یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکری و تفکر روشمند


روشنفکری و تفکر روشمند
روشنفکری و روشن اندیشی، نوعی بلوغ و بعثت است که طبعا رسالت هدایت را به دنبال دارد، همان هدفی که پیامبران(ص) به دنبال آن بودند که با هیچ تهدیدی این آگاهی واقعی تغییر ماهیت نداده و به هیچ بهایی فروخته نمی‌شود، نه تنها انبیا که روشن اندیشان هم در تاریخ زندگی بشر، بر سر حقیقت تن به معامله نداده‌اند.
بنابراین امری است که اگر آشکار گردد، ترویج می‌شود. اگر جمالی باشد، جلوه آن جای تردید نیست. فرهنگ و تمدن محصول و معلول همین روشن اندیشی است و نیز همچون روشن اندیشی از سوی جهل و خودخواهی بشر تهدید می‌شوند. انسان در مسیر روشن اندیشی با خطراتی روبروست که اگر با ناکامی مواجه گردد، زمینه را برای تاخت و تاز جهل و نادانی و خام اندیشی و تحجر آماده می‌سازد. بنابراین اندیشه، فرهنگ و تمدن به شدت نیازمند دقت و هوشیاری است. این دقت و هوشیاری در دو مرحله ضرورت پیدا می‌کند: مرحله اول پیدایش و مرحله استمرار و تکامل و آنچه در این مراحل اهمیت دارد، روش است. هر ملتی که از روش لازم بهره‌مند نباشد، جز ناکامی و شکست و سقوط در دره تحجر و عقب‌ماندگی و جمود بهره‌ای نخواهد داشت.
روش اندیشه، روش اجرا و گسترش اندیشه (فرهنگ سازی) و روش پاسداری از دستاوردهاست. به گفته دکارت “داشتن ذهن نیکو مهم نیست؛ مهم آن است که این ذهن را درست به کار برند. عقل و هوش را همگان دارند، اما روش استفاده از آن را نمی‌دانند.”(۱) قرن هفدهم که در اروپا شالوده تفکر و تمدن جدید غربی در آن استوار گشت، قرن روش جدید بود. تجدد اروپایی از وقتی آغاز شد که روش‌های جدید اندیشه و پژوهش به وسیله اندیشمندان مغرب زمین، جایگزین روش‌های سنتی گردید.
در کشور ایران بدون تردید هنوز در به کار بردن روشی مناسب مشکل وجود دارد به گونه‌ای که حتی به روش اهمیت داده نمی‌شود و درباره‌اش نمی‌اندیشیم، هنوز هم مراکز و اشخاص متجدد ما هم همانند مراکز و اشخاص سنتی از روش طفره رفته نتیجه را هدف می‌گیرند.
از فکر جدید، مدنیت، پیشرفت، استقلال، نظام ایمانی، آزادی، قانون، حقوق بشری و هزاران موضوع و مسئله دیگر سخن گفته می‌شود اما هرگز از روش و چگونگی دست یافتن به آنها سخن به میان نمی‌آید که نتیجه آن شکست در دستیابی به اهداف است و در نهایت اقرار می‌کنیم که روش درست را به‌کار نگرفته‌ایم.
این بی‌توجهی به روش ما را در همه زمینه‌ها از فلسفه گرفته تا تکنولوژی از حرکت بازداشته است. در چنین جامعه‌ای این می‌خواهد همه جامعه دیندار و درستکار باشند و آن دیگری در آرزوی قانونمند شدن جامعه و آن دیگر هم به دنبال آن است که نابسامانی‌های اخلاقی سامان پذیرد و... اما چیزی که زیاد جدی گرفته نمی‌شود، چگونگی اقدام و راه و روش صحیح اقدام و کار است. چون به نقش روش توجه نداریم، مسئولان ناموفق به سادگی گناه خود را به گردن دیگران انداخته و با توجیه معروف و متداول “نمی‌گذارند”، از زیر بار مسئولیت عواقب کار نابخردانه خویش شانه خالی می‌کنند.
لسینگ می‌گوید: “ارزش آدمی به این نیست که حقیقت را به چنگ آورد، بلکه ارزش او به تلاشی خستگی‌ناپذیر و صمیمانه‌ای است که برای دست یافتن و رسیدن به حقیقت می‌کند.”(۲)
انسان نه از راه تملک حقیقت؛‌بلکه از راه جستجوی آن توانمندی‌های خود را شکوفا ساخته و گسترش می‌دهد. او می‌گوید “اگر خداوند همه حقایق را در دست راست قرار دهد و در دست چپ، انگیزه جاودانه حقیقت‌جویی را من خاضعانه به سمت چپ فرود آورده، انگیزش جستجوی حقیقت را خواستارم نه تملک همه حقایق را!”(۳)
این اظهارات نشانگر توجه عمیق پیشگامان تفکر جدید به روش است. روشن اندیشی بلوغ است و بلوغ را نمی‌توان به کسی که خودش بالغ نشده باشد، بخشید؛ یا از کسی که بالغ شده، پس گرفت. اساسا روشن‌اندیشی را نمی‌بخشند، بلکه روش آن را در اختیار قرار می‌دهند، زیرا روشنفکران و روشن‌اندیشان هم اگر به جای دیگران بیندیشند، قیم آنان خواهند بود و آنان را در نابالغی شان کمک و تثبیت نموده‌اند.
متاسفانه مدعیان روشن‌اندیشی به جای آن که درباره روش درست اندیشی سخن گویند، آواری از مطالب و مسائل جدید غرب را بر سر مردم فرو می‌ریزند، آری تا مردم خودشان توان اندیشه نداشته باشند با اندیشه دیگران به جایی نخواهند رسید.
تن آسایی و ترسویی و عدم وجود اندیشه پویا و ناآشنایی با روش صحیح اندیشه و تفکر باعث می‌گردد، بخش بزرگی از آدمیان، با آن که طبیعت آنان به بلوغ رسیده و از هدایت دیگران رهایی یافته‌اند، با رغبت همه عمر نابالغ بمانند و دیگران بتوانند چنین ساده خود را به مقام قیمیت آنان برسانند.
نابالغی آسودگی است. تا کتابی هست که برایم اسباب فهم باشد، تا عالم غمگساری هست که در حکم وجدان من است، تا پزشکی هست که می‌گوید چه باید خورد و چه نباید خورد و... دیگر چرا خود را به زحمت اندازم.
اینان (استثمارگران به ظاهر دلسوز) پس از آن که چنین افرادی نابالغ و آسوده طلب را تحمیق نمودند،سخت مراقبت می‌نمایند که مبادا سر از قفس کودکی و نابالغی درآورند.
در این صدسال اخیر، حتی پس از آگاهی از تحقیقات غربیان در خصوص روش شناسی اندیشه، بازهم متجددان ما اندیشه‌های گوناگون را به مردم آموختند نه روش اندیشه را.
میلیون‌ها تومان هزینه می‌کنیم تا یک کنگره برپا کنیم، اما همچنان کنگره به گزارش‌های تکراری مطالب بزرگان و اندیشمندان اختصاص می‌یابد. از شیوه و روش آنها سخن به میان نمی‌آید و کسی سخن به نقد نمی‌گشاید. در مورد مسائل غیردینی هم مردم با نظرات روشنفکران روبرویند و کسی به آنان اجتهاد نمی‌آموزد. این به منزله آن است که بگویند؛‌نماز بخوانید، اما ایمان را بعدا خواهید آورد! یا به پشت بام بروید، اما نردبان را بعدا می‌سازیم.
در کشور ما در عصر ارتباطات، با دیانتی که عقل واندیشه را قبول داشته از شاخه‌های دانش و معرفت حتی فلسفه و منطق را هم مورد احترام قرار داده است، چه مانعی وجود دارد که نتوانیم به نقد پرداخته و روش اندیشه صحیح را بیابیم؟
به هرحال اندیشیدن در جامعه ما مخصوصا در مسائل انسانی بسیار بی‌روش و بی‌قاعده است و هم اکنون علاوه بر مشکلات سنتی و عمومی دو مشکل اساسی هم بر نابسامانی‌های قلمرو اندیشه شدت می‌بخشد؛ یکی سیاست و دیگر انتزاع‌گرایی.
تا جایی که سیاست به عنوان روش اندیشه در برخی موقعیت‌ها مطرح شده است و همه اندیشه‌ها در چارچوب این رابطه ارزیابی می‌شوند. کتاب‌ها، روزنامه‌ها، شخصیت‌ها الزاما یا طرفدار دولت و دولتی‌اند یا به مخالفان اختصاص می‌یابد. زیانبارترین نتیجه این راه و روش غلط، آنجاست که اعتبار یک فکر ناشی از اعتبار کسی است که آن را مطرح کرده و اعتبار آن‌شخص ناشی از موضع سیاسی او باشد بدون آن که اندیشه و استدلال وی نقشی داشته باشد.
در نتیجه ذهن مردم به جای محتوا، متوجه موضع سیاسی شخصی می‌گردد و آن شخص با تکیه بر این موضع سیاسی داوری و حکم نماید، “اما روش روشن‌اندیشی درست برخلاف این است، برای این که یک روشن اندیش همه چیزها را نمی‌فهمد، ولی چندان از روشنفکری بهره‌مند است که درمی‌یابد فهم چه چیزهایی در توان اوست و چه چیزهایی در توان او نیست. یک روشن‌اندیش می‌تواند در آنجا که توان فهم ندارد، خود را از خطاهای ناشی از پرمدعای فهم بشری مصون دارد.” (۴)
هدف روشن‌اندیشی، ترویج روشن‌اندیشی است نه تحمیل خود بر مردم. او به توهم، خود را منجی دیگران نمی‌شمارد، بلکه معتقد است که همگان تنها با بلوغ خودشان می‌توانند نجات یابند و او در صدد آن است که همه را با اجتهاد آشنا سازد. او خود را مرجع علمی و قیم اندیشه و فکر دیگران نمی‌شمارد و اگر گمان کند که به کشف حقایق پراهمیتی دست یافته است، آنها را بر دیگران عرضه می‌نماید تا درستی و نادرستی آن آزموده شود و بدون ذره‌ای بیم، ریاکاری، لجاجت، خودبزرگ‌بینی و قضاوت را به مردم وامی‌گذارد.(۵)
همچنین هر سخن و نکته‌ای را از هر کس که باشد، بدون توجه به موضع سیاسی مورد دقت قرار می‌دهد و با معیار عقل و اندیشه می‌سنجد. روشن‌اندیش همه را انسان و هر انسانی را نیز قادر به فهم می‌داند. او می‌داند که انسان نه از طریق تملک حقیقت، بلکه با جستجوی پیگیر آن به کمال می‌رسد.
اما انتزاع‌گرایی هم روش نادرستی در جهت دادن به اندیشه‌هاست. در اینجا، انتزاع‌گرایی در برابر واقع‌بینی است. وقتی که روش درست اندیشه را به کار نگیریم، خیلی آسان از کاه، کوهی می‌سازیم و با اسب خیال پیش می‌تازیم. گاهی چنان در عوالم ذهنی خود گرفتار می‌شویم که حتی به دنبال معنی و مفهوم گزاره‌هایی که می‌گوییم و یا می‌شنویم، نمی‌رویم. این آرمان‌گرایی است که مایه رواج نوعی عرفان مبهم می‌گردد که رای هر کس به دلخواهش قابل تفسیر و بیان است.
گسترش و تعمیم روشن‌اندیشی تا آنجا که با ایجاد فرهنگ و تمدن جدید، جهان نو و آدمی دیگر بسازد، از خود روشن‌اندیشی هم ظریف‌تر و دشوارتر است.دو چیز در رشد و توسعه فکری و فرهنگی، شرط اساسی است و آن دو عبارتند از صداقت در کار و فضای آرام و محبت آمیز و اعتماد آفرین است.
صداقت در کار به گونه‌ای که هیچ غرض و مرض شخصی وقومی و حزبی نقشی نداشته و اساس کار بر تشخیص آگاهانه و خردورزی محض باشد و عمل به گفته “گفته را بنگرید نه گوینده را” ملاک باشد. این صداقت جز با پیشگامی اندیشمندان و فرهیختگان جامعه پدید نمی‌آید تا ما به سطح لازمی از صداقت نرسیم، گسترش روشن‌اندیشی امکان نخواهد داشت. در جو غوغاسالاری و ستیزه‌های کور، جایی برای گسترش روشن‌اندیشی نیست. اگر حقیقت تاکنون آنچنان که باید پیروز نبوده است، گناه عقل نیست، بلکه گناه دل است، گناه انگیزه‌های احساسی است که در را به روی حقیقت بسته و این بر روشنفکران و روشن‌اندیشان است که سخن خود را بادیگران به عنوان حقیقتی که غیر آن قابل تصور نیست، مطرح نکرده بلکه به صورت یک دیدگاه قابل بررسی مطرح نمایند و سخن دیگران را با توجه و اعتنا شنیده و با آرامش و احترام تجزیه و تحلیل کرده و نقد نمایند.روشن‌اندیشی در صدد تسلط بر مردم نبوده و هدفی جز آن ندارد که مردم از تعرض و خام‌اندیشی نجات یافته و بتوانند خودشان فهم خودشان را به اصلاح آورند و به کار بندند و از مردم جز اندیشه و گزینش نمی‌خواهد. برای ایجاد صداقت در فضای گسترش اندیشه، باید کارهای مقدماتی زیر را پیگیری نمود:
۱) جانشین ساختن عقل به جای احساس؛ احساسات که با انتزاع‌گرایی گره خورد، راه را بر همگرایی و توافق گروه‌ها می‌بندد، برخلاف خردورزی که به آسانی می‌توان با مخالف کنار آمد.
۲) دعوت همه جانبه به یک تسامح منطقی؛ تسامح در شنیدن جدی تحلیل‌های همدیگر و همکاری در جهت نزدیک شدن به راه‌حل.
۳) پالایش تلاش‌های فکری از تلاش‌های مربوط به کسب قدرت؛ قدرت‌طلبان به سادگی تن به خردورزی نمی‌دهند. آنان همه چیز، حتی فرهنگ و اخلاق را پوششی برای اقدامات تسخیری خود در جهت کسب قدرت قرار می‌دهند.
۴) پرهیز از ابهام گویی و کلی‌گویی و مسائل انتزاعی تا بتوان کمیت بیشتری از مردم را به اندیشه و اظهارنظر واداشت و مثلا اگر مشکلات عینی جامعه از قبیل قاچاق، بیکاری، فساد، رشوه‌خواری، آلودگی هوا و امثال اینها را مطرح کنیم، تعداد بالایی از مردم وارد بحث شوند، برخلاف آن که مسائلی از قبیل قبض و بسط، هرمنوتیک و ... مطرح شود که کار تخصصی گردد.
۵) توجه به فردیت مثبت؛ این که هر کسی به قدر کافی از عقل و اندیشه برخوردار است و می‌تواند با درست اندیشی راه را از چاه تشخیص دهد، برای ایجاد صداقت در زمینه کار بسیار سودمند است. فردیت مثبت در مقابل فردیت منفی که اساس آن خودخواهی و سودجویی است، قرار می‌گیرد. اساس فردیت مثبت، محبت و خیرخواهی و نقدپذیری بر اساس دانش و خرد و حس حقیقت‌جویی است.
۶) تلاش برای انتقال از فرهنگ انتقال معارف از شیوه شفاهی به کتبی؛ گذشتگان ما در مساجد و مجامع عمومی از طریق گوش دادن به سخنرانی‌ها، مطالبی را کسب می‌نمودند. رادیو و تلویزیون هم بر گسترش و استمرار این روش کمک کرده‌اند. غالبا در این روش از انتقال معارف، احساسات بیش از اندیشه مورد توجه قرار می‌گیرد و در نهایت آموزش منظمی جهت رشد ذهنی انجام نمی‌پذیرد در حالی که در مطالعه این عیب وجود دارد.
در خصوص فراهم‌سازی فضای آرام و اعتماد آفرین نیز تا فضای آرامی در جامعه نباشد، مردم به سخن یکدیگر اعتماد نمی‌کنند. دگرگونی بنیادی در ذهن و زندگی مردم، بدون توجه به زمان و زمینه‌های لازم نه تنها به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، بلکه بر پیچیدگی کار هم می‌افزاید. خونریزی و انتقام نه تنها دردی دوا نمی‌کند، بلکه درمان را به تاخیر می‌اندازد. این مورد در خصوص انقلابات مردمی نیز صادق است.
به هر حال انقلابی که بتواند قوانین اساسی جامعه را به نفع حقوق انسانها اصلاح کند، تنها آن انقلابی است که سرچشمه آن بلوغ عمومی مردم باشد نه انتقامجویی، حرص و جاه‌طلبی.
مرحله دوم پاسداری از روشن‌اندیشی و فرهنگ است، اندیشه روشن در مرحله بذر، امکان پوسیدن دارد و در مرحله جوانه، امکان پایمال شدن، چنان که اگر نهال تناوری هم گردد، خطر خودخواهی تهدیدش می‌کند. فضای خام‌اندیشی فردی فضایی است مانوس، موروثی، آماده آرام‌بخش اما فضای روشن اندیشی فردی فضایی است غریب، نامانوس، نیازمند تلاش شخصی، روشن‌اندیشی همرنگ جماعت نیست از تبارش بریده است و در سایه هیمنه و هیبت شخصیت‌های مورد قبول جامعه هم قرار ندارد.
و در روشن‌اندیشی اجتماعی برای ایجاد تحول در فکر و فرهنگ مردم قرن‌ها وقت لازم است. البته گذشت زمان هم به تنهایی کارساز نیست و تنها حضور فعال روشن‌اندیشان است که می‌تواند از گذشت زمان بستری برای تحول فکر و فرهنگ مردم ایجاد کند.
برای پاسداری از روشن‌اندیشی جامعه در جهت رشد و تقویت آن عوامل زیادی از جمله عوامل ذیل موثر است.
الف) وجود سلسله اصولی از روشن‌اندیشان:
اگر جریان روشن‌اندیشی بخواهد ثمر دهد، باید به صورت یک سلسله و به صورت صادقانه دنبال کار یکدیگر را بگیرند و راه تکامل و ترقی را بپیمایند و در این سلسله طولی، گذشته، زمینه‌ساز تعالی آینده و آینده نقاد و مکمل گذشته و حال باشد.
متاسفانه در قرون گذشته جامعه ما از این جهت مشکل داشته و افرادی که به عنوان روشنفکر شناخته می‌شوند مبنا و محور کارشان سیاست بوده نه روشن‌اندیشی، اینان به جای تولید فکر و تغییر ظریف ذهنی در صف قدرت‌طلبان قرار گفته‌اند، لذا مطامع و اهداف مادی و سیاسی داشته‌اند نه هدف تبیین عقلی و علمی از روش صحیح اندیشه.
ب) حفظ صداقت و آرامش محیط:
روشن‌اندیشان جامعه باید از هر راه ممکن جهت بسط آگاهی عقلانی مردم به ایجاد حفظ آرامش و صداقت در جامعه بکوشند.
ج) هماهنگی‌های عوامل موثر ادبی و هنری:
در جامعه‌ای که روشن‌اندیشان با خام‌اندیشی و جمود فکری مبارزه می‌کنند، اگر هنرمندان و اهل ادب هم با این حرکت به گونه‌ای حساب شده هماهنگ شوند، می‌توانند پیشرفت کار را سرعت بخشند. صد سال پیش وقتی که از جریان روشنفکری غرب هنرمندان آگاه شدند، به تقلید از آنان از روشن‌اندیشی، قانون، آزادی، مخالفت با مذهب و روحانیت سخن گفتند اما به نتیجه‌ای دست نیافتند زیرا که هنر و ادبیات متاثر ازیک جریان عینی داخلی نبود بلکه صرفا یک تقلید کورکورانه بود و کارشان با جریان فکری جامعه ما هماهنگ نبود.
پی نوشتها:
۱- دکارت، رنه، رساله در روش، ترجمه محمدعلی فروغی
۲- بارآهارد، روشن‌نگری چیست؟ ترجمه سیروس آرین‌پور، نشر آگه، تهران ۱۳۷۶، ص ۷۵
۳- همان، ص ۷۶
۴- آرهارد، یوهان بنیامین، درباره حق مردم به انقلاب، مجموعه مقالات روشن‌نگری چیست؟ ص ۸۳
۵- همان، ص ۷۸
علی محمدی تودشکی ، استاد دانشگاه
منبع : روزنامه رسالت