شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
ابر خانه زاد
● خداحافظ، عبدو!
سوگوارهای برای منوچهر آتشی
مرگ تو را
باور نمیکنم، عبدو!
مرگ پلنگ درة «دیزاشکن»
باورنکردنی است.
ای ماه!
وقتی سقوط دردناکش را دیدی
آیا چگونه
بر جادههای دشتستان
بر کتف موجهای خلیج
حتی
روی بلوطهای جنگلی من
مثل همیشه تابیدی؟
آه ای پلنگ درة «دیزاشکن»!
مفهوم خواب واژة خوبی!
افرای دشتهای جنوبی!
تا آهوی رمیدة این صحرا،
ـ آشفتة صدای تفنگ حرامیان ـ
در سایهسار ایمن خشم او بیاساید
افسوس
«عبدوی جطّ»٭ دوباره نمیآید
رشت ۲۳/۹/۸۴
● درخت سوخته
بهار آمد و شد جان باغ تازه و شاد
خوشا به حال تو، ای مرغ از قفس آزاد!
غبار بال و پر از چشمة نسیم، بشوی
که آفتی به تو از چشم آسمان مرساد
درخت پیرم و آغوش من سزای تو نیست
برو که تاج سر سرو باشی و شمشاد
ز حال خویش چه گویم که خواب تلخ تبر
ز بندبند وجودم برآورد فریاد
هزار قطرة نیستان چکید و اما باز
ز سینهام نزدایید داغ این بیداد
به باغبان من ای ابر خانهزاد، بگوی
ز سایهگستریام از چه رو نیارد یاد؟
مرا به عُسرت گل گشت، سفرهاش رنگین
مرا در آتش غم سوخت، خانهاش آباد
قسم به روح درختان ریشه در زنجیر
که ایستاده بمیرند در تهاجم باد،
در این کویر به دادم نمیرسد هرگز
نه فرودین و نه بهمن، نه تیر، نه خرداد...
عجب نه اینکه گریزد ز من پرندة عشق
مگر بهار چه بر یک درخت سوخته داد؟
● مساحت درد
کسی از آن سوی شب نامهای به ما ننوشت
ز آفتاب، ز دریا، ز روشنا ننوشت
ز چشمهسار، پیامی به تشنگان نرساند
ز نوبهار کلامی به باغها ننوشت
مسافری که جلای وطن ز قلبم کرد
ز لحظههای غریبانه، ماجرا ننوشت
به روی تختة شب با گچ ستاره، کسی
شعار مرگ به جغدان غمنوا ننوشت
برات خوشدلی ما، دریغ، پیر فلک
شبی به عهدة جامی گرهگشا ننوشت
فغان که راقم اوراق سرنوشت زمین
بهجز مصیبت انسان در انتها ننوشت
نشست شاعره ماه بر مدیحه خاک
ولی دو بیت ز تنهایی خدا ننوشت
بگو به من به کجا عشق شد پناهنده
که خاطرات خود از خنجر و طلا ننوشت؟
در این مساحت درد از که میتوان پرسید
که عهدنامه مهر، آسمان چرا ننوشت
الا عقاب زمان! چتر بال خود بگشای
برای زخم کبوتر کسی دوا ننوشت
● غول مهربان
کُشتم ز شرم پیری، عشق دل جوان را
بازش به شیشه کردم این غول مهربان را
دستی به خونت ای عشق آلوده شد که هرگز
چیدن نمیتوانست گلبرگ ارغوان را
با عقل عافیتجو برگو که شادمان باش
گردن نهادم از تو، فرمان شوکران را
سر زیر پر کشیدم در ابر آه حسرت
بردم ز یاد یکسر آبی آسمان را
شور جنون من داشت بویی ز خاک فرهاد
دردا ز دست دادم میراث عاشقان را
سهراب را نویدی نَبوَد ز نوشدارو
ای دست مرگ! بنویس پایان داستان را...
ای مرد، مرد تنها! تقدیر شومت این بود
لعنت مکن زمین را، نفرین مکن زمان را
● غزلوارة خورشید
بر آی از مشرق جان من، ای خورشید، ای خورشید!
که در زنجیر ظلماتم، مکن تردید، ای خورشید!
چو نیم دیگر ماهم ز چشم عالمی پنهان
از این تاریکی دائم، دلم ترکید، ای خورشید!
شنیدستم تو هم چون من نمایی رو به خاموشی
ولی حیف است حیف ای جان، بمان جاوید، ای خورشید!
من این مکتوب بر پای عقابی بستهام، شاید
رساند بر تو زین سیّارة نومید، ای خورشید!
جهان آلودة کفر است و کفران درخت و آب
و انسان راست بر این داستان، تأکید، ای خورشید!
الا ای ایزدی سرچشمة هستی! از این ظلمت
چه تدبیری رهایی دارد و تمهید؟ ای خورشید!
ببخشای آنچه کردم، ای مسیحای فلک! زین پس
مرا تعمید ده در چشمة توحید، ای خورشید!
عمو مریخ را برگو که کی دعوت کنی ما را
سلامم را رسان بر خواهرم ناهید، ای خورشید!
٭ . عبدوی جطّ : نام شعری بلند و حماسی از آتشی.
منبع : سورۀ مهر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس انتخابات ایران مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور رئیس جمهور رهبر انقلاب دولت دولت سیزدهم
تهران هواشناسی سیل شهرداری تهران تعطیلی مدارس سازمان هواشناسی فضای مجازی پلیس بارش باران قتل آموزش و پرورش ازدواج
قیمت دلار بورس خودرو گاز قیمت خودرو بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات ایران خودرو پالایش و پتروشیمی بازار خودرو دلار
نمایشگاه کتاب کتاب تلویزیون نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران سینما رضا عطاران دفاع مقدس سریال حضرت معصومه (س) مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
فناوری
رژیم صهیونیستی فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه سازمان ملل حماس رفح اوکراین نوار غزه ترکیه جو بایدن
پرسپولیس فوتبال استقلال رئال مادرید لیگ برتر سپاهان لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ بازی
هوش مصنوعی تاکسی پرنده مایکروسافت ایلان ماسک ناسا اپل فیبرنوری گوگل نخبگان
روانشناسی چاقی زیبایی توت فرنگی آسم زوال عقل سیستم ایمنی