پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

عراق و موازنه جدید سیاسی در جهان عرب


عراق و موازنه جدید سیاسی در جهان عرب
گرچه تاكنون بحث های زیادی درباره اشغال عراق توسط آمریكا و پیامدهای آن صورت گرفته، ولی به تغییر موازنه سیاسی در جهان عرب و نگرانی های ناشی از وضعیت كنونی نزد اعراب كمتر توجه شده است. در واقع با اشغال عراق جهان عرب در وضعیت تازه ای قرار گرفته و به دغدغه های جدید و جدی دچار گشته است، چندان كه هر یك از این نگرانی ها می تواند سرمنشاء مشكلات و نابسامانی های فراوانی در عراق و منطقه شود. توجه به تحولات عراق می تواند به زوایای مهم اما پنهان این بحث كمك كند. بیشتر كشورهای عربی سال ها است كه روابط خوب و بعضاً ویژه ای با غرب، به خصوص ایالات متحده آمریكا، دارند. این ارتباط پس از دوران جنگ سرد و یكه تاز شدن آ مریكا، در مقام تنها قدرت مطلق جهان، بیشتر تقویت شد و كشورهای عرب با آمریكا و سیاست های آن كشور همسوتر گشتند. با این حال وقایع یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ آمریكا را به یك باره از خوابی گران بیدار كرد. از جمله نتایج حادثه یازدهم سپتامبر آن بود كه آ مریكا گروه های تندرو اسلامی (شاخه ای از سنی مذهب) را منشاء تروریسم بین المللی علیه خود تلقی كرد. كشورهای عربی نیز گرچه عموماً دارای حكومت های غیرمذهبی هستند، ولی گروه های تندرو بخشی از جامعه آن كشورها را تشكیل می دهند. از همین رو آمریكا در اعلام جنگ علیه تروریسم نمی توانست این واقعیت را نادیده بگیرد كه دست كم برخی جوامع كشورهای عربی پرورش دهنده و تولیدكننده گروه های تندرو تروریستی علیه این كشور هستند. از سوی دیگر آ مریكا در لوای شعار جنگ با تروریسم و سلاح های كشتارجمعی به عراق حمله برد و این كشور را اشغال كرد. از جمله هدف های اعلام شده آمریكا در اشغال عراق می توان به یافتن سلاح های كشتارجمعی، دستگیری صدام و ساقط كردن دولت او، مبارزه با بن لادن و گروه تروریستی القاعده و برقراری دموكراسی در آن كشور اشاره كرد. آمریكا، همزمان با اشغال عراق، شعار دیگری را نیز سر داد كه تا اعماق جهان عرب نفوذ كرد و آن لزوم برقراری دموكراسی در خاورمیانه بزرگ بود. این شعار بر اندام بسیاری از دولت های عرب خاورمیانه لرزه انداخت. آمریكا پس از ناتوانی در یافتن سلاح های كشتارجمعی یا آشكار كردن روابط نهادینه میان حكومت صدام و بن لادن شعار «برقراری دموكراسی» را سرلوحه برنامه خود قرار داد. (طرفه آنكه اشغال عراق خود اسباب همكاری میان صدامیان و بن لادنیسم را فراهم آورد.) آمریكا و انگلیس بزرگترین دستاورد خود را در عراق ساقط كردن یك حكومت بد و جایگزین كردن آن با حكومتی مبتنی بر دموكراسی می دانند، دموكراسی در چارچوب تحقق خاورمیانه بزرگ و دموكراتیك. بر بستر چنین زمینه ای آمریكا برقراری ثبات در عراق را از طریق تشكیل یك حكومت دموكراتیك مورد توجه قرار داد. مقصود حكومتی است كه بر پایه رای اكثریت مردم شكل گیرد. با توجه به تركیب جمعیتی عراق، طبعاً در چنین حكومتی، شیعیان اكثریت را در اختیار می گرفتند. چنین وضعیتی افزون بر ایجاد باور نسبت به پایبندی ایالات متحده به مبانی دموكراسی دو دستاورد استراتژیك برای آن كشور داشت:
نخست، تبدیل عراق به الگویی برای حاكمیت اكثریت و رعایت موازین حقوق بشر،و دوم، به نوعی نشان دادن نارضایتی خود از وضعیت كشورهای عربی دارای گروه های تندرو (شاخه ای از سنی مذهب) و مطرح ساختن شیعیان در برابر آنان.
بنابراین استراتژی آمریكا در عراق بر این قرار گرفت كه شیعیان بتوانند حق اكثریت خود را به دست آورند. همین تمایل كفه موازنه قوا در داخل عراق را به نفع شیعیان تغییر داد و برای نخستین بار پس از هفتاد سال آنان توانستند در حكومت و دولت عراق به اكثریت دست یابند. هم اكنون نشانه هایی از تغییر این استراتژی به چشم می خورد. دقیق تر بگوییم دست كم تمایل نهفته در استراتژی آمریكا نسبت به شیعیان عراق تغییر یافته و یا در حال تغییر است. اما چرا؟ در تبیین بن بست پدید آمده در تاملات سیاسی در عراق و تشدید خشونت در این كشور در چند ماه گذشته می توان به مباحث زیر توجه كرد:
واقعیت این است كه از همان ابتدا كه رویكرد اشغال عراق، در لوای شعار خاورمیانه بزرگ و دموكراتیك، كشورهای عربی را هدف قرار داد نگرانی های بسیاری این كشورها را فراگرفت. كشورهای عرب گرچه از روابط حسنه و ویژه ای با آ مریكا برخوردار بودند، ولی هر دو سیاست و به خصوص چگونگی اجرای آن را به سختی به چالش كشیدند. آنان در پس اشغال عراق همواره نگران روی كار آمدن حكومتی مذهبی و شیعی بودند. از همین رو هریك، به شیوه خود، به مخالفت با سیاست آمریكا پرداختند. با این حال حكومتی شیعی در عراق تشكیل شد و اكثریت شیعی همراه با گروه های كرد كه نوعاً با كشورهای عربی ارتباط خوبی نداشتند، بر سر كار آمدند. در نتیجه این تحولات، موازنه سنتی در میان اعراب خلیج فارس و منطقه خاورمیانه و نیزمیان اعراب و آمریكا بر هم خورد.
كشورهای عربی همواره برای رویارویی با چالش های سیاسی خود، چه در داخل و چه در خارج، روی كمك آمریكا حساب می كردند. آمریكا نیز در تمام موارد در كنار حكومت های این كشورها قرار داشت. اما در موضوع اخیر، آمریكا خود بزرگترین چالش را سبب شده بود. آمریكا از یك سو در برابر جهان عرب متمایل به سنی مذهب، حكومت عربی و شیعی را قرار می داد و از سوی دیگر خواستار دگرگونی سیاسی در آن كشورها و قلع و قمع گروه های مذهبی افراطی بود. هر دو این تحولات به معنای تضعیف جهان عرب بود و وضعیت تازه ای را سبب می شد كه می توانست به سقوط رژیم در برخی كشورهای عربی بینجامد. كشورهای عربی نه تنها نیروی شبه نظامی را، همچون القاعده و طالبان، كه بعضاً موجب بسط نفوذ و قدرت شان در منطقه شده بود، از دست دادند، بلكه موجودیت خود را نیز در معرض خطر دیدند. از سوی دیگر روی كارآمدن حكومت شیعی موجب ارتقای جایگاه اقلیت شیعه در كشورهای سنی شد و ایران شیعه را نیز از جایگاه برتری برخوردار كرد. در مقابل اعراب در وضعیت به مراتب ضعیف تری قرار گرفتند. بدین ترتیب كیفیت ارتباط اعراب و آمریكا، موازنه سیاسی بین گروه های داخلی شیعه و سنی، موازنه قدرت و نفوذ سیاسی در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس و بالاخره موازنه سیاسی بین ایران و اعراب تا حدودی برهم خورد. این برهم خوردن توازن موجب شد كه از ابتدا اعراب در اندیشه رویارویی با این تحولات باشند. گرچه ممكن است مقابله با تحولات به معنای نوعی درگیری با آمریكا تلقی شود، ولی نشان دهنده آن نیز هست كه اعراب در سكوت و بدون تبلیغات گام های عملی در این عرصه برداشته اند و از خصومت های سنتی آمریكا با كشورهای تندرو عرب، نظیر سوریه و نیز ایران كمال بهره را برده اند. بدین ترتیب تلاش آنان برای جلوگیری از عملی شدن استراتژی آمریكا در به قدرت رساندن اكثریت جدید در عراق (شیعیان و اكراد) نسبتاً موفقیت آمیز بوده است.
در تجزیه و تحلیل خشونت های عراق نیز به چند نكته می توان پی برد:نخست، درباره طرف های درگیر. پیكره اصلی گروه های خشونت گرا و حمله كننده را پس از اشغال كامل عراق، صدامیان، اعضای القاعده و سپس تندروهای منتسب به سنی مذهب ضدشیعه تشكیل دادند. قربانیان كه طرف دیگر درگیری را تشكیل می دادند در ابتدا بیشتر نیروهای اشغالگر و سپس بیشتر شیعیان بودند. جایگاه جهان عرب در این كارزار طبعاً اغلب به جانب گروه های خشونت گرا متمایل بود.
دوم، زمان اوج گیری خشونت ها علیه شیعیان. در این خصوص هرگاه موضوع انتخابات و مراجعه به آرای مردم مطرح می شد، از خشونت علیه شیعیان به عنوان یك اهرم استفاده می شد و مذاكرات سیاسی بین گروه های شیعه و سنی با شدت خشونت ها ارتباط می یافت. به روشنی معلوم بود هرگاه كه باج خواهی های سیاسی به نتیجه نمی رسد خشونت علیه شیعیان اوج می گیرد. در این عرصه نیز مواضع اتخاذ شده از جانب بسیاری از كشورها و سازمان های عربی به گونه ای بوده كه به نوعی تسامح و تایید خشونت های گروه های تندرو و طرفداران صدام را به ذهن متبادر می سازد.
سوم، درخور توجه بودن روابط رسمی و رفتار دیپلماتیك كشورهای عربی با عراق. بیشتر این كشورها به عراق به عنوان كشوری فرودست كه می تواند رقیب بالقوه آنان باشد می نگریستند و رفتار ظاهری لااقل این گونه القا می كرد كه آنان تمایلی به شناسایی عراق جدید ندارند. در این حال نكته جالب اینكه همه این كشورها به دولت دوران انتقالی ایاد علاوی روی خوش نشان دادند و به توسعه روابط دیپلماتیك با وی پرداختند، گرچه وی یك عنصر بعثی قدیمی و متمایل به آمریكا است و سیاست هایش، هم به لحاظ نزدیكی با كشورهای عربی و هم ضدیت با ایران و گروه های مذهبی، یادآور سیاست های صدام بود. حال آنكه پس از اولین انتخابات آزاد و روی كار آمدن ابراهیم جعفری به شكل های مختلف در پی خرده گیری و بهانه جویی از وی برآمدند. این رفتار نیز نشان می دهد كه كشورهای عربی استراتژی آمریكا در عراق را به چالش می كشند.
نكته چهارم، منبع امكانات مالی و تسلیحاتی خشونت گرایان است. آیا می توان پذیرفت كه این همه تسلیحات و مهمات كه هر روزه علیه مردم عراق به ویژه شیعیان به كار می رود باقی مانده مهمات دوران صدام حسین باشد كه نیروهای آمریكایی و یا عراقی آن را نیافته اند؟ اگر چنین نیست این مهمات از كدام سو می آید و چه كسانی آنها را تامین می كنند. نكته بعد این است كه بهای این سلاح ها را چه كسانی می پردازند؟ آیا باقی مانده پول های پنهان شده صدام است كه هزینه این خشونت ها را تامین می كند؟ در پاسخ باید گفت كه نه تسلیحات و مهمات قابل توجهی از زمان صدام و به طور آزاد در دست مردم مانده است و نه پولی از آن دوران هزینه ها را تامین می كند. در این میان هرچند نمی توان به سادگی تهمت تامین تسلیحات را متوجه كشورهای عربی كرد، ولی در عین حال نمی توان جوامع افراطی آنان را از موضوع بری دانست و تساهل و یا ناتوانی حكومت ها درباره آنان را امری عادی تلقی كرد. همه تحلیل ها حكایت از آن دارد كه فشار بر گروه های شیعه حاكم و قدرتمند شدن گروه های سنی و غیرمذهبی با خواست و تمایلات مورد خواست جهان عرب همسویی دارد. در واقع به نظر می رسد منافع جهان عرب با منافع عراق جدید با حاكمیت جدید و دموكراتیك در تضاد است. هر قدر درگیری در عراق ادامه یابد آمریكا در جبهه عراق زمین گیرتر و موضوع خاورمیانه بزرگ از دستور كار دور می ماند و یا به كلی خارج می شود. در این مكتب فكری درماندگی آمریكا در باتلاق عراق نه تنها بلااشكال، بلكه خوب نیز هست. از سوی دیگر به قدرت رسیدن حكومتی ضعیف در عراق و تخاصم آن با ایران نیز قدرت سیاسی بیشتری به اعراب منطقه می دهد. این امر نیز می تواند به تعیین تكلیف درگیری های خشونت آمیز در عراق كمك كند. بنابراین به نظر می رسد كشورهای عربی با این اقدامات و موضع گیری های خود تلاش می كنند موازنه سیاسی علیه خود را بازتعریف و متعادل كنند.
در این میان نشانه هایی بر نگرانی آمریكا و تغییر استراتژی آن كشور دلالت می كند. آمریكا كه حكومت اكثریت را پذیرفته بود و به قدرت رسیدن شیعیان و اكراد را برای ایجاد موازنه موردنظر خود در جهان عرب لازم می دانست، اینك دچار تردید شده، به نوعی از حمایت اكثریت دست شسته و بر گروه های افراطی و تروریست سنی مذهب سهل گرفته است. چنین به نظر می رسد القائات كشورهای عربی در مورد گروه های شیعه و كرد و ترساندن آن كشور از شیعیان عراق و همسویی آنان با ایران تا حدودی در آمریكا اثر كرده و آن كشور را وادار به تردید ساخته است. در مجموع می توان چنین گفت كه گرچه آمریكا مدعی است كه قدرت نظامی فائقه در منطقه است، اما خود را در جایگاه قدرت فائقه سیاسی تثبیت نكرده است. عوامل و عناصر متعددی در ایجاد بلوا و آشوب و جنگ داخلی و نیز آرامش و صلح در عراق موثرند. كشورهای عربی از جمله‌مهمترین این عوامل هستند. اعراب منافع فراوانی دارند و در مقابل با خطرهایی جدی نیزرویارویند. موازنه سنتی در میان آنها و میان آنها و ایالات متحده برهم خورده است و دور نیست زمانی كه كشوری شیعی به كلوپ آنان وارد شود. پذیرش این واقعیت برای اعراب بسیار دشوار است، بنابراین بسیار خواهند كوشید كه از رخداد آن جلوگیری كنند و یا آن را بی رنگ كنند. در چنین موقعیتی است كه انجام مذاكره میان ایران و آمریكا در مورد عراق معنا و مفهوم بسیار مهمی می یابد. این مذاكرات نه از منظر مناسبات ایران و آمریكا كه از منظر تثبیت یك تحول مهم و ظهور یك حكومت شیعه و نیز ثبات در عراق بسیار مهم است. منافع حیاتی ایران ایجاب می كند كه این مذاكرات از منظر ایجاد ثبات در عراق، روی كار ماندن یك حكومت اكثریت شیعه و پایبند به روابط حسن همجواری با ایران انجام شود. در این میان لازم است كه نگرانی های جهان عرب نیز در نظر گرفته شود و به نحوی به آنان اطمینان داده شود. توجه به خواسته های آنان باج دادن به شمار نمی آید بلكه كمك به ایجاد توازن جدید و ثبات در منطقه خواهد بود. چنین نتیجه ای می تواند آثار مثبتی بر منافع ایران در منطقه و جهان داشته باشد.
دكتر سیدمحمدحسین عادلی
منبع : روزنامه شرق