چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


ارزیابی منابع مرجع


ارزیابی منابع مرجع
۱) این کتابها اغلب به زبان عربی هستند و جز در دانشکده های ادبیات و الهیات مورد توجه و استفاده نیستند
با آنکه زبان عربی زبان دین ماست تعجب اینجاست که چرا نسبت به زبان عربی بی مهری خاصی می شود ، البته این مطلب نه از جانب استاد بلکه از جانب بسیاری از مسولان و سردمداران دیگر این بی مهری صورت می گیرد . فراموش نمی کنم قبل از انقلاب اسلامی که عربی ستیزی مد روز بود با هر کلمه ای که ریشه عربی داشت مخالفت می شد و به ویژه در فرهنگستان آن روز. در جایی که مخالفت امکان پذیر نبود دست به توجیه و تاویل می زدند. جالب بود فردی از قول یکی از سردمداران فرهنگستان آن روز می گفت : علوی ریشه از آلوی فارسی دارد و مقدم در اصل مُغدم بوده است . پس از انقلاب اسلامی ، باتوجه به تاکیدی که در قانون اساسی نسبت به زبان عربی شد و فراگیری آن در دبیرستان ها لازم و واجب گردید و با عنایت به اینکه زبان فارسی و عربی با هم مخلوط اند و بسیاری از معارف ملی و اسلامی ما هنوز به زبان عربی هستند امید می رفت که میزان علاقه مندی و پای بندی به زبان عربی بیش از گذشته شود . اما متاسفانه با وضعیتی که در دانشگاه ها به ویژه در سالهای اخیر از دانشجویان مشاهده می شود به نظر می رسد این توجه نه تنها بیشتر نشده بلکه روز به روز کمتر هم می شود . این عدم توجه و بی مهری انسان را به یاد انقطاع فرهنگی می اندازد ، انقطاعی که نسلی با نسلهای خود بیگانه می شود. در این رابطه داستان مردم ترکیه مثال زدنی است که البته آنها با تغییر خط، چنین انقطاعی را بوجود آوردند. من خود شاهد بودم که در موزه ’ توپ کاپی سرای ‘ در ترکیه خارجیها بیشتر از جوانان ترک می توانستند با آثار و میراث گذشته ترکها ارتباط برقرار کنند. من هر ازگاهی با پرسش بعضی لغات مصطلح در زبان فارسی از دانشجویان و عدم پاسخگویی ، ویا پاسخ های غلط آنها عملا آثار این انقطاع را می بینم . بر فرض که زبان عربی زبان دین و قرآن نباشد اما در فارسی لغات عربی فراوان است ، تازه این لغات همان معانی را که در زبان عربی امروز افاده می کند را ندارند و آنها به اصطلاح فارسی شده اند. فرهنگستان زبان هم بحمدالله در پاره ای از موارد کم از فرهنگستان قبل از انقلاب نیست . واژه هایی وضع می کند که گاه به اصطلاح با چندین من سریش هم نمی توان آنرا به زبان فارسی چسباند. در مقابل به ویژه در سالهای اخیر ، حساسیتی نسبت به کلمات لاتین مشاهده نمی شود و با استدلال اینکه زبان انگلیسی زبان علم است و یا فرانسه زبان حاکم بوده استعمال آنها محدودیتی ندارد و یا نسبت به آنها سختگیری نمی شود ، دست کم در سمینارها و کنفرانس ها استعمال این کلمات رایج است و کسی که از این کلمات بیشتر استفاده کند گویی با تجدد آشناتر است .
