چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


گفت وگو با جیمز بوکانان برنده نوبل اقتصاد


گفت وگو با جیمز بوکانان برنده نوبل اقتصاد
آنچه در پی می آید گفت وگوی مجله فدرال مینیا پلیس با جیمز بوکانون از برندگان شهیر نوبل اقتصاد است. عامل اصلی اعطای نوبل به بوکانون طرح مساله انتخاب عمومی(public choice) بود.
▪ سوال: افرادی که با کارهای شما آشنا هستند، کتاب سنجش رضایت[۱] را مهمترین و تاثیرگذارترین کتاب شما می دانند. چه عاملی موجب شد تا شما دست به نگارش این کتاب بزنید؟
ـ بوکانان: پاسخ به این سوال مشکل است. شخص من این احساس را داشتم که برخی افراد که انتظار می رفت بدانند که دمکراسی یعنی چه، کاملا از موضوع بی اطلاع بودند. من کارم را به عنوان اقتصاددانی که در زمینه مالیه عمومی کار می کرد، آغاز کردم. هر کس که در این زمینه شروع به کار کند دیریا زود با این سوال روبرو خواهد شد که چگونه در مورد مالیات گیری، هزینه کردن و کلا بودجه تصمیم گیری می شود. لذا در این شغل ناخواسته مجبور می شوید که به فرآیندهای سیاسی توجه کنید. یکی از اولین نوشته های من که به سال ۱۹۴۹ بر می گردد در مورد این بود که از اقتصاددانان بخواهم در مورد مدلهای سیاسی شان کمی اندیشه کنند. از آنها می خواستم که قبل از فکر کردن در مورد بهترین مکانیزم مالیات گیری و بهترین راه هزینه کردن مالیاتها، پیشفرض هایشان در مورد مدلهای سیاست را مورد توجه قرار دهند. از آنها خواستم تا مفروضات خود را تصریح کنند. در واقع من تحت تاثیر اقتصاددان سوئدی ویکسل بودم که گفته بود اگر می خواهید سیاست را ارتقا بخشید، باید قوانین و ساختارها را بهبود دهید. او گفته بود که از سیاست مداران انتظار نداشته باشید تا متفاوت از مردم عادی رفتار کنند. آنها نیز به دنبال منفعت شخصی خود هستند.
من برخی از متفکرین ایتالیایی که به اشکال دولت و حکومت توجه ویژه ای کرده بودند را انتخاب کردم. در فاصله سالهای ۱۹۵۵-۵۶ یعنی یکسال را در ایتالیا گذراندم. این دوران نگاه من به عرصه سیاست را تغییر داد. چرا که دریافتم بسیاری از هموطنان من در آمریکا نگاه آرمانی به سیاست دارند. در حالیکه از دید من ایتالیایی ها نسبت به دولت و حکومت بسیار مشکوک تر و بدبین تر نگاه کرده و سوالات بیشتری را مطرح می کردند. اگر این یک سال را در آنجا نگذرانده بودم شاید نمی توانستم نگاه انتقادی و در عین حال واقعگرایانه نسبت به سیاست پیدا کنم. همه این تجربیات پیش زمینه فعالیت های بعدی من شد.
در اوایل دهه ۵۰ کنت ارو کتاب معروف خود تحت عنوان انتخاب جمعی و ارزش های فردی را منتشر کرد. این کتاب مورد توجه متخصصین علوم سیاسی و اقتصاددانان قرار گرفت. به نظرم کسانی که به نقد کتاب ارو و خود ارو می پرداختند در واقع پیام اصلی او را در نیافته بودند. تمرکز اصلی کار او بر این مطلب بود که رای اکثریت برای شما تعادل سیاسی به ارمغان نخواهد آورد. از اینرو با نوسانات سیاسی روبرو هستید. نقد خود من این بود که اگر ارجحیت افراد به این شکل باشد، به همین نتیجه خواهید رسید. دمکراسی به این معنی نیست که یک اکثریت به سادگی حاکم گردد. اگر ارجحیت ها به این شکل باشد، چرخشی در ائتلاف اکثریت ایجاد خواهد شد. از آن زمان من مخالف رای اکثریت شدم. این نقد من که مورد توجه قرار نگرفت من را بیشتر به اندیشیدن پیرامون این مسائل کشاند.
گوردون تولوک پس از نه سال خدمت در وزارت خارجه آمریکا برای گذراندن فوق دکترای خود در سال ۱۹۵۸ به دانشگاه ویرجینیا آمد. طبیعی بود که او نگاه واقع بینانه تری نسبت به من در مورد سیاست داشته باشد. او به طور مشخص روی مقوله رای اکثریت متمرکز شد و از تحقیقات دونکان بلک[۲] و آنتونی داونز[۳] و تا حدی ارو تاثیر پذیرفت. ما با هم شروع به کار کردیم که ثمره آن نگارش کتاب سنجش رضایت بود. می دانم که در زمان نگارش این کتاب و حتی اکنون بسیاری آن را مهمترین کتاب من می دانند اما از دید خود من آنچنان هم کار اصیل و ویژه ای نیست لااقل آنطور که دیگران تصور می کنند.
من و گوردون تولوک این تصور را نسبت به کارمان داشتیم که ابزارهای علم اقتصاد را در اختیار گرفتیم و با آن به مسائلی چون عرصه سیاست آمریکا آنگونه که جیمز مدیسون ترسیم کرده بود نگاه کردیم. نگاه ما صرفا به دمکراسی اکثریتی که در پارلمان ظهور می یابد (که خصوصا در آن زمان ایده آل اندیشمندان علوم سیاسی بود) محدود نبود بلکه ما کل ساختار قانونی[۴] سیاست را مورد مطالعه قرار دادیم. ما جزو نخستین کسانی بودیم که ساختار قانونی را با نگاه اقتصادی مطالعه می کردیم. کسان دیگری بودند که بر روی یک مکانیزم رای گیری خاص مثل رای اکثریت کار می کردند اما ما این تحقیقات را در چارچوب ساختار قانونی قرار دادیم و مسئله انتخاب شیوه های رای گیری را به بحث گذاشتیم و روی آن متمرکز شدیم. از دید من کار ما همان چیزی بود که مدیسون می خواست انجام دهد با این تفاوت که با مفاهیم اقتصاد مدرن انجام شده بود. لذا کار ما نسبت به کار مدیسون خیلی هم متفاوت و جدید نبود. به نظرم کسی از این زاویه به کار ما نگاه نکرد.
▪ سوال: وقتی شما ایده های خود در کتاب سنجش رضایت را عرضه کردید با چه چالش هایی در سطح دانشگاه و آکادمی روبرو شدید؟
ـ بوکانان: طبیعی بود که متخصصین علوم سیاسی این ایده ها را نپسندیدند. چرا که متضاد با نگاه رایجی بود که آنها به سیاست داشتند. اما برخی از اساتید علوم سیاسی هم خوب کتاب را بررسی کردند. برخی افراد نظیر ویلیام ریکر که بعدا خیلی فرد سرشناس و مهمی شد، در دانشگاه روچستر یک مدرسه عالی برای مطالعه این حوزه تاسیس کرد. او به سرعت این ایده ها را گرفت و با ما در کل عرصه انتخاب عمومی شروع به کار کرد. او تاثیر زیادی بر علوم سیاسی گذارد و افراد بسیار خوبی را تربیت کرد. لذا او و بسیاری از افراد دیگر با نگاه ما به موضوع و ایده هایمان همدلی داشتند اما حوزه علوم سیاسی در مجموع آن را نپذیرفت.
همچنین بسیاری از مجامع اقتصادی نیز به این کار علاقه نشان ندادند. تمایل آن زمان و حتی امروز آنها به کارهای تکنیکی و ریاضی است. به اعتقاد من ایده های ما به تدریج راه خود را باز کرد. به نظرم چارچوب انتخاب عمومی بیش از تک تک کارهای ارو، بلک و آنتونی داونز توانست علائق افراد را به خود جلب کند. به یک معنا دو کتاب یکی کتاب ما و دیگری کتاب منکور اولسون تحت عنوان منطق رفتار جمعی که همزمان با کار ما درآمد (۱۹۶۵) علائق زیادی را به خود معطوف کردند.
وقتی کتابمان را منتشر کردیم، من و تولوک دریافتیم که کارهای متفرقه زیادی انجام می شود که با زمینه کاری ما مرتبط است. ما از بنیاد ملی علوم پولی گرفتیم تا یک نشست تحقیقاتی مقدماتی برگزار کنیم. این نشست در سال ۱۹۶۳ در شارلوتسویل برگزار شد (توجه کنید که در آن زمان ما در ویرجینیا مقیم بودیم) و در آن همه کسانی که به نحوی در زمینه های مرتبط فعالیت می کردند را دعوت به کار کردیم. تعداد شرکت کنندگان به ۲۰ نفر می رسید. سمینار که دو روز و نیم به طول انجامید بسیار جالب و مهیج بود چرا که افراد تحقیقات و ایده های خود را با هم مبادله می کردند. ریکر، منکور اولسون، وینس اوستروم و داونز در آنجا بودند. ما از ارو دعوت کردیم اما نیامد. بیاد می آورم که دونکان بلک هم بود. از فلسفه جان راولز هم آمده بود. جامعه شناسان، روانشناسان و متخصصین علوم سیاسی از همه قشر حضور داشتند. از اقتصاددان رونالد مک کین و جری روثنبرگ هم در نشست حاضر شدند. در واقع یک گروه شده بودیم که از دل آن انجمن انتخاب عمومی سر بر آورد. البته در آن زمان چنین اسمی نداشت. در آن زمان اسمش کمیته مطالعه تصمیمات غیربازاری بود. مقصود ما این بود که در عرصه غیر از تجارت شخصی، تصمیمات چگونه گرفته می شود.
پس از آن یک نشریه علمی را براه انداختیم. شماره های نخست تحت عنوان مقالاتی پیرامون تصمیم گیری غیربازاری بود. تولوک مسئولیت سردبیری آن را بر عهده گرفت. پس از چند سال تلاش، ریکر کمک کرد تا سومین نشست را برگزار کنیم. من و تولوک اولین و دومین نشست را برگزار کرده بودیم. نشست بعدی در سال ۱۹۶۷ در شیکاگو بود. در آن زمان ما کناری نشسته بودیم و می دیدیم که کسی از این عنوان راضی نیست. نیاز به یک عنوان خوب بود. کسی عنوان انتخاب عمومی را پیشنهاد کرد که البته عنوان خوبی برای توصیف کارهای انجام شده نبود چرا که تصور مطالعه افکار عمومی را در اذهان افراد ناآشنا تداعی می کرد. به این عنوان اعتراض کردیم اما نهایتا پذیرفته شد. از آن زمان به بعد انجمن و نشریه به انتخاب عمومی تغییر کرد واین درحقیقت رسمیت بخشیدن به آنچه بود که با نگارش "سنجش رضایت" آغاز شد. کل این فرآیند با همان نشست شروع شد. تمام اینها پیش زمینه های شکل گیری این حوزه بود.
▪ سوال: بسیاری از افراد تاکید شما بر انتخاب عمومی را امری عادی و منطبق با فهم متعارف می دانند چرا که کاربرد اقتصاد در حکومت است. لطفا تلاش های خود برای فراگیر کردن انتخاب عمومی هم در سطح دانشگاه و هم در سطح امور اجرایی تشریح کنید.
ـ بوکانان: در مقایسه با آرمانگرایی ها و توهماتی که راجع به سیاست وجود داشت، انتخاب عمومی چیزی فراتر از نگاه عقلانی و متعارف به سیاست نیست. مردم در آن زمان و حتی امروز نسبت به سیاست نگاه ایده آل دارند. نگاه سیستماتیک ما به سیاست چیزی فراتر از فهم متعارف نیست.از من مکرر سوال می کنند که انتخاب عمومی چگونه توانست جای خود را باز کند و بر ایده های دیگران تاثیر بگذارد. به نظرمن لزوما انتخاب عمومی عامل اصلی در تغییر اندیشه ها نبود و اما معتقدم که تاثیرات زیادی بر جای گذاشت. به اعتقاد من دولت در دهه ۶۰ میلادی بیش از حد بزرگ شده بود. این بزرگ شدن دولت تنها منحصر به رژیم های توتالیتر و اقتدارگرا نبود بلکه کشورهای دمکراتیک غربی که دولت رفاه را انتخاب کرده بودند نیز بسیار بزرگ شده بودند. مثال روشن آن در آمریکا، طرح جامعه بزرگ لیندون جانسون بود. در اوایل دهه ۷۰ توجه به این مسئله شروع شد. خیلی ها شاهد وقایع بودند و می دیدند که برنامه های سیاسی همه دستخوش شکست می شود. در این زمان بود که انتخاب عمومی ظاهر شد و توانست توضیحی برای این مسئله ارائه کند که چرا وقتی سیاست از یک حدی پا را فراتر می گذارد شکست می خورد. به اعتقاد من انتخاب عمومی چارچوبی را فراهم ساخت تا مردم از طریق آن بهتر بتوانند آن چیزی را که می دیدند تحلیل کنند اما خود انتخاب عمومی تصور عمومی از شکست برنامه های سیاسی را ایجاد نکرد.
▪ سوال: به اعتقاد من اقتصاددانانی که در حوزه انتخاب عمومی وارد شدند در چند زمینه مشغول به کار گردیدند: بودجه، سیاست پولی، عملکرد دمکراسی ها، گسترش گروه های ذینفوذ و نهایتا ساختارهای قانونی. آیا می توانید مفاهیم اصلی که اقتصاددانان انتخاب عمومی – مثل خود جنابعالی- برای تحلیل سیاست های دولتی بکار می گیرند را به اختصار توضیح دهید؟
ـ بوکانان: انتخاب عمومی شیوه خاص برای نگاه به ساختار تصمیمات سیاسی است. به عنوان مثال ابعاد سیاست گذاری بودجه را در نظر بگیرید. خیلی ها سوال می کنند که بهترین نمونه کاربرد انتخاب عمومی چیست. پاسخ این است: تحلیل کسری بودجه. نکته کلیدی انتخاب عمومی -که شما هم اشاره کردید -این است با فهم متعارف مردم منطبق است. فهم متعارف به آدمی می گوید که سیاست مداران هم مثل بقیه آدمها هستند. سیاست مدارای که می خواهد مقام خود را حفظ کند یا مقامی را بدست آورد در مقابل کسانی که به او رای داده اند مسئول است. او می خواهد به حوزه نمایندگی خود برگردد و بگوید که من برای شما نرخ مالیات را کم کردم و پروژه هایی که منفعت اش به شما می رسد را اجرا کردم. شما وقتی این مسئله را در سیاست وارد می کنید، به صورت طبیعی تمایلی را در سیاست مداران خواهید دید تا کسری بودجه ایجاد کنند.
بلافاصله این سوال مطرح می شود که چرا در گذشته کسری بودجه نبود؟ شما شاهد این هستید که اقتصاد کینزی توجیهی در اختیار سیاست مداران گذاشت تا کسری بودجه ایجاد کنند. شما این توجیه را در اختیار سیاست مداران می گذارید و آنها خواست طبیعی خود را اجرا می کنند. از دهه ۶۰ به این سو اکثر رژیم ها کسری بودجه را تشدید کرده اند. این وضعیت موید ادعای من است که باید ساختار قانونی را اصلاح نمود. این یک نمونه ساده از کاربرد انتخاب عمومی بود. شما می توانید موارد دیگری را نیز اختیار کنید مانند سیاست های تنظیم گری دولت و مواردی امثال آن. همه این نمونه ها توسط انتخاب عمومی مطرح شده است.
▪ سوال: چطور شد که انتخاب عمومی به بحث سیاست گذاری پولی رسید؟ این موضوع در انتخاب عمومی مقوله ای جدی است؟
ـ بوکانان: این موضوع در انتخاب عمومی مورد مطالعه قرار گرفت. البته خود به بخش های گوناگون و تحقیقات جداگانه ای تقسیم گردید. یکی از آنها تئوری بوروکراسی است که در آن سوال می شود که بوروکرات ها در ساختارهای انگیزشی گوناگون و با قیود مختلفی که برای آنها گذاشته می شود چگونه رفتار می کنند. این بخشی از انتخاب عمومی ایجابی است که به نهادهای پولی نگاه می کند. در این بخش به رفتارهای اعضای هیات مدیره بانک های مرکزی فدرال[۵] به دقت توجه می شود.
بخش دیگری از انتخاب عمومی که من در آن مشارکت جدی داشته ام بر ساختار قانونی یعنی قوانین تاکید دارد. ما منتقد جدی نهادهای پولی بوده ایم زیرا رفتار آنها را نمی توان به خوبی پیش بینی کرد در حالیکه ما به این دیدگاه معتقدیم که نهادهای پولی باید اهداف مشخصی داشته باشند و در چارچوب نسبتا مشخصی حرکت کنند و به صورت دلبخواهی[۶] سیاست گذاری نکنند. این مطالعات بیشتر جنبه هنجاری دارند. ما در انتخاب عمومی تحقیقاتی پیرامون نظام فدرالی کارا[۷] انجام داده ایم. چطور می شود رژیمی داشت که دارای بانک های مرکزی متعددی باشد اما بهتر از یک بانک مرکزی اروپا عمل کند و بر عکس.
▪ سوال: سالها قبل شما در طی یک سخنرانی که در مینیاپولیس داشتید بر اصلاح قانون اساسی در جهت ایجاد تعادل بودجه تاکید کردید. اخیرا مجددا روی این مسئله تاکید کرده اید. بودجه متوازن یکی از خواسته های قدیمی شما و همفکرانتان بوده است و با صبوری آن را دنبال کرده اید. دلایل شما در این باب چیست؟
ـ بوکانان: من کاملا آن کنفرانس را به یاد دارم. آن کنفرانس یکی از دلنشین ترین کنفرانس هایی بود که دیده ام. از آن خیلی لذت بردم. خاطرم نمی آید که در آنجا چه گفتم اما عجیب نخواهد بود اگر در مورد توازن بودجه سخن گفته باشم. این مسئله یکی از موضوعات مورد علاقه و دیرینه من است. اولین کتابی که به تنهایی نوشتم در مورد بدهی عمومی (کسری بودجه) بود که در سال ۱۹۵۸ (قبل از سنجش رضایت) منتشر شد. در این کتاب به آموزه کینزی در رابطه با کسری بودجه حمله کردم و با مراجعه به شاخص های کلاسیک که کسری بودجه را تعریف می کردند منطق کینز را نقد نمودم. اگر شما آن نگرش قدیمی نسبت به تعادل بودجه را خراب کنید به صورت طبیعی به سمت ایجاد کسری بودجه متمایل خواهید شد.
در سال ۱۹۷۷ به همراه همکارم ریچارد واگنر کتابی تحت عنوان دمکراسی در کسری بودجه را منتشر کردم. در آن کتاب گفتم که تلاش کینز در جهت خراب کرد نظام فکری قدیمی در مورد کسری بودجه موجب ایجاد وضع موجود گردید. پیش بینی هایی که در آن کتاب کردم کاملا محقق شد. مجددا برای اصلاح این وضعیت ندا سر دادم. اگرچه تمایل طبیعی میان سیاست مداران برای ایجاد کسری بودجه وجود دارد اما موازین قانونی زیادی در مورد ایجاد تعادل بودجه دیده می شود. البته همه آنها هنجارهای اخلاقی هستند: قبل از کینز ایجاد کسری بودجه نوعی گناه محسوب می شد.
اگر آن هنجارهای اخلاقی را کنار بگذارید طبیعی است که به این تمایلات سیاست مداران برای کسری بودجه میدان خواهید داد. سالها قبل در تئوری بدهی عمومی گفته ام که اگر شما از کسانی که در آینده خواهند آمد مالیات بگیرید یعنی هزینه هایی را بر آنها تحمیل کنید تا بتوانید هزینه های کسانیکه اوراق قرضه دولتی خریده اند بپردازید خود را بیش از پیش گرفتار مشکل خواهید کرد مگر آنکه جایگزین قانونی برای آن خلاء اخلاقی ایجاد کنید. من از همان اوایل خواستار اعمال اصلاحات قانونی در جهت ایجاد توازن بودجه شدم به همین دلیل یکی از معدود اقتصاددانانی هستم که پیوسته از تعادل بودجه دفاع و از اصلاح قانون دراین جهت دفاع کرده ام. ولی در عمل تلاشهایم راه بجائی نبرد.
البته به شخصه جزو کسانی نیستم که زیاد در کنگره و یا احزاب سیاسی حاضر می شوند و سخن می گویند. من از جهاتی خیلی برج عاج نشین[۸] هستم. تنها سیاستی که خیلی در آن فعال ظاهر شدم همین اصلاح قانون به منظور ایجاد تعادل بودجه بود. لذا در دوره ای که فعالیتها جهت جمع اوری مصوبات ایالتی برای تشکیل مجلس مؤسسان درجریان بود من نیز فعالیت خود را انجام دادم. همین الان مجددا همین مسئله در کنگره مطرح شده که من از آن حمایت کردم. امیدوارم که اجرای آن را ببینم. به نظر می رسد که هر گاه این امر می خواهد اجرا شود مخالفین با ایجاد ابهام و تردید سنگ اندازی می کنند. اخیرا چند مطلب نوشته ام تا این تردیدها و ابهامات را به زبان ساده توضیح دهم. به نظرم خیلی از این ابهامات و شبهه ها عمدا ایجاد می شوند تا در این رابطه سردرگمی بوجود آید.
▪ سوال: در نگاه اول چنین به نظر می رسد که بسیاری از کسانی که در حوزه انتخاب عمومی کار می کنند گرایش به سمت بازار آزاد و محافظه کاری دارند. آیا این توصیف از جریان حاکم بر انتخاب عمومی درست است؟
ـ بوکانان: به نظرم توصیف درستی است به یک دلیل. اگر به خاطر بیاورید گفتم که در گذشته نگاه به سیاست خیلی آرمانی و ایده آل گرایانه بود اما انتخاب عمومی این ایده آلها را بر هم زد و کنار نهاد. نتیجه طبیعی این مسئله بدبینی و مشکوک بودن به حکومت است.
منکور اولسون که دوست من بود و شخص موثری در انتخاب عمومی به شمار می رفت همیشه نسبت به این استدلال که انتخاب عمومی به سمت محافظه کاری گرایش دارد انتقاد جدی داشت. اما خود او هم نسبت به سیاست متفاوت نگاه می کرد. البته باید اذعان داشت که او نسبت به من چپ تر بود. در ذات انتخاب عمومی هیچ تمایل و جانبداری نسبت به محافظه کاری یا دیدگاه چپ وجود ندارد. اگر شما به عرصه سیاست نگاه غیرایده آل و غیرآرمانی داشته باشید، نگاه شما با نگاه سنتی متفاوت خواهد شد.
در میان حوزه مختلف دانشگاهی، اقتصاددانان سنتا بیش از رشته های دیگر طرفدار بازار و مخالف سیاست و دولت بوده اند. اما در خلال دهه های مختلف، اقتصاددانان دریافته اند که ایده های آنها تنها در سطح دانشگاه مطرح می شود و مورد توجه عموم قرار نمی گیرد. آنها به راحتی نمی توانند به خارج از دانشگاه بروند و ایده های خود در رابطه با بازار آزاد را خیلی راحت عرضه کنند. مخاطب وی باید فرد بسیار پیچیده ای باشد تا بتواند این مفاهیم را درک کند. عرضه مفاهیم مربوط به اقتصاد بازار، کار دشواری است. از این رو اقتصاددانان نتوانسته اند خیلی موثر باشند. با اینحال به نظرم انتخاب عمومی تا حدودی موثر واقع شد. انتخاب عمومی نمی گوید که بازارها همیشه عالی کار می کنند یا فقط بازار کار می کند. این حرفها در انتخاب عمومی نیست بلکه می گوید که دولت و عرصه سیاست شکست می خورد و نمی تواند خوب کار کند. افراد زیادی در بیرون از دانشگاه هستند که معنای عدم توفیق فعالیت های دولت و خوب کار نکردن آن را می فهمند. به همین دلیل از بازار حمایت می کنند. این افراد هیچگاه از جنبه ایجابی به حمایت از بازار نیامده اند بلکه تنها بعد ناکامی دولت را مشاهده کرده اند همانطور که انتخاب عمومی به همین شکل مطرح شد.
▪ سوال: شما در گذشته خواستار بازنگری کامل قوانین حکومتی شدید تا در میان طیف مختلف قوانین میزان ارزش گذاری آنها به حقوق فردی مشخص گردد. در حال حاضر این ادعا به چه معناست؟ تعادل بودجه را می توان از این حرف برداشت کرد اما غیر از آن چه؟
ـ بوکانان: ما هم اکنون در آستانه این امر قرار داریم تا نهادهای قانونی خود را به طور زیربنایی مورد بررسی قرار دهیم. بخشی از این تغییر ناشی از کنار رفتن ایدئولوژی سوسیالیسم است. این ایدئولوژی نیروی محرکه بسیاری از اقدامات گذشته بود. بخش دیگری هم ناشی از ناکامی های مختلف دولت است. ما متوجه این هستیم که دولت و بخش عمومی زیاد بزرگ شده است. این مسئله در برخی کشورها حادتر از کشورما (آمریکا) است. به عنوان مثال سوئد در بد گرفتاری اسیر شده. آنها دولت رفاه را بیش از حد گسترش داده اند. حالا خود نمی دانند که چکار می خواهند بکنند. دائما در تحقق اهدافشان شکست می خورند. دارند عقب می مانند. همین مسئله در اغلب کشورهای بزرگ نیز دیده می شود.
اینها سرآغاز تجدیدنظر بنیادی ما نسبت به نهادهای موجود است. شما این مشکل را در انتخابات سال ۱۹۹۴ شاهد بودید و دیدید که مردم چه سوالاهایی را در مورد ارزشها مطرح می کردند. اینکه نهایت کار چه خواهد شد از الان مشخص نیست. این روزها دعوتنامه ای مبنی بر یک سلسله سخنرانی در دانشگاه میشیگان دریافت کردم. سوال در مورد بزرگی دولت همه جا مطرح است. مجددا مسئله تعادل بودجه مطرح خواهد شد. وقتی شما در گیر کار خواهید شد و بخواهید اقدام موثر و مشخصی انجام دهید، مجددا در گیر منافع متعارض می شوید.
نمونه خوبی از این مسئله چیزی است که کنفرانس ایالتها گفته می شود. ایده این بود که مسئولین همه ایالتها به همراه سیاست مداران هر دو حزب از هر ایالت در نشستی جمع شوند.قرار بود که اینها در فیلادلفیا جمع شوند و برای اولین بار از سال ۱۷۹۰ چنین نشستی را برگزار کنند. قرار بود که دولتهای ایالتی مستقل از دولت فدرال نشست داشته باشند. ایده ای که پشت سر این کار بود این بود که این مسئولین گردهم آیند و در مورد راههای برگرداندن بخشی از قدرت که به دولت مرکزی داده شده بود به ایالتها بحث و تبادل نظر کنند. من در مورد این نشست اطلاع زیادی دارم چون عضو کمیته علمی آن بودم. اما این ایده بر اثر شلوغ بازی راست ها و نه چپ ها منتفی شد. طنز داستان این است که انگیزه اصلی کاهش قدرت سیاسی بود. اما این ایده به کلی نابود شد کما اینکه راستها در منتفی کردن لایحه تعادل بودجه نقش کلیدی ایفا کردند.
▪ سوال: با توجه به این سروصداها که اخیرا ایجاد شد، دیگر گمان نمی کنم که شما را مخالفی معتدل[۹] قلمداد کنند؟ اینطور نیست یا هنوز خود را مخالفی معتدل می دانید؟
ـ بوکانان: به نظرم نکته روشن و آشکاری را مطرح می کنید. من در بیست سال گذشته مخالفت معتدلی بوده ام اما الان چنین تصوری ندارم چون الان از منحنی عقب تر هستم.
▪ سوال: در مورد مکتب ویرجینیا و نقش تان در تعالی آن سخن بگویید؟
ـ بوکانان: این اصطلاح توسط منکور اولسون در طی یک سخنرانی ابداع شد. وقتی از آن مطلع شدیم با خوشحالی از آن استقبال کردیم چون به دنبال اسمی برای ایجاد تمایز می گشتیم. این تعبیری است که خیلی از مسائل را در بر دارد. در مورد اولین نشست در ویرجینیا صحبت کردم. می توان از آن عقب تر هم رفت. وقتی من و وارن نوتر[۱۰] در سال ۱۹۵۷به عنوان هیات علمی به دانشگاه ویرجینیا پیوستیم این بحث را مطرح کردیم که ما یک جای مشخص، یک برنامه مشخص، یک زمینه کاری مشخص می خواهیم که بیشتر بازگشتی به اقتصاد سیاسی کلاسیک باشد و دور از کارهای فرمالیته مدرن باشد. وقتی این فرصت را پیدا کردیم مرکز اقتصاد سیاسی جفرسون در شارلوت در دانشگاه ویرجینیا را پایه ریزی کردیم. یک برنامه تحصیلات تکمیلی راه انداختیم. ما مهمانان و دانشجویان ارشد ممتازی را جذب کردیم. به این ترتیب توانستیم که تاخیر خاصی بر حوزه کاری خود بگذاریم و عنوان ویرجینیا را به عنوانی ممتاز و ویژه تبدیل کردیم. آن اقتصاد سیاسی که در آنجا کار می کردیم بیشتر بر ساختارها و نهادها تمرکز داشت. وارن نوتر هیچگاه در این مسیر جلو نرفت اما تولوک چرا.
سپس من و تولوک این گروه کوچک که تبدیل به انجمن انتخاب عمومی شد را از دل همان کارها از دانشگاه ویرجینیا درست کردیم. لذا کل اینکارها از ویرجینیا شروع شد. سپس تغییر مسیر دادیم. من به UCLA رفتم و تولوک به دانشگاه رایس. اما نهایتا برگشتیم و به دانشگاه پلی تکنیک ویرجینیا آمدیم جایی که چارلز گوتز[۱۱] بود. او مرکز مطالعه انتخاب عمومی را ایجاد کرد و آن را انتخاب عمومی خواند. یعنی دوباره در ویرجینیا. به همین دلیل منکور اولسون آن را مکتب ویرجینیا خواند. در آن ایام در دانشگاه پلی تکنیک ویرجینیا در بلکسبرگ افراد زیادی را از همه دنیا پذیرا بودیم که چند ماه یا چند سال آنجا می ماندند. آنجا بود که کارهای اصلی انجام شد. ما متدولوژی خاص خود را داشتیم که تاکیدش بر ساختار قانونی بود که مشخصه ای ویرجینیایی بود. البته در ویرجینیا کارهای تجربی در مورد انتخاب عمومی هم انجام می شد. اینکارها بیشتر شبیه کارهای مکتب شیکاگو بود که توسط استیگلر، بکر و پلزمن انجام می شد. ما از این کارها هم می کردیم. باب تولیسون کارهای زیادی در این زمینه انجام می داد اما مشخصا زمینه های مورد تاکید ما متفاوت از آنها بود.
▪ سوال: اگر بخواهید که به اعضای بانک فدرال مشاوره دهید، شما کدام مسئله را به عنوان مسئله حل نشده اقتصاد می دانید؟
ـ بوکانان: وظیفه بانک فدرال نیست که مسائل اقتصادی روز را حل کند. آنها به اندازه کافی کار دارند تا انجام دهند. آنها باید تمام تلاش خود را مصروف آن کنند تا ارزش پول و سیاست های پولی را حفظ کنند و از کارهای دیگر خودداری نمایند.
مشکل بزرگ دوران ما بیش از حد بزرگ شدن دولت است. این فقط مسئله کشور ما نیست. دولت باید تا حدودی عقب نشینی کند به جایی که صرفا کارهای مشخصی که می تواند انجام دهد تقبل کند و از انجام همه کار برای همه کس خودداری نماید. این به همان مسئله انقلاب در ساختارهای قانونی بر می گردد.
این مقولات با کارهای آتی من گره خورده است. من الان در گیر اتمام نگارش یک کتاب هستم. این کتاب متفاوت از سنجش رضایت است. یک راه تفسیر کتاب سنجش رضایت این است که آن را حمله به قاعده رای اکثریت بدانیم. فرض کنیم این دیدگاه عمومی که رای اکثریت همان دمکراسی است درست باشد و ما مجبور باشیم با قاعده رای اکثریت زندگی کنیم. در این شرایط به لحاظ قانونی چه کار باید بکنیم تا ابعاد منفی کارهای دولت را کنترل کنیم؟
کتاب جدید بحثی تحلیلی و کاربردی است که تلاش می کند اصول عامی را در سیاست تعمیم دهد. این بر می گردد به همان چیزی که پیش از این به آن اشاره کردم. به نظر من بخش بزرگی از سیاست ما ناشی از خوش آمد و بدآمد گروه های خاص است. باید تلاش کرد تا بتوان برخی الزامات را به سیاست تحمیل کرد. این الزامات مشابه حاکمیت قانون است یعنی اینکه نباید با یک گروه متفاوت از گروه دیگر برخورد کرد. اینکار نتایج زیادی به همراه دارد. این لزوما به معنی آن نیست که دولت کوچک باشد. این کار به معنی آنست که دولت ویژگی های متفاوتی پیدا کند.
اخیرا این بحث تحلیلی مرا به سمت این امر کشانده که از پیشنهاد مالیات یکسان[۱۲] در مقابل مالیات پیش رونده حمایت کنم. این مسئله با حوزه ای از انتخاب عمومی سروکار دارد که قبلا به آن نپرداخته بودم اما تولوک به آن پرداخته بود. اگر شما سیاست تبعیض گذار داشته باشید، این سیستم موجب می شود تا سرمایه گذاریهای زیادی در جهت رانت جویی صورت گیرد. طبیعی است که سرمایه های زیادی در جهت جلب توجه مسئولین به منظور کاهش مالیات از یک صنعت خاص و یا یک پروژه خاص که نفعش به منطقه شما و یا محل کار شما می رسد هدر می گردد. در فرآیند اصلاح نظام مالیاتی که در سال ۱۹۸۶ انجام شد بخشی از این مشکل مرتفع گردید. همه ما به این مسئله علاقه مندیم. اما تئوری انتخاب عمومی پیش بینی می کند که این تدابیر در بلندمدت جواب نمی دهد. هم اکنون آنها این اصلاحات سال ۱۹۸۶ را دارند برهم می زنند.
داعیه اصلی در این کار جدید من این است که تا جای ممکن قوانین عامی را در عرصه سیاست جاری کنیم که نیاز به تبصره و استثنا قائل شدن نداشته باشد. اگر یک نفر استثنائی بگیرد، دیگران هم می گیرند. این مسئله راه را برای چیزی شبیه مالیات تک نرخی هموار می نماید و راه را بر سنجش دارایی مسدود می کند. در حال حاضر فشار بسیار زیادی در تمام برنامه های تامین اجتماعی در جهت ارزیابی دارایی افراد اعمال میگردد. ممکن است زمانی که شما به عنوان یک صاحب حرفه برای دریافت تامین اجتماعی صلاحیت پیدا کنید چیزی به شما پرداخت نگردد برای اینکه احتمالاً در آن زمان دارائی سنجی حتی بیشتراز این زمان اعمال خواهد شد. ولی این کارها در جهت اشتباهی پیش می رود. اینکارها تبعیض های بیشتری را در عرصه سیاست داخلی وارد می کند. نکته من این است که با قانون رای اکثریت، سیاست های تبعیض آمیز دوام نخواهد آورد. تنها مسیری که قاعده اکثریت در جهت آن کار می کند، این است که بخواهیم هر کاری که در عرصه سیاسی صورت می گیرد عام و عمومی باشد. بگوییم منافع عموم را جلو می برد. من در این جهت حرکت می کنم.
▪ سوال: من می دانم که شما خارج از فضای آکادمیک کار کشاورزی انجام می دهید.
ـ بوکانان: من واقعا یک کشاورز نیستم. من در مزرعه ای در تنسی بزرگ شده ام و به عنوان فرزند یک کشاورز خیلی کشاورزی کرده ام. اما واقعا حس نوستالژیک نسبت به کشاورزی ندارم. دلیل انجام کارهای کشاورزی چنین حس نوستالژیکی نبود. اما احساس می کنم که بیش از همکاران خود از وقایع دهه ۶۰ تاثیر پذیرفتم. من واقعا فکر می کردم که جهان در حال فروپاشی است. من واقعا از واکنش دانشگاهیان عصبانی بودم در حالیکه خودم بخشی از آنها بودم. وقتی به بلکسبرگ بازگشتم، به کوه های ویرجینیا، به دنبال جایی خلوت و حیطه ای کاملا خصوصی می گشتم. من از فضای اطراف خود بسیار لذت می برم. من این کلبه را خریدم و تعمیر کردم. هی زمین خریدم و به آن افزودم. وقتی این کارها را انجام می دادم شناخت بهتری در مورد تابع مطلوبیت خود کسب کردم چرا که در یافتم هر قدم که من به سمت حیات اصیل و متکی به خود پیش می روم، نیروی بیشتری می یابم. اگر من بتوانم در شومینه خود چوب بسوزانم و به گرمای ناشی از برق متکی نباشم (اگر برق داشته باشیم)، خیلی خوشحال تر هستم. یا اگر بتوانم بروم و از چاه آب بیاورم به جای اینکه از پمپ استفاده کنم، این به من نیروی جدیدی میدهد. یا اگر من خود خوراکی های خود را فراهم کنم یعنی همین کاری که الان انجام می دهم. امسال شاتوت خوبی خواهیم داشت. من روز به روز به داشتن ذخیره ای این چنین علاقه مند می شوم و این زندگی مستقل مطلوبیت من را تا حد زیادی افزایش می دهد. من هیچگاه فقط به کشاورزی نپرداخته ام. کاری که الان انجام می دهم این است که حجم زیادی سبزیجات و میوه جات بار می آورم و آنها را منجمد کرده و کنسرو می کنم. لذا هی زمین می خرم. الان حدود چهار مایل زمین دارم. این زمین ها کوهستانی هستند. در بخشی از آن گاوداری می کنم. فرد دیگری هم کمک می کند. مزرعه ما تجاری نیست.
▪ سوال: زمانی گفته بودید که "امیدوارید دقیقا آنچه فکر می کنید هستید به نظر آئید: اقتصاددان سیاسی متخصص امور قانونی. فردی که میرات دار سنت یهودی-مسیحی است. سنتی که ارزشهای اصیل تمدن غرب و نهادهای مدنی مدرن خصوصا آنچیزی که مدیسون ترسیم کرده بود عرضه کرد. آیا من خیلی ساده هستم که فکر میکنم چنین تعریفی فی نفسه کافیست؟". می خواهم بدانم که آیا هنوزهم همینطور است؟
ـ بوکانان: فکر می کنم که هنوز هم این خلاصه صدق می کند.
ترجمه وتنظیم:علی سرزعیم
[۱] Calculus of consent
[۲] Duncan Black
[۳] Antony Downs
[۴] Constitution structure
[۵] Federal Reserve
[۶] Discretionary policies
[۷] Competitive federal
[۸] ivory tower
[۹] Mildly subversive
[۱۰] Warren Nutter
[۱۱] Charles Geotz
[۱۲] Flat tax
منبع : رستاک