چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه دین یا نگاه عقلانی به دین


فلسفه دین یا نگاه عقلانی به دین
«فلسفه دین»، عنوانی است كه در آن، «فلسفه» به سوی «دین» اضافه شده است و لذا به آن «فلسفه مضاف» می‏گویند؛ در مقابل فلسفه كه به صورت مطلق و عاری از پسوند به كار می‏رود.
از آنجا كه موضوع لحث و بررسی در این نشست، «فلسفه‏های مضاف» است، اینجانب، «فلسفه دین» را برگزیدم تا به نوعی درباره آن سخن بگویم. گفت‏وگو درباره «فلسفه دین» مفصل و گسترده است؛ ولی تا مفهوم مضاف (فلسفه) و مضاف‏الیه (دین) روشن نشود، نمی‏توان درباره آن به روشنی سخن گفت.
از نظر قرآن، از جانب خدا، فقط یك «دین» فرو فرستاده شده است و تمام رسولان، مأمور تبلیغ آن گردیده‏اند؛ زیرا دین نوح، همان دین ابراهیم و دین او، دین پیامبران بعدی، حتی دین خاتم پیامبران است، چنان كه می‏فرماید: «إنّ الدّینَ عند اللّه‏ِ الإسلام(۲)»: «دین در نزد خدا، همان اسلام است» و مقصود از اسلام تسلیم گشتن و سر فرود آوردن در برابر خداست، زیرا به حكم این‏كه جهان، یك آفریدگار و یك كردگار بیش ندارد، و بشر آفریده اوست، باید سر به فرمان او بگذارد و تسلیم مقام منیع او گردد. و این اصل، حلقه مشتركی میان تمام شرایع آسمانی است كه از طرف آفریدگار، به وسیله پیامبران به مردم ابلاغ شده است.
امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در سخن كوتاه خود می‏فرماید:
«لا نسبنّ الاسلامَ نَسْبهًٔ لَمْ یَنْسِبها أحدٌ مِنْ قَبلی ألا و إنّ الاسلامَ هُو التّسلیمُ(۳)».
در حالی كه از طرف خداوند دین واحدی بر تمام بشر عرضه شده، ولی تكالیف بندگان در زمان‏های گوناگون، مختلف بوده است و پیامبران با دین واحد ولی با شرایع گوناگون برای هدایت مردم اعزام شده‏اند و قرآن در عین تأكید بر وحدت دین، بر تعدد شرایع تصریح می‏كند آنجا كه می‏فرماید:
«...لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكم شِرْعَهًٔ و مِنْهاجا...(۴)»: «برای هركدام از شما آیین و طریقی قرار دادیم».
در لغت عرب، «شرعهٔ» به راهی گفته می‏شود كه انسان از طریق آن، به آب دسترسی پیدا می‏كند. گاهی نیز آن را «شریعهٔ» می‏نامند. تو گویی آیین الهی نهر فیّاضی است كه همه پیامبران از آن بهره‏مند می‏گردند؛ ولی هر كدام از راهی و طریقه‏ای كه با شرایط زمان و مكان و استعدادهای امت‏های خود مناسب است، وارد آن می‏شوند.
با توجه به این پیش‏گفتار، یادآور می‏شویم كه مقصود ما از لفظ «دین» در عبارت «فلسفه دین»، دین الهی در قالب شریعت محمدی؛ یعنی شریعت خاتم است و مقصود از «فلسفه»، نگاه عقلانی به دین و شریعت؛ و در این بحث و بررسی به دنبال این هستیم كه رابطه دین محمدی را با عقلانیّت كشف كنیم و یكی از این دو احتمال را معیّن سازیم:
آیا آیین خاتم در اصول و معارف، و احكام و ارزش‏ها، سراپا تعبّدی است و باید به آن ایمان آورد و نباید درباره آن اندیشید و فكر كرد و هر نوع خردورزی و تحلیل اصول و فروع از طریق خرد ممنوع است؟
۲. آیین خاتم با عقلانیّت رابطه صمیمی دارد و اصول و معارف و احكام فردی و اجتماعی و اخلاقی آن در بسیاری از موارد، با برهان و دلیل عقلی قابل تفسیر است و در یك كلمه كوتاه، «دین محمدی» با حكم عقل و خرد، عجین گردید و در مواردی كه خرد، حق قضاوت و داوری دارد، كوچك‏ترین تفكیكی میان آن دو نیست.
بر فر نخست، بحث درباره «فلسفه دین» بی‏معنی خواهد بود؛ زیرا مقصود از «فلسفه» نگاه عقلانی به دین است و فرض این است، میان این دو رابطه‏ای وجود ندارد، ولی بر فرض دوم باید درباره فلسفه دین و عقلانیت تعالیم الهی سخن گفت و این دانش نوبنیاد را درباره آیین محمدی به حد كمال رساند.
● عقلانیت دین، شعار پیامبران است
موضوع سخن ما، هر چند آیین «محمدی» است ولی با توجه به مناظرات پیامبران با امت‏های خویش، روشن می‏شود كه عقلانیت، شعار تمام آنها بوده است:
«أمِ اتَّخَذوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهًٔ قُلْ هاتُوا بُرهانَكُم هذا ذِكْرُ مَنْ مَعی و ذِكْرُ مَنْ قَبلی بلْ أكثرُهُمْ لا یعلمونَ الحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ(۵)».
«آیا آنها خدایانی جز خدا اتخاذ كرده‏اند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این، سخن كسانی است كه با من هستند و سخن كسانی (پیامبرانی) است كه پیش از من بودند؛ اما بیشتر آنها (بت‏پرستان) حق را نمی‏دانند و به همین دلیل از آن روی گردانند».
● همسویی دین با علم و دانش
در گذشته، مسأله تفكیك دین به صورت جدایی دین از عقل و خرد و یا فلسفه و حكمت مطرح می‏شد، پس از نهضت صنعتی در غرب، این مسأله به صورت تفكیك دین از علم مطرح گردید، در حالی‏كه آیین محمدی این طرز تفكر را رد می‏كند حتی در نقد عقیده مشركان كه بت‏های خود را با خدا یكسان می‏شمردند، می‏فرماید:
«...اُئْتُونی بِكتابٍ مِنْ قَبلِ هذا أَوْ أَثارَهٍٔ مِنْ عِلمٍ إنْ كُنتُم صادِقِینَ(۶)».
«اگر در ادعای خود راستگو هستید، كتابی را كه قبل از قرآن نازل گردیده و یا دانشی از گذشتگان بیاورید كه بر گفتارتان گواهی دهد، اگر راستگو هستید».
چگونه می‏توان میان دین و دانش جدایی افكند در حالی‏كه قرآن در موارد زیادی بر علم و دانش تكیه می‏كند، و كافی است بدانیم كه «علم» با تمام مشتقّاتش، ۷۷۹ بار، و ماده «عقل»، ۴۷ بار و ماده «فكر»، ۱۸ بار و ماده «لُبّ»، ۱۶ بار و «نذیر»، ۴ بار در قرآن وارد شده‏اند. با این وصف چگونه می‏توان خردورزی و علم‏گرایی آخرین آیین الهی را انكار كرد.
● طرح معارف همراه با دلیل
گواه روشن بر پیوند دین با عقلانیت، آیاتی است كه در آنها، معارف الهی، با دقیق‏ترین و در عین حال استوارترین دلایل مطرح گردیده است. اینك به نحو گذار برخی از این‏گونه آیات را مطرح كرده و از تقریر براهین وارده، خودداری می‏كنیم:
۱. «أمْ خُلِقُوا مِنْ غَیرِ شَی‏ءٍ أَمْ هُمُ الخالِقونَ* أمْ خَلَقُوا السَّمواتِ و الأرضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ(۷)».
«آیا آنان بدون آفریننده آفریده‏اند یا خود، خالق خویشند، آیا آنها آسمان‏ها و زمین را آفریده‏اند؟ آنان جویای یقین نیستند».
در واقع پیام این آیه شریفه این است كه درباره هر پدیده، از جمله خود «مشركان»، یكی از سه حالت وجود دارد و از آن‏ها بیرون نیست:
۱. بدون خالق و آفریننده، پدید آمده‏اند: «أم خلقوا من غیر شی‏ءٍ».
۲. خود، خالق خویش می‏باشند: «أم هم الخالقون».
۳. خالقی، آنان را پدید آورده است: (نظریه قرآن»)
مشركان از خود بگذرند و درباره نظام جهان بالا بیندیشند؛ این سه حالت در آن‏ها هم حاكم و جاری است چنان‏كه می‏فرماید: «أم خلقوا السموات و الارض»: «آیا آنها آسمان‏ها و زمین را آفریده‏اند و...».
● طرح توحید در خالقیت و ربوبیت با برهان فلسفی
توحید در «خالقیت» جدا از توحید در «ربوبیت» است، محور سخن در مورد نخست، درباره آفریدگاری و در دومی، كردگاری است و به تعبیر دیگر: در یگانگی خالق، محور سخن این است كه جهان هستی، جز یك خالق و آفریننده بیش ندارد، و در یگانگی مدیر و مدبّر، محور سخن این است كه جهان یك گرداننده بیش ندارد. قرآن در دو آیه، هر دو را همراه برهان و دلیل مطرح كرده و متكلّمان، برهان تمانع و غیره را از این دو استخراج كرده‏اند.
در مورد توحید در خالقیت می‏فرماید:
«ماَ اتَّخَذَاللّهُ مِنْ وَلَدٍ و ما كانَ مَعَهُ مِنْ إلهٍ إذا لَذَهَبَ كُلُّ إلهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلا بَعْضُهُمْ علی بَعْضٍ سُبْحانَ اللّه‏ِ عَمّا یَصِفُونَ(۸)».
«خدا هرگز فرزندی برای خود اتخاذ نكرده و خدای دیگر با او نیست، اگر چنین می‏شد، هر یك به اراده مخلوق خود می‏پرداخت و بعضی بر بعضی برتری می‏جستند، منزه است خدا از آنچه آنان توصیف می‏كنند».
آیه مباركه از وجود هماهنگی در جهان آفرینش بر وحدت آفریننده استدلال می‏كند و بحث ما گنجایش بیان آن را ندارد. علاقه‏مندان به تفسیر المیزان مراجعه فرمایند(۹).
در مورد توحید در ربوبیت و تدبیر جهان، قرآن برهانی شبیه برهان پیش دارد آنجا كه می‏فرماید:
«لَوْ كانَ فِیهِما آلِهَهٌٔ إلاّاللّه‏ُ لَفَسَدَتا سُبْحانَ اللّه‏ِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ(۱۰)».
«بگو اگر خدایانی در آسمان و زمین بودند، نظام هستی از هم می‏گسست، منزه است خداودن صاحب عرش از آن‏چه توصیف می‏كنند».
مفسران در تفسیر لفظ «اله» اقوال متعددی را مطرح كرده‏اند كه همگی دور از واقع‏بینی است. ذلاً این اقوال را مورد نقد و بررسی قرار می‏دهیم:
۱. «اله» مشتق از «الوهیت» به معنی عبادت و پرستش است.
۲. «اله» مشتق از «ألْوَلْه» به معنی «تحیر» است. اگر به خدا «اله» می‏گویند، به خاطر این است كه خرد در درك كنه وجود او متحیر و سرگردان است.
۳. «اله» مشتق از «اَلِهَ» به معنی «فزع» و إله به معنی كسی است كه انسان‏ها در مشكلات به او پناه می‏برند(۱۱).
یادآور می‏شویم كه این مفاهیم سه‏گانه، معنی واقعی «اله» نیست، بلكه از لوازم معنی واقعی آن است و حق این است كه «اله» به معنی «خدا» است، تفاوت آن با «اللّه‏» در كلی بودن اله و علم بودن اللّه‏ است. مشركان عصر رسالت در عین اعتقاد به «اللّه‏»(۱۲) بت‏های خود را «آلهه» می‏خواندند(۱۳).
تفسیر درست این آیات فقط در صورتی امكان‏پذیر است كه «اله» را به معنی «خدا» بگیریم؛ یعنی موجود باكمال و با علم و قدرت كه توان خالقیت و تدبیر و سرنوشت انسان در دست اوست و «اله» به این معنی در نظر موحدان یك مصداق بیش ندارد و آن را «اللّه‏» می‏نامند؛ ولی در نظر مشركان، مصادیق متعدد یا زمان مختلف دارد، و آلهه مشركان در عین این‏كه مخلوق «اللّه‏» هستند، ولی از توان و تدبیر و كردگاری برخوردارند و لااقل در سرنوشت انسان، تأثیر به سزایی دارند.
اگر «آلهه» را در آیات یادشده -كه متضمّن برهان بر توحید در خالقیت و ربوبیت است- به معنی خدا بگیریم مفاد آیه‏ها روشن خواهد بود و اگر به یكی از معانی سه‏گانه و بالأخص «معبود» بگیریم، دچار مشكل خواهیم شد؛ زیرا آیات اصرار دارند كه وجود الهه مایه فساد در نظام خلقت است و این در صورتی متصوّر است كه «آلهه» به معنی خدایان توانا بر افرینش و كردگار باشد نه به معنی معبود؛ زیرا تعدد معبود هیچ‏گاه مایه فساد نبوده و زمین مكّه مملو از آنها بوده و هم‏اكنون شرق آسیا موزه چنین معبودهایی است و اصلاً فسادی در نظام خلقت پدید نیامده است.
● دعوت بر خردورزی در روایات
این، تنها كتاب آسمانی نیست كه انسان را به اندیشیدن دعوت می‏كند، بلكه روایات مأثور از پسشوایان معصوم نیز، در این قلمرو با قرآن، همسو است:
۱. امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید:
«إنّما یُداقُّ اللّه‏ُ العبادَ فِی الحِسابِ یومَ القیامهِٔ علی قَدْرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ فِی الدُّنیا(۱۴)».
«حساب‏رسی خدا در روز رستاخیز در مورد بندگان در حد خردی است كه به آنان داده است؛ یعنی هركس كه خرد او بیشتر، مسؤولیت او بزرگ‏تر است».
۲. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:
«بِالتَّعَقُّلِ عَرِفَ العِبادُ خالقَهُم و انّهم مَخلوقونَ إنّه المُدَبِّر لهم و إنّهم المدبَّرون(۱۵)».
«مردم با اندیشیدن آفریننده، خود را شناخته و دانسته‏اند كه آنان مخلوق خدا می‏باشند و اوست مدبّر جهان و آنها تحت تدبیر او هستند».
این دو حدیث را به عنوان نمونه یادآور شدیم؛ زیرا كافی است كه توجه كنیم: مرحوم كلینی (متوفای ۳۲۹ هـ.ق) در كتاب كافی، باب مفصّلی در مورد عقل باز كرده و احادیثی را گردآورده كه همگی حاكی از عقلانیت آیین محمدی است.
الهیّات نهج‏البلاغه و كتاب توحید شیخ صدوق همگی حاكی از هماهنگی عقل و دین، و ارزش كتاب توحید شیخ صدوق در صورتی معلوم می‏شود كه آن را در كنار كتاب توحید «ابن خزیمه»(متوفای ۳۱۱ هـ.ق) بگذاریم و توحید صدوق نماینده مكتب تنزیه خدا از تشبیه و تجسیم و دیگری نماینده مكتب تجسیم و جبر است.
ولی جای تأسف است كه در زمان ما، در ایام حج، توحید ابن خزیمه به صورت رایگان به زائران هدیه می‏شود، تا احادیث اسراییلی و مسیحی و مجوسی را به آخرین نقطه جهان منتقل كند.
مطالعه كتاب احتجاج و مناظرات حضرات معصومین، روشن‏ترین گواه بر عقلانیت روش اهل‏بیت است.
عقلانیت آیین محمدی، به قلمروی معارف و اصول عقاید منحصر نیست، بلكه اساس فروع آن را نیز تشكیل می‏دهد كه به برخی از آن‏ها در آیات قرآن تصریح شده است:
«...أقِمِ الصَّلاهَٔ لِذِكْری(۱۶)»: «نماز را برای یاد من به پا دار».
«...أقِمِ الصلاهٔ إنَّ الصَّلاهَٔ تَنْهی عَنِ الفَحْشاءِ و الْمُنكَر وَ لَذِكرُ اللّه‏ِ أَكْبَرُ...(۱۷)».
«نماز را به‏پا دار، نماز از زشتی‏ها و گناه باز می‏دارد و یاد خدا بزرگ است».
«إنّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَهَٔ وَ الْبَغْضاءَ فِی الخَمْرِ وَ المَیْسِرِ وَ یَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّه‏ِ وَ عَنِ الصَّلاهِٔ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ(۱۸)».
«همانا شیطان می‏خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و كینه ایجاد كند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. پس آیا شما دست برمی‏دارید»؟
نویسنده:آیت‏اللّه سبحانی
۱. سخنرانی حضرت آیت‏اللّه‏ سبحانی در پژوهش‏گاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در تاریخ ۳/۹/۸۴، قم.
۲. آل‏عمران: ۱۹.
۳. نهج‏البلاغه، كلمات قصار، شماره ۲.
۴. مائده: ۴۸.
۵. انبیاء: ۲۴.
۶. احقاف: ۴.
۷. طور: ۳۶-۳۵.
۸. مؤمنون: ۹۱.
۹. المیزان، ج ۱۵، ص ۶۷-۶۴.
۱۰. انبیاء: ۲۲.
۱۱. مجمع‏البیان، ج ۱، ص ۱۹، طبع صیدا.
۱۲. «و لئن سألتهم مَن خلقهم لیقولنّ اللّه‏ فأنّی یؤفكون»: اگر از آنان بپرسی آنان را چه كسی آفریده؟ می‏گویند ما را «اللّه‏» آفریده است. (زخرف: ۷۸).
۱۳. «أجعل الآلههَٔ اِلها واحدا إنَّ هذا لشی‏ءٌ عُجابٌ»: آیا چند خدا را یك خدا قرار داده است؟ این كار شگفت‏است. (ص: ۵).
۱۴. كافی: ج ۱، ص ۱۱.
۱۵. كافی: ج ۱، ص ۲۹.
۱۶. طه: ۱۴.
۱۷. عنكبوت: ۴۵.
۱۸. مائده: ۹۱.
منبع:نشریه ‏درسهایی از مكتب اسلام، شماره ۱۰
منبع : خبرگزاری فارس