دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


هدف نظام آموزشی غربی تربیت مهره‌های انسانی برای چرخ صنعت


هدف نظام آموزشی غربی تربیت مهره‌های انسانی برای چرخ صنعت
خانم رابینسون دریافته است که با «معیار سود» درست است که رشد سریع اقتصادی حاصل خواهد شد، اما از یک طرف باید از قسط ـ به معنای واقعی کلمه ـ چشم پوشید و دیگر به عدالت اجتماعی و رفع محرومیت نیندیشید و از طرف دیگر، مسئله ی اخلاق را زیر پاگذاشت ـ آنچنان که کینز پیشنهاد می کرد: چهل و چند سال قبل لرد کینز(۱) راه آینده ی تمدن غربی را اینچنین مشخص کرده است: «آن روز چندان دور نیست که همگان ثروتمند شوند... آنگاه ما بار دیگر هدف ها را برتر از وسایل می شماریم و خوب ها را بر مفیدها ترجیح می دهیم... ولی آگاه باشید! زمان این آرمان ها هنوز فرا نرسیده است. زیرا دست کم برای یکصدسال دیگر باید برای خود و هر کس دیگر تظاهر کنیم که بدی نیکی است و نیکی بدی؛ زیرا بدی مفید است و نیکی نیست. آزمندی، رباخواری و سوءظن باید همچنان برای یک مدت کوتاه دیگر خدایان ما باشند. زیرا فقط آنها می توانند ما را از گذرگاه تاریک نیاز اقتصادی به روشنایی روز رهنما شوند.»(۲)
خانم جون رابینسون می نویسد: البته سیاست اجتماعی دولت رفاه تا حد زیادی آیین «هر چه سودآورتر، بهتر» را تعدیل کرده است. امروزه پذیرفته شده است که سرمایه گذاری در بیمارستان و مدرسه نیازهای مهمتری را برآورده می کند تا سرمایه گذاری در کارخانجات اتومبیل سازی... اما تعالیم اساسی اقتصاد دانشگاهی تغییر چندانی نکرده است. اساس نظریه هنوز نمایش عمل یک بازار رقابت کامل است که ضامن تخصیص منابع موجود به نحو مطلوب میان مصارف مختلف است...(۳)
مارشال نیز نتوانست اصول غیر اخلاقی و ظالمانه ی تجارت آزاد خالص را بپذیرد اما وجدان خود را با لزوم استفاده از «قویترین و نه صرفا متعالیترین نیروهای سرشت انسان»(۴) برای خیر اجتماع آسوده ساخت. یعنی وقتی به اصل موضوع رسید بر این نظریه که نفع شخصی و وظیفه ی عمومی بر هم منطبق می شوند، صحه گذاشت.
سفسطه ی واضحی در این آیین وجود دارد؛ اگر جستجوی سود ملاک رفتار درست باشد راهی برای فرق گذاشتن میان فعالیت تولیدی و راهزنی وجود ندارد.(۵)
راستی هم اینچنین است. اکنون بسیار مناسبت داشت که به سراغ بررسی تاریخی تمدن غرب می رفتیم و نشان می دادیم که چرا تاریخ تمدن غرب با راهزنی دریایی، تجارت برده، مرکانتیلیسم(۶) و امپراتوری های وسیع امپریالیستی و بالأخره توسعه طلبی های استعماری آغاز می شود و ادامه می یابد، و اگر اینچنین نبود، هرگز آن سرمایه ی کلانی که لازمه ی تولد سرمایه داری و انقلاب صنعتی است انباشته نمی شد و مدنیت کنونی جهان تحقق نمی یافت. اما بحث ما هنوز از قلمرو دیکتاتوری اقتصاد خارج نشده است و تا این بحث کامل نشود، بررسی تاریخی تمدن غرب را آغاز نخواهیم کرد.(۷)
البته توضیح نکته ای دیگر نیز ضروری است و آن اینکه اگر همه ی تجار و سرمایه داران، مسلمان و اهل تقوا باشند، تجارت آزاد نیز با مقاصد اسلام هماهنگ و منطبق خواهد شد، چرا که برای مؤمن هرگز نفع شخصی مطلق نخواهد شد و شدت حب خیر باعث نخواهد گشت تا از محدوده ی موازین اخلاقی و احکام شرع خارج شود... اما این یک وضعیت کاملاً آرمانی است.
اکنون ما بهترین اممی هستیم که در روی کره ی زمین زندگی می کنند، اما با این همه، درست در هنگامه ای که مجاهدان سبیل الله در جبهه های جانبازی و استقامت خون خویش را فدای آرمان های اسلام می کنند،
مع الاسف در میان ما هستند کسانی که دقیقا بر طبق اصول و قواعد رسمی علم اقتصاد، با سوء استفاده از معادلات فی مابین عرضه و تقاضا و با فرصت طلبی و بهره جویی از زیاده طلبی و اسراف گرایی عده ای از مردم، بازار را به آن وضعیت اسف باری می کشانند که امروز می بینیم. و البته باز هم عرض کنم که قصد حقیر طرح مشکلات یا عیب جویی از کسی نیست. این مباحثات لازمه ی عبور ما از این مرحله ی غرب زدگی به سوی افق باز استقلال و آزادی و تمدن اسلامی است.
در فصل بعد ان شاء الله در ادامه ی این فصل که به نسبت بین اقتصاد و اخلاق توجه داشت به رابطه ی فی مابین اقتصاد و نظام آموزشی رایج خواهیم پرداخت و خواهیم دید که مع الاسف نظام آموزشی و تعلیم و تربیت نیز بیرون از قلمرو دیکتاتوری اقتصاد قرار ندارد.
● نظام آموزشی و آرمان توسعه یافتگی
دنیاگرایی بشر امروز کار جهان رابه سمتی سوق داده که اقتصاد بر سایر وجوه حیات انسانی غلبه یافته است. در تفکر امروزی غرب که متأسفانه مقبولیتی عام یافته و در پهنه ی زمین اشاعه پیدا کرده است بشر را صرفاً از دریچه ی نیازهای مادی و دنیایی اش مورد مداقه و بررسی قرار می دهند. مهم ترین فاجعه ای که در این نحوه ی بررسی اتفاق می افتد این است که ماهیت حقیقی و فطرت الهی بشر مورد غفلت قرار می گیرد و انسان در مجموعه ای از غرایز حیوانی خلاصه می شود و وقتی اینچنین شد، لاجرم دیگر تکامل و تعالی انسان در بازگشتن به فطرت الهی اش نیست، در تأمین هر چه بهتر و بیشتر نیازهای مادی و غریزی اوست.
با این مقدمه ی مختصر کاملاً روشن می شود که چرا برای بشر امروز توسعه اقتصادی جایگزین تکامل روحی شده است. لفظ «توسعه» در فرهنگ جدید بشر به معنای تکامل استعمال می شود و اصلاً این سؤال به ذهن کسی خطور نمی کند که: «از کجا معلوم است که تکامل و تعالی انسان حتما در توسعه ی اقتصادی باشد؟»
آیا شما تا به حال در مقالاتی که راجع به توسعه خوانده اید به این پرسش یا پرسشی شبیه به این برخورده اید؟ لزوم توسعه ی اقتصادی، آن هم به شیوه هایی که امروز مرسوم است، آنچنان مطلق انگاشته می شود که تو گویی هیچ جای تردیدی در آن وجود ندارد. علت این امر این است که در ذهن بشر امروز توسعه و تکامل مفهومی مشترک یافته اند و در لزوم تکامل و تعالی هم که کوچک ترین تردیدی روا نیست.
در معتقدات اسلامی ما از آنجا که برای روح مجرد و فطرت الهی قائل به اصالت شده اند، توسعه و تکامل به یک معنا نیستند. برای ما تکامل و تعالی در رجعت به فطرت الهی یا بازگشت به بهشتی است که از آن هبوط کرده ایم ـ بهشت اعتدال ـ و با این ترتیب معلوم نیست که توسعه ی اقتصادی، آن هم با روش هایی که امروزه مرسوم است، در جهت تکامل روحی و بازگشت بشر به فطرت الهی اش باشد. بنابراین، برای ما جای این پرسش که در صدر کلام آمد وجود دارد که: «از کجا معلوم است که تکامل و تعالی انسان حتماً در توسعه ی اقتصادی باشد؟»
از آنجا که لزوم توسعه ی اقتصادی با روش های معمول امر مطلقی انگاشته می شود، همه ی نظامات اجتماعی و نهادهای حکومتی بر همین محور تشکل یافته اند و این یکی از بارزترین جلوه های غلبه ی اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشری است. «دیکتاتوری اقتصاد» عبارتی است که شوماخر، نویسنده ی کتاب «کوچک زیباست» برای این غلبه یافته بود و ما هم این عبارت را در بعضی از قسمت های این کتاب به کار بردیم؛ اقتصاد دیکتاتور بلامنازع دنیای امروز است هم اوست که به نظامات و معاملات و مناسبات اجتماعی شکل داده و آنها را بر محور نیازهای خود معنا کرده است و دقت در این امر لازمه ی ادامه ی بحث ماست.
در یکی از کتاب های بسیار خوبی که در زمینه ی شناخت امپریالیسم نگاشته شده(۸) می خوانیم:
بافت اقتصادی نوین و مقتضیات جدید دولتهائی را مطلوب بورژوازی و یا به تعبیر دیگر، سرمایه داری، نمود که بتواند با قدرت بیشتر و هماهنگ با منافع و سودهای حاصله از سوی ثروتمندان انجام وظیفه نماید... اما مهم ترین تغییر در ساخت دولت، ادغام کامل سرمایه داری با قوای مجریه و یا بهتر بگوئیم، تشکیل هیئت های دولت از سوی سرمایه داران ذینفوذ است. نمونه بارز این امر در امریکا، آخرین کانون عمده امپریالیسم تاریخی بخوبی به چشم می خورد. «جان جی»(۹) یکی از نویسندگان قانون اساسی نیویورک و اولین رئیس دیوان عالی ایالات متحده در اولین روزهای تشکیل جمهوری در امریکا به صراحت اعلام داشت که «حکومت باید در دست کسانی باشد که سرمایه های کشور در دست آنهاست». ...در زمان «آیزنهاور»(۱۰)، هیئت دولت از سوی مطبوعات «جلسه مشاوره ی هیئت مدیره صاحبان سهام» لقب یافته بود.(۱۱)
این حقیقت را نباید به عنوان یکی از استثنائات موجود تلقی کرد و آن را فقط به نظام حکومتی آمریکا باز گرداند. در پهنه ی کره ی زمین (به استثنای ایران اسلامی) همه جا این سرمایه داری، یا بهتر بگویم حاکمیت سرمایه است که حیات اجتماعی بشر را شکل داده است. نظام حکومتی روسیه ی شوروی نیز از جلوه های امپریالیسم است؛ منتهای امر در روسیه سرمایه ها در اختیار دولتی است که خود را وابسته به پرولتاریا می داند. تمدن امروز تمدنی زاییده از سرمایه داری است و نباید توقع داشت که در هیچ گوشه ای از دنیا وضع بر خلاف آنچه می بینیم باشد.نظام های اجتماعی امروز همگی برآمده از غلبه ی اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشری است.
برای تحقیق در صحت این مدعا کافی است که همه ی نظامات اجتماعی را در ذهن مرور کنید؛ سیستم های حکومتی، نهادهای وابسته به دولت، تأسیسات خصوصی، بازارها، کارخانه ها و بانک ها و... تنها نقاطی که جای تردید باقی می گذارند نظام های آموزشی و درمانی است؛ مدارس و دانشگاه ها و بیمارستان ها. بحث درباره نظام درمانی را به بخش های بعد وا می گذاریم، اما درباره ی نظام آموزشی می خواهم عرض کنم که متأسفانه نظام آموزشی این تمدن نیز جلوه ای از دیکتاتوری اقتصاد یا حاکمیت سرمایه است و این وجیزه را به بحث درباره ی همین مطلب اختصاص داده ایم. پرسشی هم که در صدر کلام مطرح شد مستقیما به همین مبحث باز می گردد: «معنای آموزش و مقصود از آن چیست؟»
ما همواره بر مبنای معتقدات اسلامی خویش آموزش را مترادف با تعلیم، و پرورش را مترادف با تربیت می گیریم و اینچنین، از «آموزش و پرورش» همان مفهومی را اخذ می کنیم که در «تعلیم و تربیت» نهفته است. تعلیم و تربیت از کلماتی هستند که در متون قدیمی ما با مبنای قرآنی و روایی مورد استفاده قرار گرفته اند و آموزش و پرورش ترجمه ای فارسی از همین دو کلمه است.
تعلیم و تربیت در متون قدیمی ما که دارای مبنایی قرآنی و روایی است غایتی تکاملی و کاملاً اخلاقی دارد و مقصود از آن تتمیم مکارم اخلاق(۱۲) یعنی تخلق به اخلاق الله و اتصاف به صفات الله است. آیا غایت نظام آموزشی غربی نیز همین است؟ اگر اینچنین است، به کار بردن الفاظ تعلیم و تربیت درباره ی آن اشکالی ندارد، و اگر نه، این الفاظ مسمایی ندارند.
مسلماً هدف اصلی نظام آموزشی امروز این نیست، و البته هیچ کسی ما را از اینکه الفاظ را با معانی جدیدی به کار ببریم منع نکرده و این کار به کرات در زبان مصطلح ما رخ داده است. ما اکنون در زبان رایج خویش هیچ یک از الفاظ علم، عقل، اراده، تحقیق، بحث، سیاست، ملت، دولت و... را به معنای حقیقی آن به کار نمی بریم. بشر همواره الفاظ را با معنای مصطلح روز استعمال می کند و فی المثل کسی بر مبنای دیکسیونرهای چهارصد سال پیش حرف نمی زند. اشکال کار نیز در همین جاست و اجازه بدهید حقیر عرض کنم که اگر ما مدعی رجعت به مبانی قرآنی و روایی هستیم ـ و به همین دلیل نیز در دنیا ما را بنیادگرا می خوانند ـ باید رفته رفته الفاظ را با معانی قرآنی آن استعمال کنیم، نه با معانی مخدوش و مصطلح. زبان رایج جامعه ی اسلامی لاجرم باید بر زبان قرآن و روایت انطباق پیدا کند و این کار بلاشک در آینده ی اجتماع ما رخ خواهد داد.
پی نوشت ها:
۱ Lord Keynes
۲. کوچک زیباست، ص ۱۸.
۳. آزادی و ضرورت، صص ۱۳۳ و ۱۳۴.
۴. منظور سودپرستی و منفعت گرایی انسان است که ناشی از خودپرستی اوست.
۵. آزادی و ضرورت، ص ۱۳۵.
Mercantilism ۶، نظریه و نظام اقتصاد سیاسی حاکم بر اروپا بعد از زوال فئودالیسم، مبتنی بر خط مشی ملی انباشتن طلا و نقره، ایجاد مستعمرات و تجارت دریایی، و گسترش صنایع و استخراج معادن به منظور دست یافتن به موازنه ی تجاری مطلوب. : و
۷. این اگر و مگرها و چون و چراها برای شناخت بهتر ماهیت تمدن غرب و حدود غرب زدگی خودمان انجام می شود، اگر نه پر روشن است که تمدن غرب مرحله ای لازم از تاریخ جهان است که خواه ناخواه تحقق یافته و ما نیز همان طور که اتفاق افتاد، نمی توانستیم از روی آوردن بدان و پذیرش دست آوردهایش پرهیز کنیم. غرب زدگی لازمه ی تاریخی عبور ما از این مرحله ی زمانی است و هنوز هم این مرحله سپری نشده است.
۸. حاتم قادری، شناخت امپریالیسم و دیدگاه اسلام، مرکز تحقیقات اسلامی.
۱۷۴۵_۱۸۲۹ John Joy ۹
۱۰ Eisenhower
۱۱. شناخت امپریالیسم و دیدگاه اسلام، صص ۷۱ و ۷۲.
۱۲. اشاره است به این حدیث نبوی: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
منبع : روزنامه کیهان