پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اخلاقی ترین ارزش


اخلاقی ترین ارزش
آزادی مهم ترین دستاورد تمدن مدرن و درعین حال شرط لازم برای دوام وبقای آن است. تكامل ، ترقی و نظم خودجوش ، همه محصول آزادی اند.
محوراندیشه های فریدریش آوگوست فون هایك (۱۸۹۹-۱۹۹۲) فیلسوف و اقتصاددان اتریشی تبار هم مفهوم «آزادی» است.
از نظر او، آزادی صرفا ارزش نیست بلكه ، منبع و شرط اخلاقی ترین ارزش ها است. به زعم او آزادی در جوامع مدرن در سایه شكل گرفتن مالكیت فردی وگسترش مبادلات آزادانه میان انسان ها یعنی نظم بازار امكان پذیر شده است. آزادی و نظم بازار دو روی یك سكه اند و یكی بدون دیگری قابل تصور نیست. برای فهم بهتراندیشه های هایك ابتدا دیدگاه فلسفی ومعرفت شناختی اوكه الهام بخش اندیشه های اوست ، موردتوجه قرارمی گیرد.
دیدگاه فلسفی هایك درسنت فلسفه انتقادی كانت ریشه دارد و اثراندیشه های كارل ریموندپوپر و لودویگ ویتگنشتاین نیزدرآن دیده می شود.دیدگاه كلی هایك درمعرفت شناختی ، روان شناسی واخلاق ، دیدگاهی كانتی است كه براساس آن ما انسانها نمی توانیم پدیده ها و امور راچنان كه در واقع اند دریابیم. او معتقد است نظمی كه ما درتجارب خود وحتی درتجارب حسی (نظم حسی) می یابیم ، حاصل خلاقیت ذهن ماست و واقعیتی عینی وخارجی نیست. ایده اصلی فلسفه انتقادی ناتوانی انسان در دست یابی به موضعی برین وخارجی وعینی است ؛ موضعی كه به توان از آن تصوری درباره جهان چنان كه هست ، یعنی فارغ ازتجارب وعلایق بشری ، به دست آورد.
براین اساس فلسفه و مابعدالطبیعه تاملی وتعقلی محض ممكن نیست. به نظرهایك ، همانندكانت ما نمی توانیم چنان ازچشم انداز انسانی خود از امور فاصله بگیریم كه به چشم اندازی كاملا بی طرفانه به جهان چنان كه هست ، برسیم.
پس هدف فلسفه نه ایجاد نظامی مابعدالطبیعی ، بلكه تفحص درتوانایی عقل است. مجموعه اندیشه ها و استدلال های هایك مبتنی برنظریه شناخت تحولی یا آن چارچوب فكری است كه خود آن راخردگرایی تحولی می نامند.او بر خلاف تجربه گرایان وپوزیتیویست ها، معتقد نیست كه زمینه ای برای دریافت های حسی اولیه (فارغ ازذهن) به منزله مبنای شناخت وجود دارد. براساس استدلال هایك ، درك ما از جهان خارج مبتنی بر داده های حسی محض نیست ، بلكه بر رابطه ما با جهان استوار است. تاكید بر ناتوانی ذهن در دریافت قواعد حاكم بر اندیشه آگاهانه خود به معنای نفی عقل دكارتی است ، او معتقد است كه همه كس همه چیز را نمی داند.
دانش و اطلاعات هر فردی ناگزیر، جزئی و خاص است ؛ بنابراین ، افراد از این نظر در موقعیت های خاص و متفاوتی قراردارند. به طوری كه می توان گفت در میان افراد جامعه نوعی پراكندگی اطلاعات وجود دارد یعنی معرفت دربین افراد تقسیم شده است. به نظر هایك هر گونه اجبار خارجی دشمن آزادی فرد است. اجبار درست به این دلیل نامطلوب است كه فرد را به منزله موجودی اندیشمند وارزش گذارحذف می كند و او را صرفا به ابزاری ساده در جهت دستیابی به اهدافی دیگر بدل می كند. فلسفه سیاسی هایك رابطه بسیار نزدیكی با تحلیل های اقتصادی وی دارد ؛ به طوری كه می توان گفت درنهایت ، فلسفه سیاسی و اقتصادی او كل منسجمی را تشكیل می دهند كه می توان آن را، فلسفه آزادی نام نهاد. ضرورت آزادی ، چه اقتصادی و چه سیاسی و غیرممكن بودن سوسیالیسم ، همه نتایجی هستند كه از اعتقاد به نظم خودجوش ناشی شده اند.
ازنظر هایك ،آزادی شرط لازم برای تحقق و نیز عملكرد مطلوب نظم های خودجوش ، به خصوص درعرصه اقتصادی (بازار) است.
منظور هایك از آزادی عمدتا آزادی سیاسی و مدنی فردی است. محدود كردن قدرت دولت توسط قانون. ازنظرهایك ، حكومت قانون اندیشه مركزی آزادی سیاسی راتشكیل می دهد.
این قاعده یعنی حكومت توسط قانون و نه توسط انسانها.
او معتقد است كه قوانین به طور عقلایی وارادی انسانها تدوین نمی شوند، بلكه توسط یك جریان انتخاب تدریجی ، قواعد حقوقی موثر و مفید، برای تضمین آزادی ورونق به وجود می آیند او حكومت قانون را نگهبان و تجسم قانونی آزادی می داند. هایك به تبعیت از لرد اكتون معتقد است كه آزادی وسیله ای برای رسیدن به یك هدف عالی سیاسی نیست ، بلكه خود ، همان هدف عالی سیاسی است.
هایك توجه به فرد و اصالت منزلت وی را ازشرایط ضروری آزادی می داند و در این باره می نویسد: «اگراین اصل را بپذیریم كه فرد جز وسیله ای در خدمت موجودات عالی تری به نام جامعه یاملت نیست ، دراین صورت به خودی خود، تمامی خصلت های رژیم توتالیتركه ازآن واهمه داریم ، ازاین اصل جاری خواهد شد.»
هایك طرفدار مفهوم منفی آزادی است. آزادی بدین معنا فقدان و نفی شرایط نامطلوب است. به نظر هایك آنچه برخی ازمتفكران آزادی مثبت ، یعنی داشتن امكانات عمل ، می خوانند ربط مستقیمی به مفهوم اساسی آزادی منفی ندارد: آزادی صرفا به رابطه انسانها با یكدیگر اشاره دارد و تعدی و تجاوز بدان فقط در اجبار و سلطه دیگران ظاهر می شود. این بدان معناست كه امكانات مادی ای كه انسان در هر زمان می تواند از میان آن دست به گزینش بزند ربط مستقیمی به آزادی ندارد. معنای آزادی به زعم هایك ،آزادی در توانایی ما برای انجام دادن عمل نهفته نیست ؛ بلكه به رابطه افراد آزاد و مستقل با یكدیگر مربوط می شود. انسان آزاد كسی است كه برای رسیدن به هدفی كه خودش برگزیده ، دست به عمل بزند. داشتن وسایل و امكانات و قدرت رسیدن به آن هدف ازحیطه بحث آزادی بیرون است.
هایك معتقد است آزادی ربطی به تملك منابع و وسایل مادی ندارد، بلكه اندیشه نادرست عدالت توزیعی چنین تصورنادرستی را از رابطه آزادی با قدرت یا امكانات ایجاد كرده است. ارزش آزادی نه در ایجاد قطعیت و راحتی خیال ، بلكه درامور پیش بینی ناپذیری است كه از تحقق آن ناشی می شود. ارزش آزادی عمدتا مبتنی بر اعتراف ما به جهل اجتناب ناپذیرمان درخصوص بسیاری از عواملی است كه بر اهداف و رفاه ما اثرمی گذارند. آزادی لازم است تاجایی برای امور پیش بینی ناپذیر باقی بماند. ازاین جاست كه آزادی ای كه پیشاپیش آثارمثبتش معلوم باشد آزادی نیست. اگرمی دانستیم كه آزادی به چه كار می آید، دلیل تقاضای آن از میان می رفت. آزادی ضرورتا به این معناست كه چیزهای بسیاری تحقق می یابدكه ما خواستارشان نیستیم. ایمان به آزادی مبتنی برنتایج قابل پیش بینی در شرایطی خاص نیست.
بلكه براساس آن این اعتقاد كلی است كه آزادی بیشتر به سود ما خواهد بود تا به زیان ما. رابطه آزادی با حقوق و اخلاق درك هایك از اندیشه آزادی با دریافت او از حقوق و اخلاق رابطه ای نزدیك دارد. میان آزادی و قانون نیز رابطه ای نزدیك هست. به نظر هایك آزادی فردی محصول قانون است و خارج از جامعه مدنی وجود ندارد و حكومت قانون ضرورتا از آزادی فردی پاسداری می كند.آزادی فردی در مفهومی كه هایك مدنظر دارد زاییده و مخلوق قانون است و بیرون ازجامعه مدنی نمی تواند وجود داشته باشد.
اومی گوید: حكومت قانون اگر درست فهمیده شود و به صورتی منسجم به اجرا گذاشته شود بایستی لزوما حافظ آزادی فردی باشد.كه البته این ادعای هایك مورد انتقاد منتقدان قرار گرفته است.
هایك می گوید: مفهوم آزادی تحت حكومت قانون ، متكی بر این اعتقاد است كه اگر ما از قانون اطاعت كنیم و منظور از قانون همان قواعد انتزاعی عامی است كه بی درنظرگرفتن اعمالشان برما وضع می شوند،ما تابع اراده فرد دیگری نخواهیم بود و بنابراین آزاد خواهیم بود و چون آن قاضی كه قانون را اعمال می كند هیچ نوع آزادی در اخذ نتایجی كه از مجموعه قواعد موجود و واقعیات خاص در هر مورد به دست می آید ندارد،می توان گفت كه آنچه كه حاكم است قانون است و نه افراد...چون قانون حقیقی از هیچ مورد جزئی و خاصی نباید نام ببرد، پس نباید هیچ فرد یا گروهی از افراد را متمایز كند.اندیشه كلی نظام طبیعی آزادی كه هایك ازآدام اسمیت اخذكرده است ، به قدركافی روشن است.
این اندیشه ای است كه می گوید: باید آزادی عمل بیشینه و برابری در سرتاسر اجتماع وجود داشته باشد. هایك بعدها چند پیشنهاد درباره اینكه چگونه باید چارچوب و بستر آزادی طبیعی را حفظ كرد داده است.
یكی ازاین پیشنهادها قانون اساسی دو مجلسه ای است كه درآن مجلس قانونگذاری یا مجلس فرادست قواعدی را كه براساس آن مجلس فرودست یا مجلس حكومتی باید عمل كند معین می كند.هایك معتقداست كه این آرمان كه شخص مجاز به پیگیری هدف های خود باشد بسیار با این اعتقاد اشتباه می شودكه اگر او را آزاد بگذاریم ، فقط به تعقیب هدف های خودخواهانه اش خواهد پرداخت ، یا باید بپردازد. ولی آزادی تعقیب هدف های خویش همانقدر برای شخص خودخواه اهمیت داردكه برای شخص دیگرخواه كه نیازهای دیگران درسلسله مراتب ارزشی او حائز جایگاه بسیار رفیع است.
●آزادی و مسوولیت: جاده دو طرفه
آزادی نه تنها بدین معناست كه فرد هم فرصت انتخاب دارد و هم بار آن را بر دوش می كشد، بلكه به علاوه چنین معنا می دهد كه باید پیامدهای اعمال خویش راتحمل كندوبا ستایش یا نكوهش روبرو شود. آزادی و مسئولیت از هم جداناپذیرند. جامعه آزاد قادر به كاركرد یا حفظ خود نخواهد بود مگر آن كه افرادش به حقانیت این امر قائل باشند كه هركس در موقعیتی است كه از عملش نتیجه شده است و او نیز آن موقعیت را ناشی از افعال خویش بداند و بپذیرد. مسئولیت مفهومی شده كه دیگر از پسندعامه برخوردار نیست. انكار مسوولیت ناشی از ترس از مسئولیت است كه به ضرورت به ترس از آزادی نیز مبدل می شود.
این حقیقت را جرج برنارد شاو این چنین به اعجاز بیان كرده است: «آزادی به معنای مسوولیت است به این جهت بیشتر مردم از آن وحشت دارند.»
نقصان همزمان احترام به آزادی فردی و مسوولیت فردی عمدتا نتیجه تعبیری نادرست از علوم است.
آرای قدیم تر با آزادی اراده رابطه ای نزدیك داشتند كه هیچ گاه معنای دقیقی نداشت و بعدها علم جدید شالوده آن را از میان برد. كسانی كه موجبیت را اصل قرارمی دهند.
معمولا استدلال می كنند كه چون اعمال آدمی را كلا علت های طبیعی موجب می شوند، پس هیچ توجیهی وجود ندارد كه او را مسوول بدانیم یا ستایش یا نكوهش كنیم. تصور مسوولیت در واقع مبتنی بر موجبیت است. حال آنكه تنها در صورتی ممكن است كه آدمی را به طور موجه معاف ازمسوولیت بدانیم كه خودی مابعدالطبیعی بسازیم خارج از زنجیره علت و معلول و بنابراین ، قابل بركنار ماندن ازتاثیر ستایش یا نكوهش. لازم و ملزوم بودن آزادی و مسوولیت بدین معناست كه استدلال به طرفداری از آزادی فقط در مورد كسانی صادق است كه بتوان آنان را مسوول دانست. درمورد شیرخواران یا دیوانگان صادق نیست. مشروط بر این است كه شخص قادر به آموختن بر اساس تجربه باشد و بتواند در اعمال خویش شناختی را كه بدین گونه كسب كرده است راهنما قراردهد. در مورد كسانی كه هنوز به قدركافی نیاموخته اند یا از آموختن ناتوانند ، معتبرنیست.
نویسنده:حسین امامی
منبع : خبرگزاری فارس