شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

کارل بارت


کارل بارت
كارل بارت برجسته ترین متألّه پروتستان نسلی بود كه به سبب تجربه شوك آور جنگ جهانی اوّل تكان خورده و در پی ایجاد شالوده ای جدید برای الاهیّات مسیحی بود. او در مبارزه كلیسای آلمان با نازیسم نقشی پررنگ داشت، و پس از جنگ جهانی دوّم، تأثیری جهانی بر فراسوی مرزهای پروتستانیسم گذاشت. بارت با اینكه در آغاز تحت تأثیر سوسیالیسم مسیحی بود، بعدها به انكار چنین روایت «منفصل»ی از مسیحیّت پرداخت، روایتی كه به گمان او دیگربودگی خداوند را كمرنگ كرده و یا آن را نادیده می گیرد. به باور بارت، فاصله كیفیِ نامحدودی میان امر لاهوتی و امر بشری وجود دارد و تلاش جنبش روشنگری برای تاریخی كردن و اینجهانی كردنِ وحی عمیقاً اشتباه بوده است.
این «الاهیّات دیالكتیكی» شماری از برجسته ترین متألّهان را در دهه ۱۹۲۰ جذب كرد. با این وجود، بعدها بارت احساس كرد كه باید به گونه ای این شكاف را با امر لاهوتی پر كند و از این رو «الاهیّات كلام»اش را شرح و بسط داد. مفهومی از معرفت، كه با ایمان در مراوده است، در این رویكرد جایگاهی مركزی دارد، و همین است كه فهم و عقلانیّت الاهی را ممكن می كند. بر همین اساس بود كه بارت اثر عظیم خود یعنی «اصول عقاید كلیسا» (۷۰۱۹۳۲) را بنیان نهاد. در این اثر، او بر سرشت خود شرح گرِ كتاب مقدّس تأكید می كند (در مقابل مطالعات قرن نوزدهمی كتاب مقدّس كه نیاز به یك رویكرد تاریخی به متن را برجسته می كردند) و نیز بر اهمیّت مسیح در فهم الاهیّات و سرشت انسان. او یكی از مخالفان مصمّمِ الاهیّات طبیعی۱ بود، و منتقدِ این تصوّر كه فلسفه می تواند مكمّلِ الاهیّات باشد.
● زندگی
كارل بارت، متألّه آلمانی زبان سوئیسی، در شهر بازل به دنیا آمد. پدرش فریتز بارت، كه دبیر الاهیّات و مدیر مدرسه ای لیبرال بود، در سال ۱۸۸۹ بورسی تحصیلی برای دانشگاه برن گرفت. بارت به همین خاطر در برن بزرگ شد و در آنجا به دبیرستان آزاد رفت. تحت تأثیر پدرش به خواندن الاهیّات در دانشگاه محلی پرداخت. او تحصیلات الاهیّات خود را در دانشگاه های آلمان، در برلین، توبینگن و ماربورگ به پایان رساند. او در برلین، پای درس گفتارهای تاریخ نگار برجسته و لیبرال كلیسا، آدولف فون هارناك نشست. در ماربورگ، تحت تأثیر ویلهلم هرمان، متفكر جزمی مسیح محور و برجسته ترین مرید آلبرشت ریچل، قرار گرفت. فعّالیت بارت به عنوان دستیار كشیش در سال ۱۹۰۹ در ژنو آغاز شد و در همین سال به كرسی استادی الاهیّات در دانشگاه بازل نیز رسید. در همین اثنا، او نقشی حیاتی را در مبارزه كلیسای آلمان با ناسیونال سوسیالیسم به عهده گرفت و به گفته ابرهارد یونگل به «مهمترین متألّه پروتستان پس از شلایرماخر» بدل شد.
بارت بین سال های ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۱ در زافنویل در آرگائو و در كسوت كشیش مشغول فعّالیت شد. در سال ۱۹۱۳ با نلی هوفمان ازدواج كرد كه ثمره اش پنج فرزند بود. بارت، در مقام یك متألّه لیبرال كارآموخته، نخستین بار در زندگی اش، در زافنویل با مخمصه طبقه كارگر روبه رو شد. برای كمك به كارگران، در سالن اجتماع كلیسا شروع به مطالعه قانون كرد. او كه عبارتِ «سوسیالیست های مذهبی» را مدام تكرار می كرد، به كمك هرمان كوتر و لئونارد راگاز با مسائل آشنا شد. در دسامبر ،۱۹۱۱ در اتّحادیه كارگران زافنویل با موضوع «عیسی مسیح و جنبش اجتماعی» به سخنرانی پرداخت، كه در آن مسیحیّت و سوسیالیسم را یكی و اینهمان دانست. بارت مدّعی شد كه «امروزه عیسی همان جنبش اجتماعی و جنبش اجتماعی همان عیسی است». شروع جنگ جهانی اوّل این افسون را شكست. اعتماد او به پروتستانیسم فرهنگی از بین رفت. متألّهان لیبرال، با وجود تأكید شدیدشان بر التزام دینی، اخلاقی و اجتماعی انسان مسیحی، نتوانستند از احیای توحّش پیشگیری كنند. حمایت آشكار متألّهان برجسته آلمانی از قیصر او را به شدّت تكان داد.
در سپتامبر ،۱۹۱۹ بارت در یك همایش سوسیالیستی مذهبی در تورینگیا سخنرانی تاریخی ای با عنوان «مسیح در جامعه» انجام داد. بارت، با نظر مساعد نسبت به معادشناسی هزاره باور كریستف بلومهارت، از جنبش سوسیال- مسیحی آدولف اشتوكر، دوره سوسیال- پروتستان فردریش نویمان و برنامه سوسیال- دینی راگناز، هرسه، ابراز نارضایتی كرد. تمامی این اقدامات، كه بارت به آنها حمله كرد، به «مسیحیّت منفصل»ی می انجامند كه دین و سوسیالیسم را به بهای كنار گذاشتن وحی و فراسو (the Beyond) با هم ادغام و یكی می كند. در مقابل، بارت می خواست كه آن جهانی بودن خداوند به راستی مورد ملاحظه قرار بگیرد. سخنرانی بارت نمایانگر بازگشتی به پارادایم های الاهیّاتی پروتستانیسم قرون شانزده و هفده بود.
بارت در همان سال، كتاب «نامه به رومیان»[شرحی بر نامه به رومیان سن پل] را نیز منتشر كرد، كه آغازگر دوره ای جدید در الاهیّات پروتستان شد. نسخه ای بازنگریسته از این كتاب در سال ۱۹۲۲ و ترجمه انگلیسی آن در ۱۹۳۵ به چاپ رسیدند. امیل برونر، یكی از همكاران سوئیسی بارت، تفسیر او را به منزله نخستین پیروزی بر ابتذال پروتستانیسم قرن نوزدهم ستود، درحالی كه هارناك با بی میلی آن را بخشی از بیماری زمانه دانست. «نامه به رومیان» بارت، كه نشانگر پایان تجدّد برای پروتستانیسم بود، شهرت او را تثبیت كرد، و كرسی استادی الاهیّات اصلاح شده را در سال ۱۹۲۲ در گوتینگن برایش به ارمغان آورد.
این اثر باعث ایجاد مكتب «الاهیّات بحران» هم شد، مكتبی كه توسط بولتمان به عنوان «الاهیّات دیالكتیكی» بسط یافت. ادوارد تورنایزن، فردریش گوگارتن، امیل برونر و رودولف بولتمان از برجسته ترین اعضای این مكتب بودند. در سال ،۱۹۲۳ متألّهان دیالكتیكی شروع به انتشار نشریه «Between the Times» كردند كه چاپ آن تا زمان انحلال مكتب در سال ،۱۹۳۳ با سردبیری گئورگه مرتس، ادامه یافت. هرچند، با به قدرت رسیدن هیتلر، متألّهان دیالكتیكی هریك به راهی رفتند.
در سال ،۱۹۲۵ بارت كرسی استادی الاهیّات سیستماتیك در مونستر را پذیرفت. او در ۱۹۳۰ به دانشگاه بن رفت و پنج سال بعد به خاطر نبستن پیمان وفاداری با هیتلر بازنشسته شد. در این اثنا، او در مبارزه با جنبش مسیحیّت آلمانی نیز شركت جسته بود. طومار امضاءشده توسط گروهی از استادان و وزرای پروتستان به نام «اعتراف میخواران»، بر اساس اثری از بارت نوشته شد. این اعلامیّه اعتراف گونه علیه آموزه های وطن پرستانه، نژادپرستانه، یهود ستیزانه مسیحیان آلمانی نوشته شد و تصدیق كرد كه عیسی مسیح تنها كلام خداوند است. این نوشته منشاء ایجاد كلیسای اعترافی نیز بود.
بارت برای تدریس الاهیّات سیستماتیك در بازل به سوئیس بازگشت، كه تا زمان بازنشستگی اش در ۷۵سالگی در همین جایگاه باقی ماند. او در آنجا نیز، با انتشار مقالاتی جدلی در «Between the Times» و «Evangelical Theology» و همچنین شماری جزوه چاپّی، ضدّیتش را با نظام نازی ادامه داد. او كار نوشتن اثر بزرگ خود، «اصول عقایدكلیسا» (Die Kirchliche Dogmatik) را نیز كه از سال ۱۹۳۲ شروع شده بود، دنبال می كرد. این كتاب طی سال ها به سیزده جلد و بیش از نه هزار صفحه رسید. «اصول عقاید كلیسا» چیزی بیش از یك الاهیّات سیستماتیك است؛ چراكه حاوی ایده هایی تفسیری، تاریخی، الاهیّاتی، عملی و فلسفی است، و امروزه واجد منزلت یك اثر كلاسیك است.در سال های جنگ جهانی دوّم، بارت از موضع متّحدین دفاع كرد. با این حال، او از نخستین كسانی بود كه درخواست صلح با آلمان مغلوب را مطرح كرد.
او در سال تحصیلی ۱۹۴۶ به بن بازگشت و در دانشگاه سابق اش به سخنرانی پرداخت. او در مورد برخورد شرق- غرب، نگاه یكسان به كمونیسم و ناسیونال سوسیالیسم و همسان بودن آنها را مغایر با اصول اخلاقی دانست. در سال ،۱۹۴۸ سخنرانیِ آغاز به كارِ شورای جهانی كلیساها را در آمستردام ایراد كرد، و در بسیاری از كشورهای اروپایی و در ایالات متّحده به سخنرانی پرداخت. در سال ،۱۹۶۶ به دعوت پاپ پل ششم از رم دیدن كرد و پس از بازگشت اش، «Ad limina apostolorum» (۱۹۶۷) را به چاپ سپرد.
● الاهیّات دیالكتیكی
«الاهیّات بحران» رسالت و روشی متفاوت از نظام های الاهیّاتی نو- پروتستانیسم (پروتستانیسم قرون هجده و نوزده) دارد. بارت در «نامه به رومیان» دیگربودگی خداوند را تصریح می كند. برخلاف الاهیّات لیبرال، خداوند نه جمع ذهنیّت و عینیّت است، و نه نتیجه تجربه ای شخصی در آگاهی یا تاریخ، بلكه « خداوندِ سرور» (Gott der Herr) است و سراسر غیر (totaliter aliter). بارت با لازم دانستن اینهمان گویی درباره خداوند (Gott ist Gott)[«خدا خداست»]، تحت تأثیر كیركگور، تمایز كیفی نامحدودی میان زمان و ابدیّت قائل می شود.
او جدایی امر لاهوتی از امر بشری را واجب می داند، و تعالی و درونماندگاری را منفك از یكدیگر می شمارد. او در بازیابی ماوراءالطبیعه گرایی دین پیرایان قرن شانزدهم، برداشت قرن نوزدهمی از پیوند میان وحی و تاریخ را واژگون كرده و اشكالات پروتستانیسم متأخّر را منكر می شود. بارت روشنگری را به جولان دادن به طرز فكری متّهم می كند كه وحی، امر ابدی و فراسو را روان شناسانه، تاریخی، اخلاقی و اینجهانی می كند.
بنابراین او هر شكلی از رابطه میان الاهیّات و فلسفه را نفی می كند، زیرا اوّلی حوزه اعلام موهبت فرمانروایی خداوند است. بارت مهر پایانی بر تألیف پسا- كانتی نو- پروتستانیسم می زند، و اصل بری بودن احد (the One) از وحدت، علیّت و اینهمانی را جانشین آن می سازد.
