پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

روزی برای مسخ‌شدگی


روزی برای مسخ‌شدگی
در روان‌شناسی مفهومی هست به عنوان فرافکنی که شهرت کافی هم دارد؛ به این معنا که آنچه در خود داری و باعث سرافکندگی است، به دیگران نسبت داده و خود را از آزارِ ذهنی در امان بداری. فرافکنی از آن مفاهیم ساده و نغزی است که به تدریج میان مردم کوچه و بازار هم رایج شده و درست یا غلط، با دلیل و بدون دلیل، مکرر آن را می‌شنویم. اما این مفهوم، نقطه مقابلی هم دارد که کارکردی متضاد دارد. شاید به لحاظ علمی این تضاد ثابت نشده و یا پذیرفته نباشد، اما دستِ کم در آنچه اینجا قصد دارم مطرح کنم درست است. دکتر شریعتی در «بازگشت به خویشتن» از این مفهوم به عنوان مسخ‌شدگی نام می‌برد، و این نام‌گذاری روزها برای زنان و دختران نیز گویا در ادامه همان رخ داده است!
ماجرا اینجاست که ذاتِ قدرت‌طلبِ انسان با ضعف مشکل دارد. یا پنهانش می‌کند، یا منکرش می‌شود، یا خود را از آن پاک و مبری شمرده و به دیگران نسبت می‌دهد. اما از آنجا که هوشمندی انسان بیش از اینهاست، راه‌حلِ دیگری هم برای مبارزه دارد که سرآمدِ دیگر روش‌هاست: مسخ‌کردن.
در «بازگشت به خویشتن»، شریعتی تعریف و توضیح مسخ‌شدگی جامعه خویش را که حاصلِ تلاشِ فرهنگِ غرب بوده به این شکل مطرح می‌کند که در دیدگاه غرب دو نژاد انسانی بیشتر وجود ندارد: «فرهنگ‌ساز و غیرفرهنگ‌ساز». وظیفه غیرفرهنگ‌ساز هم آن است که برای عملگی و بردگی نژاد فرهنگ‌ساز استخدام شود. بنابراین تعریف اتهامی که غرب به آفریقایی روشن‌فکر وارد می‌کند، بی‌فرهنگی است. او فرهنگ این مردم را به کلی نفی می‌کند؛ و از آنجا که نفی کردن همواره بهتر از مسخ‌کردن است، با این کار به او امکان می‌دهد خود را بازیافته و تلاش خود را برای ردِ ادعای پوچ او کرده و به فرزندان و نسل‌های بعد ثابت کند اتفاقاً دارای فرهنگی غنی و گذشته‌ای پربار بوده، یا حتی اگر گذشته‌ای ندارد، می‌تواند آینده‌ای درخشان خلق کرده و قابلیت‌های خود را بروز دهد. اما این موضعی است که البته در برابر فرهنگ شرق پاسخ گو نخواهد بود. نطفه پلید مسخ‌شدگی از همین روست که بسته شده و بهتر و برتر هم او را به نتیجه دلخواه رسانده است.
در واقع غرب در مواجهه با مردم شرق، مدام به فرهنگ غنی و پیشینه تمدن و افتخارات گذشته او اشاره داشته، تلاش خود را بر کشف رموز این نسل متمدن و ستایش ذهن پویای او متمرکز کرده و آنقدر بر این فرهنگ پربارِ وی تاکید می‌کند که او را مسخ کرده و آنچه را که متعلق به وی است، بی‌هیچ زحمتی غارت می‌کند.
نتیجه آن می‌شود که جوان آفریقایی مساله گریز از کهنگی، از گذشته و از ارتجاع ندارد؛ به سادگی به سیاه بودن خود، به آفریقایی بودن و به قبیله‌ای بودنش افتخار می‌کند؛ آنهم در صورتی که به او القا شده گذشته‌ای پرافتخار نداشته است. حال آنکه تحصیل‌کرده ایرانی– اسلامی در شرق، شبیه به مسلمان‌ها نیست. همه چیز را مسخره می‌کند و تظاهر به فرهنگ مآبی می‌نماید. آنقدر مسخِ تمدن گذشته خود است که متوجه نیست آخرین باقیمانده همان تمدن را به بهایی پوچ به غرب واگذار کرده و خود در صددِ تقلید از غربِ بی‌هویت است.
گرچه این بحث کلی شریعتی ربط مستقیمی به موضوع نام‌گذاری روزها ندارد، اما بد ندیدم برای تاکید وجوه متفاوت مسخ به آن اشاره کنم. زمانی هست که آدم بخل و حسادت خود را بروز می‌دهد و ابایی هم ندارد. زمانی آن را پنهان می‌کند و در درون با آن دست و پنجه نرم می‌کند. زمانی آن را به دیگران نسبت داده و زیرِبار نمی‌رود که ریشه این حس در وجودِ خودِ اوست. زمانی هم با تاکید بر اینکه عدم وجود حس حسادت در دیگری ستایشش را برمی‌انگیزد، به مسخ کردن روآورده و ضعف خود را با این توجیه که بزرگوارانه به ستایش قدرتی که در دیگری دیده و خود از آن عاجز بوده به دیگران نیز منتقل می‌کند.
حال در ختمِ این توضیحات مفصل، به عقیده نگارنده اختصاص روزهای خدا به این و آن هم بخشی از این شیوه مبارزاتی را در خود مستتر دارد. گرچه مایه دلخوشی کوچکی هم می‌شود، اما تبعات ناخوشایند و محتمل نیز دارد. روز دختران همانقدر که می‌تواند تلنگری کارساز بر ذهن دختر امروز باشد که ارزش خود را بداند؛ می‌تواند او را متوقع و مغرور به آنچه که هنوز باید برای رسیدن به آن تلاش کند نیز بار بیاورد. در حالی‌که او هنوز در جهان مردگرا و مردمحور امروز راه درازی برای اثبات قابلیت‌های خود پیشِ رو دارد. او باید مانند نسل‌های قبل خود که برای ایجاد موقعیت امروز او مبارزه کرده‌اند، محدودیت‌های روزگارِ خود را شناخته و به فکر ایجاد شرایطی بهتر برای نسل‌های آینده خود باشد.
منبع : دخت ایران