در هر حال شنیدن این جملات ، از زبان کتابدار با سابقه ای که با منابع مرجع آشنا است برای من ثقیل و سنگین است . چرا باید منابع عربی مربوط به دانشکده ادبیات و الهیات باشد. منابع مرجع صرفا منابع ادبی و فقهی نیست مگر نه این است که در گذشته کتابدارن کتابخانه ها دانشمندان زمان خود بودند و افراد باسواد و فرهیخته و ادیب همچون بوعلی سینا ها و ابن مسکویه ها تصدی مدیریت کتابخانه ها را داشتند . تربیت چنین کتابدارانی وظیفه کیست؟ آیا باید این تفکر که رییس کتابخانه ها به ویژه کتابخانه های دانشگاهها فردی ادیب و از دانشکده ادبیات و الهیات باشد بر جامعه کتابداری و کتابخانه ها حاکم باشدکه هست. جالب است که جیمز تامپسون(۱۳۸۱،۲۰۱) در تاریخ کتابداری خود اصولی را بر می شمرد که یکی از آنها این است که کتابدار باید دانشمند باشد و دقیقا سوال این است که چگونه کتابدار می تواند دانشمند شود؟بنده نمی گویم فقط از طریق آشنایی با منابع قدیمی فارسی و عربی می توان دانشمند شد ولی به جراءت می توان گفت که ندانستن آن نقطه ضعفی در انجام این هدف خواهد بود. آیا این ضعف کتابداران و کتابداری نیست که نتوانسته است در بخش مرجع ، و به ویژه مراجع فارسی و عربی رسالت خود را به نحو احسن ایفا کند و دست کم در حوزه ای که به آنها اختصاص دارد سرآمدی خود را به دیگران اثبات کنند ؟
البته بنده با استاد موافقم که این نوع تفکر و عدم توجه به بخش مرجع و به ویژه منابع عربی و فارسی ، طراحان سوال آزمون های ارشد را به جایی رسانده است که در طرح سوال به پرسش از نام و عنوان بسنده می کنند و انتظاری که از کتابداران داشته و دارند در حد معارف و اطلاعات عمومی بوده است ، درحالیکه اگر به عمق منابع مرجع توجه شود وظیفه کتابداران مرجع بسیار بالاتر از این حد است . اگر میراث گذشته و مرجع قدیمی بخشی از فرهنگ و تاریخ و هویت ما به حساب می آید همانطور که غربیها که الگوی بسیاری هستند این چنین هستند ، نه فقط سوالات ما در حد نام و عنوان نبود که به محتوای منابع می پرداختیم و تجزیه و تحلیل و مقایسه آنها با یکدیگر و بیان ضعف ها و قوت های آنها مورد پرسش قرار می گرفت و افرادی را تربیت می کردیم که منابع مرجع و کاربرد آنرا دقیقا می شناختند و رد و یا قبول آنها را با معیارهای مشخص و قابل قبول امکان پذیر می دانستند، برای توضیح باید اشاره کنم که به طور مثال :
چند درصد دانشجویان با الذریعه به طور کامل آشنا هستند و اینکه دقیقا چند جلد است، یا نواقصش چیست ، تلاش نویسنده آن از کجا شروع شده ، آیا بنایی بر تکمیل آن هست ، چه استدراکهایی تاکنون بر آن نوشته شده است ، و چرا به تکمیل آن نمی پردازند ؟
چند درصد از دانشجویان می دانند که اعیان الشیعه چه کتابی است و از کیست ، صاحب آن چه توقعاتی داشته است، آیا فهرست و نمایه آن اگر داشته باشد وافی به مقصود هست ، آیا نمی شد آنرا بهتر تنظیم کرد؟ تاکنون چه نقدهایی بر آن نوشته شده و یا چه کسانی باید چنین نقد هایی را به ویژه از دیدگاه کتابشناختی بر آن بنویسند و رهنمود هایی جهت استفاده بیشتر بدهند. در بین مراجع سرگذشتنامه های فارسی که تعداد قابل توجهی هم تدوین شده است کدام موفق تر بوده اند، کدام به جزییات بیشتری پرداخته اند؟ به طور مثال مقایسه بین مجموعه اثرآفرینان و مفاخر اسلام و مانند آن را چه کسانی باید انجام دهند؟
وفیات ها و نام ها ی مختلفی که حکایت از تدوین سرگذشتنامه دارد چه ویژگی هایی دارند ، آیا مقدمه نسب? مبسوط فرهنگ زندگینامه ها را چند درصد از دانشجویان خوانده و بررسی کرده اند و درباره آن می توانند اظهار نظر کنند ؟
مقدمه فرهنگ ها از جمله مقدمه فرهنگ دهخدا ، معین ، برهان قاطع و ... چه فرق هایی با هم دارند، چه اطلاعاتی را به ما می دهند؟ آیا تکرار مکررات اند؟ آیا اصولا کار تدوین منابع مرجع کار مهمی است پس چرا دنیای امروز به ویژه در غرب آنرا با جدیت دنبال می کند ولی در جامعه ما پا نمی گیرد؟ آیا این وظیفه کتابداران نیست که دست کم در برخی از جنبه های آن به تحقیق بپردازند و اظهار نظر کنند؟ مدیریت تدوین ابزار کتابشناختی چیست و چه کسانی باید در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشند؟
در مورد فهرست ابن ندیم که از بین فهارس ، شاخص تر است چند درصد از دانشجویان به جزییات آن وارد هستند و با آن کار کرده اند؟ و یا علوم اوایل و اواخر آن را به دقت می شناسند و می دانند نقاط ضعف و قوت آنها در چیست و در چه مواردی کاربرد دارند؟ از فهارس خطی که فهرست آنها جهانی است چه اندازه کتابداران و به ویژه کتابداران مرجع باید با آنها آشنا باشند و چه کسی یا کسانی باید رهنمود اصلاحی در این مورد بدهد ؟
لغتنامه دهخدا به عنوان معروف ترین لغتنامه فارسی چه مراحلی را پشت سر گذاشته است؟ مسولان لغتنامه آیا کار جدیدی راشروع کرده اند و آیا این کار ادامه خواهد یافت؟، چه کسی و یا کسانی باید ضرورت ویرایش آنرا طرح کنند و یا دائما با تحقیقاتی که می کنند آنرا به مسولان گوشزد نمایند . لغتنامه دهخدا با همه عظمتی که دارد دارای کاستی های فراوانی است، چه کسانی باید به مسولان اعلام کنند که به جای دوباره و یا چندباره کاریها باید به تصحیح و تنقیح و ویرایش آثار محکم گذشته پرداخت ؟
چند درصد از دانشجویان می دانند که العین خلیل بن احمد به عنوان اولین لغتنامه نویس و صاحب سبک و مکتب چگونه نتظیم یافته است؟ یا مکاتب لغتنامه نویسی در زبان عربی و در دنیا چند تاست ؟ قاموس فیروزآبادی ، لسان العرب ابن منظور ، تاج العروس زبیدی چگونه تنظیم یافته اند و چه امتیازاتی نسبت به هم دارند ؟
دایرة المعارف های گذشته چگونه بوده اند؟ آیا با عیون الاخبار ابن قتیبه ، عقدالفرید ابن عبد ربه ، البیان و التبیین جاحظ فقط دانشجویان رشته ادبیات باید آشنا باشند؟ آیا نقد و بررسی این منابع باید توسط خارجیها ، همچون خانم ژیل وسل انجام شود ، آیا نمی توانیم و نباید آنچنان با این منابع کار کنیم که دانشجویان با تحلیل آنها به فکر خلق آثاری جدید در نقد و بررسی این منابع باشند ؟
آیا الاغانی از ابوالفرج اصفهانی دایرة المعارف است ؟ فقط مربوط به موسیقی است ، اطلاعات آن چقدر است ، اصلا بررسی این منابع به عهده کیست ، فقط باید افرادی شاخص چون مشایخ فریدنی آن هم در آخر عمر به تدوین و تصحیح تنها یک جلد آن بپردازند؟ اگر کتابداران نمی خواهند و یا نمی توانند چنین آثار بزرگی راتصحیح کنند دست کم با کمک اساتید خود می توانند از خنبه هایی آنها را نقد و بررسی و در حد خود زمینه را برای کار بیشتر فراهم کنند و یا دست کم ضرورت انجام این کارها را گوشزد نمایند .
در عصر حاضر با زحماتی که آقای حسن انوشه در تدوین دانشنامه ادب فارسی کشیده است چند درصد از دانشجویان آشنا هستند و چقدر برای کار او ارج و ارزش قائل اند ، چقدر با این منبع مهم کار کرده اند و چه نقاط قوت و ضعفی در آن می بینند ؟ اصولا دوره شناسی تدوین منابع مرجع در تاریخ ایران و اسلام به عهده کیست؟
اینها مشتی از خروارها کاری است که باید در بخش مرجع انجام شود تا تدوین منابع مرجع در زمان حال و آینده سامان یابد ، مگر نه اینست که ما معتقدیم ضرورت و اهمیت مرجع هرگز ازبین نمی رود و هرگز ابزارهای الکترونی که فراگیر شده اند کار تدوین منابع و رسالت پدید آورندگان هم به همان اندازه سخت و دشوارتر شده است ، ضرورت بررسی و عرضه منابع مرجع در اینترنت و امکان استفاده به جا و به مورد از آنها به عهده کیست ؟ و چه کسانی باید در کنار متخصصان رایانه به آنها بگویند که شرط بازیابی دقیق منوط به رعایت نکات مهم کتابداری و کتابشناختی است .
۲) حتی ممکن است هیچ یک از این منابع در بسیاری از کتابخانه های ایران وجود نداشته باشد
صدور چنین حکمی از کسی که در کتابخانه آستان قدس رضوی و یا کتابخانه دانشگاه است بعید به نظر می رسد. البته بسیاری از کتابخانه های بزرگ و کوچک و یا تخصصی و فنی را در نظر بگیریم ممکن است گفته ایشان صادق باشد ، اما در بسیاری از کتابخانه های دیگر ممکن است این منابع وجود داشته باشند ، وانگهی ریشه یابی این قضیه به عهده کیست؟ آیا کتابدار و به ویژه کتابدار مرجع نباید نسبت به این عدم اهتمام حساس باشد؟ آیا کتابدار به ویژه کتابدار مرجع نباید همچون معلم دلسوز مشکلات و خطرات را بازگو کند؟ آیا او صرفا باید دنباله رو باشد و فقط نیاز روزمره جامعه را مدنظر داشته باشد؟ و آیا میراث گذشته آنقدر کم اهمیت است که باید کتابخانه هایی که واجد چنین منابعی هستند را از وجود آن پاک کرد ؟
آخر مگر نه اینست که گذشته چراغ راه آینده است؟ آیا غربیان هم نسبت به گذشته خودشان چنین فکر می کنند ؟ شما هر سال در نمایشگاه بین المللی کتاب ملاحظه می کنید که تا چه حد آثار کلاسیک آنها نقد ، بررسی و تجدید طبع می شود و آثار ارسطو ، افلاطون ، کانت ، ولتر ، شکسپیر و امثال آن با اشکال و رنگهای مختلف به بازار عرضه می شود .
۳) برخی از این کتابها در کتابخانه های رشته کتابداری که بخش مرجع را تدریس می کنند هم ممکن است نباشد
بنظر می رسد این نبودن خود جای سوال دارد. اگر بخش مرجع تدریس می شود چرا نباید ابزارکار قبلا فراهم شود؟ مگر بگوییم این منابع که نمونه هایی از آن ذکر شد منابع مرجع نیستند و یا نقشی در حوزه مرجع ایفا نمی کنند. در این صورت باز مساله و حل آن(آزبرن و ناکامورا[۱]،۱۹۹۴) به کتابداران برمی گردد که خود باید پاسخگو باشند که چرا چنین منابعی وجود ندارد و چرا به فکر تهیه آن نبوده اند ، با وصف اینکه ممکن است بعضی از کتابخانه ها از منابع مذکور و مشابه آن نسخه های مکرر داشته باشند. راه اندازی رشته کتابداری یک طرف قضیه است و فراهم آوردن ابزار و امکانات مناسب مساله ای دیگر. اگر مسولان مافوق درکتابخانه ها و یا رشته کتابداری به این مسائل توجه ندارند باز بررسی و ریشه یابی آن به عهده کتابداران و اساتید فن است که به قول معروف "از ماست که بر ماست" .
۴) اما برای استفاده روزمره در بخش مرجع تقریبا استفاده ای ندارند
درست است که بسیاری از سوالات مرجع ممکن است مربوط به مسائل روز باشد اما باید توجه کرد که مرجع و منابع مرجع نباید به روزمرگی بیفتد. استفاده روزمره در بخش مرجع بیشتر آن را به بخش امانت شبیه می کند. سوالات مرجع اگرچه روزانه است اما روزمره نیست ، همیشه سوالات یکسان نیستند و افراد گوناگون با سوالات متفاوت از هرجایی ممکن است باشند و هر سوالی را ممکن است بپرسند . از قضا اگر روزمرگی به بخش مرجع حاکم شود نتیجه آن همان اطلاعات و معارف عمومی خواهد بود که مورد انتقاد استاد است . اما اگر کتابدار و به ویژه کتابدار مرجع به عنوان مشاور تحقیقاتی مطرح شود و هرکس و هرگروه برای اجرای پروژه های پژوهشی خود نیازمند راهنمایی های مرجع دقیق باشد باید از کتابدارانی که در همه حوزه ها کار کرده اند استفاده کنند ، قطعا کتابداران عواملی هستند که با اشرافی که بر منابع دارند زمان انجام پروژه ها را کم می کنند و از این جهت همکار طرح ها به حساب می آیند . در هر بخشی هم نگاه به گذشته و بررسی تاریخچه آن بخشی از طرح و پروژه حواهد بود . وقتی بحث رقابت های ملی و بین المللی است این امر رونق بیشتری به خود می گیرد . نبودن و نداشتن این منابع در این گونه کتابخانه ها به نظر من حُسن نیست ، بلکه آسیب است که باید به علاج آن پرداخت .
۵) و کلام آخر اینکه ایشان نتیجه گرفته اند که فضای آموزشی دروس مرجع تحت تاثیر افرادی چند است. اما به نظر می رسد که بیش از اینکه این عامل مهم باشد این ضعف عمومی در معرفی منابع مرجع، زمان فشرده و کوتاه برای گذراندن واحدها توسط دانشجویان و یا کم سوادی اولیه آنان به هنگام ورود به دانشگاه به ویژه در حوزه زبان و ادبیات فارسی و عربی و عدم اقبال جامعه به ویژه جامعه کتابدار نسبت به منابع مرجع و ذوب در سازماندهی و یا فناوری اطلاعات است .
بررسی پایان نامه های کارشناسی ارشد دانشجویان رشته کتابداری و اطللاع رسانی در دانشگاه تهران و احتمالا در دانشگاه های دیگر به خوبی نشان می دهد که جاذبه وب و وب شناسی و مسائل مرتبط با آن هوش از سر کتابداران ربوده است و آنها را از بحث و بررسی منابع مرجع عمومی و اختصاصی و به ویژه آنکه مربوط به گذشته باشد فارغ کرده است .
در خاتمه نگارنده معتقد است برای بهبود وضع مرجع و خدمات آن توجه به دو محور زیر اهمیتی اساسی دارد:
الف) توجه به نقش فناوری در کتابداری و اطلاع رسانی
فناوری و به ویژه فناوری اطلاعات که عمدتا رایانه ای ها عهده دار رتق و فتق امور آن هستند چاشنی همه تحقیقات علمی شده است . حضور کتابداران در این عرصه اگرچه بسیار مفید و موثر است، اما در واقع خلطی هم صورت گرفته و کتابداری با فن آوری مشتبه شده است. داستان کتابداران و اطلاع رسانان با متخصصان رایانه داستان محمل و محموله است . کتابداران و اطلاع رسانان با محموله ها سروکار دارند و باید آنها را صحیح و سالم و دقیق و به موقع به نیازمندان تحویل دهند. تنها در عالم امروز که فناوری های نوین به خدمت گرفته شده است وسیله ای فراهم گشته تا از راههای دور این مجموعه ها جابجا شوند . نقش کتابداران در دسته بندی صحیح اطلاعات از طریق نمایه سازی دقیق (بلوم فیلد[۲] ، ۲۰۰۱ )نه تنها کم نشده که بیشتر هم شده است . نکته اینجاست که محمل با محموله یکی نیست . کتابداران موظف نیستند که در تحقیقات رایانه ای وارد شوند ، اگرچه منعی هم در این مورد نیست. بسیار شنیده شده است که به خاطر غلبه فناوری در همه علوم و به ویژه اطلاع رسانی، عده ای کار کتابداری را در این زمان، پررونق تر ارزیابی کرده اند. این حرف اگرچه حرف غلطی نیست ولی تمام مطلب هم نیست. وظیفه کتابدار استفاده از تکنولوژی در قالب همان نقش مرجع سابق و یافتن راههایی است تا بتوان نیاز نیازمندان اطلاعاتی را هر چه سریع تر به آنها رساند و این جز از طریق تحقیق در مسائل مربوط به زبان ، معنا شناسی ، ربط شناسی ، و حوزه های مشابه امکان پذیر نیست . کتابدارانی موفق تر هستند که معنای مرجع را به طور عام چه در گذشته و چه در حال و نیز در آینده به خوبی بشناسند، با منابع چاپی و یا الکترونی کار کرده باشند تا در هر زمان به موقع از آن استفاده کنند و از خدمات گوناگون مرجع چون پخش اطلاعات گزینشی ، فهرست مندرجات و مشابه آن با کمک فناوری بهره گیرند .
ب) ضرورت ایجاد رشته ای به نام مرجع و خدمات اطلاع رسانی
با توجه به آنچه گفته شد و با اهمیتی که بخش مرجع دارد بدیهی است از امامزاده ای به نام رشته کتابداری که از هر حوزه ای با حداقل امکانات و محدودیت منابع، حداقلی را ارائه می دهد ، معجزه ای صادر نخواهد شد. این رشته با این وضعیتی که دارد فقط حدود ۱۰، ۱۲ واحد درس مرجع دارد و با توجه به اینکه بعضی از گروهها در مرجع شناسی اختصاصی یا گرایشی ادبی و یا گرایش فنی را دنبال می کنند و از سایرحوزه ها چون هنر ،کشاورزی ، پزشکی و مانند آن خبری نیست و تازه در بخش منابع مرجع عمومی نیز به حداقل ها کفایت می شود افرادی را تربیت خواهد کرد که برای ورود به دوره کارشناسی ارشد،فقط باید چنان سوالات عمومی را پاسخگو باشند. عدم تسلط دانشجویان کارشناسی- و حتی کارشناسی ارشد به زبان عربی و انگلیسی مشکلات را چندین برابر کرده است. این محدودیت طبعا بر شیوه طراحی سوال توسط اساتید تاثیر می گذارد. از این بدتر که بسیار مشاهده می شود این است که دانشجویان در زبان فارسی ، که زبان مادری آنهاست هم ضعف دارند .
بنا براین وضعیت تدریس دروس مرجع در این رشته به گونه ای است که اصولا با سطح سواد دانشجو تناسب ندارد. به عنوان نمونه درس مرجع شناسی عمومی فارسی، عربی ، لاتین در دانشگاه تهران در اولین نیمسال تحصیلی در دوره کارشناسی که هنوز دانشجو حال و هوای دبیرستان را دارد تدریس می شود و این زمان ، زمانی است که دانشجو باید رغبت خود را نسبت به رشته کتابداری که گاه، هیچ از آن نمی داند و یا از بد حادثه آنرا انتخاب کرده است بیازماید. شاید در سایر رشته های کتابداری هم کم و بیش وضع به همین صورت باشد ولی بدیهی است که انتظار این که جاذبه لازم برای تدریس این درس و تشویق دانشجو برای آشنایی با منابع مرجع و درک اهمیت آنها پدید آید عملی نخواهد شد. جالب است که در دوره کارشناسی ارشد، فارغ التحصیلان کارشناسی کتابداری به خاطر وجود این واحدها در دوره کارشناسی از گذراندن دو واحد درس مرجع شناسی عمومی فارسی و لاتین در دوره کارشناسی ارشد معاف می شوند .
با توجه به اهمیت بخش مرجع و اهمیت مضاعف آن با حضور اینترنت و منابع الکترونیکی و ضرورت هدایت و ارشاد محققان در همه حوزه ها توسط کتابداران کارآمد ، به نظر اینجانب ضرورت ایجاد رشته ای به نام مرجع و خدمات آن در قالب دانشکده کتابداری و اطلاع رسانی قطعی است تا دانشجویان علاقه مند و مستعد این رشته را انتخاب کنند و با فراغت بال با همه منابع قدیم و جدید، در زبانهای مختلف به ویژه فارسی و عربی آشنا شوند و با استفاده مکرر و بررسی و نقد آنها در ابزارشناسی مرجع مهارت پیدا کنند. در این صورت آنها خواهند توانست منابع را تجزیه و تحلیل و نقد کنند و آسیب ها و خطرات را باز گویند و برای جامعه خود پیامی درخورداشته باشند. به نظر می رسد تنها با ایجاد چنین رشته ای می توان انتظار پرورش افرادی ادیب و دانشمند، کتابشناس فهمیده و وظیفه شناس که قطعا وظیفه رشته های دیگر نیست را داشت . اینان اگرچه با فناوری اطلاعات هم آشنا می شوند ولی کار عمده آنها خدمت رسانی و مرجع شناسی است . مطلبی که ثمره کتابداری و اطلاع رسانی است . البته خبرگان هر رشته ای معمولا در ادبیات آن رشته متخصص می شوند و چه بسا دست به تالیف کتابهایی تحت عنوان ’ مآخذ شناسی ، مرجع شناسی و مانند آن می زنند اما وجود آنان، وظیفه و رسالت کتابداران کتابشناس را کم نمی کند و از اهمیت آنها نمی کاهد.
دکتر غلامرضا فدایی. دانشیار دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران
منابع
تامپسون، جیمز(۱۳۸۱). تاریخ اصول کتابداری. ترجمه محمود حقیقی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
دیانی، محمد حسین(۱۳۸۵). کتابهای مرجع دیروز ، میداندار آزمون کارشناسی ارشد امروز. کتابداری و اطلاع رسانی . ۹ (۱)
فدایی، غلامرضا (۱۳۶۹) برنامه ریزی و مدیریت در ابزار کتابشناختی. فصلنامه کتاب:۲(۱).
Bloomfield, Masse (۲۰۰۱).Indexing: Neglected and poorly understood. Cataloging and Classification Quarterly: ۳۳(۱).
Osberne, Larry N.& Nakamare, Margaret(۱۹۹۴). Systems Analysis for Librarans and Information Professionals. Colorado, Englewood, Libraries Unlimited.
۱- Osberne& Nakamare
۲- Bloomfield
منبع : کتابداری و اطلاع رسانی