ولی اگر خداوند به نحو انعطاف ناپذیری متعالی است، انسان ها چگونه می توانند درباره خداوند سخن بگویند؟ پاسخ ویلهلم هرمان به این مسئله این بود كه این امر ممكن است، چون خداوند خود را آشكار كرده است _ما به خاطر رخداد تجسّد می توانیم از خدا سخن بگوییم. راه رسیدن به خدا از خدا سرچشمه می گیرد. ازآنجا كه در نظر بارت انسان ها موجوداتی متناهی اند و فاقد گنجایش برای نامتناهی، همه راه های بشری در نهایت محكوم به شكست اند.
بنابراین ایمان یك بحران است و موهبت یا رحمت الاهی (grace) یك معجزه مطلق. ازین رو بارت بر دو آموزه بنیادین دین پیرایی تأكید می كند: حقّانیّت منتسب به ایمان و خداوند غایب. حقّانیّت از فراسوی ما می آید. رستاخیز، احدی را كه در نور دسترس ناپذیر [برای ما انسان ها] می زید، یعنی سویه ناشناس خداوند را، آشكار می كند. بارت براساس این روش الاهیّاتی، ایده الاهیّات «علمی» را، كه توسط لیبرال ها ارزشی گزاف پیدا كرده بود، كنار گذاشته، درعوض یك فرایند الاهی شدن (theologizing process) را پیش می نهد كه از خود مقصد، از فراسو، شروع می شود.او فرایند شناختی (noetic process) سنّتی را، كه از زمان دكارت از سوژه اندیشه گر آغاز می شد، معكوس می كند. در مقابل، بارت مدّعی شد كه معرفت انسان از خداوند، از معرفت خداوند نشأت می گیرد. این یك میراث هگلی است. بارت این روش دیالكتیكی را در سال ۱۹۲۲ و در «كلام خداوند به منزله رسالت الاهیّات» مطرح كرد. كلام الاهی منبع معرفت الاهی، بنیاد اصول مسیحی و اصل راهنمای هر آموزه الاهیّاتی است. روش دیالكتیكی بر سرشت پارادوكسیكال وحی تأكید می كند. بارت بعدها به این نتیجه رسید كه روش دیالكتیكی مانع باروری الاهیّاتی می شود و ازین رو روشی جدید ابداع كرد.
● الاهیات كلام
ورود مقوله تثلیث به ساختار الاهیّات بارت در سال ۱۹۲۴ نشان دهنده گذاری از «الاهیّات دیالكتیكی» به «الاهیّات كلام» در كار او است. پل زدن بر شكاف میان امر لاهوتی و امر بشری برای بارت امری ضروری می نمود. او در این كار علاوه بر هگل از پیتر لومبارد و بوناونتوره پیروی می كرد. بارت در سال ۱۹۲۷ كتاب «طرحی از اصول عقاید مسیحی» و پس از آن در سال ۱۹۳۱ تحقیقی درباره آنسلم با عنوان «ایمان در جستجوی فهم»۲ را منتشر كرد كه در آن به یاری تفسیری مبتنی بر ایمان و اعتماد (fiducial) از برهان هستی شناسانه آنسلم دفاع كرد. اثبات آنسلم مبتنی بر این پیش فرض است كه ما معرفتی قابل اعتماد از خداوند، كه وجودش قرار است به نحوی عقلانی اثبات شود، داریم. فهم، ایمان را پیش فرض می گیرد.
دستاورد آنسلم آنچه را الاهیّات دیالكتیكی ناممكن كرده بود، امكان پذیر ساخت. فهم و عقلانیت - كه هر دو برای نوشتن اصول عقاید لازم اند- به خاطر محوری بودنِ معرفتِ برآمده از ایمان در فرایند شناختی، ممكن می شوند. معرفتِ به ودیعه گذاشته شده/مبتنی بر ایمان و اعتماد (fiducial knowledge)، فقط خاص الاهیّات است. این معرفت، به میانجی تحلیل محتوای وحی، كه خود حاصل مراوده با كلام خداوند است، به معرفتی عقلانی بدل می گردد. از سوی دیگر و باز هم به پیروی از هگل، وحی گونه ای خود- آشكارگری یا انكشاف نفس (selfrevelation) است. در فهم ایمان، ایمان و عقل به وحدت می رسند. معرفتِ به ودیعه گذاشته شده فی نفسه سرشتی عقلانی دارد، چون ماهیت آن، یعنی كلام خداوند، عقلانی است.
از این دیدگاه است كه بارت مسئولیّت تألیف «اصول عقاید كلیسا» را می پذیرد. الاهیّات سیستماتیكی كه می تواند به بهترین نحو به منزله الاهیّاتی كلیسایی، مسیح محور و مبتنی بر كتاب مقدّس توصیف شود. كتاب مقدّس گواهی معتبر بر تجلّی خداوند در عیسی مسیح است. كتاب مقدّس كلام مكتوبی است كه به كلام آشكار اشاره دارد و زمینه ساز موعظه كلام را نیز فراهم می آورد. معنای كتاب مقدّس تنها زمانی به دست می آید كه بگذاریم خودش مفسّر خودش باشد.
ریشه اصلی این ایده به دین پیرایان قرن شانزدهم برمی گردد. آموزه كالون درباره كتاب مقدّس مبتنی بر دو ایده اصلی است: یكی روشنی و وضوح و دیگری خود- تفسیرگریِ متن مقدّس. بارت نیز همچون كالون بر وضوح خود- شرح گر كتاب مقدّس تاكید می كند. هر فهم پیشینی ای از خداوند، با پیش فرضی فلسفی یا چیزی از این دست، از قلمروی هرمنوتیك بارت بیرون می ماند. خود- آشكارگری خداوند در عیسی مسیح را تنها می توان دانست و اقرار كرد، همانگونه كه شاهدان عینی آن را ملاحظه و تصدیق كردند. بارت برخلاف تصوّر قرن نوزدهمی درمورد كتاب مقدّس، توانایی روش تاریخی - انتقادی را در فرارفتن از متن به چالش می كشد. شنیدن كلام خداوند دربرگیرنده سه مرحله است: تبیین، تأمّل و كاربست.
عیسی مسیح شالوده، محتوا و موضوع مسیحیت است. آموزه های مسیحی را ازین رو باید در پرتو رخداد تجسّد تفسیر كرد. بارت آموزه كلدانی مبتنی بر وجود دو طبیعت را تصدیق كرده، تأكید می كند كه شخص عیسی مسیح در حكم وحدت ربّانیّت راستین و انسانیّت راستین است. تصلیب و رستاخیز راه را برای حقّانیّت و قداست انسان آشكار كرده اند. خود- آشكارگری خداوند در عیسی مسیح، در عین حال مبین وجود انسان حقیقی نیز هست. عیسی مسیح حقیقت اساسی درباره سرشت انسان را برای ما آشكار كرده است؛ او همانقدر سرچشمه معرفت ما درباره خداوند است كه درباره انسان. تفسیر مسیح محور بارت از كتاب مقدّس متضمّن بازگشتی به رابطه سنّتی میان خلقت و رستاخیز و نیز دیالكتیك لوتری شرع و انجیل است. همانطور كه خلقت باید در پرتو رستگاری دیده شود، شریعت را نیز باید در پرتو انجیل فهمید.
اصول عقاید بارت گونه ای الاهیّات سیستماتیك است كه در كلیسا و برای كلیسا نگاشته شده است. صدارت كلیسا سه سویه دارد: تبیین، توضیح و كاربست انجیل خداوند. چنین صدارتی می تواند شكل گفتار یا عمل به خود بگیرد. نجات با اینكه در ابتدا متوجه وجود انسانی است، امری اساساً معادشناسانه است. از این رو كلیسا رخداد آخرت (eschaton) و تحقّق رستگاری را انتظار می كشد.
● فلسفه
رابطه میان الاهیّات بارت و فلسفه رابطه ای مبهم است. او در همان حال كه مدّعی استقلال الاهیّات از فلسفه است، ساختارها و مفاهیم فلسفی را به نحو وسیعی به كار می گیرد، با این وجود منكر هر گونه امكان وصلتی بین این دو است، حتّا امكان تحقق شكلی از رابطه كه فلسفه را درمقام معرفتی در خدمت الاهیّات تفسیر می كند.
بارت منكر هرگونه پیش شرط فلسفی برای ایمان است. اصل بدیهی و اینهمان گویانه («خداوند، خداوند است») و اصول مسیح محور، برای كسب معرفت از خداوند، بر منابع دیگر اولویّت دارند. بارت، برخلاف كالون، بر آن است كه هیچ مجالی برای تجلّی عام خداوند در آگاهی انسانی، طبیعت یا تاریخ وجود ندارد. بنابراین او علیه الاهیّات طبیعی اعلام جنگ می كند، كه نمونه ای از آن در مناظره اش با امیل برونر مشهور است. به باور بارت، الاهیّات طبیعی با كاتولیسیسم رومی و به خصوص با آموزه توماسی تشبه یا آنالوژی وجود (analogy of being) پیوندی عمیق دارد.
او انتقاد خود را بر سه زمینه اصلی استوار می كند: نخست اینكه فرایند تفكر، از پایین و از جانب فهم متناهی انسان آغاز می شود. دوّم اینكه ماهیت خداوند را، كه به طور طبیعی شناختنی فرض می كند، از كنش خداوند، كه به طور فراطبیعی و به وسیله وحی دانسته می شود، جدا می كند. سوّم، منحصربه فردبودن تجلّی خداوند در عیسی مسیح را به چالش می كشد. بارت در عوض، آنالوژی ایمان یا آنالوژی رابطه را مطرح می كند. رابطه ایمانی با خداوند پیش نیاز هر گفتاری درباره خداوند است. و هر رابطه ایمانی راستینی منحصراً به خود- آشكارگری خداوند در عیسی مسیح وابسته است. علاوه بر این، رابطه خداوند با بشریت بر رابطه خداوند با خود، بر وابستگی متقابل وجوه مختلف مقوله تثلیث به منزله آشكارگر، آشكارگی (وحی) و آشكارشده استوار است.
بارت در كتاب «فلسفه و الاهیّات» (۱۹۶۰)، امكان همزیستی فلسفه و الاهیّات را مورد ارزیابی قرار می دهد. او اظهار می دارد كه فلاسفه می توانند نقطه آغاز كار خود را انتخاب كنند درصورتی كه متألّهان مقیدند كه از رخداد تجسّد آغاز كنند. فلسفه از پایین آغاز می كند و فرایند بالارونده است. در فلسفه حركت به سمت بالا از پدیدار به ایده و از عقل به وجود صورت می پذیرد. در مقابل، فرایند الاهی شدن در حكم ردیابی مجدّد حركت غرورآمیز خداوند است. بنابراین فیلسوف و متألّه براساس طریقه و خصلت پیشینی شان متمایز می شوند. آنها می توانند از امر عینی مشتركی بهره مند شوند، لیكن روش هایشان ناسازگار باقی می ماند.
مولف : ژان لوپ سبان مترجم: مجتبا گل محمدی، علی عبّاس بیگی
منبع: دائره المعارف راتلج (لوح فشرده ، نسخه یك، ۱۹۹۸) _REP
پی نوشت ها:
۱- الاهیّات طبیعی مدّعی است كه معرفت نسبت خداوند را می توان صرفاً با استفاده از منابع طبیعی معرفت كسب كرد. یعنی با استفاده از روش های معمول كسب معرفت، همه موجودات انسانی به صرف بهره مندی از عقل و ادراك حسّی، می توانند به معرفت قابل اعتمادی از خداوند دست یابند. الاهیّات طبیعی با اثبات وجود خداوند آغاز می كند و سپس حقایقی كلّی درباره ماهیت خداوند و رابطه او با جهان به دست می دهد. تأكید دكارت بر «وجود نور طبیعی در نفوس ما» و اینكه به مدد آن به حقایقی بدیهی می رسیم، یكی از دلایل وجه تسمیه این شاخه از الاهیّات به الاهیّات طبیعی است.م
۲ - اشاره به این گفته آنسلم قدّیس كه «ایمان می آورم تا بفهمم» (Credo ut Intelligum). طبق نظر او ما دو منبع معرفتی داریم: ایمان و عقل. با این حال، دستیابی به معرفت بدون ایمان امكان پذیر نیست و به برخی از حقایق صرفاً از طریق ایمان می توان رسید
منبع : خبرگزاری آفتاب