شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
سرکه انداختیم شراب شد!
یكی از نقاط سیاه جنبش مشروطیت حذف مرحله به مرحله علما و مراجع دلسوز جامعه و در رأس آنها ضایعه به شهادت رساندن عالم مجاهد شیخ فضلالله نوری بود. این حوادث كه توسط مخالفین جنبش مشروعیت صورت گرفت، موجی از تنفر و بیزاری از «مشروطیت» را در میان علما و طبقات مختلف مردم به وجود آورد.
مقاله زیر بازتاب این ضایعه بزرگ را در جامعه آن روز ایران به بحث گذارده است.
عینالسلطنه، از رجال مطّلع عصر قاجار، حدود ۳ سال و نیم پس از به شهادت رسیدن شیخ فضلالله نوری از میزان نفرت مردم تهران نسبت به مشروطه چنین خبر میدهد:
من آرزو داشتم بروم طهران، با آنها كه برای این مشروطه خودكشان میكردند كمی صحبت كنم. حالا كه آمدم میبینم از هر صنف مردم، چنان بیزار شدهاند كه به گوش آدم، اسم مشروطه نمیرسد؛ چه رسد به آنكه صحبت آن به میان بیاید. همه فحش میدهند، همه ناسزا می گویند، همه نفرین میكنند. شدیدتر از آنچه من به نظر داشتم و تصور میكردم. از دهان احدی اسم مشروطه شنیده نمیشود، حتی از دهان عزالممالك [از رجال و دستاندركاران مشروطیت] هم.
بازارها كساد [بوده] و تجارت هیچ نیست. گرانی و فلاكت [است. مردم] مثل مردهی متحرك هستند و مثل قالب بیروح. درب دكانهای خود نشستهاند، خودشان از خجالت، اسم اوضاع گذاشته را به زبان نمیآوردند و متصل، تُف و لعنت به خودشان میفرستند، كه آلت اغراض دیگران شدند و مملكت رفت، كسب رفت، تجارت رفت. فقرو پریشانی سرتاسر آنها را فرو گرفته و روز بروز بدتر میشود. ۱
سخن فوق را، دیگر شاهدان عینی نیز (نظیر معیرالممالك در «وقایعالزمان») تأیید میكنند. حتی سید علی محمد دولتآبادی، لیدر حزب مشروطه خواه «اعتدال»، ضمن تشریح اختلافات و كشمكشهای مشروطه چیان و نیز كشتار و غارت مردم توسط آنان در سالهای ۱۳۲۸ ـ ۱۳۳۰ ۲، تصریح میكند كه: ۹۰% مردم تهران، در اثر مشاهدهی این اعمال و حوادث سوء، خواهان بازگشت محمدعلیشاه به كشور بودهاند.
افزون بر این، تاریخ، «نارضایی و افسردگیِ» بسیاری از سران مشروطه را نسبت به اوضاع و احوالی كه پس از شهادت شیخ فضلالله بر كشور حاكم شد و احیاناً «پشیمانیِ» آنان از عملكرد خویش در مشروطهی اول ضبط كرده است. در این زمینه میتوان از علمای مشروطهخواه ایران و عراق (نظیر سیدمحمد طباطبایی و آخوند خراسانی) و همچنین ادیبالممالك فراهانی (شاعر مشهور و مدیر روزنامهی مجلس)، شیخ یحیی كاشانی (مدیر روزنامههای حبلالمتین و مجلس)، دهخدا و حتی سپهدار تنكابنی ركنبزرگ تجدید مشروطه یاد كرد كه هر یك به نحوی نارضائی یا ندامتشان از روند مشروطیت را ابراز كردهاند. ذیلاً به توضیحاتی در این باره توجه كنید:
۱) مرحوم نائینی نسخههای «تنبیهالامه» را كه در اثبات مشروطیت نوشته بود، در اواخر عمر برای جلوگیری از سوء استفاده منحرفان از مضامین تند آن با بهای گزاف از این و آن میخرید و نابود میكرد. دكتر حائری، وی را «یكی از قربانیانِ» سرخوردگی علما و متدینین از مشروطه میداند كه «نه تنها از فعالیتهای مشروطهخواهی كناره جست، بلكه دیگر حتی نام مشروطه را به زبان نیاورد و به هیچ گفتگویی كه مربوط به مشروطه بود نیز گوش نداد.» ۳
اقدام نائینی به نابودی نسخههای تنبیهالأمّه، واقعیتی مسلّم و تردید ناپذیر است. كسروی مینویسد: «شنیدنی است كه میرزا نائینی كه از شاگردان آخوند بوده، در زمان زندگی او كتابچهای دربارهی مشروطه و سودمندی آن نوشته و چاپ كرده بود. سپس پشیمان گردید و نسخههای آن را یكایك جسته و از دستها باز گرفته، و چنانكه گفته میشود به جای آن كتابی دربارهی روضه خوانی و سینهزنی و آن نمایشها [= شعائر حسینی علیهالسلام] نوشته و بیرون داده است.» ۴ آیتالله شیخ محمد حرزالدین، از علمای هم عصر میرزا در نجف، مینویسد: «زمانی كه نائینی ایّده الله در امر تقلید و مرجعیت شهرت یافت، فرمان داد نسخههای كتابش جمعآوری و نابود گردد. از شخص موثّق و بزرگواری شنیدم كه میرزا در روزهای آخر، برای به دست آوردن هرنسخه از كتاب مزبور، یك لیرهی نقره ـ و به قولی: ۵ لیرهی عثمانی ـ میبخشید ... روزی برخی از متشخّصین كه از نائینی تقلید میكردند از او دربارهی مشروطه و كتاب مزبور سؤال كردند و او، در برابر آنان، از ما مَضی [= آنچه كه در گذشته مرتكب شده بود] استغفار كرد. این را از اصحابش شنیدم.» ۵
۲) مرحوم آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی نیز یكی از مراجع ثلاثهی نجف است كه تاریخ، حمایت اوّلیهی او از مشروطه و افسردگی شدید بعدی وی از این امر را ثبت كرده است. محمد حرزالدین مینویسد:
مازندرانی از جملهی مشایخ ثلاثه و رؤسای شیعهی نجف بود كه با آن دو تن دیگر ـ آخوند خراسانی و استاد حاج میرزا حسین تهرانی ـ خواهان تغییر رژیم ایران به مشروطه بودند و در این راه جدّیّت كردند ...
بعد از تغییر رژیم استبداد به مشروطه در ایران، وقوع حوادث مختلف، با اخباری از عملكرد حكام جدید ایران، به شیخ بزرگوار مازندرانی رسید، غم و اندوه شدیدی وی را فرا گرفت. این مطلب را شخص موثّقی از حواریّون وی برای ما نقل كرد. زیرا علمای بزرگوار ما، صرفاً طالب تغییر رژیم نبودند، بلكه نابودی فساد، قطع دست ستمگران و وضعی كه پیش آمده و جایگزین اوضاع سابق شده بود [به اصطلاح فقها:] از قبیلِ «ما قُصِدَ لَم یَقَع»۶ بود... ۷
بهترین مؤیّد بلكه دلیل بر صدقِ گفتار فوق، رنجنامهی پر سوز و گدازی است كه شیخ عبدالله مازندرانی، ۱۴ ماه پس از شهادت شیخ فضلالله به بادامچی ( یار و همرزمِ شیخ محمد خیابانی در تبریز) نوشته است. مازندرانی در این نامه، با لحنی تند، به دسایس ضدّ اسلامی و ضدّ ملّیِ جناح تقیزاده اعتراض كرده و حتی خطر آنان را در كشور، با خطرِ قشون روس (كه آن روزها تبریز و قزوین را اشغال كرده بود) برابر شمرده است. ۸
۳) ناظمالاسلام كرمانی كه در مشروطهی دوم با شیخ یحیی كاشانی دیدار كرده است، ضمن برشمردن خدمات او در صدر مشروطه (هنگام مدیریت روزنامهی مجلس) مینویسد: «لیكن این ایام از دماغ سوختگی و خجلت از اعمال جوانان جاهل بیاندازه كدر و تیره است...» ۹
۴) محمدمهدی شریف كاشانی را نیز باید از نادمین به شمار آورد. چه، به قول دكتر اتحادیه: نظریاتش «بمرور تغییر ... یافته و از جانبداری مشروطهخواهان به مذمّت ایشان میگراید».۱۰ برای نمونه، در تنقیداز وكلای مجلس دوم مینویسد: «سبحانالله! ما وكلا را انتخاب كردیم كه در مجلس شورا حقوق مغضوبهی ... ما را از دست ظالمان بیرحم باز ستانند؛ هیچ وقت احتمال نمیدادیم كه وكیل ما حقوق حقهی ما را به ظالمان ببخشد. حال چه باید كرد؟ این خاكی است كه خود بر سر خود ریختهایم، كه كار برعكس شده، و اقدامات ما بر خلاف مقصوده غنچه داده ...» ۱۱
۵) ناظمالاسلام ضمن گزارشی از خدمات مستمرّ سید محمدمهدی طباطبایی (برادر زادهی سید محمد طباطبایی) به مشروطه، مینویسد: «جنابش در همهی مجالس حاضر ... بود. تا اینكه امرْ منقلب، خواصّ خانهنشین، جوانانِ مجرب روی كار آمدند و آنچه كه مقصود از مشروطه بود حاصل نشد، بلكه بر عكس نتیجه داد. وكلا در عوض خدمت به موكّلین خود، مشغول نزاع مسلكی...، وزرا در خیال جمع مال و اندوخته...، عموم رعیت در صدمه و اذیت، مالیات بر همه چیز حتی سفیدی نمك و سیاهی ذغال بسته بلكه افزوده، رؤسای روحانی را خانه نشین، احكامشان را پشت گوش انداخته، صریح گفتند و نوشتند تفكیك قوای روحانی از قوای جسمانی. مرحوم آقای بهبهانی را در ازای آن همه صدمه و اذیت كه در طریق مشروطیت متحمل شد مقتول نمودند. آقای طباطبایی را در خانهی خود نشاندند و پیغام دادند كه اگر مداخله در امور كنید مثل آقای بهبهانی خواهید شد. اما عدالتخانه، چه عدلیه و چه اشخاص و چه اعضا؟!...». ۱۲
۶) فوقاً اشارهای به انزوایِ جبریِ مرحوم سیدمحمد طباطبایی، پیشوای مشروطه، شد. افسردگی و ندامت شدید طباطبایی، ۱۳ و سخنش دربارهی انحراف مشروطه از اهداف اصیل خویش: «ما سركه ریخیتم، شراب شد!» مشهور است. ۱۴ یوسف صدیق، از مأمورین قدیمی و متدین وزارت خارجه، این جمله را از خود آن مرحوم شنیده و برای دیگران بازگو كرده است. ۱۵آیتالله حاج شیخ حسین لنكرانی نیز صحنهی جالبی را از ندامت آن مرحوم نقل میكرد: مرحوم طباطبایی «در نتیجهی مواجهه با نتیجهی آن مقدمات، بعداً بیمار و گرفتار ندامت و خودخوری عجیبی شده بود. روزی در خدمت مرحوم پدرم [حاج شیخ علی لنكرانی] بودم در منزل مرحوم حاج عبدالله سَقَط فروش همسایهی نزدیك منزلمان، میدیدم آن بزرگوار نظر به سوابقی، با حال گریه خطاب به پدرم میگفت: حاج شیخ، من كه قصد خیر داشتم ولی كار این طور از آب درآمد. آیا جواب خدا را چه بدهم؟! و مرحوم پدر ایشان را تسكین دادند: آقا، شما كه متوجه إنَّما الأعمال بِالنِّیات هستید. آقا، لا تَقنّطوا! آقا، لاتَیئَسوا! آن بزرگوار را سكون و آرامشی دست داد.» ۱۶
تعبیر سركه و شراب، از دیگر علمای مشروطهخواه نیز نقل شده است. مرحوم استاد جلال همایی مینویسد:۷) حاج آقا نورالله اصفهانی «پس از مشاهدهی اعمال خلاف قاعدهی مجاهدان قفقازی و تندرویهای حزب دموكرات [به رهبری تقیزاده] و واقعهی شهادت مرحوم شیخ شهید نوری و شهرت مسمویت مرحوم آخوند خراسانی و امثال این وقایع،گفته بود: «ما انگور انداختیم كه سركه شود آن را شراب كردند.» ۱۷
۸ ) آیتالله سید عبدالحسین لاری مرجع مشروطهخواه فارس نیز، به گفته مورخان، پس از آنكه در مشروطهی دوم از شیراز به لار برگشت «و از كردار و رفتار مشروطهخواهان، بطلان و فساد مشروطه بر وی كشف گردید و خدعه و فریب ایشان را فهمید، باز حركت به جانب شیراز نمود و نهایت سعی داشت كه مشروطهی مشروعه را عملی كند و این مشروطهی فاسدهی باطله را از میان بردارد؛ فایده نبخشید. پس اعراض فرمود و مكرّر میفرمود كه: مذهب ما مذهب مُخَطِّئه است نه مُصَوِّبه، و خطا بر غیر معصوم جایز است. سركه انداختیم، شراب بیرون آمد!» ۱۸
۹) به این لیست، باید نام آخوند خراسانی را نیز افزود، كه اساساً شهید مبارزه با انحراف مشروطه گردید. مرحوم لنكرانی میگفت: آخوند خراسانی در آستانهی حركت به سوی تهران در سال ۱۳۲۹ ق (كه به مسمومیتش در همان شبِ عزیمت به دست عناصر نفوذی، نافرجام ماند) فرموده بود: سركه انداختیم شراب شده است، میروم ایران خمرهاش را بشكنم! ۱۹
آنچه گفتیم، حاكی از نارضایی بلكه ندامت عالمان مشروطهخواه است و نشان میدهد كه هشدارهای شیخ شهید و هماندیشان وی، بیراه نبوده است. به دیگر نادمین مشروطه اشاره میكنیم:
۱۰) ادیب الممالك فراهانی از كسانی است كه چندی پس از مدح مشروطه، به ذم آن برخاسته است. وی به مناسبت افتتاح مجلس شورای ملی،در صدر مشروطه، خطاب به مجلس وقت چنین سروده بود: شادباش ای مجلس ملی كه بینم عنقریب / از تو آید درد ملّت را در این دوران طبیب .../ شاد باش ای مجلس ملّی كه ظلم از تو گریخت / همچو حجّاج بن یوسف، از غزاله و ز شبیب ... / چشمها را روی حوری، كامها را طعم شهد / گوشها را بانگ رودی، مغزها را بوی طیب! .../ كس نباشد زین سپس از جُورِ دیوان در شكنج ... ۲۰
این امید و ستایش، مربوط به زمانی بود كه او همچون انبوهی از مردم، مجلس و مشروطه را كعبهی آمال میپنداشت. در آغاز مشروطهی دوم نیز به استقبال فاتحین رفت و (ظاهراً برای خوشامدِ «لژ بیدرای») چكامهای زشت در قدح شیخ فضلالله سرود. اما دیری نپایید كه همو، با رو شدن دستها و افتادن نقابها، به مویه و زنجموره افتاد و شعری در ۱۳۳۰ یعنی فقط ۳ سال پس از شهادت شیخ، و قدح مشروطه و اهل آن سرود.
۱۱) نسیم شمال نیز مثل ادیب فراهانی، در مدح مشروطه و قدح شیخ شعرها سرود، ولی سالها بعد، خسته و رنجور از روندِ مشروطه، در دیوانش نوشت: یك مدتی استبداد، از ظلمْ عذابم كرد / مشروطه چو پیدا شد از غصّه كبابم كرد / آن قحطی و این غصّه، خوب خانه خرابم كرد...! ۲۱
۱۲) بر این طومار نام علیاكبر دهخدا را هم بیفزایید!
راستی میان دهخدایِ «تندرو و سوسیال دموكراتِ» صدر مشروطه با دهخدایِ سرد و گرمِ روزگار چشیدهی عصرِ تدوینِ «لغتنامه» باید فرق گذارد. دهخدای صدر مشروطه، در روزنامهی صور اسرافیل با امضای «دخو» و «ع.ا.د» از طنز و هزل و تحلیل، سنگری ساخته بود برای تبلیغ سوسیال دموكراسی و ترویج افكار «ژان ژورس» لیدر مقتول حزب سوسیالیست فرانسه۲۲ و هتّاكی به پیشوای نهضت مشروطه و نیز همآوایی با جناح تقیزاده. و اینچنین بود كه در جریان انحلال مجلس، او نیز همچون تقیزاده با وضعی زار (و البته به كمك و تأمین سفارت انگلیس) ناگزیر از ترك ایران به سوی اروپا گردید. در اروپا نیز، اوایل امر، در مقالاتی كه نشر میداد، چنان با شاه از در تندی و هتّاكی درآمدكه حتی ادوارد براون (پدر روحانیِ تقیزاده و یاران او) برآشفت و این همه تندی را دیگر مضر و خلافت مصلحت دانست! ۲۳
اما به گواه نامههایی كه از دهخدا در همان اواخر استبداد صغیر در دست است، هنوز تهران به دست مشروطه چیان فتح نشده و مشروطهی دوم آغاز نگردیده بود، كه مشاهدهی وضع سردار اسعدها (و به قول دهخدا: «علیقلیشاه»ها!) و زد و بندهای آشكارشان با قدرتهای خارجی، دهخدا را از خواب نوشین صبح مشروطه بیدار ساخت و نسبت به آیندهی میهن از دست این افراد، سخت نگران .
به همین دلیل بود كه دهخدا در بدو مشروطهی دوم، از جرگهی به اصطلاح «انقلابیون» دوری جسته به «اعتدالیون» پیوست و سپس به تدریج از صحنهی سیاست فاصله گرفته و (جز حمایتی كه در برههای حساس، از پیشوای جبههی ملی و نیز هواداران صلح از خود نشان داد) زندگیش را یكسره وقف تأسیس بنای عظیم «لغتنامه» كرد.
۱۳) سپهدار تنكابنی ( بعدها: سپهدار اعظم) فاتح تهران ورئیس الوزرای مكرّر مشروطه است كه هنگام شهادت شیخ، شخص اول دولت بود. وی، تنها ۲ سال و اندی پس از شهادت شیخ یعنی در ذیحجه ۱۳۲۹ نوشت: «هر ساعت این اوضاع را مشاهده، و آرزوی مرگ میكنم. و افسوس نه میمیریم و نه میكشند مرا ... و اگر هم خودم را تلف كنم خلاف شرع است و خَسِرَ الدُّنیا و الآخره میشوم»!۲۴
بالأخره نیز زمانی كه رضا شاه، برای بلع املاك وی خیز برداشته بود (همان زمینهایی كه حفظ آنها، سپهدار را از دیر زمان به مغازله با روسها واداشته، و به اشارهی آنان، عَلَمدار مشروطه و فاتح تهران ساخته بود!) زیر فشار شدید روحی، با تپانجه خودشی كرد (۲۷ شهریور ۱۳۰۵) و به قول خودش «خسرالدنیا و الاخره» شد! حتی نوشتهاند: «در آن هنگام كه به مرض روحی دچار و از زندگی رنج میبرد، تنها جملهی با مفهومی كه همیشه تكرار میكرد این بود: افسوس! شیخ فضلالله راست میگفت، نباید كشته میشد»!۲۵ دیدی كه خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد كه ...!
به نقل از: آخرین آواز قو، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
پانوشتها:
۱. روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ۵/۳۸۳۰، عزالممالك، از رجال مشروطیت است.
۲. ر. ك، خاطرات سید علی محمددولتآبادی، بخش مربوط به شوستر و نیز صص ۱۱۴ ـ ۱۱۸.
۳. تشیع و مشروطیت ...، دكتر عبدالهادی حائری، ص ۱۶۷.
۴. بخوانند و داوری كنند، ص ۱۰۶.
۵. محمد حرزالدین میافزاید: «غرابتی ندارد كه نائینی، به علتِ گمان به چیزی كه با علم و عمل و تقوایش ناسازگار بوده استغفار كند؛ وی از ابدال بود. پوشیده نماند كه: علمای اعلام ما به انگیزه امر به معروف و نهی از منكر، شكستن قوای ظلم و جور، و قطع دست متجاوزان به حقوق مسلمین، داخل [جریان مشروطه] شدند» (معارف الرجال، ۱/۲۸۶ ـ ۲۸۷). دربارهی سرخوردگی نائینی از مشروطه و اقدامش به جمعآوری تنبیهالأمّه همچنین ر. ك، مقدمهی آیتالله طالقانی بر تنبیهالأمّه؛ راهنمای كتاب،سال ۴، ش ۱۱ـ ۱۲، ص ۱۰۱۷ (مقالهی سید احمد روضاتی)؛ حوزه،ش ۳۲، خرداد ـ تیر ۶۸، ص ۷۷ (مصاحبه با آیتالله حاج سید عزالدین زنجانی)؛ نهضت روحانیون ایران، دوانی، ۱/۱۸۲؛ تاریخ اصفهان، جابری اصفهانی، تصحیح جمشید مظاهری، ص ۳۳۴؛ مشروطهی ایران و اثر آن در عراق، علی الوردی، ترجمه زُهَیر لبّاف، صص ۵۵ـ ۶۵.
۶. ما قُصِد لم یقَع و ما وَقَعَ لَم یُقصّد: آنچه میخواستیم نشد و آنچه شد مطلوبمان نبود.
۷. معارف الرجال، ۲/۱۹ـ ۲۰.
۸. روزنامهی حبلالمتین، ش ۱۵، ۲۸ رمضان ۱۳۲۸ ق ؛ اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، صص ۲۰۸ ـ ۲۱۲. برای نامههای دیگر شیخ عبدالله مازندرانی ر. ك، اسنادی دربارهی هجوم انگلیس و روس به ایران، گردآوری محمد تركمان، صص ۱۲۵ ـ ۱۲۷؛ مجلهی راهنمای كتاب، سال ۱۲، ش ۵ و ۶، مرداد ـ شهریور ۱۳۴۸ ش، ص ۳۱۳.
۹. تاریخ بیداری ایرانیان، بخش ۱، ۲/۴۷۳. مقالهی شیخ یحیی با عنوان «دموكراسی یا دماگوژی» در انتقاد از عملكرد مزورانهی دمكراتها، خواندنی است (روزنامهی مجلس، سال ۴، ش ۶۷ و ۶۸ ربیع الاول ۱۳۲۹ ق؛ روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ۵/۳۳۵۱ ـ ۳۳۵۲).
۱۰. واقعات اتفاقیه در روزگار، شریف كاشانی، ج ۱، مقدمهی منصوره اتحادیه، ص نوزده.
۱۱. همان، ص هفده.
۱۲. همان، ص ۴۶۸، محمد حرزالدین، مرحوم سید عبدالله بهبهانی را نیز از نادمین مشروطه شمرده است ( معارف الرجال، ۲/۱۷ آ ۱۸)
۱۳. در دستخطی از مرحوم طباطبایی در دست است و وی آن را در جمادی الثانی ۱۳۲۹ ق نوشته میخوانیم: پس از خلع محمدعلیشاه من به تهران آمدم . آقا سید عبدالله نیز با تشریفات زیاد وارد شد. او را كشتند و من ناخوش شدم كه تاكنون ناخوشم. مجدّداً مشروطه و مجلس درست شد ولی نه همان طوری كه من میخواستم ... اكنون كه ۲۰ جمادی الثانیهی ۱۳۲۹ است، در ونك هستم به حالتی زیاد بد. خداوند رحم فرماید..» ( برای متن دستخط طباطبایی ر. ك، بنیاد، نشریهی بنیاد جانبازان و مستضعفان، ش ۲۵، نیمهی اول شهریور ۱۳۷۲ش، ویژه نامهی فرهنگی ـ شمارهی ۶ ، ص ۸).
نیز ر. ك، دستخط طباطبایی مورخ ۱۳۳۱ ق در آغاز كتاب بشاره الشیعه (ملا علی بن فتحالله شریف، از كتب اهدایی سید محمدصادق طباطبایی به كتابخانهی مجلس شورای ملی سابق، ش ۶۴۶) مبنی بر انتقاد شدید از «نفاق اهل ایران ... خاصّه، وزرا و وكلا كه مبدأ اصلیِ به باد دادن ایران، این دو طائفه بودند، وطن عزیز را به ثمن بخس فروختند، عن قریب به جزای عملشان مبتلا خواهند شد... از همه چیز گذشتیم كه خدمتی به این مردم كرده باشیم از قید رقّیّت آزاد شوند؛ افسوس قدر ندانستند و نتیجهی اعمالشان عكس آنچه مقصود ما بود شد و خواهد شد. محمد بن صادق الحسینی الطباطبائی».
۱۴. نهیب جنبش ادبی...، اظهارات مدیر نظام، ص ۲۵۰؛ فاجعهی قرن ...، بهمنی، ص ۱۷۰. تندر كیا، در مدرك فوق، از مدیر نظام نقل میكند كه: طباطبایی «همش میگفت شیخ فضلالله حق داشت، او بهتر از ما میفهمید. آمدیم سركه بیندازیم شراب عمل آمد»!
۱۵. رهبران مشروطه، ابراهیم صفایی، ۱/۲۱۸ ـ۲۱۹ و نیز ص ۲۱۶.
۱۶. خاطرات سیاسی مستر همفر، ترجمهی علی كاظمی، مقدمه و تعلیقات حاج شیخ حسین لنكرانی، بخش مقدمه، صص ۲۰ـ ۲۱.
مرحوم لنكرانی برای خود ما نیز نقل میكردند: صاحبْ سلطان خانمی بود كه در كوچهی روغنیها (واقع در منطقهی سنگلج، حدود پارك شهر كنونی) مینشست. وی در خانهی مرحوم طباطبایی عنوانی داشت و به اصطلاح «كلانتر» خانهی طباطبایی بود. به منزل ما هم رفت و آمد میكرد. او نقل میكرد كه: آقای طباطبایی گاهی خلوت میكنند و میروند روی پشت بام، و آنجا گریه میكنند. چیزی هم زیر پایشان نمیاندازند، روی همان كاهگلِ پشت بام، صورتشان را روی خاك میگذارند و گریه میكنند كه چرا این كار را ...
۱۷. دیوان طرب، مقدمهی جلال الدین همایی، ص ۱۳۶.
۱۸. دوحهی احمدیه فی احوال الذریه الذكیه ( شرح حال آیتالله سید عبدالحسین لاری)، سید علیاكبر آیتاللهی و ...، مندرج در: میراث اسلامی ایران، ۱/۶۵۷ ـ۶۵۸.
۱۹. مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر محسنی ملایری، از علمای پارسا و معمّر قم، میگفت: آخوند خراسانی میفرمود « ما كشمش ریختیم سركه بشود، چرا شراب شد!» (سیرهی صالحان، ابوالفضل شكوری، ص ۱۳۸)
«مسمومیت» آخوند ( كه عناصرِ نفوذیِ مشروطهخواه در آن متهماند) حدیثی «مشهور» است. در مورد مخالفت شدید آخوند (پس از قتل شیخ۹ با مشروطهچیان منحرف و تصمیم او برای آمدن به ایران جهت اصلاح مشروطه كه منجر به مسمومیّتش شد، ر. ك، حوزه، ش ۴۱، آذر و دی ۶۹، صص ۲۷ ـ ۲۸ ( گزارش جالب آقای واعظزادهی خراسانی)؛ سیرهی صالحان، صص ۱۳۶ـ ۱۳۷ (اظهارات آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی)؛ خاطرات نوّاب وكیل، ص ۴۹۵؛ برگی از تاریخ معاصر ...، صص ۷۵ـ ۷۸ و ۱۳۰؛ خاطرات سید محمدعلی دولتآبادی، صص ۳۵ ـ۳۶ (متهم بودنِ دمكراتها به قتل آخوند).
۲۰. دیوان كامل ادیبالممالك فراهانی، تصحیح و حواشی وحید دستگردی، صص ۵۳ـ ۵۵.
۲۱. دیوان نسیم شمال، ۱/۲۸۱.
۲۲. ر. ك، فكر دموكراسی در نهضت مشروطیت ایران، آدمیت، ص ۵۰ـ ۵۱؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ۲/۲۵۶ ـ۲۵۷.
۲۳. مبارزه با محمد علیشاه، صص چهل و یكم ـ چهل و دوم . دهخدا پس از اخراج شاه توسط مشروطه چیان از ایران نیز در جریدهی سروش (منتشره در اسلامبول) مقالهای نوشت كه خالی از اعتراض به این امر نبود ( ر. ك، خاطرات عینالسلطنه، ۴/۲۹۵۱).
۲۴. سپهسالار تنكابنی، امیر عبدالصمد خلعتبری، صص ۱۹۱ ـ ۱۹۲. و نیز ر. ك، ص ۲۹۲ـ ۲۹۴ و ۳۱۴ و ۳۶۰ و ... از همان كتاب، كه همه تنقید از سوء اعمال مشروطه چیان حاكم است.
برای انتقالم روزگار از سپهدار، ر. ك، نوشتهی جالب عینالسلطنه در روزنامهی خاطراتش، ۴/۲۶۸۲ و ۸/۵۸۸۸.
۲۵. فاجعه قرن ...، جواد بهمنی، صص ۱۷۰ـ ۱۷۱. برای سخنی مشابه از سپهدار در اظهار ندامت از اقدام به تجدید مشروطه، ر. ك، روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ۴/۲۸۰۵.
پانوشتها:
۱. روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ۵/۳۸۳۰، عزالممالك، از رجال مشروطیت است.
۲. ر. ك، خاطرات سید علی محمددولتآبادی، بخش مربوط به شوستر و نیز صص ۱۱۴ ـ ۱۱۸.
۳. تشیع و مشروطیت ...، دكتر عبدالهادی حائری، ص ۱۶۷.
۴. بخوانند و داوری كنند، ص ۱۰۶.
۵. محمد حرزالدین میافزاید: «غرابتی ندارد كه نائینی، به علتِ گمان به چیزی كه با علم و عمل و تقوایش ناسازگار بوده استغفار كند؛ وی از ابدال بود. پوشیده نماند كه: علمای اعلام ما به انگیزه امر به معروف و نهی از منكر، شكستن قوای ظلم و جور، و قطع دست متجاوزان به حقوق مسلمین، داخل [جریان مشروطه] شدند» (معارف الرجال، ۱/۲۸۶ ـ ۲۸۷). دربارهی سرخوردگی نائینی از مشروطه و اقدامش به جمعآوری تنبیهالأمّه همچنین ر. ك، مقدمهی آیتالله طالقانی بر تنبیهالأمّه؛ راهنمای كتاب،سال ۴، ش ۱۱ـ ۱۲، ص ۱۰۱۷ (مقالهی سید احمد روضاتی)؛ حوزه،ش ۳۲، خرداد ـ تیر ۶۸، ص ۷۷ (مصاحبه با آیتالله حاج سید عزالدین زنجانی)؛ نهضت روحانیون ایران، دوانی، ۱/۱۸۲؛ تاریخ اصفهان، جابری اصفهانی، تصحیح جمشید مظاهری، ص ۳۳۴؛ مشروطهی ایران و اثر آن در عراق، علی الوردی، ترجمه زُهَیر لبّاف، صص ۵۵ـ ۶۵.
۶. ما قُصِد لم یقَع و ما وَقَعَ لَم یُقصّد: آنچه میخواستیم نشد و آنچه شد مطلوبمان نبود.
۷. معارف الرجال، ۲/۱۹ـ ۲۰.
۸. روزنامهی حبلالمتین، ش ۱۵، ۲۸ رمضان ۱۳۲۸ ق ؛ اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، صص ۲۰۸ ـ ۲۱۲. برای نامههای دیگر شیخ عبدالله مازندرانی ر. ك، اسنادی دربارهی هجوم انگلیس و روس به ایران، گردآوری محمد تركمان، صص ۱۲۵ ـ ۱۲۷؛ مجلهی راهنمای كتاب، سال ۱۲، ش ۵ و ۶، مرداد ـ شهریور ۱۳۴۸ ش، ص ۳۱۳.
۹. تاریخ بیداری ایرانیان، بخش ۱، ۲/۴۷۳. مقالهی شیخ یحیی با عنوان «دموكراسی یا دماگوژی» در انتقاد از عملكرد مزورانهی دمكراتها، خواندنی است (روزنامهی مجلس، سال ۴، ش ۶۷ و ۶۸ ربیع الاول ۱۳۲۹ ق؛ روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ۵/۳۳۵۱ ـ ۳۳۵۲).
۱۰. واقعات اتفاقیه در روزگار، شریف كاشانی، ج ۱، مقدمهی منصوره اتحادیه، ص نوزده.
۱۱. همان، ص هفده.
۱۲. همان، ص ۴۶۸، محمد حرزالدین، مرحوم سید عبدالله بهبهانی را نیز از نادمین مشروطه شمرده است ( معارف الرجال، ۲/۱۷ آ ۱۸)
۱۳. در دستخطی از مرحوم طباطبایی در دست است و وی آن را در جمادی الثانی ۱۳۲۹ ق نوشته میخوانیم: پس از خلع محمدعلیشاه من به تهران آمدم . آقا سید عبدالله نیز با تشریفات زیاد وارد شد. او را كشتند و من ناخوش شدم كه تاكنون ناخوشم. مجدّداً مشروطه و مجلس درست شد ولی نه همان طوری كه من میخواستم ... اكنون كه ۲۰ جمادی الثانیهی ۱۳۲۹ است، در ونك هستم به حالتی زیاد بد. خداوند رحم فرماید..» ( برای متن دستخط طباطبایی ر. ك، بنیاد، نشریهی بنیاد جانبازان و مستضعفان، ش ۲۵، نیمهی اول شهریور ۱۳۷۲ش، ویژه نامهی فرهنگی ـ شمارهی ۶ ، ص ۸).
نیز ر. ك، دستخط طباطبایی مورخ ۱۳۳۱ ق در آغاز كتاب بشاره الشیعه (ملا علی بن فتحالله شریف، از كتب اهدایی سید محمدصادق طباطبایی به كتابخانهی مجلس شورای ملی سابق، ش ۶۴۶) مبنی بر انتقاد شدید از «نفاق اهل ایران ... خاصّه، وزرا و وكلا كه مبدأ اصلیِ به باد دادن ایران، این دو طائفه بودند، وطن عزیز را به ثمن بخس فروختند، عن قریب به جزای عملشان مبتلا خواهند شد... از همه چیز گذشتیم كه خدمتی به این مردم كرده باشیم از قید رقّیّت آزاد شوند؛ افسوس قدر ندانستند و نتیجهی اعمالشان عكس آنچه مقصود ما بود شد و خواهد شد. محمد بن صادق الحسینی الطباطبائی».
۱۴. نهیب جنبش ادبی...، اظهارات مدیر نظام، ص ۲۵۰؛ فاجعهی قرن ...، بهمنی، ص ۱۷۰. تندر كیا، در مدرك فوق، از مدیر نظام نقل میكند كه: طباطبایی «همش میگفت شیخ فضلالله حق داشت، او بهتر از ما میفهمید. آمدیم سركه بیندازیم شراب عمل آمد»!
۱۵. رهبران مشروطه، ابراهیم صفایی، ۱/۲۱۸ ـ۲۱۹ و نیز ص ۲۱۶.
۱۶. خاطرات سیاسی مستر همفر، ترجمهی علی كاظمی، مقدمه و تعلیقات حاج شیخ حسین لنكرانی، بخش مقدمه، صص ۲۰ـ ۲۱.
مرحوم لنكرانی برای خود ما نیز نقل میكردند: صاحبْ سلطان خانمی بود كه در كوچهی روغنیها (واقع در منطقهی سنگلج، حدود پارك شهر كنونی) مینشست. وی در خانهی مرحوم طباطبایی عنوانی داشت و به اصطلاح «كلانتر» خانهی طباطبایی بود. به منزل ما هم رفت و آمد میكرد. او نقل میكرد كه: آقای طباطبایی گاهی خلوت میكنند و میروند روی پشت بام، و آنجا گریه میكنند. چیزی هم زیر پایشان نمیاندازند، روی همان كاهگلِ پشت بام، صورتشان را روی خاك میگذارند و گریه میكنند كه چرا این كار را ...
۱۷. دیوان طرب، مقدمهی جلال الدین همایی، ص ۱۳۶.
۱۸. دوحهی احمدیه فی احوال الذریه الذكیه ( شرح حال آیتالله سید عبدالحسین لاری)، سید علیاكبر آیتاللهی و ...، مندرج در: میراث اسلامی ایران، ۱/۶۵۷ ـ۶۵۸.
۱۹. مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر محسنی ملایری، از علمای پارسا و معمّر قم، میگفت: آخوند خراسانی میفرمود « ما كشمش ریختیم سركه بشود، چرا شراب شد!» (سیرهی صالحان، ابوالفضل شكوری، ص ۱۳۸)
«مسمومیت» آخوند ( كه عناصرِ نفوذیِ مشروطهخواه در آن متهماند) حدیثی «مشهور» است. در مورد مخالفت شدید آخوند (پس از قتل شیخ۹ با مشروطهچیان منحرف و تصمیم او برای آمدن به ایران جهت اصلاح مشروطه كه منجر به مسمومیّتش شد، ر. ك، حوزه، ش ۴۱، آذر و دی ۶۹، صص ۲۷ ـ ۲۸ ( گزارش جالب آقای واعظزادهی خراسانی)؛ سیرهی صالحان، صص ۱۳۶ـ ۱۳۷ (اظهارات آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی)؛ خاطرات نوّاب وكیل، ص ۴۹۵؛ برگی از تاریخ معاصر ...، صص ۷۵ـ ۷۸ و ۱۳۰؛ خاطرات سید محمدعلی دولتآبادی، صص ۳۵ ـ۳۶ (متهم بودنِ دمكراتها به قتل آخوند).
۲۰. دیوان كامل ادیبالممالك فراهانی، تصحیح و حواشی وحید دستگردی، صص ۵۳ـ ۵۵.
۲۱. دیوان نسیم شمال، ۱/۲۸۱.
۲۲. ر. ك، فكر دموكراسی در نهضت مشروطیت ایران، آدمیت، ص ۵۰ـ ۵۱؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ۲/۲۵۶ ـ۲۵۷.
۲۳. مبارزه با محمد علیشاه، صص چهل و یكم ـ چهل و دوم . دهخدا پس از اخراج شاه توسط مشروطه چیان از ایران نیز در جریدهی سروش (منتشره در اسلامبول) مقالهای نوشت كه خالی از اعتراض به این امر نبود ( ر. ك، خاطرات عینالسلطنه، ۴/۲۹۵۱).
۲۴. سپهسالار تنكابنی، امیر عبدالصمد خلعتبری، صص ۱۹۱ ـ ۱۹۲. و نیز ر. ك، ص ۲۹۲ـ ۲۹۴ و ۳۱۴ و ۳۶۰ و ... از همان كتاب، كه همه تنقید از سوء اعمال مشروطه چیان حاكم است.
برای انتقالم روزگار از سپهدار، ر. ك، نوشتهی جالب عینالسلطنه در روزنامهی خاطراتش، ۴/۲۶۸۲ و ۸/۵۸۸۸.
۲۵. فاجعه قرن ...، جواد بهمنی، صص ۱۷۰ـ ۱۷۱. برای سخنی مشابه از سپهدار در اظهار ندامت از اقدام به تجدید مشروطه، ر. ك، روزنامهی خاطرات عینالسلطنه، ۴/۲۸۰۵.
منبع : دوران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دولت سیستان و بلوچستان حسین امیرعبداللهیان مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان افغانستان انتخابات حسن روحانی حجاب دولت سیزدهم امیرعبداللهیان مجلس
سیل ایران هواشناسی تهران شهرداری تهران سازمان هواشناسی باران آتش سوزی یسنا فضای مجازی هلال احمر قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار مسکن بانک مرکزی قیمت طلا تورم دلار ارز بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
صدا و سیما مسعود اسکویی سوئد مهران غفوریان بی بی سی موسیقی تلویزیون ساواک صداوسیما سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس روسیه آمریکا ترکیه اوکراین انگلیس نوار غزه ایالات متحده آمریکا اتحادیه اروپا
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال علی خطیر بازی جواد نکونام تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اینستاگرام آیفون اپل ناسا صاعقه موبایل گوگل تلفن همراه
استرس کبد چرب فشار خون گرما