یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

غیرت مردان حق


غیرت مردان حق
من شنیدم حرف حق را باد برد
غیرت مردان حق را خاک خورد
من شنیدم ناله های الامان
زآتش جور و ستم بر مردمان
آزآمد چشم ها را خیره کرد
وین تجمل ها مرا دیوانه کرد
مات گشتند سادگان از سادگی
لرزه افتاد بر تن افتادگی
گفته بودم یار و غمخوار توام
یا علی هر دم طرفدار توام
ما که شمشیر و مسلسل دیده ایم
تانک را بر سر چو افسر دیده ایم
هیچ نلرزیدیم و پیمان داشتیم
دل به راه عز و قرآن داشتیم
پای بفشردیم در ایمان خویش
تا خمینی(ره) آید این جان ها به هیچ
تا امام بود عدل و دادی بود باز
عاشقان بودند جمله سرفراز
رفت و داغ خویش بر دل ها نهاد
جمله ایتام را تنها نهاد
گفتم از امروز من فردا شود
به چه فردایی که صد بهتر شود
رفت فردا و شد فردای دگر
نامد آخر رنج امیدی به سر
فکر فردا کردن از بیهودگی است
رنج بردن بهر آن در یوزگی است
رحمت حق از سرما پرکشید
روز خوش را کس به چشمانش ندید
مرد حق گو، حق پرست در خاک شد
بی خرد خود رهنمای چاه شد
تا خرد راهی است بس دور و دراز
ای فرومانده به خود راهی بساز
گاه خود اندیشه کن از راه ها
گاه بنگر آخر و فرجام ها
گر محمدمر تو را تا پیغمبر است
پس همه گفتار او خود رهبر است
یا علی گو، یاعلی جو، یا علی
ای خدا ما را رسان تا منجلی
هرزگان پست آدم گشته اند
چون پری یا چون شقایق گشته اند
بسکه ما جستیم از مردی نشان
خسته گشتیم از زمین و آسمان
وقتی هر ناکس به منبر می رود
حوصله از گفته ها سر می رود
منبر آخر جایگاه مرتضی است
مرتضی خود رانمای کربلا ست
کرد خونین سجده و محراب را
تا بجویند عاشقانش راه را
گند می گویند بس نابخردان
کس نمی جوید ز آزادی نشان
کس نمی داند چه سازد راه را
با که سازد زینت فردای را
راه بس گم کرده ایم و ناتوان
بارالها ناجی حق را رسان

نویسنده : عباس سید کریمی
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید