دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


انسانیت زیر صفر


انسانیت زیر صفر
باران که می بارد، بارش برف که آغاز می شود، شهر که قفل و تعطیل می شود، می توان میزان و درجه انسانیت را اندازه گیری کرد. می توان فهمید هنوز چند درصد از مردم در کنار همه گرانی ها و افزایش کرایه مسکن و گرانی میوه و برنج و مایحتاج زندگی هنوز می دانند انسانیت را چگونه می توانند با بالا ترین قیمت ممکن حفظ کنند. نه شعار است و نه تخیلات. مشکل اینجاست که در بارش باران های گذشته خوب از درجه انسانیت باخبر شدیم و حالا که برف همه جای ایران را با هم سفیدپوش کرده باز هم می توان حدس زد که تا چه اندازه مردم حاضر هستند اندکی از خودخواهی های خود را کم کنند.
خیابان های شهر هنوز سفید است. خودروهای تک سرنشین آرام و آهسته با زنجیر چرخ و گاه بدون آن در حرکتند. خبری از هزاران تاکسی زرد و سفید شهر و هزاران تاکسی شخصی نیست. همه فقط دربست می روند. با عددهایی نجومی، ۵ هزار تومان، ۸ هزار تومان و گاه ۱۱ هزار تومان. انگاری برف همه تاکسی ها را با هم بلعیده است. پیرمردی کنار خیابان ایستاده و کیسه های کوچک شن را جلوی خودروهایی می ریزد که میان برف گیر کرده اند و کمک شان می کند. مسافران کنار خیابان ردیف ایستاده اند و خبری از انسانیت نیست. اتوبوس شرکت واحد لبریز از آدم با صندلی های خیس و آب برفی که از همه درز های آن قطره قطره روی سر مسافران می چکد از گرد راه می رسد. برف همچنان می بارد. از قبل گفته بود که خواهد بارید و گفته بود که دمای کشور را به زیر صفر خواهد کشاند. برق برخی از مناطق شهر و کشور قطع شده است.
برق که برود گاز شهری هم خواهد رفت. در استان مازندران هم برف آمده و حالا همه باغ دارها نگران پرتقال های یخ زده روی درختان شان هستند. یکی از همسایگان محترم مان با عرق گیر بر تنش خواهش می کند درجه شوفاژخانه را افزایش دهیم چون کمی سردشان است. همسایه روبه رویی پشت همه پنجره های خانه اش خرده نان ریخته تا گنجشک ها از این سرما و برف نمیرند. پسرکی ۱۶ ساله بدون دستکش و کلاه با کفشی پلاستیکی و با پارویی در دست فریاد می کشد «برف پارو می کنم». برف می بارد و هوا سرد تر و سرد تر می شود. کمی آن سو تر کسی آدم برفی بزرگی را می سازد و دور گردن او شال گردنی قرمز می پیچد و کنار آن عکس یادگاری می گیرد. مسافران هنوز کنار خیابان ایستاده اند. خودرویی میان برف گیر کرده است. مسافران به کمکش می روند و از برف بیرونش می کشند و او می رود. هرکسی به فکر حل مشکل خودش است.
شاید هم حق دارند. شاید تجربه های گذشته، تلخ و سیاه به ما و شما یادآوری می کنند که نباید منتظر انسانیت کسی ماند. برف تند و پی درپی می بارد. کارگران روزمزد ساختمانی کنار خیابان و زیر برف کنار هم ایستاده اند. مثل آدم برفی هایی که از دهان شان بخار بیرون می زند و گهگاه کسی از میان شان سرفه یی سخت و تلخ می کند. پیرزنی با چند نان سنگک و یک بسته خرما از راه می رسد و برایشان نان و خرما لقمه می گیرد. مسافران هنوز رها کنار خیابان به خودروهای تک سرنشینی نگاه می کنند که میان خیابان نرم و آهسته مثل مشایعت کنندگان ماشین عروس حرکت می کنند. پیرمرد هنوز مقابل ماشین های در برف مانده شن می ریزد و همسایه ما هنوز با عرق گیر میان راهروی خانه ایستاده و با عصبانیت می خواهد درجه شوفاژخانه را بالاتر ببریم. رادیوپیام از بسته بودن جاده های کشور خبر می دهد. گاهی به نظر می رسد هیچ اتفاق هولناک و غیرقابل پیش بینی رخ نداده است. نه زلزله آمده نه جایی خراب شده و نه توفانی سخت شهر را درهم ریخته است. فقط برف می بارد. مثل همیشه. مثل سال های گذشته. مثل همه زمستان ها. پس چرا شهر به هم ریخته ؟
سیما آبگینه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید