ قضیه‌ را بررسی‌ کرد. افرادی‌ که‌ رابطه‌ اجتماعی‌ با دیگران‌ برقرار نمی‌کنند، انسانهایی‌ افسرده‌ و منزوی‌ هستند. اما چرا آنها این‌گونه‌ اند؟ به‌ این‌ خاطر که‌ در محیط‌ اطراف‌ خود شادی‌ ندیده‌ اند. وقتی‌ انسان‌ شادی‌ را درک‌ نمی‌کند، خود به‌ خود به‌ سوی‌ افسردگی‌ کشیده‌ می‌شود.

علی‌ دوستی‌، سمیه‌ صیادی‌ فر
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید