دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مرغ آمین


مرغ آمین
در تمامی ادیان جهان مناسك هست. آیین های پرستش و شیوه های نیایش و عرض حاجت بردن به محضر جان جهان درهمه دین ها وجود داشته است.دین های آغازین، یا به تعبیر رایج تر ادیان ابتدایی ( primitiver eligios)، یكسره بر مناسك و اعمال آیینی استوارند و این بُعد درآنها چنان غلبه یافته كه گویی جارا بر دیگر ابعاد تنگ كرده است.درادیان بزرگ ( creat religios)، یا ادیان پیشرفته ( Advaced religios)و نیز ادیان توحیدی و دین های سامی یا ابراهیمی، مناسك بخش مهم و جدایی ناپذیر آنهاست. دراین مقاله تلاش شده است بامحورقرار دادن این گوهرمشترك ادیان، مفهوم دعادرادیان وفرهنگ وعرفان اسلامی بررسیده شود.
مردم شناسی دین، قوم شناسی دین، پدیده شناسی دین و حتی اسطوره شناسی دین به مناسك و مراسم عبادی كمال توجه را دارند و حتی باستان شناسان دین در پژوهشهای خود از طریق آثار به جا مانده از اقوام كهن و روزگاران دیرین و نشان جستن از مناسك و گونه های پرستش و نیایش مردمان كهن راه می جویند.
كسانی همچون ناتان سُدر بلوم(atha Soderblom) و به ویژه فریدریش هیلر(Fridrisch Heiler)، كه استاد شادروان آنه ماری شیمل در رشته ادیان بوده است، بخش مهم و چشمگیر ی از پژوهش های خود را صرف تحقیق در دعا و عبادت كرده اند. هیلر كتاب و مقالات معروفی درباره دعا دارد كه از دیدگاه پدیده شناسی دین نگاشته شده و هنوز هم اهمیت یگانه خود را حفظ كرده است.
از دین شناسان كه بگذریم، فیلسوفان وجودی(Existetialist) سخنان نغز و معرفت آموزی درباره دین ورزی بشر و وضعیت او در جهان و تناهی هستی او
گفته اند كه بسیار عبرت آموز و راه گشاینده است.
در همه ادیان بخشی از پیام و سخن آورنده هر دین، مناجات ها و نیایش های اوست. از گات های زرتشت، سوتره های بودا، متون ودایی و هندویی، اوپانیشاد ها و بهگووگیتا تا تورات و انجیل و قرآن و در كتاب های مقدس آیین كنفوسیوس، تائو، شینتو، جاین، سیك و دیگر ادیان، مناجات و دعا و الحاح از كردگار و حقیقت عالم و واقعیت واپسین(ultimate Reality) با تنوع نام ها و تفاوت در شیوه های بیانی و عملی اش، بخش مهم و انكار ناپذیری را به وجود آورده است. در این میان شاید بتوان ادعا كرد كه متون اسلامی، به ویژه مكتوبات عارفان مسلمان، جایگاهی یگانه دارند كه در هیچ یك از سنن دینی جهان نمی توان نظیری برای آنها یافت؛ هم به لحاظ چندی و چونی و هم به لحاظ مضمون و محتوا و ژرفایی و گیرایی. این سخن نه از سر تعصب كه از روی بصیرت و آگاهی است. غنا و زیبایی متون عرفان فارسی، به نظم و به نثر، در جهان بی همتاست. بسیارند اندیشمندان غربی كه از سر انصاف و آگاهی بدین نكته به صراحت اقرار كرده اند. مثنوی پژوه و اسلام شناس شهره روزگار ما، شادروان خانم آنه ماری شیمل، به عنوان نمونه به یكی از داستان های مثنوی اشاره كرده است كه زیبایی و گیرایی آن در مغرب زمین نزد محققان مُهر تأیید خورده و در كتاب هایشان به نقل از آن پرداخته اند. آن داستان كه در دفتر سوم مثنوی مولانا آمده است، مربوط به دعا كردن مردی نیازمند است كه سراسر شب را دعا كرده اما خسته و نومید شده و شیطان بر او عیان گشته و او را به وسوسه می اندازد كه دست از دعا بردارد كه بی اثر است و این همه دعا كردن چه نتیجه ای در پی داشته كه باز هم خدا را بخواند و به درگاه او عرض حاجت برد:
گفت شیطان آخر ای بسیارگو
این همه الله را لبیك كو؟
می نیاید یك جواب از پیش تخت
چند الله می زنی باروی سخت؟
در نتیجه آن مرد نگونسار دست از دعا كشید و ساكت ماند تا خضر در رؤیا بر او ظاهر گشت و گفت كه خدا مرا
فرمان داده تا تو را بگویم كه:
گفت: آن الله تو لبیك ماست
و آن نیاز و درد و سوزت پیك ماست
حیله ها و چاره جویی های تو
جذب ما بود و گشاد این پای تو
دیگر خاورشناس سوئدی زترستین (K.V.Zetterstee) است كه این قطعه را در مجموعه عظیم متون ادبی به نام (Frammad areligio skuder) ترجمه و نقل كرد و سُدر بلوم در سال ????، در مقدمه اش بر مجموعه خود درباره مولانا نوشت: سخن او درباره دعا و اجابت دعا كلامی حیرت آور است كه اصل اندیشه تسلی بخش آن یك بار دیگر در نوشته های مذهبی، از جمله در آثار پاسكال دیده می شود .
این گواهی یكی از بزرگ ترین پدیده شناسان دین و دین پژوهان نامدار روزگار ماست. همین اقرار را می توان در آثار محققانی مثل تیل (Tiele) در كتاب كلیات تاریخ دین، نیكلسون در كتاب عارفان اسلام و نیز هَیْلر در رساله عبادت و دعا می توان یافت. این حكایت مثنوی در باب دعا سخت در میان محققان عربی شهرت یافته است و همه از زیبایی و نكات لطیف و آموزنده آن سخن گفته اند.
اما به راستی دعا چیست و چرا باید دعا كرد؟ دعا زاییده نیاز آدمی و نشانگر تناهی اوست. آدمی از دیدگاه ادیان و در منظر عارفان، موجودی است محدود و متناهی و سراپا نیاز كه در جهان گرفتار آمده و مسافر است. وضعیت وجودی او به گونه ای است كه با محدودیت ها و اضطراب ها و واقعیت های تلخ و خشن در آمیخته است و مرگ را رویاروی خویش دارد. او همواره وضعیت های مرزی را تجربه می كند و نگران و اندیشناك آینده است.
انسان با بیگانگی، رنج، یأس، فقر، بیماری، پیری، گناه، تنهایی، بی معنایی و عدم روبه روست؛ اسیر زمان و مكان و همخانه عدم است. اضطراب مرگ و شكست را، خطا و تقصیر را با جان خود لمس می كند و همواره سوگناك و مضطرب است و هراس و ترس را در عمق وجودش حس می كند و خود را آلوده به غفلت، جهل، عجز و ضعف می یابد، و این ها همه ریشه در تناهی هستی و محدودیت وجود او دارند و از آنها گریزی نیست. آدمی هنگامی كه خود را در چنبره مشكلات گوناگون اسیر می بیند و توان و امكاناتش را محدود و ناچیز می یابد، به مبدأ جهان هستی متعال و سرچشمه لایزال قدرت و حكمت یعنی خداوند رو می كند و به او پناه می برد و از او مدد می جوید. اما این بدان معنا نیست كه دعا و نیایش فقط منحصر به ناتوانی آدمی و حاجت خواهی اوست. دعا زاییده عشق آدمی به محبوب ازلی و معشوق حقیقی و انس و الفت با او نیز هست. برقراری ارتباط و امكان سخن گفتن با موجودی برین، كه منشأ تمامی كمال ها و اندیشه هاست و بهجت و لذتی كه از آن حاصل می شود، به خودی خود مطلوب و خواستنی است، هرچند كه حاجتی هم در میان نباشد. دعا بهانه ای برای رازگویی و عشق بازی با خداوند است كه محبوب جان آدمی است و پارسایان عاشق و شیفتگان خداشناس به هیچ بهانه ای این فرصت را از دست نمی دهند.
توفیق دعا و در گریه و زاری درآمدن و دلشكسته شدن نیز از خود اوست. حاجت ها بهانه اند و بسا بهانه های حقیر! مهم حضور در محضر اوست و رو به آستان او كردن و ناداری و ناچیزی خود را دیدن و غنا و بی نیازی و خوی كریمانه و بنده پروری او را تجربه كردن. آنچه در دعا مهم است، تجربه مواجهه وجودی با خداوند است و نباید فقط به حاجت اندیشید و منتظر اجابت بود. گاه استجابت دعا همان توفیق دعا كردن است. همان شكسته دلی و حالت سوز و گداز عاشقانه و محو و فناست.
عارفان مسلمان، به خصوص پارسی گویان عاشق دلسوخته، در این باره سخنان بكر و زیبای بسیار گفته اند. از آداب معنوی وضو، طهارت روحانی، ایستادن در مقابل معبود و نماز مستانه خواندن و در عبادت بی خود شدن و زمان و مكان را نشناختن و به معشوق مشغول شدن و خود را از یاد بردن، همه به زیبایی و عمق در اشعار و نوشته های منثور و آهنگین و جذبه انگیز عارفان ما بیان شده است. یكی از اشعار جذاب مولانا با وزنی مستانه و سرشار از مضامین عمیق، قطعه ای است در باب نماز كه تصویری روح نواز و آهنگی طربناك و مضمونی حزن آلود و سخت عارفانه دارد:
چو نماز شام، هركس بنهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی
چو وضو ز اشك سازم، بود آتشین نمازم
در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی
بنگر نماز مستان، تو بگو ، درست هست آن؟
كه نداند او زمانی، نشناسد او مكانی
عجبا دو ركعت است این؟ عجبا كه هشتمین است؟
عجبا چه سوره خواندم؟ چو نداشتم زبانی
درِ حق چگونه كوبم؟ كه نه دست ماند و نه دل
دل و دست چون تو بردی، بده ای خدا امانی
به خدا خبر ندارم، چو نماز می گزارم
كه تمام شد ركوعی، كه امام شد فلانیبه اعتقاد مولانا دعا كلید حاجت خلقان است و او به وعده قرآن سخت باور دارد كه خداوند بشارت داده بندگانش را كه دعایشان را مستجاب می سازد، اما خودِ رازگویی با خداوند و عرض حاجت به محضر او برای عارفان ما موضوعیت دارد، صرف نظر از متعلَّق دعا كه هرچه می خواهد باشد. همین كه آدمی خدا را در درون جانش به تجربه بنشیند و او را پیوسته حاضر و ناظر ببیند و به او رو كند و دل از غیر او برگیرد و از تملّق دونان بپرهیزد، موجب تحول عمیق روحی و تعالی وجودی است، و این نعمت اندكی نیست. از همین رو بود كه برخی از اولیا لب از دعا كردن، به معنای حاجت خواستن، فرومی بستند و اصلاً خواستن را خلاف ادب بندگی و حكمت و كرم و علم حق می دانستند. خود را طلبكار خدا دانستن و از او خواستن و بر او فرمان راندن كه بده یا بگیر با شأن بندگی نمی سازد. اما چون خود او رخصت داده است، باید خواست. و بدین سان از زبان اوست كه او را می خوانیم و از او چیزی می خواهیم و در حقیقت او خود دعای خود را مستجاب می سازد:
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند
كه همی دورند و گاهی بر درند
قوم دیگر می شناسم زاولیا
كه دهانشان بسته باشد از دعا
از قضا كه هست رامِ آن كرام
جُستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص
كفرشان آید طلب كردن خلاص
حُسن ظنّی بر دل ایشان گشود
كه نپوشند از غمی جامه كبود
این عارفان در مقام تسلیم و رضا آرمیده اند و دیگر خواست و تعلّقی برایشان نمانده است؛ زیرا یكسره در حق فانی گشته اند و پسندشان همان پسند دوست است و خدا را برای چیزی غیر از او نمی خواهند. اینان خدا را وسیله و ابزار رسیدن به حاجت هایشان قرار نمی دهند، بلكه هرآنچه دارند، از جمله هستی خویش را، به پای دوست قربان می كنند، اما از سر بندگی و تسلیم، منقادانه در برابر حق اقرار بندگی و اظهار چاكری می كنند كه خدا خود چنین خواسته است.
همچنان كه پروانه خود را در آتش می اندازد و عین آتش می شود و از این راه هویت و زندگی تازه ای می یابد، دعاهای دلسوختگان، در آتش دلِ آنان چون پروانه سوخته و به یقین آنها را به وصل یار خواهد رساند. و چنین است كه دعا كننده، خود، دعا می شود كه هر كه در او نظر می كند از او دعا می طلبد.
نكته ای كه تذكار و تكرارش پیوسته لازم است این است كه دعا هرگز جای جهد و تلاش را نمی گیرد و پناه بردن به دعا به معنای ترك اقدام و بی عملی نیست. دعا سرپوش و دستاویزی برای توجیه كاهلی و كُندی نیست، بلكه مكمّل و مددرسان اعمال و تلاش هاست. دعا عامل ارتقای روح و تعالی شخصیت آدمی است. موجب تحول عمیق روحی و تغییر بینش و افزایش اعتماد به نفس و تسلّی خاطر و احساس اتكا داشتن است. رفع غم تنهایی است. نفی پوچی و به خود وانهادگی است. جهت دادن به زندگی آدمی و یادآوری مونس ازلی و قدیر و حكیم است كه مدافع مؤمنان است و از یاری گرفتاران عاجز نیست.
مضامین بكر و عمیقی در دعاهای اسلامی هست كه حاوی نوعی نگرش ژرف عرفانی و حامل جهان بینی الاهی و معنوی و عقلانیت شهودی لطیف است. انس با این دعاها، افزون بر ثواب اخروی و گشودن گره های مشكلات دنیوی، نوعی آموزش اعتقادی و مرور كردن باورهای دینی و ژرفا بخشیدن به ایمان ماست. به همین سبب به تأكید باید گفت كه نباید هرگز از محتواهای شناختاری و معرفت بخش دعاها غافل شویم، بلكه باید به مضمون معرفتی و لطایف عرفانی دعاها عمیقاً توجه كرد و از آن بهره ها گرفت.
خدمت به همنوعان، ظلم ستیزی، دین داری خالصانه و عالمانه، اتكا به خداوند در همه حال، نهراسیدن از سیل مشكلات و انبوه دشمنان، حق طلبی، عزتمندی و آزاده زیستن و مؤانست با خدا از مضامین غالباً تكرار شونده دعاهای اسلامی است كه طریق زندگی و انسان زیستن و پرهیز از رذیلت ها را به ما می آموزند و این همه چیز اندكی نیست. انسان سرگشته غفلت گرفته روزگار ما به دعای بصیرت مندانه، متضرّعانه و اُنس با حقیقت هستی بسیار محتاج است.
درك روزگار دشوار و جهان فتنه خیز كنونی و دردها و رنج های فراوانی كه بشر معاصر را احاطه كرده است، باید ما را بیشتر به دعای دردمندانه و خالصانه و بنده وار و عجین با معرفت و خدا آگاهی سوق دهد وگرنه راه سخت است و بیم حرامیان در پیش. از نیما بخوانیم، آن مرغ آمین گوی كوهستان كه گاه چه زیبا و بشكوه در اشعارش وضعیت این كج آیین قرن دیوانه را به تصویر كشیده است :
داستان از درد می رانند مردم
در خیال استجابت های روزانی
مرغ آمین را بدان نامی كه او را هست می خوانند مردم
زیر باران نواهایی كه می گویند:
باد رنج ناروای خلق را پایان.
(و به رنج ناروای خلق هر لحظه می افزاید)
مرغ آمین را زبان با درد مردم گشاید.
بانگ بر می دارد:
ـ آمین!
باد پایان رنج های خلق را با جانشان در كین
وز جا بگسیخته شالوده های خلق افسای
و به نام رستگاری دست اندر كار
و جهان سرگرم از حرفش در افسون فریبش.
خلق می گویند:
ـ آمین!
در شبی این گونه با بیدادش آیین.
رستگاری بخش ـ ای مرغ شباهنگام ـ ما را!
و به ما بنمای راه ما به سوی عافیتگاهی.
هر كه را ـ ای آشنا پرور ـ ببخشا بهره از روزی كه می جوید.
رستگاری روی خواهد كرد
و شب تیره، بدل با صبح روشن گشت خواهد. مرغ می گوید.
پایان سخن در این مقال همان است كه در آغاز گفته آمد. تمامی ادیان سرشار از مضامین دعایی و نیایش و پرستش اند و این بُعد از اركان مهم و مقوّمات اصلی هر دینی است، و چه پر جُرم و خطاكارند نویسندگان و اندیشمندانی كه آگاهانه از اهمیت این بُعد مهم دین غفلت كرده یا آن را به فراموشی سپرده اند و از بهر دل عامی چند به نفی و ردّ و تضعیف آن پرداخته اند.
دعا كردن و حاجت خواستن، ریشه در جان آدمی دارد و حاصل وقوف به تناهی هستی و عاریتی بودن وجود بشر و مرگ آگاهی و زوال پذیری اوست. همچنان كه دعا كردن زاییده نیاز آدمی به مؤانست با حق و همنشینی و رازگویی با اوست؛ نوعی عشق ورزی به دور از كسب و كاسبی و دنیاداری؛ خلوت با خدا و غم دل گزاردن و حدیث بُعد و هجران و فراق رابا او به جان و دل روایت كردن و خود را تسلا بخشیدن و آماده كوچیدن و رهیدن از این محنت آباد كه زندان روح است.
پس دعا، مشق رهایی كردن است. جان آزاده با دعا شكوفا می شود و از زندان تن و بند خاك و زنجیر هواها می گسلد و به رهایی می رسد. دعا را نباید به ناله های سالخوردگان ناكام و پیرزنان ناتوان از كار افتاده یا دنیا خواهان حریص و آزمند محدود كرد. از دعای عارفان و عاشقان، حكیمان و فرزانگان و دلسوختگان نیز باید سخن گفت؛ دعاهایی متعالی كه نظر عنایت خداوند را جلب كند و از خواسته های حقیر دنیوی فراتر برود.
دكتر همایون همتی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید