دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

درمان روان نا آرام(۱)


* آقای دكتر امینی! آیا آمار ۲۰ درصدی بیماران روانی در جامعه كه وزارت بهداشت اعلام كرده رقم دقیق و موجهی است؟
- بله. منتها غالب اینها، افرادی هستند كه بیماری های خفیف روانپزشكی دارند مثل اضطراب ها و افسردگی های درجه پایین.
* یعنی در جمعیت ۷۰-۶۰ میلیون نفری ایران، كه طبق نظر بیشتر روانپزشكان و جامعه شناسان، افسردگی و استرس، حرف اول را در بین اقشار متفاوت آن می زند، فقط ۲۰ درصد مردم بیمارند؟!
- ببینید، تقریباً در همه جای دنیا، آمار تقریباً به همین شكل است، منتها با یك درصد كم یا زیاد. این آمار بیشتر فوبی ها یا ترس های مرضی را شامل می شود. به عنوان مثال، ما فردی را كه به صورت جدی از یك سوسك یا یك موش می ترسد، به طوری كه این ترس، موجب تولید اشكال در كارهای روزانه اش می گردد را به عنوان یك بیمار روانی در نظر می گیریم. وقتی می گوییم ۲۰ درصد، منظورمان آن بیماری های شدید روانپزشكی، مثل روان پریشی یا اسكیزوفرنی نیست. اما مثلاً وسواس یا افسردگی های خفیف و امثال این ها چیزی حدود ۹۵ درصد این ۲۰ درصد را تشكیل می دهد.
* با مراجعه به مطب روانپزشكان، می بینیم بسیاری از بیماران در رده سنی جوان و یا كمی بالاتر هستند، چرا؟
- البته شامل اكثریت نمی شود. اما یك درصد بسیار قابل توجهی چرا. با توجه به تركیب سنی جمعیت ما كه می تواند ۵۰ درصد آن را جوانان تشكیل دهد، چنین آماری عجیب نیست كه حال یك درصد قابل توجهی از بیماران روانی جوانان باشند!
* با توجه به رشد افسردگی و اضطراب در جامعه دیروز بیمار روانی و امروز بیماران روانی، فردای جامعه چه خواهد بود و راه چاره چیست؟
- من فكر نمی كنم جامعه ما به این سمت برود. ما برای مشكلاتمان نه باید بزرگ نمایی كنیم نه پنهان كاری،بلكه بهتر است واقعیت را بپذیریم و با آن برخوردی علمی داشته باشیم. باید برای رفع مشكلات موجود در جامعه فكری اساسی كرد. ضمن این كه ما نمی توانیم جلوی بیماری را بگیریم ولی پیشگیری و بروز آن را می توانیم به حداقل برسانیم.
* منظور فرایند ناهماهنگ و ناخوشایندی است كه در زندگی افراد یك جامعه وجود دارد و همچون یك زنجیر، همه چیز و همه كس را به هم ربط می دهد. به عنوان مثال وقتی فردی در ابتدای صبح، با عصبانیت كار خود را شروع می كند، این عصبانیت یا به قول معروف اوقات تلخی را با رفتار خود به دیگران منتقل می كند و این انتقال در مراحل حاد، ممكن است عده زیادی را شامل شود با این معضل چه باید كرد؟
- این كه در جامعه ما استرس وجود دارد، تردیدی نیست اما شاید با برنامه ریزی های اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی امكان پایین آوردن این استرس ها، میسر باشد. البته نسبت به چنین مواردی باید كاملاً جدی بود و برای سلامت روان و بهداشت روان جامعه فكر كرد. از طرفی هم باید ببینیم كه چگونه می توانیم به مردم آموزش دهیم كه با راه های مقابله با استرس آشنا شوند. در واقع چنین نقص رفتاری را باید به محیط های آموزشی نسبت داد. چرا كه به فرزندان ما می آموزند چگونه ریاضی یا فارسی بخوانند اما به آنان یاد داده نمی شود چگونه باید با زندگی روبه رو شده و در برابر استرس های ناشی از مشكلاتش ایستاده و مقابله كنند و این در حالی است كه اگر اهمیت چنین موردی از ریاضی و علوم بیشتر نباشد كمتر نیست.
دكتر همایون امینی : در بسیاری از كشورها، نشان داده شده كه اعتقادات معنوی می تواند
به عنوان یك عامل محافظتی در برابر برخی از بیماری های روانپزشكی عمل كند. در واقع، بعضی اعتقادات معنوی كه واقعی و خالص است می تواند در مقابل دسته ای از بیماری های روانی نقش پیشگیرانه داشته باشد
* آیا جامعه روانپزشكی،با دستگاه های مسئول آموزشی، از جمله آموزش و پرورش این موضوع و پیشنهاد را در میان گذاشته است؟
- خوشبختانه هم خود آموزش و پرورش و هم اداره سلامت روان وزارت بهداشت كاری را در همین زمینه با عنوان مهارت های زندگی، در سطح مدارس، شروع كرده اند كه امیدواریم نتیجه اش را در آینده ببینیم.
* آیا از نظر علمی پایبندی و توجه به مسایل اعتقادی می تواند برای بهبود بیماری روانی، ملموس و مؤثر باشد؟
- در بسیاری از كشورها، نشان داده شده كه اعتقادات معنوی می تواند به عنوان یك عامل محافظتی در برابر برخی از بیماری های روانپزشكی عمل كند. در واقع بعضی اعتقادات معنوی كه واقعی و خالص است می تواند در مقابل دسته ای از بیماری های روانی نقش پیشگیرانه داشته باشد.
* بزرگترین وظیفه حمایتی از بیماران روانی در كشور، به عهده چه سازمان، ارگان یا نهادی است؟
- وقتی صحبت از بیمار روانی می شود باید ببینیم منظور گروه خاصی است یا خیر؟ مثلاً بیماران خفیف روانی را می گوییم كه معمولاً با یك درمان كوتاه مدت و سبك بهبود می یابند و معمولا روانپزشكان می توانند در ۷۰ درصد از این نوع بیماری ها، یا درمان صحیح و یا سرپایی آن را درمان كنند، یا بیمارانی مانند اسكیزوفرنی ها یا روانی های دو قطبی، كه مسلماً یك توجه و رسیدگی جدی را می خواهند، البته درمان این ها فقط منحصر به روانپزشك و دارو نیست بلكه علاوه بر این موارد نیاز به یك سری خدمات از جمله روان درمانی ها، اقدامات حمایتی آموزش خانواده هست، همچنین بعد از ترخیص این قبیل بیماران از بیمارستان، یكسری خدمات در سطح جامعه باید وجود داشته باشند مثل كار درمانی،مددكاری و... كه متأسفانه در جامعه ما این خدمات بسیار محدود و كم است. خوشبختانه ما هم روانپزشك داریم، هم روانشناس و مددكار و روان پرستار و كار درمانگر و خانواده. حتی امكانات مالی هم به صورت نسبی وجود دارد. فقط یك برنامه ریزی صحیح و دلسوزانه لازم داریم.
* می دانیم كه بیماری روانی، یك بیماری خاص است و درست به همین علت، احتمال این كه مجموعه ای از توانمندی های بیمار، از نقطه شروع بیماری تا بهبودی و یا بهبودی نسبی مختل گردد، بسیار است. همین بیمار، پس از طی مرحله بحران و به عبارتی بهبودی، قطعاً می باید مجدداً با جامعه و اجتماع خویش آشتی كند و مرتبط شود. اما به دلایل متفاوت، اختیاری یا غیراختیاری توان و امكان این برقراری را ندارد. با توجه به این عدم توانایی و صرفنظر از نقش خانواده و اطرافیان، چه كسی یا چه جایی مسئول آشتی او با جامعه و تشویق او برای بروز توانمندی های نهفته اش می باشد؟
- سؤال بسیار جالب و خوبی را مطرح فرمودید. ما بحثی داریم به نام روانپزشكی جامعه نگر یا جامعه گستر، كه در واقع شاید حلقه مفقوده روانپزشكی در جامعه ما باشد. بدین معنا كه اصولاً كار روانپزشكی و روانشناسی بالینی، یك كار گروهی است و این طور نیست كه تنها یك روانپزشك، بخواهد كاری را ارائه دهد، بلكه یك گروه مشخص به همراه خانواده بیمار و خود بیمار، می باید با هم كار كنند. این كه بخواهیم فقط علایم بیماری از بین برود به هیچ وجه درست نیست. ما باید به بیمار كمك كنیم كه نه تنها بیمار نشود، بلكه اگر شد، در اسرع وقت بیماری اش را برطرف كنیم تا هرچه زودتر به واقعیت های قبل از بیماری خودش برسد و توانایی های قبلی خویش را پیدا كند. یا حتی اگر بیماری باعث شده بخشی از عملكردهای مثبت و سازنده اش را از دست داده، این افت عملكرد را كاهش دهد تا هر چه سریع تر به جامعه و اجتماعش برگردد. این كه ما بیمار را جدا كنیم و به یك آسایشگاه ببریم و نگهش داریم كه مثلاً جامعه را از وجودش پاك كنیم، درست نیست بلكه باید كاری كنیم تا او به جامعه برگردد و در متن آن زندگی كند و به عنوان فردی مفید و موثر كه به درد جامعه می خورد و جامعه نیز به درد او. با توجه به پیشرفت های علم پزشكی، این امكان حتی درباره بیماری های پیشرفته روانی هم وجود دارد و اتفاقاً این نكته درستی است كه ما نباید فقط به ناتوانی ها و مشكلات بیمار توجه كنیم، بلكه باید به نقاط مثبت و قوی او نیز توجه شود و علاوه بر آن، سعی كنیم ناتوانی هایش را كمرنگ نموده و در جهت تقویت توانایی ها، اقدام كنیم.
دكتر فاطمه السادات قریشی : براساس یك سری مطالعات و منابع روان پزشكی میزان افسردگی مردمی كه در روستاها و مناطق دورافتاده زندگی می كنند، بیشتر از افسردگی مردم شهری است. البته نوع افسردگی كه در مناطق شهری متفاوت از افسردگی در مناطق روستایی و دورافتاده است
*خانم دكتر قریشی، بفرمایید عمده ترین عواملی كه موجب افسردگی در بیماران مبتلا به صرع می شود، كدامهاست؟
- باید گفت اغلب مسایلی كه بیشتر با زندگی اجتماعی خود بیمار ارتباط دارد نه خود بیماری یا داروها است، به عنوان مثال مواردی مانند وضعیت شغلی بیماران، وضعیت اقتصادی و محل سكونتشان، كه در ارتباط با محل سكونت، می توان به مردم تهران و استرس هایی كه به صورت مداوم و جدی، برآنها واقع می شود، اشاره كرد.
* به نظر شما، فقر اجتماعی می تواند عامل تشدید كننده در افسردگی بیماران مبتلا به صرع باشد؟
- قطعاً همین طور است. چون فردی كه مستعد به بیماری افسردگی است و از طرفی دچار صرع هم هست، طبیعی است كه با روبرو شدن با اینگونه نارسایی ها، بیماری اش تشدید شود. ما افسردگی های مختلفی داریم. یكی افسردگی از نوع حاد و افسردگی كه متعاقب یك سری شرایط ویژه، ایجاد می گردد. مثلاً به دنبال بروز یك استرس ناشی از بیكار شدن یا حتی نوع شغلی كه فرد با توجه به موقعیت خود به آن می پردازد. در این میان فقر هم می تواند به عنوان یك عامل استرس زا مطرح شود. فقری كه در ادامه استرس بیكاری یا عوامل مشابه دیگر تولید شود و بالطبع به عنوان بخشی از سایر موارد، موجبات افسردگی را فراهم آورد كه البته این مسئله در فرد مبتلا به صرع هم صادق است.
* محدودیت های اجتماعی و عدم تخلیه نیازهای طبیعی انسان، خاصه برای قشر جوان، تا چه اندازه می تواند نقشی در ابتلا به بیماری داشته باشد؟
- فكر می كنم این موارد، صرفاً به تنهایی موجبی برای ابتلا به بیماری افسردگی نباشد چون اینجا مسئله شناختی مطرح است و اینكه آن محدودیت یا نیازهای طبیعی به چه میزان برای آن فرد مطرح و با اهمیت است. یا اینكه آن محدودیت چه معنا و مفهومی دارد و از نظر او، انجام ندادن آنها، چه معنایی پیدا می كند. چون امكان دارد مثلاً ۱۰۰ نفر با یك محدودیت و نیاز روبرو شوند اما فقط تعدادی از آنها دچار افسردگی می شوند و بقیه خیر. كه این به دلیل همان مسئله شناختی است كه عرض كردم. یعنی آن محدودیت یا آن شدت استرس، با توجه به شناخت خود از خود، جذب یا دفع شده است. به زبانی دیگر، ممكن است تعدادی در مواجهه با این مشكلات، موضوع را به شكلی برای خود حل و فصل كنند و تعدادی دیگر، نتوانند این حركت را انجام دهند. طبیعی است كه گروه دوم، دچار مشكل افسردگی خواهند شد.
*در ابتدای گفت وگو اشاره ای به محل سكونت فرد، به عنوان یكی از عوامل استرس زا و نتیجتاً افسردگی داشتید، حال با توجه به این معضل، فكر می كنید چنانچه فردی كه دچار فشارهای روانی ناشی از محل سكونت و شهر خویش است، اگر آن محل را ترك كند و به جای دیگر برود، از شر استرس های ناخواسته نجات خواهد یافت؟
- در پاسخ این سئوال بد نیست به موضوع جالبی كه در كتب متفاوتی هم به آن پرداخته شده است، اشاره كنم، براساس یك سری مطالعات و منابع روان پزشكی میزان افسردگی مردمی كه در روستاها و مناطق دورافتاده زندگی می كنند، بیشتر از افسردگی مردم شهری است. البته نوع افسردگی در مناطق شهری متفاوت از افسردگی در مناطق روستایی و دورافتاده است.
* آیا افسردگی در روستاها و نقاط دورافتاده،مربوط به نوع زندگی و عدم امكانات و شرایط موقعیتی آن افراد است و اصولاً آیا این دسته از مردم اطلاعی از بیماری افسردگی دارند؟
- درباره قسمت اول سئوال، باید عرض كنم، به هر حال همیشه، برای تولید و بروز یك بیماری نظیر بیماری روانی یا افسردگی، عوامل متعددی باید دست به دست هم بدهند. یعنی تمام مواردی را كه شما اشاره كردید، به اضافه مشكلات دیگر، در ارتباط با بخش دوم سئوال هم باید این نكته را یادآوری كنم كه شاید ما از زبان چنین افرادی، شكایتی نشنویم و یا اصولاً شاید آنان از چیزی به نام افسردگی و یا بیماری روانی، اطلاعاتی نداشته باشند و درست به همین علت، هنگام مراجعه به پزشك هم، از دردهای جسمانی بنالند، اما به هر حال پزشك از نحوه برخورد و نوع ناراحتی های آنان، متوجه مطلب خواهد شد.
* آیا در بیماری صرع، موروثی بودن بیماری و انتقال از راه ژن بیشتر مؤثر است و یا اینكه بیماری روانی و افسردگی، نیز می تواند عامل این بیماری باشد؟
- براساس مطالعات و تحقیقاتی كه ما فعلاً روی ۹۷ بیمار مبتلا به صرع انجام داده ایم تا این لحظه نتوانستیم ربطی میان این بیماران و مواردی كه ذكر كردید، بیابیم. همینطور بین بیماران صرعی و بیمارانی كه مبتلا به افسردگی شده اند یا سابقه ای از بیماری روانی و افسردگی دارند. اما با این حال، چون نمونه های مطالعاتی ما چندان زیاد نبودند، می توان این گونه مطرح كرد در بیمارانی كه صرع دارند و افسرده می شوند، عواملی غیر از عوامل ژنتیك نقش دارد.
منبع : خبرگزاری فارس