یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بازخوانی زندگی همه ی ما


بازخوانی زندگی همه ی ما
مردی که ساده زندگی می کند، از زندگی اش ناراضی نیست، مال حلال می خورد و خانواده ی خوبی دارد، یکباره دچار آزمایشی در زندگیش می شود که چند روزی شیرینیِ دنیا را با تمام بی معرفتی هایش باید مزه کند.
«آواز گنجشک ها» ساخته ی کارگردانی است که در سینمای ایران به دور از ابتذال هالیوودی یا علاقه های هندی همواره معنا گرایی ساده را بر همه چیز ترجیح داده است. مجید مجیدی، کارگردانی متعهد است که فیلم «بچه های آسمانِ» او با این فیلم های آخرش هیچ تفاوتی نمی کند. اگرچه یک بار هم تا جنون پیش رفت و بیدی را به لرزه درآورد.[۱] ولی او به سادگی و سنتی بودن علاقه دارد و از ریشه هایش جدا نشده است. آخرین ساخته او در لبالب ساخته های قبلی اش دوباره از حاشیه زندگی های انسانی چیزی را در معنای عمیق بیرون آورده است.
او کسی نیست که رزمنده ای را تا پشت خاکریز ببرد، بچه اش را موج مرده نام دهد و به نام پدر،نوه اش را سقط کند. او مردی است که سوژه هایش تمام نشده است. به هر حال دعوت برخی دیگر بوی باروت نمی دهد ولی آسمان مجیدی همه جا آبی است.
«آواز گنجشک ها» هفتمین فیلم بلند سینمایی ۳۵ میلیمتری مجیدی، داستان خیلی عجیب یا متفاوتی ندارد. شاید باید گفت اصلا داستان قابل توجهی هم ندارد بلکه پردازش یک دوره از زندگی یک کارگر روستایی است که خیلی خوب هم ملودی درام شده و با توضیحات بسیار، معنا گرایی بسیاری را در خود جای داده است. نام این فیلم به همین دلیل و به همین سادگی انتخاب شده است زیرا همه جا اگر آرامشی باشد می توان صدای گنجشک ها را شنید مخصوصا اگر دنج باشد و مدرنیته کمتر آنرا به هم ریخته باشد.
مجیدی از کارگری به نام کریم (رضا ناجی) قهرمانی می سازد که برنده ی جایزه ی «خرس طلایی» می شود. کریم که در یک پرورشگاه شترمرغ کار می‏کند، به دلیل خراب شدن سمعک دخترش و نزدیک بودن امتحانات او مجبور می‏شود به شهر برود. اما هزینه تعمیر و یا خرید سمعک از توان او خارج است. کریم بر اثر یک بی احتیاطی موجب فراری دادن یکی از شترمرغ‏های پرورشگاه می‏شود، او به همین علت (خسارت ۲ میلیون تومانی) از کارش اخراج می‏شود. او که برای درست کردن سمعک دخترش به شهر می رود بطور اتفاقی متوجه می‏شود که از طریق کار با موتورسیکلت‏اش در تهران می‏تواند پول خوبی به جیب بزند و هزینه زندگی‏اش را خیلی بهتر از قبل تامین کند. او با آمدن به دل شهر با آدم‏های گوناگونی روبرو می‏شود. در همین بین پسر کریم به همراه دوستانش آرزو دارند تا پرورشگاه ماهی قرمز راه بیاندازند و از این طریق پول دار شوند. به حساب کریم می توان با مسافر کشی بیشتر از ۶۰۰ هزار تومان در ماه درآورد و به حساب پسرش حسین با پرورش ماهی می شود میلیونر شد. اما آرزوهای هردو به سادگی بر باد رفت.
مجیدی در آواز گنجشک ها برای زنده نشان دادن رنگ ها مشقات زیادی را متحمل شده است مثلاً زمینی را به وسعت ده هکتار گندم کاشته است لذا احساس می شود که این رنگ ها جان و روح دارند در روستا رنگ ها، صدا و نور بسیار طبیعی و زنده است لنزواید وسعت دید را به خوبی به رخ مخاطب می کشد اما در شهر، کنتراست دوربین او نه تنها بلند نیست بلکه وسعت دید درآن دیده نمی شود. سر و صدای موتور، دود، دروغ و بی صداقتی درشهر موج می زند. مسافری در تماس تلفنی خود به دروغ می گوید زائر امام رضاست و یا فرد دیگری به دروغ به کریم می گوید کرایه خود را حساب کرده است. رقابت و حسادت در سربدست آوردن پول، مسافر و اشتغال به وضوح به چشم می خورد. به نظر می رسد معماری و شهرسازی شهر حتی در صفات انسانی کریم تاثیرگذار است. اینجاست که کریم هم خسیس می شود و حاضر نمی شود که در خرابی را که او از شهر آورده است همسایه شان ببرد. او با آنکه پدری مهربان بود ولی به تدریج از سادگی روستایی اش به در آمده بود.
از نکات جالب فیلم های مجیدی این است که خدا را خیلی زود و خیلی غیر مستقیم در فیلمش نشان می دهد. مثلا وقتی ۱۰۰۰ تومان بیشتر از یک مشتری می گیرد و به جای پس دادن آن پول، آنرا خرج می کند. دقیقا ۱۰۰۰ تومان از مال حرامش به باد می رود. یا وقتی که حاضر نمی شود از مجموعه ی اجناس بنجلش به دیگران کمک کند، همه ی آن خرت و پرت هایش را می برند بیرون تا خانه ی یک سگ شود. برخی صحنه هایش هم آدم را به بزرگی یا کوچکی دنیا می رساند. وقتی کریم آن در خراب را از خانه ی همسایه پس می برد آنقدر مجیدی مخاطب را از زمین دور می کند که خستگی کریم را درپس بردن در به خستگی انسان های کوچک و کار عبث تشبیه می شود. همین طور وقتی که آسمان آبی را در دوختن ملافه ای برای یک تازه عروس کوچک می کند به تماشاگر می گوید ارزش کمک به دیگران به اندازه همه ی ستارگان آسمان است.
البته مجیدی با آنکه از مدرنیته فرار می کند فیلمش را با کمی مایه ی پست مدرنیسم می سازد زیرا شات های فیلم گاهاً یاد آور هپی اندی اگزوتیک فیلم های غربی می ماند (سماع پایانی شتر مرغ) مخصوصا آنکه فیلم های نئورئالیستی نیز از مدرنیسم امروزی به همین سبک و سیاق ها فرار می کنند. همانطورکه با آن اتقاق پایانی و زخمی شدن، کریم به روستا بر می گردد. از شواهد دیگر این ادعا، چند سیاق غبر بومی در فیلم های مجیدی است، طرح مسئله “خوابیدن روی پشت بام و تلویزیون نگاه کردن بچه ها” از مهمترین این سکانس هاست. که اگر این فیلم این برداشت را هم نداشت خللی در آن ایجاد نمی شد.
از سادگی فیلم های مجیدی می توان به محتوای کودکانه فیلم هایش پی برد. او دنبال مفاهیم سخت و پر طمطراق نیست. او از صداقت کودکانه بیشتر استقبال می کند زیرا غیر از بید مجنون، او همواره امید وار است و از مدرنیسم بی عاقبت خوشش نمی آید.
از نو آوری ها مجیدی که برای خودش کلیشه ای هم شده استفاده از بازیگران ناشناس است. خوبی این انتخاب بازیگر، عدم تاثیر شخصیت و بازی های هنرمندان مشهور بر شخصیت بازی است، به علاوه آنکه فیلم خیلی واقعی تر می شود زیرا مخاطب می داند اگر در فیلم چیزی هست از تجربه ی بسیار هنر پیشه نیست.
● عوامل فیلم:
▪ مشاور فیلمنامه: سیدناصر هاشم‌زاده
▪ کارگردان و تهیه کننده:مجید مجیدی
▪ مدیر فیلمبرداری: تورج منصوری
▪ مجری طرح: جواد نوروزبیگی
▪ طراح صحنه و لباس: اصغر نژاد ایمانی
▪ صدابردار: یدالله نجفی
▪ طراح چهره‌پردازی: سعید ملکان ‌
▪ عکاس: علی مصفای تبریزی
▪ بازیگر : رضا ناجی، مریم اکبری، کامران دهقان، حامد آغازی، شبنم اخلاقی، نشاط هنری
[۱] - ساخته های مجیدی تا کنون عبارتند از : “بدوک”، “پدر”، “بچه‌های آسمان”، “رنگ خدا”، “باران”، “بید مجنون” و “آواز گنجشک ها”. همچنین باید گفت که دو فیلم بچه‌های آسمان (۱۹۹۷) و رنگ خدا (۱۹۹۹) نیز تا کنون نامزد اسکار شده اند.
منبع : سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید