سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


بشر گور خودش را می کند


بشر گور خودش را می کند
ماریو اورلاندو هملت هاردی برنو بندتی در ۱۴ سپتامبر ۱۹۲۰ در اروگوئه به دنیا آمد. خانواده اش در چهارسالگی او از منطقه شرقی اروگوئه، كه در آن متولد شده بود، به مونته ویدئو نقل مكان كردند و او در مدرسه ابتدایی آلمانی مونته ویدئو نخستین سال های تحصیلش را پشت سر گذاشت. «خواندن را وقتی خیلی كوچك بودم یاد گرفتم. هنگامی كه وارد مدرسه شدم تمام كارهای ژول ورن و كارهایی از این دست را خوانده بودم. در آن زمان، هیچ چیز جز رادیو وجود نداشت، دوست داشتم موسیقی گوش كنم و عاشق فوتبال بودم. پستم دروازه بان بود، یك دروازه بان خیلی بد.»
خیلی زود، بندتی به خاطر مشكلات مالی خانواده مجبور به كار شد و تحصیلات دبیرستانی اش را به صورت متفرقه به پایان رساند. این تماس زودهنگام با كار به او اجازه داد كه به یكی از جنبه ها و فضاهای همیشگی در داستان هایش برسد: دنیای خاكستری ادارات بوروكرات در مونته ویدئو. در سال ،۱۹۴۶ با لوز لوپس آلگره ازدواج كرد. ازدواج آنها كه بیش از نیم قرن با شادی توام بوده است همه را به تعجب می اندازد: «من چهارده و او دوازده سال داشت كه همدیگر را شناختیم و كمی بعدش، عاشق هم شدیم. حالا بعد از این همه سال ازدواج، او همیشه كنار من بوده است و هر دو ما بسیار از این رابطه لذت می بریم یا بهتر است بگویم كه هنوز هم حوصله مان از هم سرنرفته است. هر روز ریشه های رابطه ما عمیق تر می شود و اگر این طور نبود، با هم ماندن ممكن نمی شد.»
در ،۱۹۴۸ مدیر مجله مارفینیا شد و یك سال بعد اولین مجموعه داستانش با نام «امروز صبح» را چاپ كرد. اما اولین رمانش به نام «چه كسی از ما؟» در سال ۱۹۵۳ به چاپ رسید. او سه دوره، بین سال های ۱۹۵۴ تا ،۱۹۶۰ مدیر مجله ادبی مارچا بود كه مهمترین مجله اروگوئه محسوب می شد و بیشترین تاثیر را در زندگی سیاسی و فرهنگی مردمش داشت. در ،۱۹۵۶ با مجموعه «شعرهای اداری»، كه شامل شعرهایی مكالمه گونه بود، تحولی در شعر نسل ادبی زمانه اش برجای گذاشت. در ،۱۹۵۷ انقلاب كوبا آمریكای لاتین را تكان داد. این واقعه بر بندتی نیز چون تمام روشنفكران آمریكای لاتین تاثیر گذاشت و فرصتی برای گسترش ادبی و سیاسی نویسنده فراهم كرد. «این اتفاق مرا وادار كرد به آمریكای لاتین نگاه كنم. آن هم وقتی كه بیشتر روشنفكرها هنوز خیره به نور اروپا مانده بودند.» در ،۱۹۶۶ پس از بازدید از كوبا، شروع به كار در انستیتوی فرهنگی كوبا در خانه آمریكای لاتین كرد و این كار را تا سال ۱۹۷۱ ادامه داد. در سال ،۱۹۷۳ پس از كودتا در كشورش، بسته شدن مجله مارچا و تعلیق های بسیار، مجبور شد اروگوئه را ترك كند. از آن به بعد مدت دوازده سال در تبعید در كشورهای آرژانتین، پرو، كوبا و اسپانیا زندگی كرد. آثار پرشمار او از ترانه های پرشمار تا مقالات مجله را در برمی گیرند. او حدود ۷۰ اثر دارد كه مهمترین آنها عبارتند از: به خاطر آتش متشكرم (۱۹۶۵)، نویسنده آمریكای لاتینی و انقلاب ممكن (۱۹۷۴)، داستان های كن و بدون نوستالژی (۱۹۷۷)، مجموعه شعر یاد تبعید (۱۹۸۱)، بهار با یك گوشه شكسته (۱۹۸۷) كه به خاطر آن جایزه لامای طلایی سازمان عفو بین الملل را از آن خود كرد. آخرین كتاب های او نیز تنهایی های بابل (۱۹۹۱)، درد قهوه (۱۹۹۲)، سردرگمی های آخر قرن (۱۹۹۳) است.
● درباره بندتی
تنوع كار بندتی تمام تلاش ها برای اینكه او را در دسته ای خاص از نویسندگان جای دهید نقش بر آب می كند. او با استفاده از تجربه هایش در هر سبك، سبك های دیگر را غنی كرده است. اما، در تمامی این نوشته ها، نبض وحدت پنهانی می تپد كه به آثار او پیوستگی می بخشد. این نبض، به شعر، مقاله، داستان یا حتی به كلمات آواز طنینی مشترك می دهد كه همان «سبك بندتی» است و با هیچ اثر دیگری اشتباه گرفته نمی شود. شاید این بی بدیل بودن، ریشه در آن دارد كه خط سیرهای متنوع او همگی از یك اصل منشعب می شوند؛ از تعهد او به عنوان یك نویسنده، چیزی كه او همیشه به آن پایبند بوده است. «تعهد برایم خیلی مشكل ایجاد كرده است. اما برای من، مهمترین مذهب وجدان است. فكر می كنم اگر كسی با وجدان خودش مشكل داشته باشد یك جای كار می لنگد. من ترجیح می دهم به ندای وجدانم گوش كنم و راحت بخوابم. اما واضح است كه همه این طور فكر نمی كنند. من به اندازه كافی در كشور خودم و بعضی جاهای دیگر در آمریكای لاتین مورد تعقیب و آزار قرار گرفته ام، تهدید به مرگ شده ام، زندانی شده ام، از بسیاری كشورها بیرونم انداخته اند. دوازده سال نمی توانستم به كشور خودم برگردم و هرگز هیچ سلاحی جز كلمات در دست نگرفته ام.»
ادبیات از این نظر به بندتی وامدار است. او خواننده را به نقطه اوجی می رساند كه احساس می كند بخشی از دیالوگ با نویسنده شده است، بخشی كه دائماً در حال گسترش اعتماد متقابل و آموزانندگی فزاینده است. «من برای خواننده ای كه آیا بعداً از راه برسد نمی نویسم. برای كسی می نویسم كه همین جا است و دارد از روی شانه من نوشته ام را می خواند.»
بندتی بر این خواننده نام انگیزه انسانی می گذارد. این تعامل مداوم با خواننده برترین ویژگی كار بندتی است. شاید هیچ نویسنده ای را نتوان یافت كه به این زیادی و راحتی با این «خواننده- همجوار» ارتباط برقرار كند. شاعران كمی هستند كه این قدر صادقانه مخاطب را مدنظر قرار می دهند. از این رو است شاید كه نه فقط كارهای ادبی كه در شاخه های غریبه با ادبیات هم بندتی در ارتباط گیری با خواننده بسیار موفق عمل می كند. اما باید اذعان كرد كه این ارتباط گیری با ساده گرایی همراه نیست، بلكه كاملاً برعكس. بندتی كاملاً باور دارد كه یك نویسنده خوب باید «رشددهنده» باشد. خود او می گوید: «وقتی یكی دیگری را دوست دارد، طبیعی است كه سعی كند طرف اش رشد كند، نه اینكه حقیرش كند. چشم هایش را باز كند نه اینكه آنها را با باند ببندد.»
طبیعتاً ارتباط گیری از این نوع احتیاج به استفاده از كدهایی دارد كه به سادگی قابل رمزگشایی باشند، این كدها را در كار او می توان زبان قابل درك، لغات ساده و شیوه روایی مكالمه گونه آثارش دانست. اما این سادگی زبان كه بیشتر ابزار عمل است تا شیوه ادبی، در كار بندتی به حد وسواس می رسد. او كه آنتونیو ماچادو را استاد این شیوه می داند همواره به دنبال «مدل منحصربه فرد و تاثیرگذار برای رسیدن به اعماق وجود و به دست آوردن درخشان ترین چیزها» است. مقالات و رساله هایی كه بندتی در طول نیم قرن چاپ كرده است گواهی به این مطلب است كه غایت این جست وجو چه می تواند باشد و نیز مبین این است كه او با چه عمقی به محتوای كارش نگاه می كند. اما نوشته های او هرگز مجموعه شواهدی از یك تجربه مشخص نیست، بلكه نویسنده موقعیتی را خلق می كند تا خواننده خود آن تجربه را طی كند. بندتی همیشه بر این باور بوده است كه به این ترتیب، یك نویسنده، بعد از اثرش هم می ماند و با اتمام اثر تمام نمی شود، این زندگی بخشیدن به یك كار ادبی، یكی دیگر از ویژگی هایی است كه باعث موفقیت او شده اند و او را، تقریباً از آغاز كارش، به یك نویسنده با موفقیت غیرقابل بحث تبدیل كرده اند. ادبیات بندتی همیشه مقابل ادبیات دورو، فریبكار و مزور بوده است، او صداقت را شرط اصلی ادبیات ارتباط گرا می داند، از یك طرف، چون فقط نیروی به حركت درآوردن و ایجاد تغییر از طریق ارتباط گیری با پیام های مشخص است كه برای او توانایی تائید طرح نوشتاری اش را فراهم می كند و از طرف دیگر، می داند كه نباید این تلاش را در تناقض با تجربه واقعی قرار داد؛ چون نویسنده تنها از طریق تجربه های شخصی، شك های شخصی و اطمینان بسیار صادقانه است كه می تواند به اثری برسد كه به طرزی شرم آور دروغین نباشد و در عین حال قادر باشد خواننده را، كه احتمالاً همان سئوالات را از خود می پرسد و در پی حل همان معماها است به خود جذب كند: «نویسنده در مورد سیاستمداران كاری از دستش برنمی آید. هیچ دیكتاتوری را نمی شناسم كه به خاطر یك سونات از كار بركنار شده باشد. در جهان امروز، دو نوع جهانی شدن وجود دارد، یكی اقتصادی كه همه درباره اش حرف می زنند و یكی رفتاری كه جهانی شدن دورویی و تزویر است و از آن كم حرف زده می شود، اما بسیار اعمال می شود و این مسئله را كه انسان تا چه حد می تواند به دیگری اعتماد كند زیرسئوال می برد. از برنامه های تلویزیونی گرفته تا رمان ها و تبلیغات هیچ كس فقر را نشان نمی دهد، فقط جاهای خوب را نشان می دهند. تزویر. هیچ كس از فقرا صحبت نمی كند. از آن كسانی كه با گرسنگی سر می كنند، از معلم هایی با حقوق بسیار كم. هیچ كس نمی گوید كه حقوق یك معلم دبیرستان در مونته ویدئو، سیصدوپنجاه دلار است.» برای بندتی، عمل، ورای عمل ذهنی، از خلال اثری معنا پیدا می كند كه ایجاد سئوال می كند و تخم شك را می كارد: «این عمل كه آن را می توان پیامد یك تناقض درونی دانست، راه حل همان تناقض را در خود دارد و یك قدم به جلو یا به عقب به هر حال عملی مصممانه است. چون به لطف آن است كه ارزش یك فرآیند ذهنی مشخص می شود، ارزش عقاید و این عمل یك نوع اغوای هنرمندانه است. چون خواننده به دنبال هیچ چیز نیست مگر آنچه كمكش كند تا خود را بهتر بشناسد. این عمل و صریح بودن در انجام آن بی شك برای خواننده جذابیت ویژه ای دارد و به سادگی علاقه به تجربه اصیل انسانی را بیدار می كند.» اثر بندتی واجد زبانی است كه فاصله میان نویسنده و خواننده را حذف می كند و از خواننده دعوت می كند كه همان دغدغه های نویسنده اش را در قلب و ذهن خود احساس كند، دغدغه ای كه او را از درون می لرزاند؛ چون تلاش بندتی نه فقط در راه برقراری ارتباط بین خواننده و نویسنده كه در راه برقراری ارتباط بین خواننده با خویشتن خویشش هم هست.
او یك نویسنده متعهد است كه تعهد برایش از مفاهیم كاملاً سیاسی تا مفهوم عناصر نوشتاری متغیر است.
نوشتن برای او به طور ریشه ای كنشگری برای تحقق و توقع تحقق كلمه است و یك نوع آرزو برای به دست آوردن اصالت كه اغلب زیر شكل های مختلف شیادی اداری یا فردگرایانه پنهان شده است. تعهد در آثار او به عنوان یك موقعیت انگیزه بخش عمل می كند و نیز به عنوان سلاحی علیه فریب، سبكسری وتزویر. این اصالت نه فقط در حیطه اجتماعی و سیاسی كه در زندگی فردی پرسوناژهای آثار او تجلی می یابد. برای همین است كه شعرهای عاشقانه او رنگ و بوی سیاسی دارند یا شعرهای سیاسی اش با حال و هواهای عاشقانه سروده می شوند: «فكر نمی كنم در این تناقضی باشد. چون سیاست شكلی از عشق است. باید این تصویرهای دروغین را كه عادت كرده اند یك مبارز سیاسی را به صورت یك آدم سختگیر و مقرراتی نشان بدهند دور انداخت. یك مبارز سیاسی هم مثل هر آدم دیگری می تواند عاشق بشود، حتی اگر ایدئولوژی اش خیلی هم قوی باشد. عشق یك مبحث خاص نیست، بلكه نیاز حیاتی نوع بشر است و نباید از چنین واقعیتی خجالت بكشیم.» قدرت اغواگرانه ای كه او بر خوانندگانش اعمال می كند، از طریق بیان حقایق احساسی شخصیت های آثارش اتفاق می افتد و پژواك این حقایق كه گویی مرز جغرافیایی و نژادی ندارد. آثار بندتی، آثاری اروگوئه ای _ مونته ویدئویی هستند. بله! اما همه اش همین نیست. او توانسته است تجربه یك مكان و یك دوران را جهانی كند. تجربه ای كه آنقدر انسانی است كه برای هیچ كس در هیچ كجای دنیا غریب به نظر نمی رسد. او ما را به سمت سئوالات و معماهایی هدایت می كند كه برای همه مان وجود دارد: عشق، درد، هراس، شادی، نفرت، تنهایی، دوستی و.... برای همین بندتی یكی از پرخواننده ترین نویسنده های اسپانیایی زبان است و آثار بی شماری از او به زبان های دیگر ترجمه می شوند. امیلیو پاچكو درباره او می گوید: «او آن چیزی را نوشته است كه همه ما احساس می كردیم نوشتنش لازم است، برای همین است كه جواب های فوق العاده و تكرارنشدنی را همیشه می توان در كتاب های او یافت.»

گردآوری و ترجمه: جیران مقدم
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید